هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۷ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲

جیمز سیریوس پاتر.

ما حرفای زیادی برای گفتن به همدیگه داریم!


دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
من منظورم "تدی ریموس لوپین" بود!

دامبلدور جدی حرف نزن بهت نمیاد! همینطور خارجکی! تو باید آخر سخنرانی هات بگی خل چل دیوونه فشفشه!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۲/۹/۱۹ ۲۱:۳۳:۰۲


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
مودی: خو این دقیقا ینی چی؟
مودی شیطان: این دقیقا ینی اینکه ریموس ِ حاضر، یه ریموس قلابیه و باید بهش کمک کنی تا به اهداف پلیدش برسه!
مودی فرشته با چهره ای پریوش (درست به شکل عمه خانوم ِ پروفسور سینی و با همان چشم قلمبیده ی چرخان ِ فیش فیشو!) دست راستش رو بالا برد و به حالتی مقدس مآبانه فرمود: خیر... تو باید ریموس رو از گمراهی و ضلالت دربیاری و به راه راست هدایت کنی! البته قبلش باید زندگیشو نجات بدی...

مودی گیج شده بود. نگاهی به چپ و راست شونه اش انداخت، یه قر به شونه هاش داد و دو تا مودی غرغرو رو پرت کرد پایین: برین پی کارتون بی بینم! این یارو ریموسه از لودو کمک خواسته پس این نشون میده مرگخواریه که خودشو به شکل ریموس درآورده و می خواد منو گول بزنه!

مودی عادت نداشت یواش فکر کنه! درنتیجه بلا در پاسخ به افکار مودی نگاه چپ اندر قیچی به ریموس انداخت. ریموس قلابی بدون اینکه دو سیکلی اش جا بیفته که لو رفته، با نگاته خیره و مدام بلاتریکس به شکل و دچار خودجذاب پنداری شده بود. بلاتریکس بلافاصله تصمیم گرفت به جای اینکه بذاره مودی به ممد بودن مرگخوار قلابی پی ببره و آبروی نداشته شون جلوی مرگخوار تازه تاسیس به باد بره، با آوداکداورای زیبایی، مرگخوار بی تجربه رو به دیدار سالازار فرستاد.



هه!


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
موهاهاهاهاها!
ما با اجزه اربابمون لرد سیاه اومدیم چن تا جوجه خروس سیفیت میفیت شکار کنیم!
بچه هاتو برفست بیان ریشدراز، من کل محفلو میخوام .
ها؟ هش نفر جرات کردن بیان فقط؟ خوب هر هشتاشونو بگو بیان جلو پشمک .
هین؟ فقط یکی؟ هیجان نداره که باو ...
هووووم پس من اون گرگه رو میخوام ... ریموس! بیاین جلو


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: رینگ دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۱:۰۲ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
و بیایید برایتان از شب بگویم، شب های تاریک و سرد آنچنان که در سرما و تنهایی گوشه ای کز کنی و زانوهایت را بغل بگیری و برای آن که به زخم های تنت و این که کجاها هستند توجه نکنی به روزهای خوب فکر کنی، یا بار قبلش بگویی یک روز خوب می آید و یک دیگر بگویی یک روزهای خوبی رفت و آن گاه باد در میان آلونکی چوبی که پناهگاه خودت می دانی بوزد و با دندان های تیزی بگزد و زهر سرما در وجودت بریزد. تو هم بر خودت بلرزی حتی با تمام آن افکار روشنی که داری!

چنین شبی، حتی بدتر از آن؛ بر دنیا سیطره داشت. چنگال سرد و بی روح ارباب وحشت، مرغ شادی را در دست می فشرد. می خواست نفسش را بگیرد، بی رقیبی و یکه تازی...

شب تاریک و سرد زندگی را از موجودات زیبا ربوده بود و پرنده های خوش آواز دیگر در آسمان نمی پریدند. جغدها طعمه ای به غیر از مارهای زهرآگین بر روی زمین نمی دیدند و درختان بر روی تپه ها می خشکیدند.

شب سیاه و سرد بی عشقی و غم گساری دنیا ر برای خودش برداشته بود و سهم نور از دنیای یکه تازی شب وجود غریبانه ی ستارگان در گنبد بود. دل دردمند نور را اشک می فهمید و رعدهایی از خشم!

باد هم عنصریست که هم می تواند به غایت پلید و مخرب باشد و هم خبرآور از روزهای خوشبختی! گاهی هم بادی از دریا می وزد، سهمگین و با چشمی چرخنده و هلاکت بار.. با رعدهایی که بر گوشه و کنار می فرستند و در زمین خشک شده آتش به پا می کند.

آتش با نور و گرما دست در گریبان سکوت و سردی زمین می اندازد و جنگ آغاز می شود.

و همان ماهی که هیچگاه پشت ابرها نمی ماند، در گوشه ی گنبد ستارگان رخ می نمایاند، باور کنید یا نکنید با نور ماه باریکه ای از احساس هم می تابد.

شاعران شیرین سخن، احساس مهتاب را نفس می کشند و قصیده های شیرین از روزهای آفتابی می سرایند.

در نهایت فطرتهای پاکی در زمین رخ می نمایانند، فیروزه ای و یاقوتی، لاجوردی و نارنجی، به رنگ طلا و به رنگ خون، با احساس و مهتابی..

محافظان زمین، مبارزان نور.. در مقابل هم تاریکی هجوم می آورد.. حالا زمان نبرد فرا رسیده..


Now Is The Time!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
درود بر فرمانروای کبیر تاریکی ها!
سرورم...غرض از مزاحمت و گرفتن وقت مبارک شما تقاضای نقد پست این حقیر و بنده کمترین بود.حقیقت سرورم از شما پنهان نیست که جدیدا دچار یه احساس منفی نسبت به نحوه نگارشم شدم.نمی دونم چرا حس می کنم نوشته هام بدون خلاقیت و کلیشه ای شدن؟یه جورایی خسته کننده...شاید هم این فقط یه حس باشه!ولی کمی آزاردهنده است!



پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
ریموس با چشمانی وحشت زده که در آن لحظه بیشتر گرگی وحشت زده و به دام افتاده را تداعی می کردند نگاه ترسانش را به حرکت آهسته بلاتریکس که نزدیک و نزدیکتر میشد دوخته بود. درحالیکه نگاهش میان نوک چوبدستی بلا و صورتش در نوسان بود بی اراده گامی به عقب گذاشت و مجددا زیر لب نالید:
- کمکم کن!
مودی با نگرانی به بلاتریکس خشمگین نگریست که شعله های خشم از چشمان شرورش زبانه می کشید. آیا باید به کمک ریموس می رفت؟ریموسی که دست چندین ساله اش بود؟
در این افکار غوطه ور بود که ناگهان موجودی کوچک و سرخ رنگ که به خودش شباهت بسیاری داشت(البته به جز دو شاخی که روی سرش روییده بود!) با صدای بلندی روی شانه چپش ظاهر شد.
پــــــــاق!
وای! دیـــــــــــــــــش! دنــــــــــــگ! بــــــــــــــــــــــــــــوم!(افکت از جا پریدن مودی البته به همراه از جا در رفتن پای چوبیش و نتیجتا با مغز فرود آمدنش روی زمین! )
ویــــــــــــــــــــــــــژژژژژژژژ!(خوانندگان عزیز دست به گیرنده های خود نزنید. این صدا ناشی از چرخش چشم مصنوعی مودی بر روی زمین است.)
بلاتریکس:
ریموس:
شیطان مودی:
مودی:
شیطان مودی خود را به کنار گوش چپ مودی رساند و با چنگکش به گوش او ضربه زد.
- آخه تو که اعصاب نداری یه صدای پاق ساده رو تحمل کنی رو چه حسابی می خوای مرگخوار شی بوقی؟
پیش از آنکه مودی (که کلیه سیارات منظومه شمسی چرخش به دور خورشید را فراموش کرده و اکنون حول محور جدیدشان که سر مودی بود می چرخیدند) بتواند پاسخی دهد صدای پاق ملایم و آهسته ای در کنار گوش راستش بار دیگر او را با تکانی خفیف از جا پراند. مودی در آن حالت تنها موفق شد موجود دیگری به شکل خودش اما با صورتی نورانی و لباسی بلند و سفید را تشخیص دهد.
مودی فرشته نگاه دلسوزانه ای به مودی واقعی که بر روی زمین افتاده بود انداخت.
- ببین با این بنده مرلین چه کردی ای گمراه؟
مودی در همان حالت زمزمه کرد:
- چچیه...کییه...چی شده...من کجام...اینجا کجاست...شما کی هستین؟چی می خواین؟ :hyp:
مودی فرشته صدایش را صاف کرد.
- ای فرزند...همانا ما وجدان بیدار تو هستیم و وظیفه داریم تا تو را از وسوسه فریبکاران برهانیم.
مودی:
شیطان مودی لبخندی شرورانه زد.
- به حرفش گوش نده...اون اومده تا تورو به راه راست هدایت کنه ولی من اومدم تا تورو گمراه کنم! دلیل هم دارم! نگاه کن تو پست قبلی ریموس از کی کمک خواسته:
نقل قول:
لودو دستم به ردات.نجاتم بده!



ویرایش شده توسط آیلین پرنس در تاریخ ۱۳۹۲/۹/۱۹ ۲۰:۱۲:۰۹


درخت و چوبدستی
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
سلام خدمت دوستان عزیز

میخواستم یه نکته کلی در باره چوبدستی بگم
خوب اول از درخت شروع میکنم

درخت ها هم مثل ما انسان های روح دارن
در کتب های قدیمی اومده که جادوگران از چوبدستی استفاده میکرند تا با گفتن ورد نیرو ( انرژی همان ورد ) در یک نقطه ثابت به بیرون پرتاب بشه , به همین دلیل از چوبدستی استفاده میکردند در ضمن چوبدستی ها هم میتونن قدرت رو بیشتر کنن .

ولی درمورد قدرت ! دوستان گلم تو ابن سن همه همین طورین فیلم ها جوری روشون تاثیر میزاره که همه کاری میکنند ! مثلا قدرت های فراطبیعی داشته باشن من نمیگم غیر ممکنه ! همه چیز ممکنه ! هر چیزی که توی تخیلات هست تمامشون واقعی هستند موجودات عجیب و غریب همه چیز نیرو های خوب و بد سفید و سیاه , شاید بعضی ها باور نداشته باشند من باور های خودمو گفتم ! انسان برترین اصل خلق شده در جهان است !
از یک نفر شنیدم موقع ایی که خداوند انسان را آفرید شیطان اعتراض کرد و گفت : تو چیزی را خلق کردی که کاملا شبیه خودت هست ! تمام فرشتگان بر آدمی سجده کردند ولی شیطان نه
شیطان قبول داشت که از انسان برتری مخلوقی که خدا از روح خودش در بدن او دمید ! ولی ما ثابت کردیم برترین و بهترین مخلوقی هستیم که تا حالا خلق شده ! ما دارای شکل قیافه شخصیت و ... مختلفی هستیم ما هر چیزیو که بخواهیم میتونیم بدست بیاریم , یادمه تو کتاب تاریخ خوندم یک نفر که ادعایی خدایی رو کرده بود اعدامش کردن بعد کسانی فهمیدن که اون درست میگفته نه که اون خداست ! بلکه جزئی از خداست در قران اومده ( از روح خودم بر انسان دمیدم )
من چیزه دیگه ای نمیگم فقط اینو بگم که همه چیز باش کسی موفق هست که به دنبال آرزوهاش بره
تنها چیزی که شما نیاز دارید ایمان باور اراده تلقین من عقاید خودمو گفتم پس نمیخوام که باعث ناراحتی دیگری بشه بدرود




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
-
- رز؟! ساکت!
-
- رز مگه...
- من نبــــــــــــــودم!
- داف...
-
- فرکانس صوتی جادویی شصخ شصخی دافنه با این فرکانس جادویی فرق داره. اونم یه فرق جادویی!
- پس...

بلاتریکس که نمی‌تونست منبع جیغ‌ها رو پیدا کنه، متعجب و متحیر به اطرافش نگاه کرد. تا این که بالاخره در کمال بهت و سردرگمی، متوجه شد رنگ سرورشون مثل رنگ پس‌زمینه‌ی غالب در قطب شمال شده. عه؟ یادم رفت بگم؟ آپارات کردن دیگه. فقط یه مشنگ نمی‌تونه تشخیص بده مرگخوارا و لرد سیاه به سرعت تموم کل نصف‌النهار رو آپارات کردن.

- سرورم؟
- مو وزوزی! چرا اینجا اینطوریه؟
- سرورم قطب شماله دیگه. باید همین شکلی باشه!
- خودمون داریم می‌بینیم که قطب شماله. چرا شبیه مقر محفله؟!
- آها! از این لحاظ که لُخت و عوره؟! یا از اون لحاظ که ساکنان چندانی نداره؟!
- همیشه به ضریب‌هوشی شما شک داشتیم. از این لحاظ که همه‌جا سفید و درخشان و نورانیه داریم می‌گیم! چرا انقدر سفیده؟ ما از سفیدی بیزاریم! همین الان دستور می‌دیم موجبات بارش برف سیاه رو فراهم بیارید!

مرگخوارا یه کم به همدیگه نگاه کردن، بعد لینی زیر لبی گفت:
- ولی سرورم. کلید ِ صندوقچه...!
- لینی؟
همین لحظه یک مرگخوار ممد، پیش‌مرگ ِ لینی شد:
-سرورم چطوره اصلاً دو دسته شیم. یه دسته برن دنبال ِ برف سیاه...
- آواداکداورا. داشتیم می‌گفتیم. زیر سایه‌ی لُرد سیاه دو دسته شید. یک دسته برن دنبال کلید، یک دسته برن دنبال تغییر دکوراسیون. زیر سایه‌ی ارباب عجله کنید!

و چشماشو بست و وسط برفا نشست:
- چشمان ارباب چنین قدرت جادوناکی دارن که وقتی بسته می‌شن، جهان تاریک می‌شه.

طبعاً کسی جوابی نداد. مرگخوارا ترجیح می‌دادن توی تک تک غارهای قطب شیرجه بزنن و سرتاسر جهان رو با برف سیاه بپوشونن، ولی در مورد خاصیت جادویی چشمای لُرد سیاه صحبت نکنن!



دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: دفتر ثبت نام دانش آموزان
پیام زده شده در: ۱:۵۶ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۲
1-ﺷﻨﺎﺳﻪ:پدر پدر پسر ارباب!(تام ریدل)

2-ﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﺗﺮﻡ ﻫﺎﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﺪ ؟ توی خیلیاش بودم،توی خیلیاشم نبودم!

3-ﮐﻼ‌ﺳﻬﺎﯼ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼ‌ﻗﻪ ﺧﻮﺩ : کلاس آشپزی،کلاس زبان فرانسه و بدنسازی..! این سوالا چیه از یه ماگل می پرسی؟ فرقی نداره..!








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.