هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها

صفحه‌ی اصلی انجمن‌ها


صفحه اصلی انجمن ها » همه پیام ها (لردولدمورت)



Re: زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱۶:۴۶ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۰
خلاصه:

لرد سیاه و مرگخواران به کمک زمان برگردان به گذشته لرد رفتن تا زندگی پر افتخار اربابشون رو ببینن.بعد از دیدن کودکی لرد به وقتی رسیدن که دامبلدور برای دیدن لرد به پرورشگاه رفته.بعد از خروج دامبلدور، لرد و مرگخوارا وارد اتاق تام میشن و سعی میکنن اونو راضی کنن که به جای رفتن به هاگوارتز، همراهشون بره.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-نمیام!

صبر و حوصله لرد کم کم رو به پایان بود.مرگخواران که میدانستند بعد از این مرحله چه اتفاقات فجیعی ممکن است برای کودکی اربابشان بیفتد لرد را از تام دور کردند.لینی ضمن یاداوری این نکته که یک ساحره لطیف و با احساس مثل او زبان یک بچه را بهتر میفهمد، مرگخواران را کنار زد و به تام نزدیک شد.درحالیکه انگشت اشاره اش را بطرف تام تکان میداد با صدای بلند شروع به صحبت کرد.
-ببین جونور....یا همین الان وسایلتو جمع میکنی و با ما میای یا همین انگشتمو میکنم تو چشمت و مغزتو از همونجا میکشم بیرون و به عنوان شام به....

بقیه جمله لینی به دلیل نگاههای مرگبار لرد ناتمام ماند.این بار روفوس جلو رفت تا شانسش را امتحان کند.
-به به....چه کوچولوی نازی...گوگولی مگولی...پاشو با هم بریم.

تام خمیازه ای کشید.
-آخه اون پیرمرد گفت از من یه جادوگر بزرگ میسازه!

روفوس با همان لحن محبت آمیز ادامه داد:
-ما از تو یه جادوگر بزرگ تر میسازیم!تازه ما یه قصر بزرگ داریم.کلی دار و درخت داریم.غذاهای خوشمزه داریم.یه عالمه مرگخوار مثل ما اونجا هستن که همشون در خدمت تو خواهد بود.

چشمان تام برقی زد.
-در خدمت من؟یعنی هر کاری بگم میکنن؟...هوووم....راستش الان که فکر میکنم میبینم شاید اومدن با شما جالبتر باشه!من حاضرم.بریم!




Re: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰
خلاصه:

لرد و مرگخوارا برای یافتن گنج به جزیره ای میرن و با موجودی مواجه میشن که میتونه خودشو به هر شکلی در بیاره.لرد و مرگخوارا مخفیگاهشو پیدا میکنن و لرد به دنبال نجینی وارد مخفیگاه(که یه غاره)میشه.موجود عجیب به لرد میگه که با کشتن مرگخواراش میتونه توانایی جانورنما شدن هموشونو جذب کنه.یعنی به شکل جانورهای مختلف در بیاد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لرد به فکر فرو رفت...
-بکشم؟....نکشم؟...شاید بهتر باشه از لودو شروع کنم که به هیچ دردی نمیخوره.اونو بکشم.کشتن اون خدمت به جامعه جادوییه.جانور نماش چی بود؟کرم خاکی؟حلزون؟یادم نمیاد!

لرد همانطور که در فکر بود دست نجینی را گرفت و به آرامی به سمت ورودی غار برگشت.
-خب من که نمخوام بدون مرگخوار بمونم!بالاخره یکی باید باشه منو ستایش کنه!همشونو نمیکشم.چن تا رو انتخاب میکنم که بود و نبودشون فرق زیادی نداشته باشه و ضمنا جانورشونم به یه دردی بخوره.بعد بدون جلب توجه بقیه میکشمشون.

درست در همین لحظه لرد به خاطر آورد که نجینی دست نداشت!نگاهی به چیزی که در دست گرفته بود انداخت.
-اوه نجینی...این دمت بود؟منو ببخش!ده دقیقس دارم تو رو دنبال خودم میکشم!بقیه راهو خودت بخز...خب...اصلا لازم نیست بکشمشون.میتونم کسی رو که انتخاب کردم به کشتن بدم!برای ارباب باید کار آسونی باشه!




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۰
بررسی پست شماره 211 قصر خانواده مالفوی، پرسیوال دامبلدور:

پرسیوال عزیز

قبل از نقد به یه نکته ای میخوام اشاره کنم.فهمیدن اشتباه خوبه، ولی سعی برای جبران اون خیلی خیلی بهتره.شما بی خیال اشتباهات هرچند کوچیک پست قبلیتون نشدین و سعی کردین تا جایی که ممکنه جبرانشون کنین.این کارتون فوق العاده بود.


پستتون خیلی طولانیه.البته محدودیت خاصی برای طول پست وجود نداره و گاهی شاید مجبور بشیم به دلایلی پستمونو طولانی کنیم.ولی اصولا پستی با این طول خواننده رو فراری میده.برای همین تا مجبور نشدین یا دلیل خاصی وجود نداشته باشه سعی کنین کوتاهتر بنویسین(که البته اینجا طولانی بودن پستتون دلیل داشت).


فضاسازی اول پستتون خیلی جالب بود.اشاره به روح دالاهوف و حدقه خالی چشم ایوان و بقیه.همین چند جمله نشون میده که شما توانایی خلق سوژه های طنز آمیز ظریف رو دارین.این استعداد در ایفای نقش خیلی مهم و مفیده.سعی کنین ازش استفاده کنین.به نظر من اگه بین اون جمله ها فاصله نمیذاشتین جالبتر میشد.بصورت پشت سر هم میتونست خواننده رو غافلگیر کنه و بخندونه.


نقل قول:
ویزلی کوچ... (اه....خفه شو دیگه راوی! خسته مون کردی)

اصولا من مخالف حضور راوی در پستها هستم.یا اینکه توجه خواننده رو به این نکته جلب کنین که شخصی داره داستان رو تعریف میکنه.ولی اینجا جمله شما زیاد تمرکز خواننده رو به هم نمیزنه و قابل قبوله.


سوژه پارانویا سوژه خوب و جالبی بود.حتی فکر میکنم میتونست به عنوان یه سوژه مستقل داده بشه.در حالت عادی بهتره وسط سوژه قبلی سوژه جدید سنگینی(مثل همین)داده نشه.چون سوژه قبلی رو تحت الشعاع خودش قرار میده.ولی اینجا قصد شما اصلاح چند مورد قبلی بود و نمیشه ایرادی به این کارتون گرفت، مخصوصا با توجه به ادامه پستتون.


شخصیت پردازیتون برای مرگخوارا و لحن و طرز صحبت کردن متفاوت اونا تنوع جالبی به پستتون داده و اونو سرگرم کننده تر کرده.


نقل قول:
- مشکل خود ماییم که باعث شدیم لرد اینطور بشه...؟؟؟وکیلی تو این یکی دو ماه چند تا از ما دعوای خونوادگی داشتیم؟دعوای چند تا از ما به خونه ی ریدل هم کشیده شده؟

سوژه قبلی رو به بهترین شکل ممکن به سوژه جدید خودتون ربط دادین.کارتون خیلی خوب بود.


نقل قول:
مرگخواران پس از ریخته شدن خون های بسیار توانستند لرد را مجاب کنند تا از گریندل والد برای مدتی دعوت کند تا به خانه ریدل بیاید.

اون اغراقی که معمولا بهش اشاره میکنم همینه.همین حالت میتونه حالت طنز آمیزی به ماجرا بده و خواننده رو مجاب کنه که غیر منطقی ترین اتفاقا رو هم بپذیره!



نقل قول:
در همان لحظه پیر بلند قد ترسناکی فریاد زد:
- کچل بی سواد، چوبدستیت از الان تا هفت روز غیر فعال شد، پس بالاخره تونستی با خودت کنار بیای؟

جزئیات رو هم فراموش نکردین.سعی کردین مسائل رو تک به تک حل کنین.


لرد پستتون زیادی ترسو و بی عرضه به نظر میرسه.مخصوصا در مقابل گریندل والد(با توجه به اینکه در کتاب گفته شده بود که لرد از گلرت قدرتمند تره).که در این سوژه میشه این حالت لرد رو به حساب بیماریش گذاشت.

طنز پستتون در سطح خوبی قرار داشت.با کمی تقویت میتونین به سطح عالی برسونینش.مشخصه که استعدادشو دارین.


اشاره آخر پستتون به ماجرای دراکو و آستوریا به خواننده این فرصت رو میده که اگه خواست به اون قسمت هم بپردازه.در واقع سوژه دو تکه شده.ولی این دو تکه شدن بصورتی نیست که به کلیت ماجرا لطمه ای بزنه.
لحن پست شما، دیالوگها و حالتها کاملا ساده و قابل درک هستن.خواننده خسته نمیشه،زده نمیشه و میتونه همه اتفاقا رو قبول و درک کنه.کارتون خیلی خوب بود.پست قبلی رو بهتر از این نمیشد جبران کرد.


موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ سه شنبه ۲۰ دی ۱۳۹۰
نقل قول:
سلام نبیره ی گلم

من هیچ نسبتی با شما ندارم آقای محترم!


بررسی پست شماره 209 قصر خانواده مالفوی، پرسیوال دامبلدور:

نقل قول:
اسکور با عصبانیت محسوسی این را گفت و در را پشت سر خود به هم کوبید.

شروع خوبی داشتین.ارتباطتون رو با پست قبلی حفظ کردین و همین باعث میشه ارتباط خواننده هم قطع نشه.رفتار اسکور کمی غیر قابل قبول بود.لرد شخصیتی نیست که بشه با عصبانیت باهاش حرف زد(مخصوصا به حالت محسوس!) و درو به هم کوبید.با شخصیتها میشه شوخی کرد.میشه سر کارشون گذاشت.ولی یا باید منطقی و قابل قبول باشه و یا طنز آمیز.


نقل قول:
صدایی دیگر از درون اتاق لرد به گوش رسید:
- نادان کچل،تو آدم بشو نیستی ! مگه بهت نگفتم وقتی بی چوبدستی هستی سوتی نده؟!

این شخصیت جدید هم میتونه مضر باشه هم مفید.از یک طرف میتونه یه جورایی به لرد خط بده و از طرفی خواننده رو دچار سردرگمی کنه.چون یهو وسط سوژه سروکلش پیدا شده و مشخص نیست کیه.کسی که بخواد پست شما رو ادامه بده باید بی خیال سوژه بشه و تکلیف این شخصیت رو روشن کنه که این مسئولیت سنگینیه و چندان برای خواننده جذاب نیست.همین مورد باعث میشه ادامه دادن پست کمی سخت بشه.مخصوصا باتوجه به لحن حرف زدن این شخصیت.در کل دنیای جادوگری هیچ موجود زنده ای وجود نداره که بتونه با لرد سیاه اینطوری حرف بزنه و لرد هم در مقابلش عکس العمل خاصی نشون نده مگه اینکه حالت خاصی وجود داشته باشه.همین نکته ها باعث میشه خواننده نتونه پستتونو درک کنه.نتونه قبولش کنه و در نتیجه نتونه ادامه بده.برای حل این مشکل وقتی شخصیتی رو وارد داستان میکنین دربارش بیشتر توضیح بدین.تعیین اونو به عهده خواننده نذارین.یه توضیح منطقی و حتی خنده دار میتونست مشکلو حل کنه.


نقل قول:
آن صدای دیگر گفت:
- به روح سالازار قسم من هم فراموش می کنم که دیگه چوبدستی نداری....خب بخاطر همین میگم حواست جمع باشه که از این سوتیا ندی!هوس کودتا کردی؟

لرد چرا چوب دستی نداره؟هیچ مشکلی برای لرد و چوب دستیش پیش نیومده بود.در پست قبلی نوشته شده بود که ورد اثر نکرد چون لرد چوب دستی در دست نداشت.یعنی ورد رو همینجوری و از روی عصبانیت گفته بود.البته پیش اومدن چنین اشتباهایی طبیعیه ولی بهتره کمی بیشتر دقت کنیم چون فنر بعدی هم بر همین اساس ماجرا رو ادامه میده و چوب دستی نداشتن لرد میتونه سوژه گمراه کننده ای باشه!


نقل قول:
لرد با اندک لرزشی در صدایش جواب داد:
- تو که بهتر میدونی، من اصلا معنی خانواده رو درک نمی کنم چه برسه به این که بفهمم مشکلشون چیه؟تو رو به ارواح پاک سایرون قسم تنهام نظار با این بساط...

در پست قبل مشکل حل شده بود.لرد راه حل رو پیدا کرده بود.در پست شما لرد با سردرگمی به شخصیت مجهول التماس میکنه که برای پیدا کردن راه حل کمکش کنه.این تکرار میتونه خواننده رو خسته و کلافه کنه.البته شما مجبور نیستین اون راه حل رو قبول کنین.ولی قبل از اینکه دنیال راه حل جدید بگردین بهتر بود قبلی رو به هر دلیلی(منطقی یا طنزآمیز)رد میکردین.


تا جایی که من دیدم بزرگترین مشکل پست شما نداشتن ارتباط با کل سوژه و پست قبلی بود.البته لازم نیست برای پست زدن همه پستها و خلاصه ها رو مو به مو بخونیم. بدون درک کامل سوژه هم میشه پست زد.ولی باید مواظب باشیم که این پست آسیبی به روند ماجرا مارد نکنه.مثلا داستان در اتاقی جریان داره و چند شخصیت در اون اتاق هستن.ما نمیدونیم سوژه چیه.اصلا مهم نیست.میتونیم درباره در و دیوار بنویسیم!منظورم فضاسازی نیست.میتونیم درباره یکی از شخصیتها بنویسیم!مثلا یکی از شخصیتها رو در پستمون دچار مشکلی کنیم.یه مشکل کوچیک و جزئی و قابل حل.مثلا پاش پیچ بخوره.مثلا سوسک ببینه و بترسه.وسط جلسه خوابش ببره!بند کفشش به صندلی گیر کنه و زمین بخوره!از همین جزئیات میشه سوژه های خوبی پیدا کرد.لزومی نداره پست طولانی باشه.همون چند خط هم میتونه خیلی خلاقانه و جالب نوشته بشه.


ظاهر پستتون مرتبه.همین باعث میشه خوندنش آسونتر بشه.به فضاسازی نپرداختین.احتیاجی هم به این کار نبود.فقط شاید بهتر بود کمی بیشتر درباره صدا توضیح میدادین(همونطور که درباره لرد توضیح دادین.).درباره اینکه چه جور صداییه و مثلا با چه لحنی داره حرف میزنه.اینجوری خواننده بهتر میتونست تصورش کنه.


موفق باشید.




Re: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۳:۱۹ دوشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۰
ماری عزیز

اصولا در تاپیکی که یک ماه و نیمه پست نخورده، میتونین سوژه جدید بدین.ولی بهتره به نکات دیگه ای هم توجه کنین.مثلا اینکه موضوع اون تاپیک در دو سه پست آخر خلاصه شده یا نه و سوژه اش در چه وضعیتیه.سوژه مورد نظر شما جالبه.سوژه های شبیه به این ممکنه قبلا داده شده باشه.حتی ممکنه چند بار تکرار شده باشه.ولی ویژگی این سوژه اینه که هر بار میتونه یه مسیر جدید رو طی کنه و برای همین تازگیشو از دست نمیده.

شما میتونین در تاپیک در بحبوحه سیاهی سوژه تونو بدین.ولی موضوع اون تاپیک به نظر من هنوز زنده اس و میشه ادامش داد.برای همین اگه براتون فرقی نمیکنه، پیشنهاد میکنم سوژه تونو در تاپیک نوری در تاریکی بدین که فکر نمیکنم موضوعش دیگه جای ادامه دادن داشته باشه.این تاپیک هم مثل در بحبوحه سیاهی محدودیت موضوعی نداره و کلا هر نوع سوژه ای رو میشه در اون به جریان انداخت.طنز و جدی هم فرقی نمیکنه.به هر دو حالت میتونین بنویسین.


موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۳ یکشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۰
نقل قول:
ای ارباب مهربان،ای ارباب بخشنده،ای ارباب اربابان و ای ارباب اعماق تاریکی ها...

حال شما چطوره ویکتور؟اون طرف خوش گذشت؟!



بررسی پست شماره 208 نیروگاه اتمی، ویکتور کرام:


نقل قول:
آلبوس نقشه را از جغد گرفت و با عجله آن را باز کرد.دستانش از هیجان می لرزید و اینگونه رفتار ها از شخصیتی مانند آلبوس که همیشه آرام و صبور بود واقعا غیرطبیعی به نظر می رسید.آلبوس با صدای پیر و لرزانش،مالی ویزلی را صدا کرد.طولی نکشید که مالی سریع از پله های طبقه بالای خانه پایین آمد و مودبانه جلوی آلبوس ایستاد.

شروعتون خوب بود.پست قبلی با دیالوگ تموم شده بود.اگه شما هم با دیالوگ شروع میکردین، باتوجه به اینکه فقط یک شخصیت در صحنه حضور داشت کمی گیج کننده میشد.جمله های ساده و درست شما این فرصتو به خواننده داده که روی داستان تمرکز کنه.


فاصله ها و پاراگراف بندیتون به اندازه کافی خوبه.یعنی اونقدر منظم هست که خواننده گیج نشه.فقط بهتره بین یه شخصیت و دیالوگش فاصله نذارین.اینجوری پستتون کمی پراکنده به نظر میرسه.


نقل قول:
دانشمندان مرگخوار سخت مشغول بررسی برروی آن شی عجیب بودند.لینی،رز و ایوان دور میزی جمع شده بودند و آن شی عجیب و غریب نیز درست در وسط میز قرار داشت.شکاف سقف اتاق باعث میشد که نور خورشید انوار طلایی اش به آن شی بتاباند و بخش هایی از شی مرموز نمایان شود.

فضای اتاق رو به خوبی توصیف کردین.مواظب باشین فضاسازی بیش از حد و پرداختن به جزئیات حوصله خواننده رو سر نبره.اینجا شما با اتاق و مرگخوارا شروع کردین و توجه خواننده رو به شیء مرموز جلب کردین.نوشته تون به خوبی خواننده رو هدایت میکنه.


نقل قول:
لینی با سرعت مافوق صوت از سر جایش بلند شد و بلند فریاد زد و گفت:

- ما هیچ کاری نمیتونیم بکنیم اما من کسیو میشناسم که میتونه !!

حرکت لینی کمی اغراق آمیز بود...نه به اندازه کافی طنز بود و نه جدی.بین این دو حالت گیر کرده!بهتر بود یا بار طنزشو بیشتر میکردین(با اغراق بیشتر یا حتی شکلک) یا کمی از شدت عکس العمل کم میکردین که جدی بشه.


آخر پستتون خوب بود.تعیین شخصی رو که قراره وارد ماجرا بشه به عهده خواننده گذاشتین.همین میتونه خواننده رو ترغیب کنه که پست شما رو ادامه بده.


پستتون روشن و بدون ابهام بود و ضمنا زیاد هم طولانی نبود که حوصله خواننده رو سر ببره.به نظر من کمی طنز میتونست بهترش کنه.ولی به همین حالت هم قابل قبوله.به داستان جهت دادین.


موفق باشید.




Re: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۰
خلاصه:

کرم مورد علاقه نجینی اشتباها توسط وزیر دیگر کشته میشه و همین نجینی رو دچار افسردگی میکنه.لرد که طاقت دیدن ناراحتی نجینی رو نداره به وزیر دستور میده همراه نجینی به استرالیا سفر کنه و همسر دلخواه نجینی رو براش پیدا کنه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند دقیقه بعد...جایی وسط استرالیا!

-نجینی؟از اینا هم خوشت نمیاد؟البته شبیه مار نیستن...زیادی ورجه وورجه میکنن.ولی خوشگلن ها!

نجینی با بی میلی نگاهی به کانگوروها انداخت و سرش را تکان داد و آهی کشید.وزیر دیگر که به سختی جلوی خودش را میگرفت که با گوشه چمدان سر نجینی را له نکند دوباره براه افتاد.
-ببین نجینی...زندگی از این سختیا داره.آدم که همیشه نمیتونه به اونی که دوسش داره برسه.تو باید سطح توقعاتتو بیاری پایین.درسته که تو دختر خوانده اربابی..ولی به هر حال یه جونور دراز بدقواره بیشتر که نیستی.

وزیر متوجه نگاه خشمگین نجینی نشد!

-داشتم میگفتم.حتی اون کرمه که زیر پای من له شد باز یه ظرافتی داشت!یه جذابیتی داشت.ولی تو چی.هی این سفیدا و ماگلا رو خوردی و خوردی.ببین چقدری شدی!

وزیر همچنان متوجه نگاههای تهدید آمیز نجینی نبود!

-حالا هم به نظر من باید به هر چی که نصیبت میشه قانع باشی.مثلا اون ایگواناهه رو میبینی؟ببین چقدر خوشگله!باید از خانواده شماها باشه.گرچه دو ساعت و نیمه همونجوری ثابت وایساده و زل زده به روبروش.فکر نمیکنم هم صحبت خوبی باشه.ولی جذابه دیگه...نه؟

نجینی با عصبانیت سر تکان داد.

-ببین اینجوری که نمیشه.تو زیادی مشکل پسندی.تا آخر عمرت مجرد ...نجینی؟...کجا رفتی؟!

وزیر دور و برش را گشت.ولی اثری از نجینی نبود.بعد از چند ثانیه وزیر موفق به یافتن نجینی شد که کمی جلوتر روبروی مغازه ای نشسته بود و با نگاهی عاشقانه به ویترین مغازه خیره شده بود.وزیر نگاهی به حیوانات داخل ویترین انداخت.

انتهای مسیر نگاه نجینی!

-از اون خوشت اومده؟...نشد یه بار از یه حیوون نرمال خوشت بیاد!آخه...چیزیه...نجینی...فکر نمیکنم اون ماره برای خنک شدن پریده باشه تو بطری! اممم...میگم بیخیال این یکی شو!!

نجینی:




Re: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۰
خلاصه:

لرد دو تا از مرگخوارا رو به عنوان جاسوس به محفل میفرسته.آستوریا و زنوفیلیوس برای این کار انتخاب میشن و به محفل میرن و ابراز پشیمونی میکنن.دامبلدور هم اونا رو قبول میکنه و بعد از چند آزمایش، برای اینکه ثابت کنه بهشون اعتماد داره مسئولیت محفل رو بطور موقتی(برای یک هفته) بهشون میده.زنوفیلیوس و آستوریا تصمیم میگیرن زندانیای سیاهی رو که در زیرزمین محفل زندانی شدن آزاد کنن.برای این کار دنبال دسته کلید میگردن و متوجه میشن که دسته کلید پیش آلبوس دامبلدوره.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زنوفیلیوس با دیدن آستوریا پرسید:
-چی شد بالاخره؟این کلیدا رو پیدا کردی؟

آستوریا با عصبانیت بطرف اتاق دامبلدور اشاره کرد.
-نه...میگن دست اون پیریه.البته از طرفی خوش شانسی آوردیم.چون تا جاییکه متوجه شدم تسترال(در زبان ماگلی اشاره به حیوانی چهار پا با گوشهای مخملی) کردن دامبلدور از بقیه اینا آسونتره...بزن بریم.

دو مرگخوار به اتاق دامبلدور رفتند و به آرامی چند ضربه به در زدند.

-بیایین تو ای فرزندان سپیدی.تو محفل لازم نیست در بزنین.بس که ما با هم صمیمی و نزدیک هستیم.خواستین وارد اتاقی بشین عین مانتیکور(در زبان ماگلی اشاره به حیوانی چهار پا بدون گوشهای مخملی همراه دو شاخ)سرتونو بندازین پایین و برین تو!

آستوریا و زنوفیلیوس به دلیل صمیمیت بیش از حد محفلی ها بدون تعارف نشستند.
-آلبوس...تو به ما اعتماد داری؟

آلبوس لبخند منزجر کننده ای به زنوفیلیوس زد.
-البته فرزندم.من کلا به همه موجودات زنده اعتماد دارم.به سوروس...به گلرت...به تام...از من میشنوین شما هم به همه اعتماد کنین.گرچه من به خاطر اعتمادم خیلیا رو به کشتن دادما.ولی اینکه مهم نیست.مهم اینه که به همدیگه اعتماد داشته باشیم.حالا شما چیزی میخواستین؟




Re: قصر خانواده مالفوی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ پنجشنبه ۸ دی ۱۳۹۰
خلاصه:

پدر و مادر اسکورپیوس(دراکو و آستوریا) دائم با هم دعوا میکنن. اسکورپیوس پیش لرد میره و تقاضای کمک میکنه.
لرد به اسکورپیوس میگه که دراکو به زودی به محفل میره و درخواست عضویت میده. اسکور هم باید به محض دیدن این حرکت اون رو بکشه!
دراکو و آستوریا حین دعوا از سر لجبازی تصمیم میگیرن که برن محفل و درخواست عضویت بدن. اسکور هم نزدیک خونه گریمولد منتظر میمونه.
دراکو و آستوریا دم در محفل دوباره شروع به دعوا میکنن و بعد از داد و بیداد مالی ویزلی تصمیم میگیرین برگردن خونه و هر کدوم نذازن اون یکی وارد خونه بشه.
از طرفی لرد از اینکه با اسکور شوخی کرده و همچین شرطی براش گذاشته پشیمون میشه و از طریق علامت شوم احضارش میکنه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-ارباب ازتون خواهش میکنم...من دیگه نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم.فشار...استرس روحی!کمکم کنین.پدر و مادر شما با هم دعوا نمیکردن؟شما میتونین منو درک کنین؟

حبابهای حاوی خاطرات کودکی ارباب دور سرش درحال شکل گرفتن بودند که لرد با نوک چوب دستیش همه حبابها را منهدم کرد.
-حق با توئه اسکورپیوس.منم از این وضع خسته شدم.به جای اینکه تمرکزشون روی ماموریتها و دستورات ارباب باشه دارن با هم یکی بدو میکنن.کروشیو بر تو که ارباب رو وارد همچین ماجرای خاله زنکی ای کردی!

اسکورپیوس بعد از شنیدن کلمه کروشیو آماده داد و فریاد شده بود که متوجه شد ارباب چوب دستی در دست ندارد.
-ارباب من یه راه حلی پیدا کردم...من فکر میکنم این دو تا رو با هم به یه ماموریت مهم و خطرناک بفرستین.تو همچین موقعیتی مجبورن کنار هم باشن و هوای همدیگه رو داشته باشن.شاید اینجوری قدر همو بیشتر بدونن.

لرد جمله های اسکورپیوس را عینا روی تکه کاغذی نوشت و جلوی او گذاشت.
-هوم...ببین...این نقشه ایه که من همین الان کشیدم!فکر میکنم فوق العاده باشه.این دو تا رو به یه ماموریت میفرستم.حالا دیگه باید فهمیده باشی که ارباب هر مشکلی رو حل میکنه!

اسکور:بله ارباب‍!




Re: بهترین نویسنده ایفای نقش
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ چهارشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۰
مورفین گانت-لینی وارنر-لودو بگمن-ریگولوس بلک-جیمز سیریوس پاتر جزو اعضایی هستن که هر جا هر پستی بزنن(حتی غیر ایفای نقش) میتونی با خیال راحت بخونی و مطمئن باشی وقتتو تلف نکردی.
یکی دیگه هم هست که جزو همین گروهه و با توجه به فعالیتش فکر میکنم این دوره مناسبترین فرد برای دریافت این رنک باشه.
نوشته هاش همون حالتی رو داره که یه مدته سعی میکنم تا جاییکه میتونم بقیه رو هم به همون سمت هدایت کنم.چون فکر میکنم هم خودشون بیشتر لذت میبرن و هم برای شاد تر شدن جو سایت و طبیعتا فعالتر شدنش مفیدتر باشه.

جسیکا پاتر








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.