تالار ریونکلا، نصف شب- دود سیگار، با یه بوق و گیتار! عکس بیست نفرهی ما با اون نیمار! دو سه ساله بی حال، کنج خونه بی کار... فحشایی که میخورن به در و دیوار!
ادی کارمایکل روی کاناپه نشسته بود، آوازی از "خمیر بوقولو" زمزمه میکرد و به آتش شومینه مینگریست. حس خفانت خیلی زیادی داشت، مخصوصاً که جملهی "شعلهها در چشمانش میرقصیدند" در موردش صدق میکرد. همه در خوابگاهها خوابیده بودند و خواب خرمگس و دامبلدور و هاگرید میدیدند. ادی کارمایکل هم خواب بود، منتها خواب گلرت پرودفوت را دیده بود؛ بعد، ناگهان روی لباس گلرت پرودفوت نوشته شد: "شناسههای بسته شده" و سیوروس اسنیپ و دراکو مالفوی آمدند و پرودفوت و هیپوگریفش را به قهقهراهای زوپس انداختند. به همین دلیل، ادی کارمایکل دیگر خوابی برای دیدن نداشت.
ادی نیشخندی زد، دست در جیب کتش برد و زمزمه کرد:
- دیگه پرودفوت نیس... اینم بزنیم تو رگ اصن.
یک پاکت سیگار "شترمرغ آبی" از جیب کتش بیرون آورد و یک نخ را در دهانش گذاشت. بعد، به محض این که فندک در آورد، صحنههایی مثل برق از جلوی چشمانش گذشتند.
بیست بچهی یازده ساله در کلاسی نشسته بودند. پروفسور کوییرل هم آنجا بود. پروفسور لبخندی زد، عمامهاش را تنظیم کرد و پرسید:
- ب-ب-ب-بچهها. اِسم ه-هرکی رو می-می-میخونم، ب-بگه با-با-با-با...
پروفسور کوییرل که در سال 2000، ویندوز خیلی خفنی نداشت، هنگ کرد. هری پاتر نیشخند زنان چوبدستی اش را بیرون کشید و گفت:
- اکسپلیاریموس!
پروفسور کوییرل شاد شد و گفت:
- دستت درد نکنه پاتر. اکسپلیاریموس همه کاره ات منو خوب کرد، الان من میتونم آرزوهای بچگیم رو تحقق ببخشم و برم جای آقای حیاتی تو اخبار.
پروفسور کوییرل که ولدمورت را در پس کله اش فراموش کرده بود، همه را در حالت پوکرفیس گذاشت و در افق شبکهی یک و اخبار ساعت دو محو شد. آن قدر هم عجله داشت که عمامهاش را جا گذاشت. چند ساعتی به همین منوال گذشت. دانش آموزان بیکار نشسته بودند و تحمل این صحنه برای اسنیپ بسیار سخت بود، برای همین از مخفی گاهش بیرون پرید.
دانش آموزان:
یکی از ویزلیها پرسید:
- پروفسور، شما لای عمامهی پروفسور کوییرل چی کار میکردین؟
اسنیپ دستی به موهایش کشید و آنها را صاف کرد:
- داشتم مدیریت میکردم. خب، از این به بعد این کلاس مال منه. هر کی هم حرف بزنه، چارصد و پنجاه و یک امتیاز از گریفیندور کم میکنم. حالا یکی بهم بگه دیالوگ کوییرل چی بود.
کارگردان جلو پرید، فیلمنامه را به اسنیپ نشان داد و دوباره روی صندلیش برگشت. اسنیپ با دستور کارگردان ادامه داد:
- اسم هر کی رو میخونم، بگه باباش چی کاره اس. گرنجر.
- دندون پزشک.
- رون ویزلی.
- بدبخت.
- بی تربیت! چارصد و پنجاه و دو امتیاز کم میکنم حالا که اینطور شد!
- آقا اجازه، شغل بابامونو گفتیم.
- پس همون چارصد و پنجاه و یک امتیاز کم میشه. فرد ویزلی.
- بدبخت.
- چقد ویزلیهای تو لیست زیادن. نمیخونیمشون. پاتر.
- بابام شهید شده.
- پس یه فاتحه برای مادرت میفرستیم که چشمات هم بهش رفته.
چند ثانیه بعد، اسنیپ ادامه داد:
- مایکل کرنر.
- بی...
- تو هیچی نگو.
مایکل کرنر جدید منظورم بود.
- میخواستم بگم بیمارستان داشت.
- نویل لانگ باتم.
- جانباز.
- بانز.
- آقا اجازه، بابای من...
آهنگی غم انگیز در کلاس پیچید. بانز آه عمیقی کشید و در افق محو شد، ولی صدایش با اکو در گوش دانش آموزان میپیچید:
- بابای من معتاده... ده.... ده....
همهی این وقایع مثل پتکی بر سر کارمایکل کوبیده شدند. ادی به سیگار در دهانش نگاه کرد. لینی وارنر را به یاد آورد که میگفت:
- سیگار کشیدن بسیار اعتیادآور است، لطفاً سیگار نکشید.
ادی در افکارش غرق شد. بعد، برای اینکه بهتر فکر کند، ناخودآگاه سیگارش را روشن کرد. پس شد، آنچه شد.
کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه، بیست سال بعداسنیپ که دست از سر هاگوارتز بر نمیداشت، گفت:
- اسم هر کی رو میخونم، بگه باباش چی کاره اس. هفتصد امتیاز از گریفیندور کم میشه، چون بیست سال گذشته و نویسنده فضاسازی نکرده. عه. شما ویزلیا به توان چند رسیدین؟
- آقا اجازه، به توان چهار.
- هفتصد به توان چهار امتیاز از گریفیندور کم میشه پس. آلبوس پاتر.
- کارآگاه.
- کارمایکل.
- آقا اجازه، بابای من معتاده... ده... ده...
و آهنگی از خمیر بوقولو پخش شد به نام "اعتیاد خیلی بده".