هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




پاسخ به: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ جمعه ۶ دی ۱۳۹۲
#1
پروفسور فلیت ویک


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: لیست تاپیک های موجود در "هری پاتر به زبان فارسی"
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ شنبه ۴ آبان ۱۳۹۲
#2
دسته بندی تاپیک های انجمن "هری پاتر به زبان فارسی"


تاپیک های مربوط به کتاب "هری پاتر و سنگ جادو"

فصل اول كتاب سنگ جادوگر؛ ترجمه سميه گنجي

تاپیک های مربوط به کتاب "هری پاتر و تالار اسرار"

فصل هفدهم هری پاتر و تالار اسرار؛ ترجمه سميه گنجي

تاپیک های مربوط به کتاب "هری پاتر و زندانی آزکابان"

باز ترجمه هری پاتر و زندانی آزکابان

تاپیک های مربوط به کتاب "هری پاتر و جام آتش"

جام آتش؛ ترجمه ویدا اسلامیه

تاپیک های مربوط به کتاب "هری پاتر و محفل ققنوس"

انتخاب بهترين ترجمه هري پاتر و محفل ققنوس

تاپیک های مربوط به کتاب "هری پاتر و شاهزاده ی دورگه"

کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه؛ ترجمه ویدا اسلامیه

کتاب هری پاتر و شاهزاده نیمه خالص؛ ترجمه سمیه گنجی

تاپیک های مربوط به کتاب "هری پاتر و یادگاران مرگ"

ایراد در ترجمه اسلامیه : ear ear

کتاب Deathly Hallows را با ترجمه ی چه کسی در ایران تهیه کنیم؟

تاپیک های مربوط به مسائل کلی کتاب های هری پاتر

مخالفت انتشارات تنديس با ديگر منتشران؛ چرا؟

تاپیک های مربوط به مقایسه های ترجمه ای و مترجمین

طوبی یکتایی

پرتو اشراق

ویدا اسلامیه

سمیه گنجی

مقایسه‌ی ترجمه ویدا اسلامیه و سمیه گنجی (دقیق و فنی)

کدام مترجم کتاب های هری پاتر را بهتر ترجمه کرده است؟

بحث راجع به معادل کلمات

تاپیک های مربوط به سایر کتاب های مشابه یا مرتبط با کتاب های هری پاتر

چرا در" ایران" هری پاتر، ارباب حلقه ها و... نداریم؟

شباهت کتاب های هری پاتر و ارباب حلقه ها

تاپیک های مربوط به نسخه ی موبایل یا E-book و ...

کتابهای سوم و پنجم برای موبایل

درخواست کتاب پنجم برای موبایل

آیا گذاشتن کتاب روی نت به صورت ebook و مجانی به فروش آن لطمه میزند؟

نقد ترجمه هاي اينترنتي

متفرقه

ترجمه گروهی فن فیکشن هری پاتر و شوالیه‌های محفل

هری پاتر و جادوی خاطرات

مروري بر دختري در برج

آیا رولینگ در کتاب هفتم اهدافی سیاسی دارد؟

کدام کتاب هری پاتر بیشتر دوست دارین؟؟

وداع با آخرین پاتر

وردهاي جادويي با ريشه لاتين!

چگونه یک کتاب تخیلی مثل هری پاتر را بخوانیم یا ترجمه کنیم یا بنویسم؟

چرا سانسور؟

گروه ترجمه

نقد ترجمه ي گروه ترجمه


*لیست در حال به روز رسانی


ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱۴ ۱۲:۲۸:۳۷
ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱۵ ۱۹:۱۲:۵۷
ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱۵ ۲۰:۳۲:۵۵
ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱۵ ۲۱:۰۸:۲۴
ویرایش شده توسط نیمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۹۲/۸/۱۵ ۲۱:۲۴:۰۹

زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۰:۳۳ جمعه ۳ آبان ۱۳۹۲
#3
دنیس نگاهی به خودش کرد. نگاهی به رز و پیوز که مثل آدم سرجاشون وایساده بودن و به ملت نگاه میکردن . نگاهی به ملت کرد که بهش نگاه میکردن و به الادورا نگاه کرد که از تو گوشی ش نگاه کردن ملت رو نگاه میکرد کرد نگاه کرد! و با تعجب گفت:

_کی؟ من؟ من که بلد نیستم!

الادورا به گوشی اش اشاره کرد و گفت:

_ دونت سی چرت و پرت! همه دیدن. من هم با گوشی به صورت اچ دی فیلم برداری کردم!

دنیس دست به سینه زد و سرش رو به شدت تکون داد و همچنان انکار کرد. وقتی قیافه ی ملت هافل رو دید، بلاخره گفت:

_اصن مشکلتون اینه که رز و پیوز چطور از مجسمه مثل آدم شدن؟ خب بیا ... انسانیوس مجسمیوس!

و رز و پیوز بدون اینکه در این مدت آدم شدن، دیالوگی گفته باشند، دوباره به حالت مجسمه برگشتند.

ملت هافل:
دنیس:
ملت هافل:
دنیس:
ملت هافل:
دنیس:

تانکس با دیدن چوب و چماق و چوبدست های بیرون کشیده ی ملت هافل، وضعیت رو خطری دید و پرید جلوی دنیس و گفت:
-اجازه بدید یه کارآگاه به مسئله رسیدگی کنه!
با موافقت جمعیت پر تعداد هافلپاف، تانکس چوبدست دنیس رو از دستش بیرون کشید و آخرین طلسم هاش رو بیرون کشید:
_انسانیوس مجسمه ایوس!
_مجسمه‌ایوس انسانیوس!

دنیس که تحت تاثیر هوش و ذکاوت و ژن کارآگاهی تانکس قرار گرفته بود، با چشمهای گشاد شده به خودش و اثر طلسم هاش نگاه کرد:
_ جدی وردهاش اینه؟ مگه من ویدا اسلامیه ام؟
جمعیت هافل با خوشحالی هرچه تمام تر چوبدستشون رو بیرون کشیدند و به سمت رز و پیوز و هوگو و حاچ درک گرفتند. مروپی شنلش رو از دو طرف باز کرد و جلوی چوبدست ملت هافل پرید:
_پس ننه هافل چی میشه؟ قربونی برای نن جون! دست نوازش... ننــــــــــه!
پروفسور تافتی چکش حاچ درک رو از کمرش ... یعنی پانسمان کمرش کشید بیرون و گفت:
_ همین ارنی ِ بیمصرف رو که کسی بهش توجه نمیکنه و هی یادتون میره که مجسمه شده رو قربونی کنید بره پی کارش دیگه. ( و چکشش را در هوا اینجوری تکون داد!)
ملت هافل با حالت به همدیگه نگاه کردند و بعد با حالت باز نگاه کردند و در نهایت با حالت باز نگاه کردند.


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۰ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#4
_ چپ چپ ... نه یکم راست... یکم دیگه... وسط... آها خوبه همونجوری نگهش دار.

مرلین از بالا روی سوراخ چاه فاضلاب به رز آدرس میداد که ارنی رو دقیقا در کجا قرار بده که همه فرود نرم و ایمنی داشته باشند. ارنی هم که در اثر ضربات وارد اومده تقریبا بیهوش بود، هیچ عکس العملی از خودش نشون نمیداد... البته اگه بهوش هم بود خب کسی به عکس العملش توجه نمیکرد.

مرلین که سرش رو داخل سولاخ کرده بود، آخرین توصیه های فنی رو به رز صادر میکرد:
_ ببین رز... ارنی رو به پشت برگردون... هم اینکه نرمتره هم اینکه ممکنه انگیزه ای بشه که پیوز هم بیاد پایین

و به پیوز نگاه کرد که غرق در عیش بود و همراه (درواقع زیر دامن ) هر خانم باشخصیت دامن پوشی از این سر خیابون تا اون سر خیابون میرفت و دوباره با یکی دیگه برمیگشت. مرلین کتش رو با نا امیدی پایین کشید.

_النور خانوم... اول شما بفرمایید!

هانا با شنیدن این حرف مرلین، عصبانی شد و زد زیر پای النور . النور هم با مخ رفت تو سوراخ ارنی... یعنی اول رفت تو سوراخ بعد رفت تو ارنی .

ارنی:
النور:

مرلین با شدت استرس به سمت سوراخ رفت و داد زد:
_النوووووووووووور!
در همین لحظه صدایی دوباره در گوش ارنی پیچید که اسمش رو صدا میکرد. ارنی با خودش فکر میکرد که این صدا را از همیشه میشناخته و ... قبل از اینکه فکر دیگه ای بکنه، حاچ درک و آرگوس و هانا هم پریدن روی سر ارنی. هانا اما ظاهرا قصد پایین اومدن از ارنی رو نداشت و دستهاش رو دور گردن ارنی حلقه کرد:
_آه مرسی ارنی جون! تو اجازه ندادی سقوط دردناکی داشته باشم... میگم باشگاه میری که اینقد بدنت رو فرمه؟
مرلین از بالای سوراخ، برای آخرین بار به پیوز که وصفش رفت نگاهی کرد و داد زد:
_برین کنار من دارم میااااااااااام
و کتش رو پایین کشید و تندی پرید پایین. در این لحظه ارنی بدون توجه به مرلین شناور در بین زمین و هوا و هانای چسبیده بهش، به سمتی حرکت کرد که احساس میکرد صدا از اون سمت میاد!


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: بهترین ایده
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#5
سر و سامون دادن به ایفای نقش با جادوکار و اینا و معرفی شخصیت و سوژه پردازی و آیینه و اینا در ویزنگاموت
فکر کنم مروپی گانت باشه!


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: بهترین نویسنده در بحث های هری پاتری
پیام زده شده در: ۱۳:۳۹ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#6
آلبوس سوروس پاتر


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: ناظر ماه
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#7
مروپی گانت در ویزنگاموت


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: بهترین عضو تازه وارد
پیام زده شده در: ۱۳:۱۹ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#8
مروپی گانت


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: جادوگر ماه
پیام زده شده در: ۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#9
دلوروس آمبریج
به خاطر زحمات و پیگیری امور سایت


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست


پاسخ به: خوابگاه مختلط هافلپاف!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#10
مروپی در حالی که شنلش رو همینجوری کجکی و دلبرانه گرفته بود، میگه:
_ما اهل گریف نیستیم حاچی تنها بماند!
و دنیس با تکان دادن سرش تایید میکنه : (خب چماق هنوز تو دستشه!)
ملت هافلی به هم نگاه ِ ناکی انداختند.
آلبوس سوروس که هنوز با کاربردهای چکش در هافل به خوبی آشنا نشده بود، ادامه داد:
_ آخه چرا تنها؟ رز و هوگو و پیوز و تافتی هم هستند تو تالار پیش حاچی خب!
دنیس چکش رو به شکل تهدید به سمت آلبوس سوروس گرفت. در این لحظه تافتی که در پست قبل کلا از حافظه ی تاریخی هافلی ها پاک شده بود، با ناله گفت:
_ارنی رو فراموش کردی!
تانکس بدون توجه به تافتی رو به دنیس کرد:
_ حالا که حاچی سنگ شده، خب نمیتونه کس دیگه ای رو سنگ کنه... همه میتونیم کارهای غیرآسلامی بکنیم... خوابگاه مختلط هافل، بدون گشت آرشاد! آخ جون بی ناموسی!

تانکس روی نقطه ضعف یا به عبارتی نقطه قوت هافلی ها دست گذاشته بود. مشخصا قند تو دل دنیس آب میشد و به فردایی پر از بی ناموسی فکر میکرد که هرکدوم از اعضای هافل با مراجعه به خانم پامفری و بهبود وضعیت الاستیکی کمرشون میتونستند مثل پروفسور تافتی با شدت هرچه تمام تر هی بکنن... کارای بیناموسی !

مروپی که وا رفتن تدریجی دنیس رو احساس کرد، چماق مخصوص خودش رو از زیر شنلش در آورد و به سر و صورت و افکار دنیس زد. و به سمت جمعیت هافل برگشت و دوباره از زیر شنلش یه چی بیرون آورد و فریاد زد:

_این نشان هلگای اعظم است! احترام بگذارید!

ملت هافلی به قوری طلایی رنگ در دستهای مروپی خیره شدند. قوری قُل قُل کرد و ازش دودی خارج شد. هلگای اعظم در برابرشون ظاهر شد:

_ نوادگان من! اگه میخواهید که تالار هافل به حالت قبل برگرده، یه نفر باید اینجا قربانی بشه! هوووووووشت (افکت برگشتن دود و اینا تو قوری)

ملت هافل:


زمانی که نا امید شدی به یاد بیار که تاریک ترین ساعت شب نزدیک ترین لحظه به طلوع خورشید هست






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.