هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




زمان برگردان مرگخواران
پیام زده شده در: ۱:۱۹ دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۹
عمارت اربابی مالفوی

شب بود و طبق معمول بساط مارپله بازی به راه بود. نحوه بازی اینطور بود: یه صفحه مارپله ای اندازه یه زمین کوییدیچ وسط پذیرایی عمارت پهن میکردن، بعد نجینی و چند تا از دوست و آشناهاش که مشخصه همه مار هستن میومدن تو هر کدوم از خونه های صفحه که میخواستن میخوابیدن.

بعد همه مرگخوارا یکی یکی وارد صفحه میشدن و پشت سر هم بترتیب از خونه اول می ایستادن. سپس لرد ولدمورت تاس مینداخت و هر عددی که میومد به همون اندازه مرگخوار جلویی، جلو میرفت. بعد دوباره لرد تاس مینداخت و نوبت مرگخوار پشت سری میشد و این دور تسلسل همینطور ادامه پیدا میکرد.

حالا دو حالت داشت: یک اینکه مرگخواران نگون بخت از شانس بد وارد یکی از خونه هایی که مارها توش بودن میشدن و نیش میخوردن و تا چند روز ناکار بودن، دوم اینکه با نهایت خوش شانسی و احتمال یک در صد، سالم و سلامت به خانه آخر میرسیدن که اونجا باید جایزه شونو که یک کروشیو آبدار بود از لرد ولدمورت میگرفتن یعنی در هر صورت ناکار میشدن.

... لرد ولدمورت دوباره تاس انداخت و عدد پنج اومد. تا پنج اومد، گلرت گریندلوالد که نفر اول صف بود، آب دهنشو قورت داد () و اینور و اونورشو نگاه کرد و عزمشو جزم کرد فرار کنه که لرد ولدمورت گفت:
_ گلرت تکون بخوری یه آودا حرومت میکنم!

گلرت بنده خدا بی حرکت موند () و فهمید باید با سرنوشتش روبرو بشه، بنابراین شروع به حرکت کرد تا به پنج خانه جلوتر و دقیقا جایی که دختر خاله نجینی () خوابیده بود بره که یهویی ...

بوووووووووم ...
در اتاق پذیرایی شکست و رز ویزلی در حالی که یه چیزی تو دستش بود پرید تو اتاقو و نعره زد: اورکا، اورکا
بعد از رز، لونا و لینی هم پریدن تو و ناخواسته افتادن رو رز.

لرد ولدمورت که از اینکه این سه تا نذاشته بودن نیش خوردن گلرت رو ببینه عصبانی بود، گفت:
_ الانه بدم اون دیوونه سازه تو حیاط بوستون کنه

رز که خیلی ترسیده بود و زیر لینی و لونا داشت له میشد از همون زیر، یه ساعت شنی رو با دستاش بالا گرفت و بسختی گفت:
سـرورم، ماموریت انجام شد. تنها ساعت شنی باقیمونده تو سازمان اسرار وزارتخونه رو یافتیم!

لرد: مـــــــاع، جان آنتونین راست میگین؟ نه آنتونین بمیره راست میگین؟ ایول، بندازش ببینم، خیلی وقته منتظره این فرصتم، خیلی وقته مایلم به گذشته پربار و پرافتخار و درخشان خودم سفر کنم.
البته نه تنهایی، شمارم دنبال خودم میبرم که مواظبم باشید!


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۹ ۱:۲۷:۰۴


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۹
دوست عزیز، من تا یه مدت زیادی که هیچکس نبود و به اخبار اهمیت نمیداد اونجارو به روز نگه میداشتم یعنی خبرای مهمو میفرستادم تا همه در جریان باشیم. بعد از اون، به اکران فیلم هفتم و نهایتا روی پرده رفتن قسمت اول فیلم هفتم نزدیک شدیم که تو این مدت بیشتر، آلبوس دامبلدور عزیز خبر فرستادن.

ولی کلا الان راه فعال کردن سایت بهیچ وجه اخبار نیست چون هیچ خبر مهمی نمونده که بخوایم روش مانور بدیم. تنها سایت فارسی که مثل ما تو هری پاتر فعاله و به روزه دمنتوره. شما الان برو آخرین خبرای دمنتور و بازه زمانی ارسال خبرو ببین. اولا که معمولا دیر به دیر توش خبر فرستاده میشه ثانیا بیشتر خبرا در مورد بازیگرای فیلم هفتم و اما واتسون و دن رادکلیف و ایناست که سیاست سایت از روز اول این بوده که بهیچ وجه رو این چیزا مانور نده. یعنی الان بیست و چهار ساعته هم خبرای اسنیچ سیکر و ماگل نت و لیکی کالدرونو ترجمه کنیم، اکثرا چیزی جز زندگی شخصی اما واتسونو و بقیه بازیگرا نیست.

اینم اضافه کنم که کلا به دلایلی که قبلا مکررا در گفتگو با مدیرا گفتیم اصلا بخواهیم هم نمیشه رو اما واتسونو و بازیگرا مانور داد. دلیلش همون دلیل حذف کردن آلبوم اما واتسون از گالریه. کلا تو اخبار و گالری محدودیت داریم و باید خیلی مراقب باشیم چون اگه نباشیم اصلا سایتی نمیمونه که بعدا بخوایم در مورد فعال کردنش صحبت کنیم. ما یامون نرفته که وقتی سایت بسته شده بود چقد وقت و زمان و رفت و آمد شد تا سایت باز شد پس دلیل این محدودیت ها نظر شخصی مدیرا نیست وگرنه مدیرا از همه بیشتر دوس دارن سایت فعال بشه. اگه بازم توجیه نشدید میتونید پاراگراف آخر این خبر دمنتورو بخونید:
http://www.dementor.ir/posts/4754

در کل:
به دلایلی که در فوق گفتم الان رو اخبار و گالری زیاد نمیشه مانور داد ولی تنها قسمتی که همیشه میمونه و میشه بازم ادامه ش داد رول پلینگه که این قسمت هم مدیر مخصوص خودشو داره که اتفاقا با رای خود اعضا انتخاب شده و ایشون باید بیاد نظر بده در این مورد. من کاری که میتونم بکنم همین فعالیته که چند وقته دارم تو ایفا میکنم.

اما در مورد دسترسی من:
خیلی قبل تر از الان، من این قضیه به ذهنم رسید و چون دیدم خبر خاصی وجود نداره اومدم تو ایفای نقش فعالیت کردم به جای اخبار و نتیجه شم همین رنکیه که شما میبینی الان دارم. غیر از اخبار من الان بازی با کلمات و تایید شخصیت و به روز کردن لیست شخصیت هارم انجام میدم، مضاف بر بخش های دیگه که شما دسترسی ندارید که ببینید. معمولا هم تو انجمنا هستم و موردی ببینم به مدیر همون بخش میگم.

در کل، حتی اگه مدیری خیلی دیر به دیر هم به سایت سر بزنه و کاری هم انجام نده تا خودش نخواد دسترسیش گرفته نمیشه. من که از لحظه مدیر شدن تا همین الان تا جایی که در توانم بودi خیلی کارا برای سایت کردم. نگران دسترسی نباشید.

خواستم کامل توضیح بدم تا نقطه ابهامی نمونه. خیلی ممنون که بفکر سایت هستید.

ویرایش:
اینو یادم رفت بگم:
در مورد اینکه گفتید مدیر خبر میخواد همه کاره سایت بشه:
بازی با کلمات و تایید شخصیتارو خود پرفسور کوییرل از من خواست انجام بدم. در موارد دیگه هم تا لازم نباشه دخالتی نمیکنم مگه اینکه ببینم یه موردی خیلی وقته رسیدگی نشده و یا مورد حادیه که بعنوان یکی از وبمسترا دخالت میکنم. مواردی که هست رو معمولا تو انجمن مدیرا مطرح میکنیم.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۷ ۱۵:۵۶:۳۹
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۷ ۱۶:۰۳:۱۸
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۷ ۱۷:۴۶:۵۶


Re: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ جمعه ۶ اسفند ۱۳۸۹
ارباب من دارم بین مرگخوارا حیف میشم، میترسم سازمان اسرار وزارتخونه بیاد بدزدتم. من آخر فرار مغزها میشم از بس طرح و ایده دارم. خواهش میکنم ... نفرمایید ... استدعا دارم ... فروتنی از خودتونه.

اهم، اوهوم، ارباب مجوز یه تاپیک میخواستم با عنوان "زمان برگردان" که ماجراهاش پیرامون رفتن مرگخوارا به زمان های آینده و قدیم و ماجراهاییه که براشون پیش میاد بوسیله همین زمان برگردان.

سلاممو خوردم.
پیشاپیش ممنون



Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ جمعه ۶ اسفند ۱۳۸۹
[spoiler=خلاصه]
گلرت گریندل والد بکمک دامبلدور رتبه اول سیاهترین جادوگر تاریخ را از دست لرد ولدمورت در می آورد و خودش تصاحبش میکند. از آن طرف نجینی با مار گلرت باسم کبری ازدواج میکند، در حالی که ققنوس دامبلدور باسم فاوکس هم عاشق کبری شده. بهمین خاطر دامبلدور به خانه ریدل و اتاق مارها میرود تا کبری را بدزدد ولی اشتباهی نجینی را میدزدد و بعد از فهمیدن اشتباهش، نجینی را در حالی که در گونی بوده به همان اتاق برمیگرداند. لرد ولدمورت متوجه این قضیه میشود و آنتونین و رز را که مسئول مراقبت از نجینی بودند، تنبییه میکند و به کمک اسکورپیوس و ویکتور متوجه میشود کار، کار دامبلدور است. لرد برای انتقام گرفتن از دامبلدور، سوروس را میفرستد تا تلافی کند و فاوکس را بدزدد و بیاورد و به سوروس میگوید دفتر دامبلدور در طبقه چهل و دوم برج هاگوارتز است ولی سوروس با تسترال به آنجا میرود و میبیند که برج چهل و یک طیقه بیشتر ندارد ...
[/spoiler]

سوروس که جادوگر تیزیه سریع متوجه قضیه میشه. ذهن سوروس سمت خانه گریمولد سیریوس بلک و مخفیگاه محفل ققنوس میره که نامریی و نمودار ناپذیر بود و تا وقتی دامبلدور که رازدارشه آدرس اونجارو به کسی نمیداد کسی نمیتونست اون خونه رو ببینه. سوروس متوجه میشه که حتما اینجام قضیه همینه!

خلاصه سوروس سر تسترالو کج میکنه و میاد تو حیاط هاگوارتز میشینه تا بره سراغ دامبلدور و از زیر زبونش بکشه که طبقه چهل و دوم کجاست.

در همین لحظه دامبلدورم میاد تو حیاط تا هوایی تازه کنه و سوروسو میبینه و میره طرفش و میگه:
_ سلام سوروس جون. چطوری جیگرتو بخورم؟

سوروس که آدم جدی ایه و از این قرتی بازیا خوشش نمیاد و از طرفی داستان دامبلدور و گریندل والدم شنیده، با احتیاط از تسترال میپره پایین و فاصله ایمنی لازمو با دامبل حفظ میکنه و در حالی که اخم کرده میگه:
_ خوبم جناب مدیر. شما چه حلال زاده اید، اتفاقا الان میخواستم بیام خدمتتون.



Re: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۸۹
رز رفت تا اسکور پیوس و ویکتور را همراه خودش بیاره. در تمام این مدت آنتونین یه گوشه اتاق لرد کز کرده بود و مظلومانه اربابشو نگاه میکرد ...

آنتونین:
لرد:
آنتونین:
لرد:
آنتونین:
لرد:

بالاخره لرد به حرف اومد: پانتومیم بسه. حرف بزن!
آنتونین: چی بگم ارباب جون؟
لرد: ارباب "جون" باباته! من اربابم! بعدم تو مسئول محافظت از نجینی بودی چرا سهل انگاری کردی؟
آنتونین: ارباب این رز ویزلی منو اغفال کرد!

در همین لحظه رز ویزلی همراه اسکورپیوس و ویکتور وارد اتاق شد. ویکتور گفت:
_ ارباب با ما کاری دارید؟
لرد: آره یه کار خیلی مهم. اولش میخواستم آنتونینو بخوابونید و کف پاهاشو نگه دارید که همینجا فلکش کنم ولی الان نظرم عوض شد رز ویزلی رو بخوابونید فلکش کنم!

آنتونین:
رز: مـــــــــاع! ارباب من چیکاره بیدم؟
لرد: آنتونین گفت تو اغفالش کردی نذاشتی به وظایفش برسه و از نجینی محافظت کنه!
رز: آنتونین، من چیکارت کردم مگه؟
آنتونین: تکذیب نکن، دو تا پست قبل گفتی دوستت دارم منم حواسم پرت شد!
رز: بابا بی جنبه، اون پستو که لینی نوشته من ننوشتم.

در این لحظه لرد عصبانی شد و قاط زد و نعره زد: من نمیدونم، یکی باید فلک شه! یا یکی داوطلب شه یا جفتتونو با هم فلک میکنم! یالا زود باشید کار دارم باید برم اتاق نجینی و کبری ببینم اثر انگشتی چیزی پیدا میکنم که بفهمم کی اومده اونجا و نجینی رو کرده تو گونی!



Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱:۳۲ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۸۹
ونوس عزیز
یه مدت پیش که خواستم لیست شخصیت ها را به روز کنم دسترسی اعضایی که چند ماه لاگین نکرده بودن یا در ایفای نقش پست نزده بودن را گرفتم. البته بغیر از بعضی اعضای خاص. اونموقع که اینکارو کردم بدلیل حجم خیلی زیاد شناسه هایی که باید چک میکردم به بعضیا مثل شما که جزو اولین اعضای سایت هستید و ما همیشه از دیدنتون خوشحال میشیم توجه نکردم. دسترسی شما رو مجددا دادم. اگه خواستید وارد یکی از گروه های چهارگانه هم بشید بگید تا انجام بشه. اگه کوتاهی شده من معذرت میخوام.

بلاتریکس عزیز
چیزهایی که به ونوس گفتم در مورد شما هم صادقه منتها نمیشد مثل ایشون الان به شما هم دسترسی بدم چون ونوس از اول، شخصیت غیر هری پاتری داشت و میشد تاییدش کرد ولی شما باید لطف کنید و در تاپیک "شخصیت خودتون رو معرفی کنید" پست بزنید و یه شخصیت هری پاتری انتخاب کنید. الان بلاتریکس عزیز فعلی سایت خیلی وقته پست ایفا نزده و اگه بخواین میتونید درخواست بدید و همین بلاتریکس لسترنج را بگیرید.

در مورد گذاشتن گزینه تشکر برای پست ها، قبلا هم اعضا این پیشنهادو داده بودن ولی عملی نشد. چشم، من دوباره مطرح میکنم تا یکی از مدیرایی که در جریانه بیاد پاسخ بده یا اگه عملی باشه اینکارو انجام بدیم.

خیلی ممنون

ویرایش:
اکثر پستهایی که در تاپیک تالار یادبودها زده شده مناسب چت باکسه و به زودی ناظر یا یکی از مدیرا میاد و اینجور پستارو پاک میکنه. پس لطفا اگه صحبت های اینجوری دارید در چت باکس انجام بدید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۲۹ ۱:۳۷:۰۵


جانورنماها
پیام زده شده در: ۰:۰۹ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۹
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود، لرد ولدمورت نشسته بود. لرد ولدمورت شروع کرده بود به سخنوری و از هر دری سخن گفتن. از دهقان جادوگر گرفته تا حسنک فشفشه ... از بیدل نقال تا سه برادر و یادگاران مرگ، داستان ها میخواند و خطابه ها میکرد () و مرگخواران هم مویه میکردند و موی میکندند و خاک بر سر میفشانند و فغان در میدادند.

خلاصه، لرد ولدمورت گفت و گفت تا بدانجا رسید که: "امشب شام نداریم" و مرگخواران هم شورش کردند () که البته با یک حرکت چوبدستی لرد شورش در نطفه خفه شد.

در همین گیر و دار ناگهان سیبل تریلانی به میان مرگخواران شیرجه زد و فریاد در داد که: اورکا! اورکا!

بعد از تحقیق و تفحص از سیبل، کاشف بعمل آمد که او سال ها قبل پیش بینی کرده بوده است که در عمارت اربابی مالفوی یک نقشه گنج پنهان شده و حالا بالاخره بعد از سال ها توانسته آن را به کمک رمل و اسطرلاب هایش بیابد.

بعد از صحبت در این مورد، بین مرگخواران رای گیری انجام شد و همه با اینکه به این جزیره دورافتاده داخل نقشه بروند و گنج را بیابند مخالفت کردند اما لرد ولدمورت موافقت کرد و همه رای ها را وتو کرد و همانطور که خودتان بهتر میدانید مرگخواران بار سفر بستند و سوار کشتی شدند تا بدان جزیره بروند. رفتند و رفتند تا بدانجا رسیدند ...

اول از همه آنتونین از کشتی پیاده شد و جو گرفت و گفت:
_ همه همینجا بمونید من میرم دو سوته یه حرکت میزنم جزیره رو میگردم و میام!

آنتونین که مانند بقیه مرگخواران جانور نما بود تغییر شکل داد و بشکل خفاش درآمد و رفت

یـــــــک ربع گـــــذشت ...

آنتونین که الان بشکل خفاش بود، ناگهان از بین درختان جزیره درآمد و با چشمان از حدقه بیرون آمده چنان بال میزد و بسمت کشتی مرگخواران می آمد که گویی گوی زرین(مرغ مگس خوار) است.
مرگخواران از این حرکت او کاملا متعجب شده بودند که بلافاصله علتش را فهمیدند. یک هیپوگریف گنده به دنبال آنتونین بود و قصد جانش را کرده بود. آنتونین نزدیک کشتی شد و همانطور که همچنان بال بال میزد گفت:
_ کمــــک! ملت کمک! مسلمون کمک!

اینجاست که لرد ولدمورت یا یکی از مرگخواران تغییر شکل میدهد و ناجی جان آنتونین میشود ...

------

توضیح اینکه، حتما باید اجازه بدید هر شخص خودش بیاد و جانوری که به آن تبدیل میشه را انتخاب کنه. پس اگه پست زدید بدونید که در قالب یه جانورنما فقط اجازه دارید یه جانور یا حیوان برای خودتون انتخاب کنید نه بقیه اعضا. اگه عضوی خلاف این کارو کرد اون عضو مقابل میتونه اون قسمت پستو نادیده بگیره و خودش برای خودش یه جانور انتخاب کنه. داستان هم که مشخصه و درباره ماجراهای خطرناکیه که مرگخواران یا سایر اعضای سایت با اونا مواجه میشن و در این موقعیت ها مجبورن به یک جانور تغییر شکل بدن و مبارزه کنند یا فرار کنند و یا اصلا در موقعیت خطرناک قرار ندارند و بمنظور و هدف دیگه ای و ایجاد موقعیت طنز این کارو انجام میدن.


ویرایش ناظر:
قوانین تاپیک عوض شد....برای اطلاع از قوانین جدید به پست شماره 3 لرد ولدمورت مراجعه کنید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۲۷ ۱:۳۹:۰۲


Re: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۹
درود مجدد بر ارباب

مجوز زدن یه تاپیک دیگه رو میخواستم. قبلا تو گریفندور یه تاپیک رول بود که در اون اعضا جانور نما میشدن و در قالب شکل دوم خودشون که جانور یا حیوان بود در داستان ایفای نقش میکردن. جالب بود تاپیکش بخصوص ماجراهایی که بواسطه این عمل در سفرهای اغلبا خطرناکشون پیش میومد. بنظرم مرگخوارام میتونن همچین کاری بکنن و ماجراهای جالبی بوجود بیارن.

مرسی


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۱۸ ۲۳:۱۲:۴۴


Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۹
سلام آقای الیوندر عزیز
قبلا مشابه این تاپیکی که مد نظر شماست در سایت زده شده. لینک میدم برید ببینید:

روزی روزگاری در جادوگران
دفترچه خاطرات جادوگران



Re: سالن امتحانات سمج
پیام زده شده در: ۲۱:۳۲ یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۹
یکی از کارآگاهان وزارتخونه که عضو هیئت برگزاری امتحاناته برگه ها رو بین بچه های مرگخوار پخش میکنه و دامبلدور میگه:
_ خب عزیزانم، امتحان درس دفاع در برابر جادوی سیاه شروع شد. از الان هر کی حرف بزنه، زنبوره نیشش میزنه.

روفوس که اصلا از این جلف بازیا خوشش نمیاد، دامبلدورو چپ چپ نگاه میکنه و میگه: پدرسوخته از موی سفیدت خجالت بکش
دامبلدور: جانم؟ شما چیزی گفتید؟
روفوس: بله آقا. میشه لطفا بیاین اینجا؟

دامبلدور دور خودش چرخی میزنه، غیب میشه، کنار روفوس ظاهر میشه و میگه: حال کردی حرکتو؟
روفوس: آره ایول آقا دامبلدور. شما چه مهارتی دارید
دامبلدور: استدعا دارم. حالا چه سوالی داشتی قند عسلم؟
روفوس: آقا اجازه؟ پدرم مریضه ... داداشم میخواد مریض شه ... آبجیمم فک کنم وا بگیره ازش ... مادرمم نمیدونم میخواد فوت کنه یا نه

دامبلدور که خیلی پروانه ایه همونجا میشینه پیش روفوس و زار زار گریه میکنه.

روفوس پشت دامبلدورو میماله و میگه:
_ناراحت نباش آقا دامبلدور، زندگیه دیگه میگذره. حالا شما فقط یه لطفی کن بذار من برم پیش اون دختر خانم که اسمش سیبل تریلانیه بشینم و امتحانمو بدم و برم. آخه بچه زرنگ و درسخون مرگخواراس.
دامبلدور همونطور که داره گریه میکنه میگه:
_باشه عزیزم، باشه برو جاتو عوض کن و رو اون صندلی خالی کنار سیبل بشین. این کمترین کاریه که از دستم برمیاد برات انجام بدم.
روفوس: دستت درد نکنه آقا دامبلدور







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.