هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۳ چهارشنبه ۴ آذر ۱۳۹۴
#41
درخواست نقد دارم برا این رول... جادوکارها که رفتن و اینا :دی





He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: آزمایشگاه سرّی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۸ دوشنبه ۲ آذر ۱۳۹۴
#42
ریتا که به تازگی به سایز انسانی اش برگشته بود، دوباره زیر پا له شد! آن نصفه ی دیگر که باقی مانده بودند، به پایی که ریتا را له کرده بود خیره شدند. بعد به زانویش خیره شدند، بعد به دلیل حفظ شئونات سایت به گردنش خیره شدند و بالاخره بعد از تحمل سختی و مشقت های بسیار و به دلیل هوش بالای ریونکلایی، به سر له کننده ی ریتا رسیدند و با بهت و حیرت به آن خیره شدند... گلرت پرودفوت بود!

چشمانش قرمز بودند و دورشان را حاله ی سیاه رنگی فرا گرفته بود. گلرت تحلیل رفته بود و در کل در دو بعد دیده می‌شد، به دلیل لاغری زیاد از بغل قابل دیدن نبود! گلرت نفس نفس زنان گفت:
- بچه ها، پلیس فتای سایت دنبالمه! باید سریع در رم، از زندان های ش.ب در رفتم!

اورلا پرسید:
-ش.ب؟ شب؟
- آره دیگه... ش.ب، شناسه‌های بسته‌شده! الان آرسینوس و سوروس در به در دنبالمن! این رو یادم رفت بگم، شما یه ماده ی دیگه هم لازم دارین!

همگی دوباره به حالت پوکرفیس فرو رفتند و منتظر ماندند تا پرودفوت پنجمین و آخرین ماده را بگوید. گلرت به چپ و راستش نگاهی انداخت و گفت:
- موهای سوروس اسنیپ، همراه با یه بسته از روغن موش!
- موهاش؟
- آره، همش. اسنیپ باید کچ...
-گوشنمههههههه!

روبیوس هاگرید که بنا به این پست دسترسی های مدیریتی داشت، روی فرق سر گلرت پرودفوت پرید و داد زد:
- جیگَر! اسپاگتی! بیا این یارو رو که میخاصطی براط گرفطم! املا هم هنوض ذیر بیصط نگرفطم جون طو!

اسنیپ که با عصبانیت جلو می‎آمد، نگاه غضبناک و دودآلودی به هاگرید انداخت و گفت:
- اسمم اسنیپه، اگه یه بار دیگه بهم بگی اسپاگتی، دو هزار و پونصد امتیاز از گریفیندور کم می‌کنم.

آرسینوس که دیگر از شدت خشم کف به دهان ماسکش آمده بود، ردایش را درید و سر به بیابان نهاد! اسنیپ نگاه غضبناک دیگری به هاگرید انداخت، گلرت پرودفوتِ له شده را در جیبش انداخت و آرام آرام دور شد.

منتها صحنه از نظر ریونی‌ها جور دیگری بود. آن‌ها غیر از موهای روغن خورده و براق و گولاخ اسنیپ چیز دیگری نمی دیدند. همین که هاگرید و اسنیپ از صدارس ریونی ها دور شدند، ریتا گفت:
- خب چی کار کنیم؟ اسنیپ اونجاست!

باب متفکرانه دستی به ریشش کشید، اما دید که ریش ندارد، پس منصرف شد و دست در حلقش کرد و باقی مانده ی کلوچه را از... اشاره می کنن که خیلی کثافتم! چون باب مشغول بود، مایکل کرنر پرسید:
- پس چیزا چی می شن؟
- چیزا؟
- آره دیگه... چیزای فیل ها.
- فیل چیز داره؟
- اَه! پی پی شون! :vay:
- اوه... راست می گی.

ریتا که می دانست ریش ندارد و کلوچه هم نخورده است، دستش را لای موهایش برد و آن ها را فرفری تر از قبل کرد. در همین حین، ادی کارمایکل خیلی ژانگولرطورانه پرید وسط داستان و با نیشخندی بر لب گفت:
- سلام ملت، خاله و عمه بازی در نیارین و خونه ی هم نرین و سوپ کلم... عه، چیه؟ چرا اینجوری نگاه می کنین؟

همانطور که نیشخند روی لب های ادی کارمایکل می ماسید، بقیه ی ریونی ها نیشخند می زدند. ریتا عشوه های خرکی آمد و گفت:
ببین ادی... ما یه مأموریت خطیر داریم، باید بریم اسنیپ رو کچل کنیم. اینه که تو یه مأموریت داری که خیلی آسون تره، خودتم تنهایی باید انجامش بدی.
- چی؟

ریتا جلوتر رفت و مأموریت را به ادی گفت. ادی پوکرفیس شد. ادی له شد. ادی تاپاله ی فیل را جلوی چشمانش می دید. ادی فیل هایی را می دید که شیر خورده بودند و... خلاصه، ادی به فنا رفت و هنگ کرد.

ریونی ها هم که هوش بسیار سرشاری داشتند، از این موقعیت استفاده کرده و به سمت دفتر اسنیپ سرازیر شدند و ادی را با مسائل و مشکلاتش - یعنی بیست کیلو پی پی فیل - تنها گذاشتند.


ویرایش شده توسط ادی کارمایکل در تاریخ ۱۳۹۴/۹/۲ ۱۵:۱۳:۴۴




He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: دفتر دوئل(محل درخواست دوئل)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴
#43
سلام و خسته نباشید و اینا :دی

اینجا می شه سیگار کشید؟ با اجازه من یه نخ دود کنم

آها آها، خواستم بگم درخواست دوئل دارم با فلور ...،... نه، چی بود؟ آها، دلاکور فلور دلاکور

موافقتش هم اعلام شده، زمان انتخاب شده هم دو هفتس.

دیگه همینا دیگه... دستتون هم پیش پیش درد نکنه.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۱۶ ۲۲:۰۸:۲۹




He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴
#44
آرسینوس جیگــَر خور موقعی که ولدمورت دماغ داشت توی تالار اسرار با ریتا استیکر ساز راجب تاثیر گاز های زیست محیطی روی دورنمای دفتر وزیر صحبت می کردند! (مشکوک نمی زنن؟ )


جدید:
old آنتونین دالاهوف





He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
#45
تلویزیون جادویی روشن شد. جادوگر بیننده، زد شبکه‌ی "مسیر" - بر وزن نسیم - تا اوغات فراغتش را بگذراند.
- شبکه‌ی مسیر، شبکه‌ی محفلی و ریدلی!

بعد، برنامه ای شروع شد. [دوربین روی تلویزیون زووم می‌کند]

آلبوس دامبلدور روی صندلی نشسته بود و می‌خندید.
-هه هه هه هه هه هــــــه!

بعد صحنه عوض شد. آلبوس دامبلدور که روی صندلی چرخان نشسته بود، چرخی زد و دوباره خندید.
-اهه هه هه هه هه هــــــــه!

خلاصه همینجوری بیست بار اعصاب خواننده بیننده را له و لورده کرد. نهایتاً جلوی دوربین ایستاد، دست‌هایش را باز کرد و گفت:
- آلبوسِ جوان هستم، از شبکه‌ی مسیر! اینجا، محفلانه اس!

بعد آهنگی با این متن پخش شد:

اگه نشستی تو خونه بیکار

نمی‌دونی بکنی چی کار

بخند این هست فنّ کار

نری به جاش بکشی سیگار

اینجا هست محفلانه

شیرین، مثل هندوانه

با تمایلات دامبلانه

بگو بگو محفلانه!



بعد صدای آلبوس دامبلدور جوان (!) پخش شد:
- به زودی! با ما همراه باشید! محفلانه در شبکه‌ی مسیر!


بعد میان برنامه ای پخش شد که آرم شبکه‌ی مسیر را پخش می‌کرد. گوینده ای گفت:
-مسیر، شبکه‌ی محفلی و ریدلی!

تصویر کوچک شده


[به دلیل کمبود بودجه، از ساخت لوگوی خفن‌تر معذوریم!]





He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴
#46
کِی؟

موقعی که ولدمورت دماغ داشت





He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: خاطرات مرگ خواران
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴
#47
لندن، ساعت یک و نیم بامداد

ادی کارمایکل به سرعت قدم‌هایش افزود، اما انگار خیابان کش می‌آمد و تمام نمی‌شد. می‌دانست که تعقیبش می‌کنند، اما حال نداشت که بدود.
- عه، اونجاس! هوووووووی!

صدایی از پشت سرش به گوش رسید. سر جایش ایستاد، سیگار روشن کرد و منتظر ماند. چوبدستی در آستینش بود و می‌دانست که با یک تکان در دستانش قرار می‌گیرد، اما عجله ای برای بیرون کشیدنش نداشت. صدا، که به طرز عجیبی آشنا و خشمگین و دورگه بود، داد زد:
- پس تو بودی... من می‌فهمم، حتی وقتی نمی‌فهمم! ولی فهمیدم که تو بودی!

ادی، صدا را شناخت. رودولف لسترنج بود. حتماً دنبال قمه‌اش آمده بود، همان قمه ای که در جیب پالتوی بلند و خاکستری ادی سنگینی می‌کرد. ادی برگشت تا با رودولف روبرو شود، اما خشکش زد. شخصی که قرار بود رودولف باشد، ده-دوازده تا قمه از جوراب و زیر بغل و زیر زبان و بقیه جاها بیرون کشید و داد زد:
- چیه؟ چرا اینجوری نگاه می‌کنی؟ تا حالا یه رودولف خوشتیپ و جذاب ندیده بودی؟
- تو رودولفی؟
- نکنه فک کردی ننه هلگام؟
- اگه رودولفی، چرا کچلی؟ سیبیلات کجان؟ چرا انقد لاغر شدی؟

رودولف که فکر می‌کرد ادی حقه می‌زند، خواست دستی به سبیلش بکشد، اما متوجه شد که واقعاً سبیل ندارد! دستی به سرش کشید - که به دلیل کچلی مفرط و زیادی باران، پوست سرش صدای جیرجیرمانندی از خود خارج کرد - و دید که مو هم ندارد!
- کی این مسخره بازی‌ها رو در آورده؟ من چرا مالکوم شدم باز؟

هم ادی و هم رودولف گیج و گنگ مانده بودند که سیوروس از لای ابرهای غرّان آسمان لندن ظاهر شد. ادی و رودولف بیشتر در کف مانده بودند که سیوروس خودش رعد و برقی شد و گفت:
- دو دیقه منو دست دراکو بود. شاکی هم بشین، هفتصد امتیاز از گریفیندور کم می‌کنم.

رودولف دهانش را باز کرد تا شاکی شود، ادی سیگار دیگر در آورده بود، سیوروس رعد و برق‌های خفنی می‌کرد، اما تمام این صحنه ها با صدای بلند زنگ خوردن تلفن عمومی متوقف شدند. سیوروس گوشی را برداشت:
- بَلو؟

شخصی که آن طرف خط بود گفت:
- منظورت "الو"ئه؟
- همون. شما؟
- من مزاحم تلفنی ام، داریم صدات رو ضبط می‌کنیم که بعدن تو عله-گرام پخشش کنیم.
- بی شوعور.

سیوروس از تلفن فاصله گرفت و گفت:
- رودولف، دو دقیقه ساکت بشین تا دوباره رودولفت کنم. تکون هم نخور. تکون بخوری، اشتباه می‌شه، شاید یکی دیگه رو رودولف کنم و تو بشی ننه هلگا. حتی نفس هم نکش. تا وقتی رودولف نشدی، همینجوری بمون. گرفتی؟

رودولف برای اینکه نشان بدهد فهمیده است، پلک زد. ادی همچنان سیگار می‌کشید.

نیم ساعت گذشت. رودولف خسته شده بود. رودولف پلک نمی‌زد. رودولف نفس نمی‌کشید. رودولف باد شده بود. رودولف قرمز شد. رودولف تقریباً کبود شد. رودولف دستشویی داشت!

ناگهان نور قرمزی از بالای رودولف به پایین سرازیر شد. نور هنوز به رودولف نرسیده بود که او دیگر نتوانست تحمل کند و نفسش را بیرون داد. رودولف تکان خورده بود! با این وجود، نور قرمز دورش چرخید و او را به هوا بلند کرد. رودولف میان نور محو شده بود. برای یک لحظه، نور به طرز عجیبی خیره کننده شد و بعد، شخصی روی زمین افتاد.

رودولف که داستان را تمام شده می‌دانست، دست در جورابش برد تا قمه بیرون بکشد و ادی را تکه تکه کند. داد زد:
- تیکه تیکه ات می‌کنم و هر تیکه ات رو می‌دم یه تسترال بخوره تا دیگه دست به قمه‌ی مردم نزنی! تازه، دماغتم می‌دیم به ارباب.

ادی لبخند خفنی زد و پرسید:
- می‌خوای منو با ماهیتابه تیکه تیکه کنی، آریانا دامبلدور؟

رودولف خشکش زد. دستی به سر و صورتش کشید و فهمید سبیل‌های روی این صورت، سبیل‌های رودولفی نیستند، بلکه سبیل‌های آریانایی هستند! ادی ادامه داد:
- سیو گفته بود تکون نخوری‌ها. خوب شد ننه هلگا نشدی حالا. الان ینی آریانا رودولف شده؟

دست در جیبش برد و قمه را بیرون آورد:
- این قمه هم پیش خودت، تو جوب افتاده بود.

ادی این را گفت، قمه را روی زمین گذاشت، سیگار دیگری روشن کرد و در افق لندن محو شد. تنها صدایی که در ساعت دوی بامداد در لندن می‌پیچید، صدای زنانه ای بود که می‌گفت:
-رودولف همیشه رودولفه، حتی وقتی رودولف نیست!









فک کنم لازم باشه بگم که من قصد و غرضی ندارم توی پست‌هام :/ حداقل دیگه ندارم :/


ویرایش شده توسط ادی کارمایکل در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۵ ۲۰:۴۱:۲۸




He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴
#48
تالار ریونکلا، نصف شب

- دود سیگار، با یه بوق و گیتار! عکس بیست نفره‌ی ما با اون نیمار! دو سه ساله بی حال، کنج خونه بی کار... فحشایی که می‌خورن به در و دیوار!

ادی کارمایکل روی کاناپه نشسته بود، آوازی از "خمیر بوقولو" زمزمه می‌کرد و به آتش شومینه می‌نگریست. حس خفانت خیلی زیادی داشت، مخصوصاً که جمله‌ی "شعله‌ها در چشمانش می‌رقصیدند" در موردش صدق می‌کرد. همه در خوابگاه‌ها خوابیده بودند و خواب خرمگس و دامبلدور و هاگرید می‌دیدند. ادی کارمایکل هم خواب بود، منتها خواب گلرت پرودفوت را دیده بود؛ بعد، ناگهان روی لباس گلرت پرودفوت نوشته شد: "شناسه‌های بسته شده" و سیوروس اسنیپ و دراکو مالفوی آمدند و پرودفوت و هیپوگریفش را به قهقهراهای زوپس انداختند. به همین دلیل، ادی کارمایکل دیگر خوابی برای دیدن نداشت.

ادی نیشخندی زد، دست در جیب کتش برد و زمزمه کرد:
- دیگه پرودفوت نیس... اینم بزنیم تو رگ اصن.

یک پاکت سیگار "شترمرغ آبی" از جیب کتش بیرون آورد و یک نخ را در دهانش گذاشت. بعد، به محض این که فندک در آورد، صحنه‌هایی مثل برق از جلوی چشمانش گذشتند.

بیست بچه‌ی یازده ساله در کلاسی نشسته بودند. پروفسور کوییرل هم آنجا بود. پروفسور لبخندی زد، عمامه‌اش را تنظیم کرد و پرسید:
- ب-ب-ب-بچه‌ها. اِسم ه-هرکی رو می-می-می‌خونم، ب-بگه با-با-با-با...

پروفسور کوییرل که در سال 2000، ویندوز خیلی خفنی نداشت، هنگ کرد. هری پاتر نیشخند زنان چوبدستی اش را بیرون کشید و گفت:
- اکسپلیاریموس!

پروفسور کوییرل شاد شد و گفت:
- دستت درد نکنه پاتر. اکسپلیاریموس همه کاره ات منو خوب کرد، الان من می‌تونم آرزوهای بچگیم رو تحقق ببخشم و برم جای آقای حیاتی تو اخبار.

پروفسور کوییرل که ولدمورت را در پس کله اش فراموش کرده بود، همه را در حالت پوکرفیس گذاشت و در افق شبکه‌ی یک و اخبار ساعت دو محو شد. آن قدر هم عجله داشت که عمامه‌اش را جا گذاشت. چند ساعتی به همین منوال گذشت. دانش آموزان بیکار نشسته بودند و تحمل این صحنه برای اسنیپ بسیار سخت بود، برای همین از مخفی گاهش بیرون پرید.

دانش آموزان:

یکی از ویزلی‌ها پرسید:
- پروفسور، شما لای عمامه‌ی پروفسور کوییرل چی کار می‌کردین؟

اسنیپ دستی به موهایش کشید و آن‌ها را صاف کرد:
- داشتم مدیریت می‌کردم. خب، از این به بعد این کلاس مال منه. هر کی هم حرف بزنه، چارصد و پنجاه و یک امتیاز از گریفیندور کم می‌کنم. حالا یکی بهم بگه دیالوگ کوییرل چی بود.

کارگردان جلو پرید، فیلمنامه را به اسنیپ نشان داد و دوباره روی صندلیش برگشت. اسنیپ با دستور کارگردان ادامه داد:
- اسم هر کی رو می‌خونم، بگه باباش چی کاره اس. گرنجر.
- دندون پزشک.
- رون ویزلی.
- بدبخت.
- بی تربیت! چارصد و پنجاه و دو امتیاز کم می‌کنم حالا که اینطور شد!
- آقا اجازه، شغل بابامونو گفتیم.
- پس همون چارصد و پنجاه و یک امتیاز کم می‌شه. فرد ویزلی.
- بدبخت.
- چقد ویزلی‌های تو لیست زیادن. نمی‌خونیمشون. پاتر.
- بابام شهید شده.
- پس یه فاتحه برای مادرت می‌فرستیم که چشمات هم بهش رفته.

چند ثانیه بعد، اسنیپ ادامه داد:
- مایکل کرنر.
- بی...
- تو هیچی نگو. مایکل کرنر جدید منظورم بود.
- می‌خواستم بگم بیمارستان داشت.
- نویل لانگ باتم.
- جانباز.
- بانز.
- آقا اجازه، بابای من...

آهنگی غم انگیز در کلاس پیچید. بانز آه عمیقی کشید و در افق محو شد، ولی صدایش با اکو در گوش دانش آموزان می‌پیچید:
- بابای من معتاده... ده.... ده....

همه‌ی این وقایع مثل پتکی بر سر کارمایکل کوبیده شدند. ادی به سیگار در دهانش نگاه کرد. لینی وارنر را به یاد آورد که می‌گفت:
- سیگار کشیدن بسیار اعتیادآور است، لطفاً سیگار نکشید.

ادی در افکارش غرق شد. بعد، برای اینکه بهتر فکر کند، ناخودآگاه سیگارش را روشن کرد. پس شد، آنچه شد.



کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه، بیست سال بعد

اسنیپ که دست از سر هاگوارتز بر نمی‌داشت، گفت:
- اسم هر کی رو می‌خونم، بگه باباش چی کاره اس. هفتصد امتیاز از گریفیندور کم می‌شه، چون بیست سال گذشته و نویسنده فضاسازی نکرده. عه. شما ویزلیا به توان چند رسیدین؟
- آقا اجازه، به توان چهار.
- هفتصد به توان چهار امتیاز از گریفیندور کم می‌شه پس. آلبوس پاتر.
- کارآگاه.
- کارمایکل.
- آقا اجازه، بابای من معتاده... ده... ده...

و آهنگی از خمیر بوقولو پخش شد به نام "اعتیاد خیلی بده".


ویرایش شده توسط ادی کارمایکل در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۳ ۲۳:۲۵:۱۵




He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۴
#49
در واقع درسته که لیلی لونا پاتر هم عضو تازه وارد خوبیه، اما خب مشخصاً سطح ورونیکا بهتره. و درسته که پیشرفت لیلی لونا پاتر ( اسم کوتاه تر لازم داریم ناموسن ) خوب بوده، اما ورونیکا پیشرفت بیشتری داشته. و خب، فعالیت ورونیکا بیشتر هم بوده.

رأی من، ورونیکا اره کش





He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...


پاسخ به: بهترین نویسنده ایفای‌نقش
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۹۴
#50
من به وینکی شیفو رأی می دم





He is Nostro dis Parter
Nostr' alma Mater...






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.