هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ستاد انتخاباتی سیریوس بلک
پیام زده شده در: ۱۶:۴۵:۳۶ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
جناب آقای بلک
ملقب به پانمدی


داستان میکل آنژ، داستان زیبایی بود و بنده تا حالا نشنیده بودم.

ازتون چندین سوال دارم:

1- شما دید ایفای نقشی قشنگی دارید، برنامه های جالبی مد نظرتونه و خیلی هم خوش برخورد هستید اما سوال اصلی اینجاست که اگر اون روی چیزتان... چی میگن...خودتون میدونید منظورم چیه، اگه اون بالا بیاد چه؟ چه تضمینی هست آنوقت؟

2- بعضی از رقبای شما شایعه کردن که هر ماه در شبی که اون یکی ماه کامل میشه، با گله تون و احیانا دوستانتون از جمله ریموس لوپین به شبگردی در اطراف هاگوارتز و هاگزمید میپردازید و به گله ملت میزنید و بعضا یک گوسفند چاق و چله، دورهمی میل میکنید! حقیقت داره؟

3- آیا به پاچه علاقه دارید؟ یا احیانا به گرفتن آن؟ اگر بگیرید ول میکنید یا خیر؟

4- پرفسور دامبلدور نقل کردن که شبی با پرفسور مک گونگال، نان استاپ نوشیدنی کره ای و عسلی میل می کردند و در همین حین پرفسور مک گونگال لب به گفتن بعضی حقایق زندگی شان پرداختند از جمله آنکه گویا یکبار در کلاس تغییر شکل به شما نمره خیلی پایینی داده بودند و پس از آن... در شبی که هوس کرده بودند به شکل گربه دربیایند و در اطراف هاگوارتز چرخی بزنند، سگی بسیار قوی هیکل، سیاه و چموش به دنبالشان می اندازد و یک گاز محکم از دمبشان میگیرد بطوری که نزدیک بوده دمبه درسته کنده شود! و در این زمینه انگشت اتهام را به سوی شما دراز میکنند. در دفاع از خود چه دارید که بگویید؟

5- عکس های آواتار و امضایتان یکی از بهترین ها در سایت هستند. خودتان درستشان کرده اید؟

فعلا
(شاید باز برگشتم)


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲:۳۵ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلام یدونه به من بدین لطفا اگه رایگانه.
میشه چهار پنج تا رو با هم بدین؟


تصویر کوچک شدهتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۰:۴۸:۰۰ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلام بر لادیسلاو سخنور!

قرعه اسرارآمیز لاديسلاو زاموژسلی :

تصویر کوچک شده



ویرایش شده توسط اسکورپیوس مالفوی در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۳۱ ۰:۵۳:۳۱

دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


پاسخ به: بحث های سر میز غذا
پیام زده شده در: ۰:۱۸:۱۴ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
~ سوژه جدید ~

محفلیون هم‌چون بچه‌های گل تو خونه، برای ناهار سر میز حاضر شده بودن و به خاطر احترامی که برای دامبلدور قائل بودن، منتظر بودن اونم به جمعشون ملحق بشه تا شروع به خوردن کنن. اما در حالی که صدای دارام دورومِ شکم بعضی از محفلیون به هوا بلند شده بود و چیزی نمونده بود کنسرتی شکل بگیره، ناگهان صدایی تمام محفلیون رو از جا می‌پرونه!

- آخ!

محفلیون برای دقایقی در شوک و بهت نگاهی بین هم رد و بدل می‌کنن و بعد با فریاد مالی از جا برخاسته و می‌رن تا ببینن چی شده که درست در وسط راهرو با دامبلدوری پهن شده روی زمین مواجه می‌شن!
- پروفسور؟ چی شده؟
- آخ باباجان... چیزی نشده. فقط میزمون انقدر من رو دوست داشت نمی‌ذاشت برم و یه ارتباطات نزدیکی با انگشت کوچیکه‌ی پام گرفت!

گابریل که معلوم نیست کی خودشو به دامبلدور رسونده بود، با ناراحتی اونو از پشت در آغوش می‌گیره.
- آخی... دردتون گرفت نه؟ ابراز محبت بین اعضای بدن و اجسام خونه همیشه وجود داشته. اونا چون راه دیگه‌ای برای بیان احساساتشون ندارن پس مجبورن اینطوری علاقه‌شون رو به ما نشون بـ... اممم چرا همه‌تون به من زل زدین؟ فقط داشتم هم‌دردی می‌کردم.

ریموس جمعیتو کنار می‌زنه و می‌ره کنار دامبلدور زانو می‌زنه.
- ممنونیم گابریل ولی اول باید به پروفسور کمک کنیم. بذارین کمکتون کنم بلند شین وسط راه نباشین.
- نه! نمی‌تونم بلند شم! ببینین انگشتم کج شده! پیوندی بین میز و انگشت کوچیکه پای من شکل گرفته که نمی‌تونم همینطوری بشکنمش. شکلات چاره نیست!

دامبلدور این حرفو با دیدن ریموس که بلافاصله بسته‌ای شکلات از جیبش در آورده بود اضافه می‌کنه.
- جادو هم دیگه اثر نداره.

این جمله هم با دیدن پاتریشیا که چوبدستی به دست جلو اومده بود زده می‌شه. سیریوس شروع می‌کنه به شکوندن قلنج انگشتای دستاش و در همین حین از وسط جمعیت رد می‌شه تا به دامبلدور برسه.
- خودم الان به صورت فیزیکی براتون جاش می‌ندازم پروفسور!
- نــــــــه!

سیریوس همونجا وسط راه متوقف می‌شه و با تعجب نگاهی به سایرین می‌ندازه. جوزفین که گیج شده بود می‌پرسه:
- پس باید چی کار کنیم پروفسور؟
- راهکارش فقط یک چیزه دخترم. باید این پیوند استثنایی و عمیق رو در صلح بشکنیم. با معجون سبمن!

قبل از این که محفلیون بخوان بپرسن این دیگه چه معجونیه، دامبلدور انگشت اشاره‌شو بالا می‌گیره.
- صبر کنین، باید همین‌جاها باشه!

دامبلدور مشغول جستجو تو ریشش می‌شه و بالاخره بعد از مقادیری تلاش کاغذ پوستی‌ای رو بیرون می‌کشه و به ریموس تحویل می‌ده. ریموس کاغذ پوستی بلند بالا رو باز می‌کنه و مشغول خوندن می‌شه.
- مواد اولیه معجون سبمن. ابتدا میوه‌ی... همم... خیلی ریزه. نمی‌تونم درست بخونم. جوزفین تو می‌خونیش؟


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۳۱ ۱:۱۴:۰۶


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸:۲۰ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
درود بر جنابتان ای ابنُ الدراکوآ!

جنابمان چندی‌ست دچار گرفتگی عضلات رولنده گشته‌ایم، معجونی ما را دهید که بگسسیتیدمان. لیک نمی دانیم چونان گذشته یک امتیازی و سه امتیازی و... هست و یا خیر، زین سبب گر چونان گذشته می باشد، یک تک امتیازی تمنا می نماییم.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶:۳۸ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
نمرات جلسه اول
کلاس اصول تغذیه و سلامت جادویی




گابریل دلاکور 10

رسالتتون رو کاملا به پایان رسوندید!
خانم محترم مگه در کلاس ارثـ... عه چیزه... خط رو خط شده!
سرلوحه تون خیلی خیلی پر محتواست. آدم رو می‌تونه ساعت ها در خودش غرق کنه.
مانان مروپ گویا با آموز هاتون کنار نیومدن! دروغ چرا؟ منم کنار نیومدم!
دیدید چقدر تام شما رو خوشگل کشیده؟ چون اون شما رو کشیده نمره نقاشی تام رو به شما میدم. مراقب باشید ازتون نگیره!

الستور مون 10


Eror 404

مانان مروپ 10 (از قصد نوشتم مانان!)

مانان جان سلام!
مانان بنده به شدت شیفته آموزه هاتون شدم! مانان جان اقیده هاتون به شدت روشن‌فکرانه است. ولی یه مشکلی هست! من روشن دوست ندارم ، شما دارید ؟
مانان جان بنده معتقدم تقلب و ندیدن چشم همکلاسی خیلی خوبه.
مانان جان چقدر خوب نقاشی شوهر ملعونتون رو شرح دادید. باورتون میشه من اصلا نفهمیدم اون سیبه، سیبه! چرا این حجم سر نقاشی تام حرص خوردید آخه! این اقیده هاست که می مونه نه کاغذ ها و نقاشی ها!


تام 9

خجالت نمی‌کشی مدیریت محترم و معاونشون رو نمی کشی؟
بیام بزنمت؟! از اونجایی که آدم مهربونی هستم ، نمیزنمت. فقط نمره نقاشیت رو دادم به گابریل برو ازش پس بگیر.

جدا از شوخی نقاشی قشنگی بود. الستور رو خیلی خوب کشیدی ولی مانان مروپ گویا از طراحی خودشون راضی نبودن!
دلم به رحم اومد. نمره گابریل رو نصف کن، ضرب در دو کن بعد ازش نه هزار و نهصد و نود و نه هزارم رو کم کن. میشه نه! گیج هم شدی به من ربطی نداره! اصلا هم اشتباه نکردم تو محاسبات!

آستریکس 8

²(Eror 404)


هیزل 8/5
نقل قول:
منو می بینین؟! واقعا که خیلی خوشگلم !


خانم اعتراض دارم!
من اینجا کلمم؟! این موها تو آسیاب که بلوند نشده! برو اون ور نبینمت.... نه اصلا وقتی شب نذاشتم بیای تو تالار بخوابی میفهمی.
اعتراض هم داری به من ربطی نداره!

هیزل تون با مکتب بانو دلاکور نسبتی ندارن؟

روندا 8/75

دکمه ویرایش حرمت داره، نه لذت!
الگو برداری از مدارس خارجی... نچ نچ نچ... ما به قول بانو مروپ به اقیده هامون پایبندیم.

نقل قول:
تازه روی لیوانای شیر یه گوسفند هست به اسم شما... چیزه... شُما نه ها! شَما؟


که اینطور!
به اسم ما؟! الان اون بالا گفتی من زشتم، اینجا هم میگی گوسفندم؟ خجالت هم خوب چیزیه. اصلا هم قبول ندارم سو تفاهم شده.

نقل قول:
شیر مقوی بخورید! بخورید! بازم بخورید! منم می خورم! شما هم منو بخورید! منم شما رو می خورم! بخورید! بیشتر بخورید! بازم بخورید!

به یکباره فعل" بخورید" منقرض شد!
نکن خواهر من، نکن!

بردلی 8
نقل قول:
یعنی یه دونه سوزن هم جا نذاشتن! کلا اون فروشگاه زنجیره ای و صاحابش و همه رو لخت و پتی کردن! در این حد جادوآموز نمونه!


این بود آرمان های روونا؟! تن روونا و هلنا و ... رو تو گور لرزوندی برادر من!
تو ام شب بیرون بخواب. اصلا تختت رو میدم به گادفری؛ دیگه تو تالار نبینمت!
از این بگذرم ... از به کشتن دادن مدیر نمی‌گذرم. مدیر گفت هرج مرج کنید نگفت که بندازیدش گیر یه مشت آدم خوار.

تو پست آخرت چرا قیمه ها رو ریختی تو ماست ها؟ هوم؟!


گادفری 8/75
روش هاتون به شدت کاربردیه!
باید مراقب باشم یه وقت شب موقع خواب نیای بالای سرم!

اممم ..‌. دو لیتر خون یکم زیاد نیست؟ قلب و دستگاه های مربوطه میتونن جبران کنن؟!
از این به بعد تخت بردلی هم متعلق به شماست‌.


تلما 6

خونه ریدل ها و فشار و چربی ؟! نچ نچ‌... ابداً.
ما تو خونه ریدل ها اصلا از این موارد نداریم.

نقل قول:
فقط یه سوال... تغذیه خون، تغذیه سالمه؟

فکر نکنم. فقط در صورت گرسنگی خیلی زیاد و پیدا نکردن چیزی برای خوردن مجبوریم بهش ایمان بیاریم‌.

ریموس 6
نقل قول:
ترم هرج‌ومرجه بابا، بریزید بزنید همه‌جا رو شکلاتی کنید!


مرض قند نمیگیریم؟!
من یکم آبنبات و ژله رو هم ترجیح میدم!

نقل قول:
اصلا چرا هرکدوم‌مون شکلک مخصوص خودمون رو نداشته باشیم؟

من دارم اینه !
کاملا گویای همه چیزه!

ساکورا 6

همیشه و همه جا به دنبال خودکشی!
نکن خواهر من؛ نکن!


نقل قول:
ساکورا با صورت کاملا بی حس و نا امید به نامه تبلیغاتی سخن گویی که پشت در بود نگاه کرد و در را محکم پشت سرش بست!


رفتار درست با هر نوع تبلیغ!


جعفر 8/25

نقل قول:
جی تی هوش مصنوعی خوبی بود. ما استفاده های زیادی از جی تی کردیم
!

بله بله...‌ شاهدش بودم!

دکتر چه چیزهایی که رو که تو یه رول تجربه کرد.
بنده مرلین!
دکتر ها حرمت دارن نه لذت.
شیر گندیده ؟! نچ نچ نچ...
چرا نیکلاس رو به کشتن دادی آخه!

نیکلاس 7/75

پس واقعا سیگار باعث پوکی استخوان میشه!
جعفر رو هم ببخشید، بچگی کرد.


و تمام!



تصویر کوچک شده

~ only Raven ~


پاسخ به: قرعه های اسرار آمیز هکتور
پیام زده شده در: ۲۲:۳۲:۲۷ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
مامان سلام عرض می‌کنه.

قرعه ها تحت نظر اسکورپیوس مامان دوباره شروع به فعالیت می‌کنه.




Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged


پاسخ به: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵:۲۱ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
درود

روزی روزگارانی، یه 𖡛پرنده𖡛 بود، یه گنجشک کوچولو و خوشگل، توی 𖡛اسمان𖡛𖡛هاگوارتز𖡛پرواز میکرد.
یروز زمستونی و سرد توی هاگوارتز گنجشک از پنجره میره توی خوابگاه اسلیترین!،از کنار پرده ی 𖡛سبز𖡛 رد میشه و میره بالای کمد! این وسط اوکتاویا گئیشای ۱۲ساله که ساله دومشو میگذروند نرفته بود سرسرا و تو خوابگاه مونده بود و داشت 𖡛شیرینی𖡛 میخورد!
گنجشک وقتی اوکتاویا حواسش نبود، قایمکی میره و یکی از شیرینیا رو بزور برمیداره.!
ولی خبر نداره اوکتاویا حواسش بوده،ولی تو اون فضای 𖡛تاریک𖡛 اوکتاویا فکر میکنه گنجشک یه خفاشه!
+اهاییی کیشته موجود مزاحم!
گنجشک شیرینی رو ول میکنه و میره ولی اون موقع اوکتاویا تازه میفهمه اون
خفاش نبوده ناراحت میشه،داد میزنه +متاسفم پرنده، تورو با خفاش اشتباه گرفتم.!
یکم با گردنبندش ور میره ولی وقتی حواسش نیست 𖡛گردنبند𖡛 رو اشتباهی پرت میکنه پایین!
اما یکدفعه گنجشک میره و برش میگردونه!
اوکتاویا هم که متعجب و خوشحاله گردنبند رو میگیره و بجاش یه تیکه شیرینی به گنجشک میده.

پایان


قشنگ بود.

تایید شد!

مرحله بعد: گروهبندی




ویرایش شده توسط هری پاتر در تاریخ ۱۴۰۳/۲/۳۱ ۰:۰۲:۰۸

طوطی


پاسخ به: ستاد انتخاباتی اسکورپیوس مالفوی
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰:۱۹ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
سلامی بر رای دهندگان و جادوگرانی که قراره پر شوق در انتخابات شرکت کنند. دوستان گفتم به هر کدومتون که تشریف بیارین ستاد انتخاباتی بنده یه تسترال پلو با نوشابه و ماست هدیه بدن که بزنید در بدن که سرو بانو مروپ هم نیست و نگرانی خاصی هم نداره.

همانطور که از پر کردن فرم انتخاباتی ما معلوم بود ما خواستار یه دولت نظامی مسلح با قدرت سرکوب هر شورش احتمالی رو در آینده داریم. حالا شاید بپرسین چطوری؟ من میگم ممنون شما چطوری. از اقدامات ما ایجاد نیرو های مسلح جادوگران هستش که با معرفی خودتون در آینده میتونید عضو اون و در راه اهداف والا وزارتخانه شمشیر بزنید.

همچنین قراره برای ایجاد وحشت و شلوغ شدن آزکابان یتیمچه فرت فرت زندانی سیاسی بگیریم و جرم های سنگین بدیم. برای زندانیان بدبخت اردو آموزشی به لندن و هاگذمید بزنیم که برن به گردش و تفریح و هیجانات خودشون در قالب سریال فرار از زندان داخل وزرات آینده ما خراب نکنن.

همچین در قالب یه برنامه بزرگ جنگ داخلی ای رو شروع می کنیم در قالب اون مخالفان خودمون رو تبدیل به سوسیس می کنیم می دیم بانو مروپ باهاش آش درست کنه.

بله ما اینقدر بی رحم هستیم.

تصویر کوچک شده


دلت آواتار میخواد؟ یه سر به این پست بزن و آواتار خودت رو سفارش بده.


پاسخ به: بيلبورد وزارت خانه
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷:۵۲ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
از نور و روشنایی خسته شده‌اید؟
از شادی‌های مصنوعی، تعارفات تکراری و دوستان دورو چطور؟
با اما ونیتی نقاب‌ها را کنار بزنید، به امیال تاریکتان رو بیاورید و خود واقعیتان باشید!





تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


All great things begin with a vision ……....A DREAM تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.