هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۲
#11
- یک... دو... سه... امتحان می کنیم! مورفین گانت، تو در محاصره ای! کاراگاهان من همه جا رو تحت نظارت قرار دادند. اگه مقاومت کنی به ضرر خودت تموم میشه.

هلگا درحالیکه با عشوه ی بسیار توی آینه نیگا می کنه و قربون قیافه ی خودش میره، بعد جمله ی فوق به هوکی نگاهی میندازه:

- خوب گفتم هوکی؟ به نظرم خیلی سلحشورانه بود. :zogh:

هوکی هنوز در بحران جنسیتی قرار گرفته و نمی دونه باید دلش واسه عشوه های هلگا بره یا حالش به هم بخوره درنتیجه، ترجیح میده به عرض اندام ارتش توجه کنه و جواب هلگا رو نده. در همین لحظه سالازار به طرزی بسیار آنتحاریک درست نوک دماغ هلگا ظاهر میشه:

- تو دختریه ورپریدیه! هنوز یادم نرفتیه تو پست دوئلت منو سر کار گذاشتیه که بابات حسابی بزنیه منو! باز روت میشیه بیاییه وسط فک و فامیلای سالازاریه؟

هلگا می بینه بدجایی گیر افتاده. تمام ساحره ها مشغول کسب ویتامین و کارای حاشیه ای هستن و هیشکی همراهش به جنگ نیومده و هوکی هم که به عرض چسبیده و ابدا به طول جنگ و کیفیتش اهمیتی نمیده. درنتیجه ناچار میشه راه مسالمت آمیز رو طی کنه:

- اوه سالی جون! نگفته بودی ریشات این روزا جذاب شدن آتیشپاره!

سالازار تسترال شده:
- راست می گوئیه؟

هلگا:
- کمپلتلی بی شور!

سالازار از تسترالی درمیاد:
بی شعور خودتیه و هفت جد و آبادتیه!

شپلخ!

هلگا با ضربه ای خفنز نقش بر زمین میشه و توسط ویلبرت (که سعی می کنه جلو چشم سالازار نباشه!) به یکی از سلول های آزکابان منتقل میشه.



ویرایش شده توسط بیدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۸ ۲۰:۵۴:۵۶
ویرایش شده توسط بیدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۸ ۲۰:۵۷:۱۰

هه!


پاسخ به: دفتر مدیریت مدرسه
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۲
#12
اگه مشکل با استخدام یک استاد معجون سازی جدید حل می شود ما داوطلب تدریس می شویم.
روزهای تدریس: پنج شنبه شب.

بی خیالِ چوچانگ بنده ی مرلین بشوید و امتیاز از ریونی ها کم نکنید لطفا. ما قول می دهیم از همین هفته (درصورت موافقت مدیریت محترم هاگوارتز) تدریس خود را به موقع انجام دهیم.

تکلیف هایمان هم متغیر خواهد بود. ممکن است یک جلسه فقط سوال بدهیم و ممکن است فقط رول باشد و یا مخلوطی از هردو.

باقی بقایتان


هه!


پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۲
#13
خوانندگان وزین و لاغر پیام امروز، تازه ترین خبرهای این دو روز اخیر در ویژه نامه ای که می بینید، به اطلاع شما می رسد.

تیتر اول: رون ویزلی را چه شده است؟

یکی از متحدان وزیر قانونی، رونالد ویزلی در طی اقدامی عجیب و غیرقابل پیش بینی از جزیره ی آزکابان متواری و به ستاد رانده شدگان واقع در همسایگی وزارت سحر و جادو پناهنده گردیده است. گزارش ها حاکی از حیرت وزیر مورفین و هاج و واج ماندن بانو وزغ دلورس می باشد که هریک سعی در توجیه ماجرا به نفع خویش دارند ولی به گزارش موثقِ منابع اوثق الموثق (!) رون ویزلی به طور ناگهانی دچار تنگی شدید در ناحیه ی دل گشته و به دوستان خوش در محفل پیوسته است. در اولین فرصت مصاحبه ای با وی ترتیب داده خواهد شد ولی در حال حاضر به دلیل خطر دوگانه هم از جانب کودتاچیان و هم از جانب نیروهای خشمگین مقاومت، دسترسی به ایشان غیرممکن گزارش شده است.

تیتر دوم: قطع شدن بارش برف در دنیای جادو!

به دنبال مقاومت روزافزون و شجاعانه ی حامیانِ وزیر قانونی و تابستان دوستِ چیزپرست، بانوی اشغالگر، دلورس آمبریج ناچار شد به اعتراضات مردمی توجه نموده، بارش برف و ایجاد سرما را متوقف سازد.

پس از ابراز خشنودی توسط ملت همیشه بیدار و در صحنه، بانو وزغ دلورس به طرزی خصمانه و حاکی از "لجش در اومدنِ" زیاد اعلام نمود فردا دنیای جادو را زیر کوهی از برف مدفون خواهد نمود. ولی خبرنگاران هوشمند ما پرده از توطئه ی شوم این بانو برداشتند:
نقل قول:
بیدل آوازه خوان
ملت فریب نخورید... فردا دلورس آمبریج سایت را زیر مواد سفید رنگی پنهان خواهد نمود و آن را برف خواهد نامید ولی شما هشیار باشید.. این همان "چیز" است که فردا این سایت را سپیدپوش خواهد نمود!

زنده باد سپیدی و پیروزی!

منابع موثق خبر از مذاکرات پشت پرده، بین وزیر گانت و بانو دلورس می دهند که آخرین محموله ی "چیز" معامله شده توسط جادوگران شرق کشور را به وفور در اختیار جادوگران و ساحره ها قرار دهند و این دو قشر را از یکدیگر جدا و دور و درمانده و... نگه دارند. البته چیزی درمورد غیر آسلامیک بودن جریانات پشت پرده مابین وزیر قانونی و وزیر تحمیلی و آستکباریست گزارش نشده است.

تیتر سوم: این تیتر درست در زمان زیر چاپ رفتن روزنامه فراموشمان شد! در ویژه نامه ی بعدی این خبر را نیز به اطلاع شما عزیزان خواهیم رسانید... آها! یادمان آمد:

تیتر سوم: سکه های آمبریجی!

اخیرا سکه های با تصویر وزیر تقلبی ضرب گردیده و در اختیار همگان قرار گرفته اند. خبرنگار ما پس از جستجوی بسیار محل ضرب این سکه ها در زیرزمین وزارتخانه ی سحر و جادو را یافته و به حقایق مخوفی دست پیدا کرده است. وی می گوید:

- باور نکردنیه آقا! شونصد تا لپرکان گذاشتن تو زیرزمینشون و گالیون های تقلبی می سازن و به دست ملت میدن! انگار ملت تسترالن! هرچی تو خزانه ی وزارتخونه بوده برداشتن واسه اون وزغه خانومه لباسای شیک و پالتو پوست خریدن و حالا با طلای لپرکان ملتو فریب میدن! تازه... هیچ می دونین گذاشتن عکس آمبریج روی اون سکه ها یعنی چی؟

* یعنی چی؟

- یعنی اینکه زرشک! اون زرشک گریفی رو نمیگم این یکی زرشک رو میگم که با پلو می خورن! بهله آقا... زرشک! ساحره ها رو گول زدن! اصن دیدین این جادوگرایی که داعیه ی حمایت از حقوق ساحره ها دارن چی میگن؟

* چی میگن؟

- حالا هرچی میگن مهم نی که! مهم اینه که طرف دیده با لباس و هویت جادوگری نمی تونه به اهداف پلیدش در بین ساحره ها برسه و حالا رفته تغییر جنسیت داده و به هیئت یه وزغ ساحره دراومده تا حرفاش رو به کرسی بنشونه و ساحره ها رو تسترال کنه! ینی واقعنی ساحره ها تسترال میشن؟

و ما از شما می پرسیم ساحرگانی که به آن وزغ تحمیلی وزیر تحمیلی پیوسته اید... آیا شما واقعا تسترال خواهید شد؟؟؟؟


ویرایش شده توسط بیدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۸ ۱۷:۲۹:۵۴

هه!


پاسخ به: نوزده سال بعد
پیام زده شده در: ۰:۴۷ یکشنبه ۸ دی ۱۳۹۲
#14
نارسیسا سکوت کرد. لینی با بی حوصلگی از جر و بحث ها چنین نتیجه گرفت:
- شما خانوما دختر ِ فاج رو با طلسم فرمان دزدیدین و یه نامه به فاج نوشتین که برای آزادی دخترش چه بکنه؟

نارسیسا نگاه متهم کننده ای به خواهرش انداخت:
- بلاتریکس اینجور به ذهنش رسیده که از فاج بخواد از وزارت کناره گیری کنه!

لینی متفکرانه به بلاتریکس نگریست. بلا می خواست با حالتی زخم خورده و عصبانی شروع به صحبت کند ولی لینی با حرکت دست او را متوقف نمود و خود بحث را پی گرفت:
- شما چرا باید چنین مسئله ی پیش پا افتاده ای مث کناره گیری فاج از وزارت... یا حتی پول هاشو بخواین؟ خاندان بلک و مالفوی همشون ثروتمندن و به پول های فاج نیازی ندارن.

رز لبخند زد:
- بله. نارسیسا هم به همین خاطره که داره مث چوب خشک ِ رو آتیش، جیلیز ویلیز می کنه.

این بار نوبت نارسیسای عصبانی بود که توسط حرکت دستِ لینی متوقف شد. لینی با همان حالت متفکر نظر داد:
- خوب... دزدیدن ِ این دختره کار خوبی بوده (نگاه پیروزمندانه ی بلاتریکس به سیسی) ولی نه با هدفی که گفتید و به فاج نوشتید. باید ببینید فاج چه چیزای ارزشمندتری داره که در ازای دخترش ازش طلب کنیم.

نارسیسا مالفوی با حالت تحقیرآمیزی درمورد فاج اظهارنظر کرد:
- اون مردک بی دست و پای ترسو چی داره که ازش بخوایم آخه؟

لینی لبخند زد:
- اشتباهت همینجاس سیسی! این مردک بی دست و پا و ترسو همون کسیه که زمان ظهور مجدد لرد سیاه، به خاطر بی عرضگی از جامعه ی جادوگری طرد و از وزارت برکنار شد... امکان نداشت بتونه دوباره زندگی سیاسی رو توی سطح وزارت ادامه بده ولی می بینیم که تونسته دوباره اعتماد مردم رو جلب کنه... فکر نکردید چطور؟ نه بلا... بیخود اون نگاه حق به جانب رو به خودت نگیر! امکان نداره که تونسته باشه تمام جامعه ی جادوگری رو با طلسم فرمان مسحور کنه پس حتما یه رازی داره که باید ازش سر در بیاریم! و نکته ی مهم تر! وقتی لرد سیاه ظهور کردند و جنگیدند و موقتا شکست خوردند (با نگاه خشم آلود بلاتریکس به سرعت ادامه داد) گفتم که موقتا! و اونم یه شکست مصلحتی! ولی به هرحال در اون زمان فاج حدود 60 سال داشت و الان بعد از نزدیک به 20 سال باید یه پیرمرد 80 ساله و بیشتر باشه! ولی بیشتر از 50 ساله دیده نمیشه و روز به روز هم داره جوانتر و شاداب تر میشه... ما باید از دخترش استفاده کنیم و با شکنجه یا معجون راستی ازش حرف بکشیم و راز جوون شدن پدرش رو بفهمیم و اگه به نتیجه نرسیدیم فاج رو تهدید کنیم رازش رو بگه تا دخترش زنده بمونه.

سه مرگخوار مونث که مخاطب لینی بودند در سکوتی بهت آلود فرو رفتند. سرانجام بلاتریکس سکوت را شکست:
- حرفای جالبی بودن لینی... ولی حالا چطور باید نامه ی قبلیمون رو رفع و رجوع و تهدیدهای تازه رو بهش اضافه کنیم؟


ویرایش شده توسط بیدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۸ ۱۶:۱۷:۳۴
ویرایش شده توسط بیدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۸ ۱۶:۱۹:۱۱
ویرایش شده توسط بیدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۸ ۱۶:۲۳:۵۵

هه!


پاسخ به: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱:۰۶ شنبه ۷ دی ۱۳۹۲
#15
یک مقاله تحقیقی در مورد مارها در دنیای جادوگری و جادوی سیاه بنویسید حداکثر 15 امتیاز

مهره مار دراولین برخورد شاید مساله ای خرافاتی بنماید ولی علم نوین متافیزیک که از جمله علوم پیشرفته وجدید بشر است و واقعیات پنهان بسیاری از موضوعات را کشف واثبات می نماید و علم سنگ درمانی یکی از شاخه های بسیار جزیی آن است که امروزه توانسته است بسیاری از مشکلات حاد بشر را حل کند، درخصوص مهره مار متافیزیک اینگونه اظهار نطر میکند:

مارهای نر و ماده به دلیل وضعیت خاص آناتومیک خود از شرایط متفاوتی برخوردارند تا انگیزش برای آمیزش را پیدا کنند و بر آن وضعیت فائق آیند و با این عمل ادامه بقاء یابند. مرلین کبیر متابولیسم بدن مار را به گونه ای آفریده است که در طول سال یک ترشح استخوانی ازجنس شاخ بر روی سر خود همانند پینه ترشح می نماید که دارای بیشترین بار مغناظیسی نسبت به سایر اجسام و اشیاء است و به صورت تک قطبی است که آن را بنام مهره مار میشناسیم.

مهره مار در مارهای نر بار مثبت و مهره مار در مارهای ماده حامل بار منفی هستند که مانند آهن ربایی متابولیک دو جفت را بسوی هم جذب نموده و مقربت برای ادامه نسل را باعث میگردد. اندازه این مهره ها حدودا به قدر 2 عدد لپه معمولی است. بعد از عمل جفت گیری این مهره ها از سر مار جدا شده و بر زمین میافتد اگر فردی بتواند این مهره ها را که متعلق به دو مار جفت گیری کننده اند، از آن خودنموده و 40 روز با خود دارد، مغناطیس طبیعی بدن با مغناطیس مهره مار هماهنگ و قویت می شود. سپس فرد دارنده بواسطه آن میدانی به مراتب وسیع تر وقوی تر نسبت به فرد عادی فاقد مهره مار حول خود ساطع مینماید که آثار بیشماری از آن ناشی میگردد.

1-بار مغناطیسی یادشده اعصاب را ریلکس و آرام می نماید و استرس های آگاهانه واسترس های ناخودآگاه را میزداید که دارنده تاکنون آن را تجربه نکرده است. این آرامش ضمن ایجاد اعتماد به نفس و آثار دیگرش بر فرد، به افراد مرتبط با ایشان هم سرایت میکند و در این حالت است که افراد هرچه مغرض تر و هرچه عصبانی تر باشند باز به محض ملاقات حضوری با دارنده مهره مار در اثر آرامش ایجاد شده مثل موم رام میشوند و چون این حالت را مدام در حضورشما احساس میکنند شیفته شما میشوند و مدام دوست دارند در حضور شما باشند و از آرامش نایاب شما بهره مند گردند.

2- بدلیل خاصیت فوق العاده مغناطیسی در مقابل بسیاری از بیماریها مصون خواهید بود. تاثیر بسیا ر بالای آن در تسکین دردها هم برای استفاده کننده و هم مخاطبانی که درکنار شما هستند و نیز اثر قاطع آن بر از بین بردن جوش های صورت و زیباترکردن چهره به اثبات رسیده است .

3- خاصیت مغناطیسی آن در از بین بردن آثار سوء گوشی های تلفن همراه مشنگی (موبایل) و دکل های مخابراتی و تلوزیونی و نیز کابل های فشارقوی و لوازم خانگی و تمامی مواردی از این دست دیگر خصوصیت منحصر به فرد مهره مار است.

تجار و سیاست مداران و چهره های کاریزماتیک در سطوح بالا در کشورهای خاورمیانه خصوصا شیوخ و بزرگان عرب مهره مار را به عنوان رازی سر به مهر با خود دارند اما فناوری اطلاعات و اینترنت شرایطی را فراهم نموده است تا هیچ کالایی سرّی و مختص افراد خاص باقی نماند. در برخی مناطق همچون آذربایجان، افراد محلی ای وجود دارند که نسل اندر نسل به تهیه مهره مار می پردازند.

مهره مار چگونه به دست می آید؟

مهره مار به دست مارگیران و حادثه جویان بسیار حرفه ای و از جان گذشته ای که روزها و شبها را در کوه ها و دشت ها سپری می نمایند به دست می آید. این مارگیران در مواقع مناسب و پس از جفت گیری مار موفق به بدست آوردن مهره مار می شوند.

مارها پس از جفت گیری در یک مکان خاص و در طبیعت آزاد و درصورتی که به دور از چشم همگان باشد، پس از اتمام جفت گیری قطعه ای استخوانی را در محل جفت گیری رها می سازند که به آن مهره مار یا محبت مار می گویند. این قطعه استخوانی از نیروی بسیار قوی مغناطیس حیوانی برخوردار بوده و دارنده آن دارای محبوبیت و مقبولیت بسیار می گردد. قطعات دیگر نیز در زمان های مناسب دیگر و پس از کشتن مارها به دست می آید.

بطور کلی خواص اصلی نیروی فوق العاده مار، در مهره مار نهفته است و به همین دلیل گاهی تنها دو عدد مهره مار به انضمام نیش مار به فروش می رسد. دو عدد دندان مار نیز خواص بسیار نیرومندی در ایجاد شانس و طالع نیکو داشته و دارنده آن ها از شانس و بخت بسیار خوبی برخوردار می شود.

چگونه بدانیم مهره مار اصل است یا خیر ؟

بطور کلی تاکنون هیچگونه گزارشی از ایجاد و فروش مهره مار تقلبی منتظر نشده است. ولی برای این که شما عزیزان از قابلیت های جادویی این مهره ها باخبر شوید باید بدانید که آزمایش اصالت مهره های مار به صورت زیر انجام می گردد :

اگر دو عدد مهره مار اصل را در ظرفی حاوی سرکه خالص انگور (تاکید میکنیم سرکه کاملا خاص انگور) قرار دهید، خواهید دید که این دو مهره مار پس از مدتی حرکت نموده به همدیگر نزدیک شده و به هم می چسبند! زمان حرکت کردن و به هم چسبیدن آن ها ممکن است از چند دقیقه تا چند ساعت متغیر باشد و این هم به دلیل شرایط فیزیکی و روحی مارها در زمان جفت گیری می باشد. قابل ذکر است پس از انجام این آزمایش مهره های مار بکلی خاصیت جادویی خود را از دست می دهند .

5 جادوگر مار زبان تاریخ جادوگری را نام ببرید حداکثر 5 امتیاز

1- سالازار اسلیترین
2- ماروولو گانت
3- مورفین گانت
4- لرد سیاه
5- گریمای مارزبان (بخش گاندالف سفید مطالعه شود!)

خواص خون مار و کاربرد هایش را بنویسید حداکثر 5 امتیاز

1- وجود حجم زیادی از اسیدهای چرب در خون مار «پیتون» رشد قلب سالم را بهبود می‌بخشد.
2- علاوه بر آنزيمها، مقادير مختلفي از تركيبات پلي پپتيدي يا ليپيدها، كربوهيدراتها و يونهاي فلزي مانند سديم، پتاسيم، منيزيم، روي، كلسيم، مس، منگنز و از عناصر غير فلزي سموم فسفر و كلر را مي توان نام برد كه به نسبت‌هاي مختلف در بعضي از سموم مارها وجود دارد.
3- زهر مارهاي سمي مي تواند لكه هاي خون بر جاي مانده بر روس لباسها را بخوبي پاكسازي كند.
4- سم مار تايپان حاوى پروتئين معجزه آسايى است كه بلافاصله خون را منعقد مى كند. از اين پروتئين كه فاكتور رايكس نام دارد مى توان براى توقف خون ريزى به هنگام جراحى قلب و عمل جراحى روى كسانى كه در حوادث مجروح شده اند بهره برد.

یک بحث برای تدریس در جلسه بعد که دوست دارید بیاموزید برای جلسه بعد مطرح کنید حداکثر 5 امتیاز

روش های مرگ سریع (به جز طلسم آواداکداورا!) و نیز بازگشت از دنیای مردگان

امتیاز اضافه :
در مورد قیافه پروفسور لوسیوس مالفوی در عکس بالا چند خطی بنویسید


نارسیسا قربونش بره الهی! (همین کلمه ی نارسیسا خودش به اندازه ی یک کتاب اشرافی می ارزد! در چند خط وصف ایشان نمودن، حق مطلب را ادا نمی نماید)


هه!


پاسخ به: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۰:۲۶ شنبه ۷ دی ۱۳۹۲
#16
زنگ که می خوره همه ی بچه مچه ها از ترس فلور می دون بیرون، ولی بیدل که از شدت پیری خودش رو به زور روی صندلی نگه داشته، با خیال راحت از این که دیگه دیده نمیشه، از روی صندلی لیز می خوره پایین و ترجیح میده اول تکلیف رو انجام بده و بعد آپارات کنه تا انرژی کمتری صرف کرده باشه. مخصوصا که بعد کلاس باید بره سهمیه ی "چیز" خودش رو دریافت کنه و بعد انرژی لازم برای انجام تکالیف رو نخواهد داشت.

نگاهی به فرم میندازه و پرش می کنه. بعد نگاهی به سوالات که هنوز دارن خودنمایی می کنن میندازه و سعی می کنه بهشون جواب بده:

1. با توجه به خــط یک تدریس بگویید پروانه چه صدایی از خود در مــی آورد؟ 5 نمره

[اینجاست که بیدل متوجه میشه باید عمیقاً فکر کنه چون سوالی بدین ظرافت رو نمیشه سرسری جواب داد. بعد از 10 ثانیه تفکر عمیق:]
"شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت"
اگر من نویزم تو را حرف، چیست؟
نگاهت پس از من به روی کسیست؟
که شمعک برافروخت از شرم و چیزی نگفت
بدانست، پروانه کین شمع ِ مفت
همی خائن است و به دنبال زن
به امّید وی، دل مبند، دل بکَن

از اینجا نتیجه می گیریم که پروانه ویز ویز می نماید!

2. بگویید در فـرم چه چیزی نوشتید؟ 15 نمره

خصوصی است! مگر شما از خودتان خوار مادر ندارید؟ [در اینجا پیرمرد متوجه می شه پاسخش مناسب نبوده چون یه شعله ی سوزان از سوال به سمتش پرتاب میشه!] ولی مثل اینکه شما از خودتان خوار مادر دارید! پس می گوییم: ما در فرم به سمع و نظرتان رسانیدیم که مدیر خائن و زوپس پرست برعلیه وزیر کودتا نموده و سازمان نجوم نیز زیر نظر وی عمل می نماید و وضعیت وخیم کائنات و نجوم و خون آلود شدن آب چاه ها و مرگ مرغ و خروسان همه و همه به خاطر کودتا و فقدان "چیز" در بین خلق المرلین می باشد و لاغیر.

3. مــقــصــر افتضاح بودن وضعیت سازمان نجوم و ستاره شناسی کیست؟ چرا؟ 10 نمره

همچنان که در فرم عرض نمودیم، مقصر همان وزغ بانوی صورتی می باشد که به دلیل جواب رد شنیدن از وزیر سحر و جادو برعلیهش کودتا نموده است.

بعد از پاسخ به سوالات، بیدل پیر متوجه شد انرژی لازم برای آپارات در بدنش باقی نممونده. درنتیجه گوی بلورین کوچکی از کیف خودش بیرون میاره، به جن داخل گوی دستور میده که قالیچه ی پرنده ای حاضر کنه. بعد سوار بر قالیچه کلاس رو به مقصد مرلینگاه ترک می کنه.


هه!


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۵:۰۲ جمعه ۶ دی ۱۳۹۲
#17
ویزلی جوان، زیاد شما را نمی شناسیم درنتیجه با سوالات خویش آزارت نمی دهیم.
لکن حضور یافتیم تا برای تو و خانواده ی گرانقدرت (هم واقعیش و هم مجازیش!) آرزوی سلامت و طول عمر بنماییم.
شاد باشی جوان/ نوجوان.


هه!


پاسخ به: وزارتخانه سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲
#18
موقعیت ها جهت تنویر افکار عمومی چیزدوستان عزیز:

دلورس پس از کشف فقدان منوی خویش به مقصد نامعلومی آپارات کرده است.

لودو به صورت بی ناموسیِ مادرزاد در خیابان های هاگزمید سرگردان است.

لرد سیاه ترجیح می دهد در مسایل مادر مکرمه دخالت ننموده، منتظر بماند تا ماجرا خاتمه یابد. وی می داند در این موقعیت، مشکلی برای مادر جان پیش نخواهد آمد و اصولا بیچاره کسانی که با بانو مروپی درافتاده اند. ایشان امیدوار است در پایان این ماجرا مادر گرانقدر، به اندازه ی ذخیره ی کل زمستان تابستان و حومه برای نجینی، کودتاچی مرده فراهم نماید.

وزیر مورفین و آزادیخواهان چیزدوست در زندان آزکابان به عیش و نوش و نقشه کشی جهت سرنگونی کودتاگران مشغولند.

بانو هلگا همچنان درحال تمرین نظامی کورممد، نورممد، جاسم و سایر سیاهی لشکران کودتاست. در این حین، شخصا به تمرین انواع و اقسام عشوات (عشوه ها!) جهت همسر اکتسابی محتمل، مشغول می باشد.

سالازار اسلیترین به گمان همدستی مروپ و مورفین با مرلین، به آسمان و مقر حکومتی جادوگر اعظم آپارات نموده است! (راست و دروغ این یکی، پای راویش!)

و اینک دنبالۀ ماجرا:

========================
لینی در حالیکه دچار وجدان درد شدید شده و از خیانتش به مورفین شرمنده س، به سازمان ساحرگان پناه برده و دونه دونه موهاش رو می کشه تو دهنش، هرکدوم رو چار تا گاز می زنه و بعد از ریشه می کنه و میندازه دور. یه کپه مو کنار دستش روی میز جمع شده و کم کم قسمتی از سرش به سر لرد سیاه شباهت پیدا می کنه. همینطور که داره به آگهی استخدام ساحره های آنتن و ویتامین زل می زنه و کاریکاتورها و جوک هایی که ساحره های رهگذر روی آگهی نوشتن و اون رو به بووووووووووق کشیدن، می خونه، صدای پاقی رو می شنوه و یه جسم صورتی می افته روش!

- آخ آخ! تو دیه کی هستی؟

جسم صورتی: خوب جایی فرود اومدم خائن! حالا که رو کمرت نشستم نمی تونی فرار کنی. راستشو بگو! اعتراف کن!

لینی: آخه چیو اعتراف کنم بانو دلورس؟

دلورس: همونی که می خواستی اون وقتی که درگیری ذهنی داشتم اعتراف کنی رو اعترفا کن! زود باش بگو چرا منوی منو دزدیدی؟ پسش بده! زود!

لینی متوجه میشه که دلورس کلا تو سود تفاوت به سر می بره و سعی می کنه اونو به ضرر تفاوت رهنمون بشه: آخه من برش نداشتم که! مورفین برش داشته بود و منم برده بود پیش خودش که براش کار بندازمش. منم گفتم بلد نیستم!

دلورس به صورت کاملا عصبی جیغ جیغ می زنه: می خوای همون بلایی که سر کله زخمی آوردم، سر تو هم بیارم؟ تو نباید دروغ بگی!

لینی کلی قسم می خوره ولی دلورس باور نمی کنه تا وقتی که لینی به برق سر لرد سیاه قسم می خوره و دیگه جای حرف واسه دولو باقی نمی مونه! حالا نکته ی متهم کننده ی جدیدی به ذهن دولو می رسه:

- تو رفتی پیش مورفین؟ یعنی تو می دونستی مورفیت کجاست و به من نگفتی؟ تو یه خائنی! همین الان می فرستمت آزکابان تا زندانی شی!

لینی: ولی بانو!!! آزکابان مقر وزیر و افرادشه! اگه منو بفرستی آزکابان باید به دار و دسته شون بپیوندم وگرنه منو می کشن!

دولورس متوجه میشه لینی حق داره و البته دیگه جایی برای مجازات دشمنانش نداره و حتی اگه دستگیرشون کنه نمی تونه بندازتشون زندون! درنتیجه این فکر رو که برای نیمکره های راست و چپش ثقیله رو از مغزش بیرون می کنه و سعی می کنه فعلا به منوی نازنینش فکر کنه...

آزکابان

دیوانه سازها هنوز دارن چیز می زنن به بدن و لحظه به لحظه گرم تر میشن. آزادیخواهان سرگرم کشف راهی برای نفوذ به وزارتخونه و دستگیری کودتاچیان هستن ولی به نتیجه ای نمی رسن چون مورفین و مروپی که هنوز سرشون به منو گرمه و آنتونین داره برای بیدل وصف مبارزات شجاعانه ای که با محفلی ها داشته رو میگه و به طور غیرعمد از این که بارها دستگیر و کشته شده (!) حرفی به میون نمیاره. البته مدام هم تکرار می کنه که ابدا قصدش این نیست که بیدل افسانه ای در وصف اون بنویسه و فقط قصدش شفاف سازی و رعایت امانت در تاریخه!

کم کم داره به سمت ادعای نجات دادن لرد سیاه توسط خودش اونم وقتی ایشون با وضع فجیعی در مرلینگاه تالار اسرار گیر کرده بودن، پش میره که تخیل بیدل بیش از اندازه فعال میشه و به دلیل استنشاق ناگهانی بوی مرلینگاه مذکور، ترجیح میده پنجره رو باز کنه به هوای یه هوای تازه تر! و ناگهان علائمی رو توی آسمون می بینه. علائمی که نشون دهنده ی درگیری آسمانی بین مرلین کبیر (برق خشمشو می شناسم من!) و یه موجود با نور سبز هست و کمی بعد، پیرمرد فرتوتی با ردای مجلل سبز از آسمون پرت میشه توی باغچه ای که زیر پنجره ی زندان آزکابان هست. از جاش بلند میشه و رداش رو می تکونه و با خونسردی میگه:

- این پیرمردیه چقده خشن بودیه! خو یه کلوم می گفتیه از نوه های من خبری نداریه! کتک کاری چرا می کنیه؟


ویرایش شده توسط بیدل آوازه خوان در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۵ ۲۰:۴۳:۴۹

هه!


پاسخ به: آزکابان
پیام زده شده در: ۲۳:۴۱ چهارشنبه ۴ دی ۱۳۹۲
#19
نقل قول:
با پر کردن فرم زیر به تابستان سلامی دوباره خواهیم داد.


نام و نام خانوادگی: هین؟

نام پدر: هین؟
نام مادر: هین؟

نام دو تن از افراد مورد اعتماد همراه با نشانی دقیق:
هین؟

یا نظرتان را در مورد عبارات زیر به طور خلاصه بگویید یا باهاشان جمله بسازید یا ادامه اش را کامل کنید یا یک بلایی سرش بیاورید دیگر:
هین؟

چیز: هین؟
برف: هین؟
قسطنطنیه: هین؟
ارتش آزادی بخش ایرلند شمالی شعبه ی جن های شورشی: هین؟
کلاه گروه بندی: هین؟

مجازات مورد نظر شما برای خس و خاشاک چیست؟
هین؟

آیا شما هم معتقدید که سلطه‌ی زوپس نمادی از آستاکبار جهانی بر سر ملت آزاده‌ی جهان می‌باشد و باید به دوره‌ی علامت دادن با آتش بازگردیم؟ توضیح دهید.(3 نمره!)
هین؟

آیا از پر کردن این فرم خسته شدید؟
هین؟

======
پر شد دیه!


هه!


پاسخ به: ارتش وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲
#20
بگیر چیز و بکش چیز و مکن اینقده ویز ویز
بخر مار و بخون غار که صدات شه مث قار قار
مکان پَخت* و زمان بخت و کلامت شده سخت سخت
قلم پیر و زمین، گیر و منویت شده کفگیر
بکن شرم و نریز کرم و بکن هوا رو باز گرم
ببین سوسک و بکش جیغ و بزن کلاه رو بر میخ**



* پَخت به معنی صاف
** اعلام اعتراض بر کودتا برعلیه وزیر مفنگی چیژپرشت


هه!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.