ملت مرگخوار به دنبال آخرین سوال ورونیکا، هر یک به دنبال محو شدن، مخفی شدن یا کوچک شدن بودند. حتی در بعضی موارد دیده شد که مرگخوارانی برای رهایی از چاقو و قمه های ورونیکا ادای سوسک، چوب لباسی یا درخت را در آوردند.
بلاخره پس از ثانیه هایی که بسیار کش دار به نظر میرسید، ورونیکا که صبرش سر آمده بود، هوای دکتر سلاخی بودن برش داشت و داد و بیداد کرد:
- یا نظر میدید یا همتون رو به اجزای سازنده تقسیم میکنم بعد از بینش انتخاب میکنم!
مرگخوار ها که اوضاع را مناسب نمیدیدند از حالت سوسک و درخت و سایر موراد خارج شدند و شروع به دادن پیشنهاد کردند.
- ناخن های مورگانا!
- سیبیل رودولف!
- دم آشا!
- موهای اسنیپ!
برای مرگخوار آخر بلیتی یک طرفه به مقصد جزایر بالاک صادر گردیده و تاکنون از وی خبری در دست نیست.
همچنان که همه در تفکر بودند مرگخواری تازه وارد که هنوز جوهر علامت شومش خشک نشده بود، ویبره زنان با حسی خود خفن پندارانه وسط پرید و گفت:
- دماغ ارباب!
جماعت مرگخوار با شنیدن این جمله همگی به سمت فرد مذکور چرخیدند و با نگاه هایی قفل به او خیره شدند. فرد که زیر این همه توجه در حال انفجار از شدت ذوق بود گفت:
- پیشنهادم خیلی خوب بود؟ میدونم، میدونم... میتونیم همین الان شروع...
پیش از اینکه نام برده بتواند فرصتی برای ادامه صحبت داشته باشد، هر یک از مرگخواران طلسمی سبز روانه او ساخت که پس از برخورد همه طلسم ها به او جز کپه ای خاکستری اثری از وی نماند.
در کسری از ثانیه پس از این اتفاق، به خواست نویسنده و بی هیچ دلیل منطقی در باز شد و شکم یک فرد جلوتر از خودش وارد اتاق شد.
- یکی بهم گفت اینجا یه شرط بندی برقراره! خب کو اون که پایه است؟ :sharti:
ورونیکا با رضایت به شخص پیش رویش خیره شد و با خنده ای شیطانی از او استقبال کرد:
- آره لودو بهت درست گفتن. بچه ها فکر کنم نفر بعدی رو پیدا کردم! خودِ خودشه!
پیش از آنکه لودو فرصت تجزیه و تحلیل جمله ی ورونیکا و فضای اتاق را داشته باشد، ملت مرگخوار بر سرش ریختند و دقایقی بعد لودویی دست و پا بسته روی تخت ورونیکا بود!
هکتور که این همه خون و خونریزی و بیرون کشیده شدن دل و روده هیچ تاثیری روی ویبره زدنش نداشت جلو رفت و گفت:
- حالا چی کارش میخوای بکنی ورونیکا؟
- شکمشو با گیوتین میزنیم میدوزیم به پشمک!
لودو که ابهتش را در خطر میدید داد و بیداد کنان تقلا میکرد از دست این ملت خونخوار رهایی یابد.
- با شکم من چی کار دارید؟ من حاضرم همه معجون های هکتور رو بخورم ولی این بلا سرم نیاد!
ورونیکا بی توجه به همه این حرف ها به مرگخوار ها اشاره کرد تا شکم لودو را زیر گیوتین گوشه اتاق بگذارند. آرسینوس و هکتور دست های لودو را گرفتند و شکم او را در محل گردن زنی گیوتین قرار دادند.
- با شماره سه دکمه رو میزنم! یک... دو... سه!
خـــــــــــــرچبا شنیده شدن صدایی شبیه قاچ شدن یک هندوانه بسیار شیرین و به هوا رفتن داد و هوار لودو، یک عدد شکم بزرگ که بسیار تمیز بریده شده بود روی زمین افتاد. ورونیکا با اشتیاقی خاص شکم را برداشت و آن را به بدن دامبلدور دوخت.
سپس در حالی که مشتاقانه به شاهکارش خیره بود، گفت:
- من فکر میکنم باید براش دنبال یه جفت چشم باشیم. کی رو پیشنهاد میکنید؟
ویرایش شده توسط هکتور دگورث گرنجر در تاریخ ۱۳۹۴/۵/۲۲ ۱۳:۱۷:۳۵