از جایش بلند شد و به سوی ِ تخته سنگی بزرگ رفت. دستش را روی سطح سنگ گذاشت ، سپس سنگ غرشی کرد و تکانی وحشتناک خورد . دستی سنگی به شکل ِ شاخه ی درخت اما از جنس همان سنگ محکم داخل سر مورگانا کوبیده شد و مورگانا تریپ تام و جری توی زمین فرو رفت .
مورگانا : آی ! چته وحشتی
؟ حتما" تو هم میخوای بگی اینجا آوالانه هرکاری بخوای میکنی ؟
سنگ : نه . مگه اینجا آوالانه ؟ من کلا" هرکاری بخوام میکنم .
مورگانا یک مقدار خشکه از جیبش در میاره میده دست ِ سنگ و میگه :
-گوش کن! اینجا آوالانه و من هر کاری بخوام میکنم ، پس میخوام همه ی این حیوونا رو درستشون کنم . وگرنه من هم میتونم سرپرستی ِ آلبوس دامبلدور رو به عهده بگیرم .
سنگ : چقدر از اسم ِ شریف ِ این آقا خوشم اومد ، پیلیز شمارشو بهم بده .
مورگانا روی سنگ وایمیسته . چوبدستی اش رو در میاره که صداش رو زیاد کنه اما چوبدستی اش هیچ کدوم از اعمالی که اون دستور میده انجام نمیده .
- چاکراهای ِ جادوووم بهم ریخته .. وایی !
- بیا اینو بخور صدات زیاد میشه .
مورگانا از دست ِ سنگی ِ سنگ یک نی میگیره که معلوم نیست از کجا پیداش شده . اول نی رو با شکاکی بود میکشه ، هیچ بویی .. سپس آنرا وارد دهانش میکنه .. مزه ی آب تمام دهانش را پر میکند ، اما آبی لجن بسته ..
مورگانا : اینو از کجا آوردی ؟
و با شنیدن صدای خودش گوش هایش را میگیرد .
- woOW ! اهم .. اهم .. تمامی حیوانات ِ جزیره جمع شید نزدیک ِ من ..
ایکی ثانیه بعد ، تا دوردست ها تمامی حیوانات جمع میشوند. گریه ها در آب ، ماهی ها در خشکی . (چون آوالانه )
عله هم میاد از جلوی دوربین رد میشه ، در حالی که داره پرواز میکنه .
مورگانا لبخندی میزنه . جلوی این همه جمعیت یکمی حول شده و با صدایی لرزان اما رسا صحبت میکنه :
- سلام دوستان . ببینید ، اینجا جزیره ی ماست و همه جمع شدیم که اینجا حال کنیم و .. نه از اون حال ، اومدیم که خوش بگذرونیم و با خودمون دعوا کنیم نه با هم دیگه (!) . اما من با دیدن ِ وضعیت شما واقعا" حالم بد میشه . بیاید یک مقدار هم که شده به خاطر خودمون طبیعی رفتار کنیم .
ملت شنونده :
یکی از میان جمعیت : چرا باید حرفت رو قبول کنیم ؟
مورگانا : .. خب چون اینجا آوالانه و من هرکاری بخوام میکنم ! میتونم همتونو درسته قورت بدم .
در همون لحظه از دور دست ها صداهایی ویژژ ویژ مانند شنیده میشه و سه چهار لکه ی سیاه نزدیک و نزدیک تر میشوند . مورگانا با تعجب به پارچه ای که اونها حمل میکنند نگاه میکنه : " مورگانا آسوده بخواب که ما بیداریم . " و در راس جارو سواران بلا رو میبینه که براش دست تکون میده .
سپس چون آوالان هیچ جادویی رو بدون رمز و یه سری اعمال خاص نمی پذیره ، همه ی جارو های ملت ِ جارو سوار در جا از حرکت وامیسته ؛ در حدود یک ثانیه ملت روی هوا می مونند و سپس، تالاپی سقوط میکنند .
مورگانا :