هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لینی.وارنر)



پاسخ به: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
اما از صحنه حذف میشه و بلافاصله مورفین جلوی لرد سد میشه.

- اااا شلام ارباب. پش شما تشریف آوردین؟ راشتش میخواشتم در مورد موژوع خیلی مهمی باتون حرف بزنم. اژاژه هشت؟

لرد نگاهی به مورفین آش و لاش که کت و شلوار نویی به تن کرده بود میندازه و میگه: حتی با این لباسا هم نتونستی گوهر وجودتو پنهان کنی.

مورفین با شگفتی میپرسه: ااا ارباب یعنی شما هم فهمیدین؟

لرد با بیخیالی جواب میده: فک کنم تنها کسی که نفهمیده خودت هستی.

- نه ارباب منکه خودم از توانایی های خارق العاده م با خبر هشتم. این همه شال شعی کردم از شما پنهونش کنم پش فهمیدین چه گوهر ارزشمندی تو وژودمه. حقا که نواده ی شالاژار اشلایترینی! :zogh:

لرد نگاهی به ساعتش میندازه و با انگشتش(!) مورفینو یه ور دیگه هل میده و بدون کوچک ترین تعجبی با همین ضربه ی انگشت مورفین به سمتی همانند موشک پرتاب میشه و دیگه تو تصویر دیده نمیشه.

لرد که به چند قدمی در رسیده دستشو از توی رداش در میاره تا درو وا کنه که ...

- مورفین مورفین ... صدا میاد؟ هنوز تموم نشده! یه جوری سرگرم کن دیگههه!

مورفین که دستپاچه شده سعی میکنه هیکل له شده ش در اثر اصابت با سطل آشغالو از رو زمین بلند کنه و رو به لرد که دستش تو چند سانتی متریه دره فریاد میزنه:

- مژده بدین ارباااااااب مژده! ارباب نقشه محفلیارو یافتم.

صدا از تو چوبدستی فریاد میزنه: بیشتر تحریک کن!

- تمام تاشیشات محفل ققنوشو در آوردم.

- بیشتر!

- اشن هرچی از محفل ققنوش اژ ژمان تاشیش بوده تا الان دشت خودمه!

دست لرد متوقف میشه. مورفین به نزدیک شدن لرد به خودش نگاه میکنه و زیرلب میگه: ای بمیرین همه تون! الان شه غلطی کنم من؟ :worry:

- فقط چند ثانیه مونده، تحمل کن آخرشه!

لرد به دو قدمی مورفین میرسه که همون موقع دوباره صدا شنیده میشه که میگه:حللللللله! میتونی بذاری ارباب بیاد.

مورفین به لرد که فاصله ی صورتاشون به 10 سانتی متر رسیده خیره میشه و سعی میکنه قیافه مظلومی به خودش بگیره و میگه: اربااااااب همین الان از وزارت خونه خبر دادن که مدارکو آب برد. :worry:


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۹ ۲۱:۲۴:۳۵



پاسخ به: دژ مرگ(شکنجه گاه جادوگران سفید)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
بلا چینی به صورتش میده و میگه: خب اینکه کار همیشگیمونه.

و رو به بقیه میگه: میخواین بهش ثابت کنیم؟

لودو برای جلوگیری از لو رفتن نقشه هاشون بلارو همراه ویلچر یه ور دیگه هل میده و از صحنه خارجش میکنه و خودش به صحنه بازمیگرده و میگه: خب چی میفرمودین؟

یه سمت دیگه:

توجه فلور به دافنه جلب میشه که تمام مدت به فکر فرو رفته بود ه و هیچ حرکتی در جهت کمک به اونا نکرده بود. بالاخره دافنه با تکون فلور به خودش میاد.

- اصلا حواست نیستا!!! فک نمیکنی باید یکم کمک کنی؟

دافنه از فکر و خیال بیرون میاد و دستشو بالا میگیره و میگه: فهمیدم! یافتم! ایده اومد! هوش ریونیم زد بالا!

به اطرافش نگاه میکنه. از بشکه ای که وارونه شده و محتواش بیرون ریخته و محل آب تنیه مگسا شده میگذره، بستی آب شده رو زمینو هم رد میکنه، بچه ای که سعی داره کرمیو تو دهن برادر کوچیک ترش بکنه و هزاران صحنه ی دیگه رو هم میگذرونه و ... روی سکویی زوم میکنه!

به طرفش حرکت میکنه و با غرور ازش بالا میره. یقه شو صاف میکنه و رو به جمعیت مرگخوارانی که همراهش بودن میگه: دوستان عزیزم! ما دنبال چی میگردیم؟

دافنه که هیچ واکنشی از طرف مرگخوارا نمیبینه میگه: این الان سوال بودا!

همچنان مرگخوارا بی حرکت وایسادن. دافنه گلوشو صاف میکنه و میگه: اممم ... واقعا از استقبال زیاد شما متشکرم. واقعا چرا این همه توجه و شوق؟

دافنه که میبینه همچنان حرفاش هیچ جذابیتی برا هیشکی نداره میره سر اصل مطلبو میگه: دنبال وسایل شکنجه میگردیم درسته؟! چی بهتر از لولو خورخوره برای کشف چیزی که ملت ازش میترسن؟ :pretty:

صدای فریاد و شوق و ذوق و تحسین مرگخوارا بلند میشه.

- تو چطوری تونستی ایده ی منو بدزدی؟

دافنه نگاه خشمناکی به فلور میندازه و برای آوردن لولوخورخوره هایی که همیشه چند نسخه ازش تو خونه ی ریدل ها بود آپارات میکنه.




پاسخ به: فرهنگستان ريدل
پیام زده شده در: ۹:۲۲ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
فلور که تمام مدت حرفارو از پشت در شنیده بود وارد اتاق میشه و با هیجان پیشنهاد میده:

- ارباب میتونیم برا اینکه ببینیم حرفا پدر بزرگوارتون درسته یا نه شبیه این مشنگا که تغییر چهره میدن و قایمکی میرن از ملت در مورد خودشون سوال میپرسن عمل کنیم. :pretty:

تام از پشت سر لرد چشم غره ی مخوفی نثار فلور میکنه اما قبل از اینکه بخواد حرفی بزنه لرد میگه:

- همیشه نظرات لرد قابل تحسین و اجرا کردنیه، پس همین کارو میکنیم.

فلور سرشو پایین میندازه و در حالیکه داره به انگشتاش ور میره زیر لب میگه: پیشنهاد من بودا!

لرد دستی به چونه ش میکشه و میپرسه: تو اینجا چی کار میکردی فلور؟

بعد از انواع تغییر رنگ هایی که تو صورت فلور ایجاد میشه بالاخره میگه: داشتم به منوی مدیریت ور میرفتم و میخواستم جی پی اس روش کار بذارم که ...

- جدیدا خیلی به مشنگا علاقمند شدیا. به راه شر برگرد فلور!

لرد با حرکت دستش از فلور میخواد که بره، خودشم از جاش بلند میشه تا آماده بشه که ییهو چیزی یادش میاد و رو به فلور میگه:

- راستی بلارم خبر کن. اونم با ما میاد، با کروشیوای اون از ملت حرف میکشیم.

فلور اول این ریختی میشه و بعد میگه: ولی ارباب قراره ما ناشناس باشیم و اونا نظر شخصیشونو بگن نه اینکه با شکنجه ...

برق نگاه لرد با فلور اصابت میکنه و سریعا از اتاق به بیرون شوت میشه.

چند ساعت بعد - کوچه دیاگون:

لرد جلوتر از سه مرگخوارش در حال حرکته و فلور به وضعیتشون که کاملا لوشون میده مرگخوار هستن فک میکنه. تام کاملا هوشیارانه پشت سر لرد قرار داره و چوبدستیشو محکم تو دستش فشار میده و منتظره که هرکس که قرار شد ازش سوالی بپرسن رو با طلسم فرمان تحت کنترل بگیره.

بلا هم با لبخندی شیطانی کنار تام حرکت میکنه و اونم چوبدستی بدست آماده برای شلیک کردن گلوله های کروشیوش به سمت شخص مد نظره لرده. فلور با احتیاط میپرسه:

- ارباب نمیخواین کار پرسشو شروع کنین؟ مثلا ...

به سمت مردی حرکت میکنه و میگه: همین!

مرد با تعجب برمیگرده و با دیدن لرد و مرگخواراش تمام عضلاتش شروع به لرزیدن میکنه و شل میشه و رو زمین فرو میریزه و با زمین یکی میشه. فلور با اشاره ی لرد اونو از زمین میکنه و سرجاش وایمیسونه.

- شروع کن بلا!




پاسخ به: انبار وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۸:۲۸ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
یک جایی - نزد دلورس آمبریج:

- ای بابا چرا شما متوجه نیستین؟ اصلا از همون اولشم تایید صلاحیت کردن یه معتاد کار اشتباه بود!

مودی دست به سینه وایمیسه و با خشم ادامه میده: ولی الان کاریه که شده و از قضا به عنوان وزیرم انتخاب شده. دیگه رد کردن و از زیر تخت وزارت پایین کشیدنش با خودت.

دلورس که تمام مدت با بیخیالی به مودی خیره شده بود، بعد از نگاهی گذرا به ساعتش میگه: الان دقیقا چند دقیقه س که داری حرف میزنی و از وزیر جدید شکایت میکنی. نمیترسی ترورت کنن؟

مودی که تو جمله ی قبلیه دلوروس گیر کرده بود میپرسه: دقیقا چند دقیقه؟

- دقیقا چند دقیقه! چرا اینقدر به جزئیات علاقمندی؟ مهم نیته دیگه!

مودی با خشم دندوناشو رو هم فشار میده و دوباره به حرف اولش برمیگرده: اینطوری دو روزه نابود میشیم.

- کاری هم از دست من برمیاد؟

- دقیقا چند دقیقه س که دارم چیو برات توضیح میدم؟

دلوروس دوباره نگاهی به ساعتش میندازه، آب کدو حلواییشو سریع تا ته سرمیکشه و درحالیکه داره بارونیشو میپوشه تا از اونجا بره میگه:

- من وقت زیادی ندارم که با این کارای کوچیک تو تلفش کنم!

و اتاق خارج میشه. مودی که تو شوک فرو رفته در حالیکه زیر لب مدام "کار کوچیک" رو تکرار میکنه ناامیدانه از اتاق خارج میشه و به این نتیجه میرسه که تنها کسی که میتونه جلوی وزیرو بگیره ... خودشه!




پاسخ به: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ شنبه ۸ تیر ۱۳۹۲
ملت مرگخوار که به کل ابهت و قدرت و جذبه و ... خودشونو فراموش کرده بودن یهو به اصل خودشون برمیگردن و جلوتر از همه بلا بعنوان سردسته لبخند شیطانی ای میزنه و میگه: الان بهت میگیم که کی هستیم!

و بعد سرشو تکون میده و مرگخوارا به تکاپو میفتن. هانا آب دهنشو قورت میده و میگه: اممم فک کنم کاملا متوجه شدم شما کی هستین ...

هانا شروع به عقب عقب رفتن میکنه و ادامه میده: دیگه بهتره برم و فردا برا تحویل اینجا برگردم. عجله ای نیست به هر حال شما هم باید بند و بساطتونو از اینجا جمع کنین دیگه. :worry:

بعد از گفتن این جمله با یه حرکت سریع برمیگرده تا به سمت در هجوم ببره و ازش خارج بشه که ییهو یک مشت مرگخوار با چوبدستیای بیرون کشیده جلوش قد علم میکنن.

هانا با صدایی لرزون میگه: حالا چرا خشونت؟ بیاین صحبت کنیم حتما میتونیم حلش کنیم.

بلا با حالتی تهدید آمیز رو به مرگخوارا فریاد میزنه: مگه مشکل قبلا حل نشده؟

مرگخوارا حرف بلارو تایید میکنن و به هانا نزدیک تر میشن. سالازار دستشو دراز میکنه و میگه: اون سندو بده و برو. میتونم به واسطه ی دوستی گذشته مون جونتو حفظ کنم.

هانا:

دقایقی بعد:

- زودباشین بینم تنبلا! یه تمیز کردن که اینقد طول نمیکشه! :vay:

- ولی نه بدون جادو هاااا!

دافنه رو صندلی ای ولو میشه و میپرسه: ارباب دقیقا کی میرسه؟

فلور با دیدن ساعت با وحشت جواب میده: پنج دقیقه دیگه!

سر تمام مرگخوارا دورتادور کافه میگرده ... قسمت اعظمی از کافه تمیز شده بود اما قسمتای باقیمونده هم در عرض پنج دقیقه تمیز نمیشدن ...




پاسخ به: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ شنبه ۸ تیر ۱۳۹۲


پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۵ شنبه ۸ تیر ۱۳۹۲
- شاید اگه یه ذره بیشتر التماس کنی یه فرصت دیگه بهت بدیم!

کارول به منبع صدا که به فلور برمیگرده نگاهی میندازه و التماس کنان میگه: خواهش!

فلور دست از سوهان کشیدن ناخوناش برمیداره و میگه: غلظتشو ببر بالاتر! باید اربابو تحت تاثیر قرار بدی!

لرد کمی رو صندلیش صاف تر میشینه و با غرور به کارول و به خاک مالیده شدنش و التماس کردناش خیره میشه. بالاخره دستشو به نشونه ی اتمام بالا میبره و میگه:

- عفو شد، یک فرصت دیگه بهش میدیم ...

همان اتاق متعفن:

کارول نگاهشو از سالازار که رو به روش نشسته و چیزی رو زیر لب زمزمه میکنه برمیداره و با دستاش محکم سرشو میگیره. چشماشو میبنده و چندین بار نفس عمیق میکشه.

- فک کن کارول فک کن! تو یه روانشناس محشری! تو همیشه ادعات میشد بهترینی پس موقعشه که ثابت کنی ...

صدایی آهسته تو سرش میگه: ولی اینا خیلی عجیب غریبن!

چشماشو باز میکنه و دوباره نگاهشو به سمت سالازار میبره. چشماشو تیز میکنه و میپرسه: واقعا خیلی دوست داری که تورو بعنوان مرده بشناسن؟

سالازار دست از آهنگ خوندن برمیداره و میگه: نه دختریم معلومه که نه.

کارول با تعجب میپرسه: پس چرا خودتو به مردن میزنی؟

سالازار بعد از گفتن استغفرالمرلین ادامه میده: کی چنین حرفی رو به تو زده؟

کارول که دیگه واقعا گیج شده بود میپرسه: یعنی الان تو زنده ای؟

- نه!

- پس دوست داری مرده باشی؟!

- نه!

- در این صورت زنده ای دیگه!

- نه!

- دوست داری بیشتر در مورد وضعت توضیح بدی؟

- نه!

- یعنی الان مردی؟

- اوه یس!

-

-

فکری به ذهن کارول میرسه، شاید بتونه با ترسوندن اون بتونه به واقعیت برش گردونه بنابراین میگه: اگه مرده باشی پس حتما اگه دوباره بمیری عیبی نداره ... هوووم؟




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۳ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲
سوژه جدید!


بلا تنه ای به هوگو میزنه و بعد از یکی شدن هوگو با دیوار، سینی چایی رو از روی کابینت برمیداره و عازم اتاق لرد میشه. دو شکاف تو دیوار پدیدار میشه و صدای هوگوی کتلت شده به گوش میرسه که میگه:

- نامرد من آبدارچی لردم نه تو ...

بلا قبل از خارج شدن از اتاق جواب میده: آره ولی این منم که بانوی محبوب اربابم نه تو! :pretty:

و در پشت سر بلا بسته میشه و هوگو با فریادی از دیوار کنده میشه و اینبار رو زمین پهن میشه. بلا راهروها و پلکان ها و سالن های متعددی رو طی میکنه و بالاخره به اتاق لرد میرسه.

برای آخرین بار دستی به موهای وزوزیش میکشه بلکه صاف بشه اما به نتیجه ای نمیرسه و بیخیال دستشو به سمت در دراز میکنه و آروم اونو باز میکنه.

در: قــــیـــ...

- خفه!

در:

بلا چشم غره ای به در میره و میگه: چته؟

- اصولا یک انسان سالم و بالغ با در حرف نمیزنه! اینو میدونستی؟

- اصولا یک در سالم و خوب صدا نمیده! اینو میدونستی؟

بلا بعد از knock out کردن در اینو میگه و بدون اینکه منتظر جواب بمونه اینبار بدون شنیده شدن صدای "قیژ" درو تا ته باز میکنه و وارد اتاق میشه اما تا چشمش به لرد میفته شوکه میشه!

عرق تمام صورت لردو پوشونده بود و صداهای آروم و نامفهموی از دهن لرد شنیده میشد.

اندر احوالات خواب لرد:

- اوه چه وسعتی! چه دید بازی! چه قدرتای خفنی داشتم و ازش بهره نبردم.

لرد اینو تو خواب میگه و شروع به حرکت میکنه میکنه. از ماهی ها و گله ی عروسای دریایی و چندی دیگر از موجودات دریایی میگذره و ... Ow! توجهش به یه نقطه ی روشن، تو اعماق تاریکی جلب میشه. تصویرو زوم میکنه و هر لحظه به اون نور نزدیک تر میشه ... نور وارد غاری میشه و لحظه ای بعد ناپدید میشه. لرد جلوتر میره تا ببینه که ماجرای اون غار چیه ...

بیرون خواب لرد:

بلا که حالا کاملا به دهن لرد نزدیک شده و گوششو تو چند میلی متری اون گرفته با شنیدن صداهای عجیب لرد میترسه و در عرض سه ثانیه چندین حرکت متفاوتو همزمان انجام میده. اول سرشو سریعا از لرد دور میکنه، دوم سینی چای با حواس پرتی از دستش پرت میشه و سوم محتوی داغ چایی رو پاش فرود میاد و فریاد بلارو به همراه میاره.

والبته عجیب نیست که لرد با وجود این سر و صداها ناگهان از خواب بپره و با دیدن بلا چندین کروشیو نثارش کنه!

ساعتی بعد:

مرگخوارا بعد از شنیدن حرفای لرد با تعجب دور هم جمع شدن و بعد از مدتی به هم خیره شدن و کف کردن از اینکه فقط براساس یک خواب باید چنین پژوهش عظیمی در جهت کشف محتویات غار و علت وجود غار و رمز نهفته در غار و دلیل حضورش تو خواب لرد(!) رو آغاز کنن، شروع به بحث میکنن!

- یعنی چی؟ ما اصن چطوری میتونیم این غار فرو رفته تو اعماق تاریکی اونم ته دریارو پیدا کنیم؟ چطور چطور؟ نه تو بگو چطور؟؟

مورفین دست لودو رو که در حین گفتن حرفاش به یقه های مورفین هجوم آورده بود از خودش جدا میکنه و میگه: آخه مگه شاره ی دیگه ای هم هشت آیا؟ به ژای اینکه غر بژنی، کار کردن یاد بگیر. بی لیاقت! حتی وژیرم نتونشتی بشی!!!

----------------------------------------------
اگه بد شد ببخشید!!! رول زدن یادم رفته!!!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲
سوژه جدید!


بلا تنه ای به هوگو میزنه و بعد از یکی شدن هوگو با دیوار، سینی چایی رو از روی کابینت برمیداره و عازم اتاق لرد میشه. دو شکاف تو دیوار پدیدار میشه و صدای هوگوی کتلت شده به گوش میرسه که میگه:

- نامرد من آبدارچی لردم نه تو ...

بلا قبل از خارج شدن از اتاق جواب میده: آره ولی این منم که بانوی محبوب اربابم نه تو! :pretty:

و در پشت سر بلا بسته میشه و هوگو با فریادی از دیوار کنده میشه و اینبار رو زمین پهن میشه. بلا راهروها و پلکان ها و سالن های متعددی رو طی میکنه و بالاخره به اتاق لرد میرسه.

برای آخرین بار دستی به موهای وزوزیش میکشه بلکه صاف بشه اما به نتیجه ای نمیرسه و بیخیال دستشو به سمت در دراز میکنه و آروم اونو باز میکنه.

در: قــــیـــ...

- خفه!

در:

بلا چشم غره ای به در میره و میگه: چته؟

- اصولا یک انسان سالم و بالغ با در حرف نمیزنه! اینو میدونستی؟

- اصولا یک در سالم و خوب صدا نمیده! اینو میدونستی؟

بلا بعد از knock out کردن در اینو میگه و بدون اینکه منتظر جواب بمونه اینبار بدون شنیده شدن صدای "قیژ" درو تا ته باز میکنه و وارد اتاق میشه اما تا چشمش به لرد میفته شوکه میشه و سینی چای رو زمین میفته!

عرق تمام صورت لردو پوشونده بود و صداهای آروم و نامفهموی از دهن لرد شنیده میشد.

اندر احوالات خواب لرد:

- اوه چه وسعتی! چه دید بازی! چه قدرتای خفنی داشتم و ازش بهره نبردم.

لرد اینو تو خواب میگه و شروع به حرکت میکنه میکنه. از ماهی ها و گله ی عروسای دریایی و چندی دیگر از موجودات دریایی میگذره و ... Ow! توجهش به یه نقطه ی روشن، تو اعماق تاریکی جلب میشه. تصویرو زوم میکنه و هر لحظه به اون نور نزدیک تر میشه ... نور وارد غاری میشه و لحظه ای بعد ناپدید میشه. لرد جلوتر میره تا ببینه که ماجرای اون غار چیه ...

بیرون خواب لرد:

بلا که حالا کاملا به دهن لرد نزدیک شده و گوششو تو چند میلی متری اون گرفته با شنیدن صداهای عجیب لرد میترسه و در عرض سه ثانیه چندین حرکت متفاوتو همزمان انجام میده. اول سرشو سریعا از لرد دور میکنه، دوم سینی چای با حواس پرتی از دستش پرت میشه و سوم محتوی داغ چایی رو پاش فرود میاد و فریاد بلارو به همراه میاره.

والبته عجیب نیست که لرد با وجود این سر و صداها ناگهان از خواب بپره و با دیدن بلا چندین کروشیو نثارش کنه!

ساعتی بعد:

مرگخوارا بعد از شنیدن حرفای لرد با تعجب دور هم جمع شدن و بعد از مدتی به هم خیره شدن و کف کردن از اینکه فقط براساس یک خواب باید چنین پژوهش عظیمی در جهت کشف محتویات غار و علت وجود غار و رمز نهفته در غار و دلیل حضورش تو خواب لرد(!) رو آغاز کنن، شروع به بحث میکنن!

- یعنی چی؟ ما اصن چطوری میتونیم این غار فرو رفته تو اعماق تاریکی اونم ته دریارو پیدا کنیم؟ چطور چطور؟ نه تو بگو چطور؟؟

مورفین دست لودو رو که در حین گفتن حرفاش به یقه های مورفین هجوم آورده بود از خودش جدا میکنه و میگه: آخه مگه شاره ی دیگه ای هم هشت آیا؟ به ژای اینکه غر بژنی، کار کردن یاد بگیر. بی لیاقت! حتی وژیرم نتونشتی بشی!!!

----------------------------------------------
اگه بد شد ببخشید!!! رول زدن یادم رفته!!!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲
سوژه جدید!


بلا تنه ای به هوگو میزنه و بعد از یکی شدن هوگو با دیوار، سینی چایی رو از روی کابینت برمیداره و عازم اتاق لرد میشه. دو شکاف تو دیوار پدیدار میشه و صدای هوگوی کتلت شده به گوش میرسه که میگه:

- نامرد من آبدارچی لردم نه تو ...

بلا قبل از خارج شدن از اتاق جواب میده: آره ولی این منم که بانوی محبوب اربابم نه تو! :pretty:

و در پشت سر بلا بسته میشه و هوگو با فریادی از دیوار کنده میشه و اینبار رو زمین پهن میشه. بلا راهروها و پلکان ها و سالن های متعددی رو طی میکنه و بالاخره به اتاق لرد میرسه.

برای آخرین بار دستی به موهای وزوزیش میکشه بلکه صاف بشه اما به نتیجه ای نمیرسه و بیخیال دستشو به سمت در دراز میکنه و آروم اونو باز میکنه.

در: قــــیـــ...

- خفه!

در:

بلا چشم غره ای به در میره و میگه: چته؟

- اصولا یک انسان سالم و بالغ با در حرف نمیزنه! اینو میدونستی؟

- اصولا یک در سالم و خوب صدا نمیده! اینو میدونستی؟

بلا بعد از knock out کردن در اینو میگه و بدون اینکه منتظر جواب بمونه اینبار بدون شنیده شدن صدای "قیژ" درو تا ته باز میکنه و وارد اتاق میشه اما تا چشمش به لرد میفته شوکه میشه و سینی چای رو زمین میفته!

عرق تمام صورت لردو پوشونده بود و صداهای آروم و نامفهموی از دهن لرد شنیده میشد.

اندر احوالات خواب لرد:

- اوه چه وسعتی! چه دید بازی! چه قدرتای خفنی داشتم و ازش بهره نبردم.

لرد اینو تو خواب میگه و شروع به حرکت میکنه میکنه. از ماهی ها و گله ی عروسای دریایی و چندی دیگر از موجودات دریایی میگذره و ... Ow! توجهش به یه نقطه ی روشن، تو اعماق تاریکی جلب میشه. تصویرو زوم میکنه و هر لحظه به اون نور نزدیک تر میشه ... نور وارد غاری میشه و لحظه ای بعد ناپدید میشه. لرد جلوتر میره تا ببینه که ماجرای اون غار چیه ...

بیرون خواب لرد:

بلا که حالا کاملا به دهن لرد نزدیک شده و گوششو تو چند میلی متری اون گرفته با شنیدن صداهای عجیب لرد میترسه و در عرض سه ثانیه چندین حرکت متفاوتو همزمان انجام میده. اول سرشو سریعا از لرد دور میکنه، دوم سینی چای با حواس پرتی از دستش پرت میشه و سوم محتوی داغ چایی رو پاش فرود میاد و فریاد بلارو به همراه میاره.

والبته عجیب نیست که لرد با وجود این سر و صداها ناگهان از خواب بپره و با دیدن بلا چندین کروشیو نثارش کنه!

ساعتی بعد:

مرگخوارا بعد از شنیدن حرفای لرد با تعجب دور هم جمع شدن و بعد از مدتی به هم خیره شدن و کف کردن از اینکه فقط براساس یک خواب باید چنین پژوهش عظیمی در جهت کشف محتویات غار و علت وجود غار و رمز نهفته در غار و دلیل حضورش تو خواب لرد(!) رو آغاز کنن، شروع به بحث میکنن!

- یعنی چی؟ ما اصن چطوری میتونیم این غار فرو رفته تو اعماق تاریکی اونم ته دریارو پیدا کنیم؟ چطور چطور؟ نه تو بگو چطور؟؟

مورفین دست لودو رو که در حین گفتن حرفاش به یقه های مورفین هجوم آورده بود از خودش جدا میکنه و میگه: آخه مگه شاره ی دیگه ای هم هشت آیا؟ به ژای اینکه غر بژنی، کار کردن یاد بگیر. بی لیاقت! حتی وژیرم نتونشتی بشی!!!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.