- اه دیوونه ! ترسوندیمون! گفتم حتما تمافد کردیم.
لودو پوزخندی زد و از روونا پرسید: ببخشید چی کردیم؟
روونا تابی به موهایش داد و پاسخ داد: چه فرقی میکنه؟ منظورم برخورد دو تا ماشین با همه. البته احساس میکنم الان سوار قطاریم.
لودو که حوصله نداشت تا ده ساعت دیگر را درون قطار سیر کند رو به روونا گفت: میگم به نظرت بهتر نیست که یه نقشه ی افعانستان بگیریم و با غیب و ظاهر شدن بپریم تو افغانستان؟
روونا نوشیدنی اش را سر کشید و پرسید: موافقم ولی چه طوری؟
لودو نیشخندی زد و گفت: اون با من. تو فقط برو یه عکس از یه مکانی از افغانستان گیر بیار.
روونا در کوپه را باز کرد و از آن خارج شد.
- ببخشید آقا!
روونا مردی را که لباس رسمی پوشیده بود را گیر آورد و از او پرسید: از کجا میتونم نقشه ی افغانستان گیر بیارم؟
مرد کت و شلوارش را مرتب کرد و گفت: ببخشید خانوم اشتباه گرفتین. بهتره از مسئولین بپرسین.
روونا مات و مبهوت نگاهش را از مرد شیک پوش برداشت و به سمت ابتدای قطار حرکت کرد.
- خانوم میشه یه نقشه افغانستان به ما ... یعنی من بدین!
زن نقشه اش را به روونا داد و گفت: فقط سریعا پسش گردون.
روونا سریع به دنبال یکی از مکان های دیدنی اقغانستان گشت و بعد از پیدا کردن آن ، سعی کرد آن را در ذهن خود هک/حک کند. از زن تشکر کرد و به کوپه بازگشت.
- لودو من فقط تونستیم خودم تصویر رو حفظ کنم. من میبرمت!
لودو که اطمینان چندانی به جسم یابی روونا نداشت شانه اش را بالا انداخت و گفت: حالا وقتشه که از قطار بریم بیرون.
لودو دستگیره ای را که از گوشه ی کوپه آویزان بود گرفت و محکم کشید. سرعت قطار رفته رفته کم شد تا بالاخره ایستاد.
لودو دست روونا را گرفت و گفت: زودباش تا نیومدن گیر بدن غیب بشیم.
- خب چرا همون اول غیب نشدیم؟
- چون موقع حرکت اگه غیب میشدیم ممکن بود یه قسمت بدنمون جا بمونه!
- اوه راست میگی.
لودو به قدم هایی که هر لحظه به آن ها نزدیک تر میشد گوش داد و فریاد زد: روونا خواهش میکنم سریع تر!
دقایقی بعد:لودو و روونا مقابل مکانی زیبا ایستاده بودند که در جلوی در ورودی آن تابلویی با عنوان " تاکسی ملکوتی افغانستان " نصب شده بود.
لودو و روونا دستشان را به نشانه ی موفقیت به هم کوبیدند و برای ترویج فرهنگ به راه افتادند.