جلسه: فوق العاده
مکان: زیر زمین خانه ریدل (دژ مرگ)صدای همهمه تالار را فرا گرفته است. افراد شنل پوشی به طور مبهم دور میزی دایره ای شکل نشسته اند و با جدیت در مورد مسئله ای بحث میکنند. سرانجام ارباب از جای خود بلند میشود. بلافاصله سکوت تالار را در برمیگیرد!
لرد: حتما میدانید که برای چی در اینجا جمع شده ایم. همه ما جمع شده ایم تا راهی پیدا کنیم و این مهره خفن و ارزشی محفل ققنوس یعنی سارا اوانز را برای همیشه نابود کنیم!
بلافاصله زمزمه های تایید تالار را فرا میگیرد.
ایگور: ارباب .. این مهره ارزشی، به صورت خستگی ناپذیر در چت باکس پیامهای ارزشی فرستاده و علاوه بر آبروریزی آسایش را از مرگخواران صلب میکند!
آناکین: بدتر از پیام های ارزشیش پستهای ارزشی ای هست که میزند و باعث میشود تا تاپیک های ما را از فعالیت بندازد!
بلا: از همه مهمتر اینکه واقعا باور میکند که بسیار خفن هست!
همه مرگخواران در تایید این حرفها با تاسف سرهای خود را پایین می اندازند.
لرد: ما به ماموری احتیاج داریم که به طور مخفیانه خودش را به سارا نزدیک کند. این مامور باید بتواند تمام موانع را پشت سر بگذارد و بی سر و صدا خود را به سارا اوانز برساند و او را برای همیشه نابود کند.
بلافاصله همه دوباره ساکت میشوند و حرف لرد رو در ذهن خودشان تکرار میکنند (( کشتن سارا خفن؟ مگه ممکن است؟)). لرد به آرامی چوبدستیشو وسط میز میگذارد و طلسمی رو زیر لب میخواند.
- کروشیو انتخابیوس!
چوبدستی ولدمورت به سرعت شروع به چرخیدن میکند و دائم از یک مرگخوار به مرگخوار دیگر نشانه میرود و اینکار مدتی ادامه دارد تا بالاخره چوبدستی متوقف شده و طلسم به سوی یکی از مرگخواران روانه میشود!
بلیز: آییییییی مامان!
مرگخوارا: مووووووووهاهاهاها!!!
لرد: شما به عنوان مامور مخفی انتخاب شدید!
مکان: مقعر فرماندهی سارا اوانز (انبار جاروهای محفل ققنوس)گربه ای کوچک روی بالاترین شاخه درختی مشغول بازی است ... ناگهان صدای پاق عجیبی شنیده میشود و بچه گربه از ترس تعادلش به هم میخورد و به زمین می افتد و گردنش از پنج ناحیه میشکند و جان به جان آفرین تسلیم میکند!
بلیز که تازه آپارات کرده بود در زیر یکی از برجک های محفل می ایستد و با کنجکاوی به پنجره طبقه اول خیره میشود.
بلیز با خودش: بر طبق نقشه جاسوس ما، سارا در انباری زندگی میکنه!
بلیز اینو میگوید و در حالی که چوبدستیشو از زیر شنلش دراورده به دندون میگیرد و آماده بالا رفتن از دیوار میشود!
چند لحظه بعد
مکان: لب پنجره انبار!بلیز یواشکی از لب پنجره به داخل اتاق نگاه میکند و ساحره ای رو در حال عوض کردن ردای خود میبیند! بلافاصله احساس باناموسی ای بلیز رو وادار میکند که به این صحنه توجه نکند و نگاه خود را به جارو های انباری معطوف کند که صدایی از پایین شنیده میشود!!!
- اهووووی ! چی کار میکنی؟ (لهجه افغانی)
بلافاصله بلیز برمیگردد و به شخصی برمیخورد که بسیار شبیه استر هست و در حالی که به جاروی بلند خود تکیه داده است با خشم به بلیز نگاه میکند! استر دوباره سوالشو تکرار میکند!
- اهوووی با توئم! اون بالا چی کار میکنی؟(لهجه افغانی)
بلیز: دارم از دیوار بالا میرم. چی کار میکنم؟
استر: میدونم داری از دیوار بالا میری. میگم اون بالا چی کار میکنی؟ (لهجه افغانی)
بلیز: ............................
بلافاصله نور سبز رنگی از بین درختان پدیدار میشود! قبل از اینکه جاروی استر با صدای تقی به زمین بیفتد استر مرده بود!
عامل نفوذی مرگخواران به بلیز چشمکی میزند و دوباره در بین بوته ها مخفی میشود!
بلیز برای بار دوم از پنجره به داخل نگاه میکند و سارا رو در حالی میابد که ردای خود را عوض کرده و حالا سعی دارد به عروسک های باربیش نحوه صحیح چایی خوردن رو آموزش بدهد و در همان حال به طور عجیبی یاد یکی از قسمت های کتاب هری پاتر می افتد که در آنجا مجسمه ای به نام بارنابوس بی عقل و احمق سعی داشت به غول های غارنشین رقص باله آموزش بدهد! (جهت هری پاتری شدن نوشته
)
اما بلیز با اراده ای مثال زدنی اون قسمت از کتاب هری پاتر را از ذهنش پاک کرده و به درون اتاق شیرجه میزند و بعد از پنج ملق پی در پی به دیوار مجاور برخورد میکند و سرانجام روبه روی سارا قرار میگیرد!
بلیز: من اومدم تو رو بکشم! خودتو برای مرگ آماده کن!
اما سارا که اصلا برای مرگ آماده نبوده چشمانش از وحشت گشاد میشود و در حالی که عروسک هاشو بغل کرده با تمام قدرت جیغ میکشد.
موج جیغ سارا اوانز بلیز را در برگرفته و موهای بلیز در جریان شدید باد قرار میگیرد. موج عظیم از بلیز عبور کرده و کمی آونورتر کلاغ ها از درختان مجاور به پرواز در می آیند و در منطقه ای ماگل نشین کشاورزان دست از برداشت محصول برمیدارند و با نگرانی به آسمان خیره میشوند و کمی دورتر هواپیمایی ماگلی در اثر تداخل امواج سقوط میکند و استخوان های دومبول در قبر میلرزد و جهان تحت تاثیر بعد چهارم یعنی زمان قرار میگیرد و جهت حرکت ستارگان عوض میشود و....
بلیز در حالی که گوش هاش رو گرفته و احساس میکند سلول های بدنش در حال تجذیه شدن است فریاد میزند:
- آقا غلط کردم! نخواستم ... بسه! من رفتم! تق!
و غیب میشود!
بلافاصله سارا دست از جیغ کشیدن بر میدارد و در یک حرکت سازنده همه موارد فوق به حالت اول برمیگردد
چند لحظه بعد
مکانی تاریک و مخوف شونصد متر زیر زمین- تو منو از خودت ناامید کردی بلیز! ماموریتتو انجام ندادی!
-سرورم سعیمو کردم... نمیدونید چقدر وحشتناک بود!
- نه بلیز! ارباب تو را نمیبخشد!
- نه ارباب!! خواهش میکنم! فقط یه فرصت دیگه ... یه فرص...
- کروشیو!
جیغ های بلیز سکوت میشکند!