محفل ققنوس!فرزندان روشنایی هنوز از جای خود تکان نخورده بودند و با وجود ایده مالی هنوز در حالت"
"مانده بودند و اما پس از چند لحظه آرتور گفت:
- حالا کی رو شکل داملدور کنیم مالی؟
مالی دستانش را به م مالید و با افتخار گفت:
- کاری نداره. یکی پیدا میکنیم!
و اضافه کرد:
- اصلا چطوره...خودتو شکل دامبلدور کنیم آرتور؟!
-
...من؟!
- آره دیگه.تو خیلی با سیاست های دامبلدور آشنایی داری! راحت میتونی نقشش رو بازی کنی.
ملت محفلی سرشان را نشانه تایید تکان دادند.آرتوز با ترس و لرز گفت:
- حالا چطوری میخواین منو به شکل داملدور دربیارین؟
- با معجون که نمیشه چون موی مبارک داملدور رو نداریم...مجبوریم از گریم مشنگی استفاده کنیم!
و ناگهان یک شانه از پشتش درآورد!
مغازه ابرفورثآریانا و آلبوس که زبانشان بند آمده بود به اتاق نگاه کردند.اتاق در لجن فرورفته بود و هر مواد چسبناکی مانند چسب و فرنی خشک شده و... از دیوار اتاق به پایین میریخت. در میان اتاق یک میز فلزی بود که پشتش دو صندلی چوبی قرار داشت.آریانا نعره زد:
-
ابرفورث با روی گشاده روبه آریانا کرد و گفت:
- چی شده؟! تازه این اتاق خوبمونه. میخوای زیر زمین رو نشونت بدم؟!
و به پلکان سنگی کنارشان اشاره کرد.آلبوس گفت:
- حالا باید اینجا چیکار کنیم؟
- باید دیب دمینی پوست بکنید!
- شوخی میکنی دیگه نه؟
- اتفاقا کاملا جدی هستم.
آریانا که دیگر فیوزش پریده بود رو به ابرفورث کردو گفت:
- اینا چه جود دیب دمینی هایی هستند که پوست کندنشونو میسپاری به ما؟!
- اینا با کود گیاهان شفابخش درست میشن. هرکدومشون 6 کیلو وزن داره! تازه, رنگشون هم نارنجیه!... اولین باری که آوردمشون اینجا انقدر انرژی شفا بخششون زیاد بود که هرکی از بغلش رد میشد تا 5 دقیقه بشکن میزد!
- اونوقت واسه ما که بهشون دست هم میزنیم چه اتفاقی میفته؟
ابرفورث دستی به ریشش کشید و گفت:
- احتمالا فقط انرژی شما زیاد میشه... احتمالا!