هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۳:۰۸ جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۸۹
آنتونین دالاهوف هویجوری واسه خودش تو خیابون راه میرفت که ییهویی دو نفر که نقاب مرگخواری به چهره شون بود دستاشو از پشت گرفتن و انداختنش رو یه جاروی سیاه مدل 2011 آذرخش و گازشو گرفتن و رفتن. حالا هر چی آنتونین میگفت بابا من از خودتونم اونا گوش نمیکردن.

بعد از چند دقیقه دو شخص مذکور که یکی پشت و یکی جلوی آنتونین نشسته بود جارو را فرود آوردند، یک گونی سر آنتونین کشیدند و او را کشان کشان به دادگاه شماره 10 وزارتخانه آوردن. گویا بعد از اینکه مرگخوارا قدرت بلامنازع جامعه جادوگری شده بودند این دادگاه را به خود اختصاص داده بودن.

قاضی دادگاه که روفوس اسکریم جیور بود یک گوشکوب را روی میز کوبید و گفت: پدرسوخته ها همه ساکت شید. دادگاه رسمیست.

روفوس به متهم یعنی آنتونین کمی نگاه کرد و بعد به دادستان یعنی رز ویزلی گفت که متهم را تفهیم اتهام کن.

رز ویزلی: مرگخوار آنتونین دالاهوف شما متهم به استعفا از مرگخواران هستید.
آنتونین: بابا اون که مال خیلی وقت پیش بود! من اعتراض دارم!
قاضی: پدرسوخته تو که خودت نمیتونی اعتراض کنی باید وکیلت اعتراض کنه.
آنتونین: من که وکیل ندارم!
روفوس: دندت نرم باید میگرفتی!
آنتونین: خب من نتونستم ولی شما باید یه وکیل تسخیری برا من میذاشتید!
روفوس: بیشین بینیم باوووو! وکیلم کجا بوده!
آنتونین: نمیشه لرد وکیل من بشه؟
روفوس: چی؟ لرد ولدمورت بزرگ خودش شاکی اصلیه!
آنتونین: خب پس اگه وکیل ندارید من خودم باید اعتراض کنم دیگه!
روفوس: اعتراض وارد نیست. دادگاه تا الان سرش شلوغ بوده الان وقت کرده رسیدگی کنه پدرسوخته! اصلا دادستانم لازم نیست حرف بزنه دیگه. من خودم همین جا بدون محاکمه محکوم اعلامت میکنم. نگهبانا بیاین ببرید این پدرسوخته رو.

همون دو شخص مذکور بطرف آنتونین دویدند و بعد از اینکه با یک جسم سخت به سرش زدند او را بردند.

یک سال گذشت ...
آنتونین اعدام شد تا درس عبرتی برای بقیه مرگخواران شود.



Re: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
اول: مرسی از ریموس لوپین عزیزم و همینطور پرسی بخاطر مصاحبه خوب و خواندنی.

دوم: سوال از آمیکوس کروی عزیز

1) تا جایی که یادم میاد شما از سال ها قبل در مرگخواران بودی و همیشه وفادار به گروه. لطفا بهترین و بدترین خاطرات از این گروه و همچنین فراز و نشیب ها یا چیز جالب دیگه ای که هنوز خاطرت هست رو بگو.

2) بهترین و بدترین عضو سایت؟

لطفا وقتی پرسی میپرسه خودتو کامل معرفی کن و خلق و خو و اخلاقیاتتو بگو. من دوست دارم بیشتر شمارو که یکی از اعضای خوب سایت هستید بشناسم ولی تا حالا موقعیت پیش نیومده و الان بهترین فرصته.



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲:۴۷ یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۹
[spoiler=خلاصه]
هری، رون و هرمیون سوار بر سه تسترال که خبر نداشتند در واقع رز، آنتونین و ایوان هستند به وزارت سحر و جادو رفتند تا سیریوس بلک را نجات بدهند اما نمیدانستند که این یک نقشه است تا لرد ولدمورت بتواند پیشگویی را بدست بیاورد. آن ها به سازمان اسرار واقع در وزارتخانه میرسند و یک سری اتفاقات عجیب آن جا رخ میدهد که در نتیجه هری به یک جزیره دورافتاده شوت میشود. مرگخواران و لرد هم به دنبال هری میروند و در آخر موفق میشوند او را برگردانند ولی از آن جزیره یک دایناسور هم همراه آن ها می آید که البته در آخر فرار میکند. در حال حاضر هری دستگیر شده و لرد از مرگخوارانش میخواهد تا یک نفر از آن ها داوطلب شود و هری را بکشد ...
[/spoiler]

لرد مرگخوارانش را یکی یکی از نظر گذراند ...

سیبل:
آگوستوس:
روفوس:
اسکورپیوس:
رز:
آنتونین:
ایوان:
پرسی:

لرد: خب نتیجه چی شد؟ کی داوطلب شد؟ هوی روفوس با توام
روفوس: من ارباب؟ من؟ هووووم این آنتونین داوطلبه
آنتونین: مــــــــاع!
لرد: آفرین آنتونین، آفرین من به تو افتخار میکنم!
آنتونین: ارباب دروغ میگه به جون مادرم!
لرد: دیگه شکست نفسی نکن میدونم میخوای ریا نشه.
آنتونین: نه ارباب آخه مساله اینجاست من اصلا داوطلب نشدم!
لرد: دیگه توفیق اجباریه دیگه! یالا برو جلو ببینم. یه آودا به هری بزن! اگه مرد که مرد چه بهتر اگرم دوباره نمرد و یه نقشه دیگه از خودش درآورد تو هستی که با افتخار پیش مرگ ارباب بشی!
آنتونین:



Re: دفتر خانه ریدل(ارتباط با ناظر)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹
درود بر ارباب

مجوز زدن یه تاپیک با نام "مافیای مرگخواران" را میخواستم. ماجرا اینه که مرگخوارا یه پدرخوانده با نام لرد ولدمورتیو (ایتالیایی) دارن و زیر نظر ایشون (شما) به شرارت میپردازند. ممکنه یه گروه مافیایی رقیب به نام "محفل" هم داشته باشن. بنظرم جای کار داره و میشه بسطش داد و رو سوژه هاش کار کرد.

با تشکر



Re: دفتر ناظران تالار اصلی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۸ شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹
تالار اصلی صرفا محلی برای بحث در مورد کتاب های هری پاتره و مسائلی که مربوط به سایته از جمله تاپیکی که عنوان کردید بهتره یا در انجمنای ایفای نقش زده بشه یا مطالب اشتراکی و یا قدح اندیشه.

اگه بخوایم در مورد شخصیت ها تو تالار اصلی بحث کنیم ما صرفا یه برداشت میتونیم داشته باشیم و اونم چیزیه که کتابا گفتن. اینکه شما بخوای از تخیل اعضا کمک بگیری و شخصیت پردازی داخل سایت رو مطرح کنی مربوط به تالار اصلی نمیشه و این تاپیک تو این انجمن اصلا موضوعیت نداره. مثال میزنم براتون: لوسیوس مالفوی یه شخصیت منفی، مرگخوار، مردم آزار و مغروره تو کتاب. حالا ممکنه لوسیوس مالفوی سایت در ایفای نقشش یه جور دیگه این شخصیتو به اعضا تلقین کرده باشه. این به تالار اصلی و کتاب ها مربوط نمیشه.



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۳:۱۶ جمعه ۸ بهمن ۱۳۸۹
پدر خوانده
با حضور افتخاری بیلیتزیو زابینیو
سایر بازیگران: گراوپ، گلگومات، آنتونینو و لرد ولدمورتیو
این فیلم مستند می باشد و از زبان راوی تعریف میشود:

در بوق سگ یکی از شب های سرد، مخوف و ترسناک دسامبر، بلیتزیو در یک خانواده جادوگر با نام زابینیو چشم به جهان گشود. مادر زیبارویش او را خیلی دوس داشت و از یه ماهگی شروع کرد به بلیتزیو کباب برگ و جوجه و چنجه دادن. در نتیجه بلیتزیو خیلی زود رشد و نمو کرد. او در ده سالگی اندازه خرس گنده شده بود و موجب تحسین همگان.

بلیتزیو از ابتدا به قتل و غارت و جنایت علاقه فراوان داشت. جثه بزرگش هم مزید بر علت شده بود و او خیلی زود و بعد از گذراندن دوره های ابتدایی جادوگری در هاگوارتز وارد مخوف ترین و شاخ ترین باند تبهکاری شهر به نام مرگخواران شد که پدر خوانده ای به نام لرد ولدمورتیو داشت.

بلیتزیو سال ها در این باند خلافکاری و در واقع مافیایی شهر موند و رشد و نمو کرد و روز بروز بزرگتر شد. هم از لحاظ جثه و هم موقعیت اجتماعی. اونقد بزرگ شد که آخر احساس کرد این باند براش کوچیکه و حالا باید مستقل بشه و خودش برای خودش باند بزنه.

منتها هر چقدر زور زد دید اینکار واقعا سخته و کلا الان نمیشه تو شهر یک باند جدید مافیایی زد. در شهر اونا کلا دو باند وجود داشت. یکی همین باند مافیایی مرگخواران و یکی دیگه یه باند دیگه به نام محفل، که البته رقیب جدی مرگخوارا به حساب نمیومد چون مرگخوارا خیلی کت و کلفت و گنده بودند ولی در هر حال تنها باندی که تونسته بود تشکیل بشه و توسط مرگخوارا در نطفه خفه نشه و سال ها به کارش ادامه بدهد همین محفل بود.

بهله ... بلیتزیو با این پیشینه ذهنی و تجاربی که کسب کرده بود فهمید که نمیتونه باند جدید بزنه و در نتیجه باید از مرگخواران جدا بشه و وارد باند رقیب یعنی محفل بشه.

یه شب بعد از یه مشاجره با لرد ولدمورتیو یعنی پدرخوانده مافیای مرگخواران، بالاخره بیلیتزیو تصمیمشو گرفت و از مرگخوارا جدا شد و به محفل رفت.

بلیتزیو سال ها در محفل موند و بازم بزرگ و بزرگتر شد. از اونطرف بعد از رفتن بلیتزیو در باند مرگخواران یک خلا قدرت احساس میشد چون لرد ولدمورتیو همیشه بعنوان پدرخوانده و بزرگتر مافیا اونجا حضور داشت و بدلیل سن زیاد کارهای اجرایی رو به یه نفر دیگه واگذار میکرد که تا موقعی که بلیتزیو اونجا بود او از طرف لرد ولدمورتیو نماینده بود و کارهای مافیارو رتق و فتق میکرد.

خلاصه لرد ولدمورتیو تصمیم گرفت یه نفرو جایگزین بیلیتزیوی خائن بکنه و اون کسی نبود جز آنتونینو که یک سال بیشتر نبود وارد مافیای مرگخوارا شده بود اما بواسطه خلق و خوی خشن و خوانخوارش پله های ترقی رو دو تا یکی طی کرده بود.

و اینطور شد که بین باند مرگخوارا و محفل بر سر تصاحب شهر جنگ شد. تا قبل از این محفل اصلا قدرت قد علم کردن در برابر مرگخوارارو نداشت ولی وقتی بلیتزیو به لرد ولدمورتیو خیانت کرد و وارد محفل شد، به این باند یه جون تازه و توانایی رقابت با مرگخوارا رو بخشید.

چون دو تا از مهره های اصلی محفل که دوست جون جونی بلیتزیو شده بودن یعنی گراوپ و گلگومات هر دو آشناهای ذی نفوذی در دادگستری داشتن و بواسطه اطلاعاتی که بلیتزیو از لرد ولدمورتیو و آنتونینو و مرگخوارا به دادستان داد تونستن اونارو به دادگاه بکشونن و محاکمه کنن و بفرستنشون زندان.

گراوپ و گلگومات که البته ناگفته نمونه غول بیابونی بودن و آی کیوهاشون در حد کراپ و گویل بود فقط بواسطه قتل و غارت بی اندازه شون تو محفل رشد کرده بودن وگرنه اصلا مغز طراحی استراتژی و نقشه کشیدن نداشتن بنابراین تصمیم گرفتن یه حالتی مثل دراکو و کراپ و گویل بوجود بیارن و بلیز رو که البته شبیه دراکو مغرور بود رو بکنن رییس خودشون و محفل.

سال ها گذشت و بلیتزیو با کله کردن لرد ولدمورتیو و آنتونینو و به تبعشون مرگخوارا تونست محفل رو بعنوان تنها مافیا و باند شهر بزرگ و بزرگتر کنه. البته بالاخره لرد ولدمورتیو و آنتونینو از زندان آزکابان فرار کردن و گفته میشد دوباره مرگخوارارو البته در کشور دیگه ای احیا کردن اما بلیتزیو اصلا براش مهم نبود چون اونا دیگه نمیتونستن وارد اون شهر بشن و براش ایجاد مشکل کنن.

بالاخره بلیتزیو پیر شد و صاحب نوه و نتیجه. یه روزی که رفته بود تا از مدرسه نوه شو بیاره، دو نفر که سوار یک جاروی سیاه اسپورت نیمبوس دو هزار و ده شده بودن بغلش زدن رو ترمز و گفتن: لرد ولدمورتیو سلام رسوند. این از طرف لرده .... یکی از اونا چوبدستیشو درآورد و یه آودا بطرف بیلیتزیوی پیر شلیک کرد و ... بیلیتزیو جا خالی داد و زنده موند و اونام فرار کردن، منتها پس فرداش بلیتزیو سکته کرد و مرد.

پایان



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲:۰۵ جمعه ۸ بهمن ۱۳۸۹
السوژه الجدید

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود کوییرل نشسته بود ...

کوییرل طبق روال معمول به امور سایت رسیدگی میکرد و یک چرتکه جلوش گذاشته بود و دو دو تا چارتا میکرد. هویجور رفته بود تو چرتکه و تمرکز کرده بود () که ییهو صدای دق الباب اومد.

کوییرل: بی تو!

استر، ایوان و آنتونین با گردن های کج و چهره های محزون اومدن نشستن جلو کوییرل و تا نشستن زدن زیر گریه. آقا حالا چه گریه ای. حالا گریه کن کی گریه کن.

کوییرل هم همینجور چارچنگولی مونده بود که چیه قضیه و اینا چی میگن. بعد از اینکه سه تاشون خوب گریه کردن، قبل اینکه کوییرل سوال بپرسه، استر دماغشو پاک کرد و گفت:

_ آقا اجازه؟

کوییرل: بوگو!

دست و پای استر شروع کرده بود به لرزیدن ()

کوییرل: د بوگو دیگه! بوگو!
استر: آقا اجازه هولم نکن دست و پاهامو گم نکن ...
کوییرل: اوکی. یه نفس عمیق بکش ... آهان باریکلا حالا جونت بالا بیاد بوگو!
استر: هووووم ... هیـــــــوم ... اووووم ... ما زن میخوایم!
کوییرل: ببند!
استر:
کوییرل: حالا چی شده سه تاتون با هم تصمیم گرفتید زن بگیرید؟
آنتونین: آقا اجازه؟ من و ایوان که دیگه اسکلت شدیم اگه زن نگیریم پس فردا میمیریم ناکام از دنیا میریم. استرجس هم که بلوغ زودرس داره!
کوییرل: خب الان به من چه؟ برید بیگیرید!
آنتونین: شما جای برادر بزرگتر مایی. شما بیا یه آستینی بالا بزن و تو انجمن بگرد و یکی یه زن خوب برا ما پیدا کن! :banana:
در همین حین ناگهان از غیب بارون خون آلود هم ظاهر شد و گفت منم میخوام! ترجیحا برای من روح باشه.



Re: خانه اصیل و باستانی گانت ها
پیام زده شده در: ۴:۰۴ چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹
خلاصه:
بهله ... بهله. جونم براتون بگه رز هوس کرده مرگخوار بشه و لرد سیاه براش شرط گذاشته که اول باید هری پاترو تحویل بده. بهمین منظور رز با جیمز دوست میشه و خرش میکنه تا باباشو تحویل لرد بده. در این بین رز برای دست گرمی داداشش هوگو رو تحویل لرد میده و کشته شدنشو با خوشحالی تماشا میکنه و اتفاقا تعارف میزنه که پدر مادرشم بیاره لرد بکشه. در هر صورت لرد برمیگرده سر خونه اول و به رز میگه حتما باید پاترو بیاری بکشم. رز میره پاترو بیاره که میفهمه ریموس و فرد و جرج جاسوس لردن و ....

....

رز: ماااااااااع، جان من؟
لرد: آره به جون تو! در ضمن خودمونی نشو زود!
رز: اهم اهم بله ارباب. خب پس مهم نیست فقط یه خرده ترسیدم که ریموسو این اطراف دیدم. بقیه م که مهم نیستن و خودین. خب من برم. کار نداری؟
لرد: دوباره این خودمونی شد! چرا کارت دارم! کجا حالا باین زودی، بودی حالا، ناهاری شامی چیزی؟
رز: نه قربون شما تو رژیمم. تازه مامانمم کوفته قلقلی با آلو درست کرده اگه بخوام میرم میخورم. شمام کار داری زود بگو!
لرد: تو ادب نمیشی. همین چارتا شیویدم بکنم راحت شم. میگم گفتی بقیه؟ دیگه کیارو دیدی این اطراف؟
رز: مهم نیستن. اونا خودین دیگه. آگوستوس و روفوس و اون گوشه موشه هام بلیز زابینی.
لرد: چی؟ بلیز؟ اونکه جاسوس محفله!
رز: من نمیدونم دیگه کار دارم باید برم پاترو بیارم. خودت برو یه کاریش بکن. بای بای هانی. سی یو سون.
لرد:



رز رفت و رفت و رفت تا رسید در خونه جیمز اینا و اف افو زد. هری اف افو برداشت و گفت: کیه کیه زنگ میزنه؟
رز: منم منم عمو جون. رز ویزلی. بابا رون سلام رسوند. با جیمز کار دارم.



Re: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ یکشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۹
ریموس لوپین خودش را کنترل کرد و طلسمی شلیک نکرد اما هری و رون از دستشون در رفت...

هری طلسم اکسپلیارموس را بطرف روفوس فرستاد که چوبدستی او از جیبش پرید بیرون و خورد تو چشمش. روفوس داشت چشمش را مالید که رون هم با چوبدستی شکسته ش چندین طلسم ول داد که معلوم نبود چیا هستن فقط روفوس تبدیل به یک موش کوشولوی ریزه و میزه با مزه شد.

ریموس لوپین، موشه یا در واقع روفوس را گذاشته بود جلوش و هر چی طلسم بلد بود روش امتحان میکرد تا به حالت اولیه ش برگرده ولی نمیشد.

در این بین، دو دقیقه یه بار موشه (روفوس) میپرید به سر و کله رون و همینطور که گازش میگرفت با صدای موش مانند و خیلی ریز، پشت سر هم میگفت:

پدر سوخته ... پـــدر سوخته ... پـــــدر سوخته

خلاصه روفوس هنوز موفق نشده بود تا حرفش را به محفلیا بزند و احتمالا مرگخوارارو لو بده. از آن طرف مرگخواران به پشت در جایی که محفلیا عزاداری میکردند رسیده بودند. از بین مرگخواران، رز گفت:
_ خب بچه ها آماده شید که قلع و قمعشون کنیم!



Re: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹
سلام ملیکم استاد. ببخشید من جلسه اول نتونستم بیام. والدینمون اومدن، توضیح میدن. جبران میکنیم.
تازه شم استاد، این روفوس همه ش به ما میگه پدرسوخته! صبح میگه سلام پدرسوخته، چطوری پدرسوخته؟ ظهرم میخوایم بریم میگه خدافظ پدرسوخته.

-------

1- مواد اولیه این معجون چه چیزهایی هستند؟ نحوه درست کردن این معجون چگونه است؟ ( 15 امتیاز)

مواد لازم:
یک عدد پوست درسته باسیلیسک
دو عدد سر قطع شده غول بیابانی بالغ
سه عدد پیکسی
چهار عدد ناخن انگشت شصت پای هیپوگریف
دو عدد پاتیل سایز 2
نمک، فلفل، زردچوبه و اسطوقودوس به میزان لازم

طرز تهیه:
1) به جلوی در حفره اسرار قلعه هاگوارتز میرویم. در اینجا باید یک عدد جادوگر مارزبان همراهمان باشد وگرنه نمیتوانیم در حفره اسرار را باز کنیم. بعد از اینکه وارد شدیم و تا انتهای حفره پیش رفتیم، در آنجا یک عدد باسیلیسک را میبینیم که به چه نازی خوابیده. سعی میکنیم مزاحم خوابش نشویم و شمشیر گزریفندوری که آنجا افتاده را برداریم و خیلی ریلکس سر باسیلیسک را قطع کنیم. سپس پوستش را درسته کنده و با خود می آوریم.
2) به کوه های صعب العبور میرویم و دو غول بیابانی را که هیچگونه طلسمی به بدنشان اثر نمیکند با روشی که نمیدانم چه طوری، میکشیم و سرشان را قطع میکنیم و با خود می آوریم.
3) احتمالا در این مرحله دیگر وجود خارجی نداریم و مرده ایم.

4) در هر صورت خودمان یا روحمان دو پاتیل سایز 2 را پر از آب کرده و روی آتش میگذاریم سپس پوست سر و پشم کله غول های بیابانی را کنده و هر کدام را داخل یکی از دو پاتیل می اندازیم. مواد دیگر از جمله پوست درسته باسیلیسک و سه عدد پیکسی و چهار عدد ناخن شصت پای هیپوگریف و نمک و فلفل و اسطوقودوس و غیره را داخل دیگ ها می اندازیم و میگذاریم همه با هم بپزند. بعد که خوب پختند و جوش آمدند یک عدد طلسم مشتی منجمد کننده بهشان میزنی و آن ها را در فریزر میگذاریم تا یک هفته بعد پودر و آماده مصرف شوند.

2- از اونجاییکه این پودر به شدت ناپایداره، چه نکاتی رو باید برای نگهداری معجون در نظر گرفت؟ ( 3مورد) (6 امتیاز)

باید آن را در انفیه دان های مخصوص نگه داریم.


3- در صورتیکه این پودر تصادفا روی پوست بدن ریخت، چه اقداماتی را باید برای درمان انجام داد؟ (2 مورد) (4 امتیاز)

اگر این پودر روی پوست بدن ریخته شود باعث ایجاد زگیل و پوسته پوسته شدن میشود. برای درمان باید یک موجود دم انفجاری جهنده را در آب داغ حل کنیم و مایع بدست آمده را روی محل آسیب دیده بمالیم.

4- از این پودر چه استفاده هایی میتوان کرد؟حداقل دو مورد( در اینجا اجازه دارید جواب های شرارت آمیز هم بدهید!) (5 امتیاز)

یک: اگر با کسی پدرکشتگی حاد دارید یا میخواهید سر به بدنش نباشید یا سایه اش را با تیر میزنید، میتوانید این پودر را مانند اسید به سر و صورتش بپاشید و شادی ها محیا کنید و خنده ها سر بدهید و موی بکشید و در پوست خود نگنجید.

دوم: میتوانید آن را به بیمارستان حوادث و سوانح جادویی (سنت مانگو) به قیمت گزافی بفروشید.

------

چوب استاد گله، روفوس خله!







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.