هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۶ شنبه ۳ خرداد ۱۳۹۹

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
-این چیه بانو؟
-حلواست مرگخوار مامان.
-حلوا برای چی؟
-خب وقتی داریم غرق میشیم، حلوا بخوریم که بعدا عزیز مامان مجبور نشه حلوا بده.
-خب مطمئنین ارباب برامون حلوا میده؟
-عاااا...

مروپ چند دقیقه‌ای به حرفش فکر کرد.
در واقع باید میگفت:
نقل قول:
حلوا بخوریم که عزیز مامان مجبور نشه حلوای عزا بخوره!

-همین بود مرگخوار مامان. حالا بخور!

مرگخوار مذکور که از مواد داخل حلوا خبری نداشت، چندین تکه بزرگ برداشت و خورد.
-مرگخوار مامان؟
-
-مرگخوار مامان؟!
-
-مرگخوار ماماااان!
-

مرگخوار مذکور که حالا در آب غرق شده بود، توجه همه مرگخواران را به خود جلب کرد.
اگر تلاشی برای نجات نمی‌کردند، قطعا باید حلوای مروپ را می‌خوردند.
و خوردن حلوای مروپ همانا و زودتر غرق شدن همانا!


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۴:۳۳
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
اسلیترین
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 529
آفلاین
-هوووم...اسرار؟! اونم زیر دریا! دقیقا چه نوع اسراری همسر عزیزم؟
-پری دریایی! نه...منظورم اسراری بود که میتونه به قدرتمند تر شدن ارباب کمک کنه. فکرشو کن بلا...شاید بتونیم اون پایین یک دستگاه "نیزه سه شاخ خدای اقیانوس ها" رو پیدا کنیم تا باهاش من پادشاه اقیانوس بشم و حرمسرای اقیانوسی راه بنداز...
-
-نه نه بلا عصبی نشو...منظورم این بود یه نیزه سه شاخ پیدا کنیم و برای ارباب ببریم تا ایشون ارباب اقیانوس ها بشن!

بلاتریکس در فکر فرو رفت. قطعا تملک چنین نیزه قدرتمندی می توانست مایه رضایت و شادمانی لرد سیاه شود.
چه هدفی از این بالاتر؟
-خب، چطوری باید بریم زیر آب همسر زیر آبی رونده عزیزم؟

چهره رودولف بسیار رضایتمند به نظر می رسید.
-کافیه بریم وسط دریا و خودمونو به غرق شدگی بزنیم تا دوتا پری دریایی با کمالات بیان و نجات غریقمون بشن و مارو با خودشون به زیر دریا ببرن.

وسط دریا

سدریک در حالی که بالشش را روی موج های دریا و سرش را بر روی آن گذاشت بود شروع به فریاد زدن کرد.
-آهای...همگی ما داریم غرق میشیم. آب توی شش هامون نفوذ کرده. نمیتونیم نفس بکشیم حتی. دیگه داریم میمیریم. کسی نبود بیاد نجاتمون بده؟ مردیما!

مروپ که تحت تاثیر تلاش های سدریک قرار گرفته بود ناگهان نگاهی به خلاصه بدبختی هایشان در چند پست قبل انداخت.
-میگما...فرزندان مامان دقت کردید که ما اصلا شنا بلد نیستیم و قوری مامان هم نتونست شنا یادمون بده؟!

مرگخواران که سر هایشان را می خاراندند به یکدیگر و سپس به مروپ نگاه کردند.

-یعنی جدی جدی داریم غرق میشیم؟ ولی من همیشه فکر می کردم توی یه پاتیل پر از معجون غرق بشم نه تو دریا!

از آنجایی که تا آن لحظه اثری از پری دریایی های باکمالات یافت نشده بود، مروپ وقت را غنیمت شمرد و در این دم آخری مشغول پخش "حلوای عرق نعناع" بین فرزندانش شد.


Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ سه شنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۸

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 279
آفلاین
- خوب حالا شما هم خیلی عصبانی نشین ... بالاخره ...

- ولش کنین! خودم بهتون یاد میدم.

تمام نگاه‌ها به سمت رودولف برگشت تا قوری بتواند آرام و بی سر و صدا از سوژه خداحافظی کند.

- تو کی شنا یاد گرفتی؟

- شنا؟ چقدر قانعید. می‌خواستم بهتون زیرآبی یاد بدم.

- بحثو عوض نکن رودولف.

- چیزه ... خوب من فکر کردم برای همیشه غرق شدم و دیگه به سطح آب بازنخواهم گشت. تو هم می‌خوای بری سراغ زندگیت و پاسوز من نشی. برات این حق رو قائل شدم.

- برای خودت چی؟

- نه من قصد ازدواج نداشتم. فقط خواستم یک آمار ریز از وضعیت تاهل یه پری دریایی بگیرم. ولی با مردم زیر دریا اختلاف فرهنگی داشتیم. همونو خاستگاری تلقی کردن. آروم باش بلا ... آروم باش! وجه مثبت قضیه رو ببین. اونا به عنوان یک الگو برای مردم زمینی، برای دوماد احترام زیادی قائلن. برای همین تمام دانششون رو به من انتقال دادن. من الان یه سفیر فرهنگیم. میدونی مردمان زیر دریا چه مردمان قدرتمندین؟ میدونی چه اسراری اون جا نهفتس؟



ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۸

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
قوری که حالا دقیقا وسط دریاچه بود و رودولف رو توی فاصله چند سانتی‌متری خودش می‌دید؛ پس دستش رو پشت گردن رودولف گرفت و اون رو کشید.
بعد از چند دقیقه بالاخره به پیش مرگخوارا رسیدن.

- سفر خوب بود جناب قوری؟

این حرف بلاتریکس، داغ دل قوری رو تازه کرد.
- آره خیلی. من یکی از آرزوهام این بود با لگد زیر کمرم شوت شم وسط یه دریاچه، که برم یه قمه‌کش رو نجات بدم و بعدم تا اینجا رو با فرار از دست سوسمارا بیام.

حد غر شنیدن بلاتریکس، 15 ثانیه بود و قوری از این حد فراتر رفته بود.

شپلق!

- چرا می زنی؟
- خواستم بگم چرا به ادامه ی کارمون نرسیم؟

قوری مربی بین المللی شنا، با مدرک از برترین آبگیر ها و برکه های جهان بود! حق نداشتند اینطور با او برخورد کنن.
- اصا من دیگه انصراف میدم.

قوری بعد از گفتن این حرف برای شنیدن جواب به مرگخواران خیره شد.


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ یکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۴:۳۳
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
اسلیترین
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 529
آفلاین
-یه جوری که جونتون در خطر نباشه و کوسه ها هم مزاحمتون نشن؟
-
-می خواین وسیله حمل و نقلتون سیستم تهویه قوی هم داشته باشه؟
-
-پذیرایی حین سفر هم که حتما براتون رضایت بخشه، درسته؟
-
-باشه. هر چی قوری عزیز امر بفرماین.

همه ی مرگخواران می دانستند که پشت لحن مهربان و لبخند ملیح بلاتریکس حتما یک دیو خشمگین پنهان شده است. فقط منتظر واکنش بعدی بودند که همان لحظه بلاتریکس چند قدم عقب گرد کرد و ناگهان به سرعت شروع به دویدن کرد و...

شوووت!

لحظاتی بعد قوری بود که در آسمان آبی چندین بار دور خودش چرخید و با زبانی آویزان که چند مگس و پروانه هم به آن چسبیده بود دقیقا در جایی که رودولف در حال غرق شدن بود فرود آمد.

توی دروازه!

-خیلی روش ایمنی بود بلا. فقط نمیدونم چرا فکر می کنم تلافیشو در میاره. کاشکی حداقل یه کوچولو آروم تر شوتش می کردی...بلاخره استادی گفتن!
-روش بهتر از این؟ نه در حین سفر خیس شد، نه با کوسه ای برخورد کرد، تازه ناهارشم میل کرد. باید بیاد ازم تشکر هم کنه.

اما به چهره خیس و خشمگین قوری نمی خورد که تشکری در کار باشد.


Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۰۰ یکشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه متوجه شدن که مرگخوارا شنا بلد نیستن! برای همین یه قورباغه به اسم قوری رو به عنوان مربی شنا استخدام کردن که به مرگخوارا شنا کردن یاد بده.
مرگخوارا راهی ناکجا آباد شدن تا شنا یاد بگیرن. در این بین، مروپ قورباغه رو خریده تا شنا نکنه و رودولف که قصد داشت ثابت کنه شنا بلده، پریده تو آب و دیگه بالا نیومده.
بلاتریکس ادعا می کنه که کوسه رودولف رو خورده، ولی مرگخوارا حباب های تولید شده توسط رودولف رو می بینن و از قوری می خوان بره و نجاتش بده!

.................................

-آقای قوری...با شما هستیم! حباب یعنی یکی داره اون جا نفس می کشه. چرا نمی ری تو آب؟

قوری نوک پایش را داخل آب فرو کرد و سریع بیرون کشید.
-سرده!

پالی جلو رفت و یقه قورباغه را گرفت. ولی در واقع قورباغه یقه ای نداشت و پالی پوست لزج گردنش را گرفته بود.
-دِ جونور...تو قورباغه ای. یعنی چی که سرده؟ کل زندگیت تو جکوزی گذشته؟

قوری ناراحت شد. گردنش را از دست پالی بیرون کشید.
-اون جا ممکنه کوسه ای چیزی باشه خب. من یک مربی برجسته شنا هستم! جونمو چرا به خطر بندازم؟ یکی از شما که کم ارزش تر از منه به خطر بندازه.

قوری پس گردنی محکمی از پالی خورد!

-ما همگی با ارزشیم!

قوری راه دیگری پیشنهاد کرد.
-پس منو یه جوری برسونین به اونجا که جونم در خطر نباشه...من فوبیای کوسه دارم!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۳۵ چهارشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۸

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۱ چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۶:۴۶ شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
گروه:
شناسه های‌بسته شده
پیام: 172
آفلاین
رودولف که از دست و پا زدن ناامید شده بوددیگر تلاشی نکرد و برای آخرین بار به سطح آب خیره شد.

- ارباب کجایین که رودولف تون داره غرق می شه! کجایین که رودولف عزیزتون از دست رفت! از این به بعد کی براتون غر بزنه؟ کی از خونه ریدلا مراقبت کنه؟ کی آدرس ساحره های باکمالات رو پیدا کنه؟ کی کروشیو های بلاتریکس رو تحمل کنه؟...ارباب نذاشتین این لحظات آخر واستون غر بزنم!

رودولف با باز و بستن دهانش دائم درحال تولید حباب بود که این باعث می شد حباب های تولید شده به سمت بالا برود.

بیرون از آب.

- بلا تو مطمئنی آقای لسترنج رو کوسه خورده؟
- چیزی گفتی پالی؟
- فقط...
- فقط چی پالی؟

پالی با دیدن چوبدستی که از جیب بلاتریکس بیرون آمده بود، پالی حرفش را قورت داد و دیگر چیزی نگفت.

- اونجا رو نگاه کنید!

سر تمام مرگخواران به سمت جایی که سو اشاره می کرد چرخید.
- اونجا رو! چه حباب های قشنگی.
-چرا اون حباب ها داره به وجود میاد؟
- هرکی اینجا شنا بلده بره یه نگاه بندازه شاید یه گردابی چیزی اون پایین باشه.

همه به قوری خیره شدند که خود با تردید به حباب ها نگاه می کرد.

- پس چرا نمی ری تو آب؟


مزه خونه به همینه... همیشه می دونی درش به روت بازه... می تونی سر تو بندازی پایین و بیای تو و لازم نباشه توضیح بدی به کسی که چیکاره ای اونجا... چون جوابش معلومه... خونت اونجاست... حتی اگه فقط گهگداری بهش سر بزنی!


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ یکشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۸

ماتیلدا گرینفورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۷ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۱۷:۴۴ سه شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
پیام: 45
آفلاین
بعد از اینکه از شوک بیرون آمد کمی به بر و روی کوسه نگاهی انداخت. متوجه شد که کوسه چه قد و بالای رعنایی دارد و صد البته که اگر کوسه یک دوشیزه ی محترم نبود عمرا رودولف این گونه به او خیره میشد. درحالیکه که کوسه نزدیک میشد رودولف هم از وجنات و اینکه از هر باله ی همچین بانوی متشخصی هنر میبارد تااا چقدر سر سفره پدر و مادر خوب تربیت شده است تعریف کرد.

یک ساعت بعد...
رودولف هنوز از مخ زنی تسلیم نشده
- به به چه کوسه ی خوش هیکلی. چه بالی، چه دمی، عجب دندونای تیز و تمیزی دارین شما.
- ....
- چقدر شما با وقار و با کمالاتین عین یه دسته جواهر میمونین میشه شمارتون رو داشته باشم؟
-....؟
-آها بله اینجا آنتن نمیده.

سپس کمی با این حرفش در اندیشه فرو رفت. به ذهنش خطور کرد که اصلا زیر آب حرف زدن مقدور نیست تا الان فقط مشغول حباب تولید کردن بوده. پس به این نتیجه رسید که حال که حرف زدن زیر آب بی فایده است باید با یک زبان دیگر حالی اش کند که بفهمد. بعد با زبان اشاره شروع به فهماندن مخ زنیش به کوسه کرد .
از سوی دیگر همزمان مشغول بریدن طناب بوسیله اره ماهیه مفلوک با آن یکی پای آزادش بود آن هم پایی که از سرگیجه ی اره ماهی معلوم بود چند وقت است در جوراب بوده.
دقایقی بعد....
- بلا....کمکککک...اره ماهیه دستمو گاز گرفته ول نمیکنه...هوووی یکی به این کوسهه بفهمونه ما ناموس داریم واسه خودمون دست از سرمون بر دارههه.
کوسه درحالیکه پاچه ی شلوار رودولف را سفت چسبیده بود و ول نمیکرد با دمش به اره ماهی لگد میزد که دست رودولف را ول کند.


He deals the cards as a meditation
And those he plays never suspect
He doesn't play for the money he wins
He don't play for respect

He deals the cards to find the answer


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۵۰ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۹۸

ریچارد اسکای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۰:۵۸ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱
از اون بالا بالا ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 61
آفلاین
بلاتریکس کرال سینه زنان به سمت جمعیت مرگخوار که منتظر رسیدن بلاتریکس و رودلف بودند خیره در آب جلو ساحل وایساده بودند.بلاتریکس به محض اینکه به ساحل رسید چهره غمگین به خود گرفت و دستانش را جلو چشمانش گذاشت.
_متاسفانه رودولفو کوسه کشید پایین ،نتونستم کاری براش بکنم.

با این حرف بلاتریکس ملت مرگخوار متعجبانه به بلاتریکس نگاه کردند ؛ قوری در فکر خود به عاقبت بدی که در انتظارش بود فکر میکرد و میدانست اگر پایش به خانه ریدل ها برسد و خبر مفقود شدگی رودلف را دهد لرد را آن را به دو قسمت مساوی تقسیم میکند، اما نباید اینطوری میشد ، او درون آب پرید ولی بلاتریکس با تمام قدرتی که داشت پای درازش را گرفت:

_بذار برم،ولم کن، ولم کن.
_اون دیگه رفته ، الان فقط ازش یه مشت کف روی آب مونده.
_نه، ولم کن ، می خوام بدم.
_نمیشه اونجا پر کوسس.

مروپ کمی مشکوک شده بود و چهره ای متفکرانه به خودش گرفت.
_اونوقت تو چطور نجات پیدا کردی؟

در اعماق دریا

رودولف دست پا زنان سعی داشت بالا برود اما زورش به تخته سنگین نمیرسید؛ ناگهان نگاهش به آره ماهی افتاد و سعی داشت تا طناب رو ببرد که با دیدن کوسه که جلو اش وایساده بود و با لبخندی تا بناگوش او را نگاه میکرد از حرکت ایستاد.




شناسه قبلی : آبرفورث دامبلدور



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۴:۲۰ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۸

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱:۳۴:۳۳
از گیل مامان!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
اسلیترین
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 529
آفلاین
-مگه نشنیدید که گفتم من می خوام همسر عزیز تر از جانم رو نجات بدم؟
-اما من شنام بهتره ها. فکر کنم آقای لسترنج هم موافق باشن من نجاتشون بدم...مگه نه آقای لسترنج؟

آقای لسترنج در حالی که سخت برای زنده ماندن دست و پا میزد و به سختی نفس می کشید با دستش علامت لایکی برای پالی نشان داد.

-مگه دستم...آخه نگاه چه همسر جذاااابی دارم! مگه میتونم این حضرت عشق رو نجات ندم؟

قوری که ناگهان بر او نور مرلین تابیده شده بود تسبیحش را از جیب لباس سبز خال خال مشکی اش در آورد.
-بله...از آنجایی که خواهر بلاتریکس زوجه برادر رودولف هستند و طبیعتا محرمند مستحب است خودشان این امر مرلین پسندانه را انجام دهند تا به تیغ سانسور هم کشیده نشویم.

بلاتریکس لبخند زنان لگدی نثار پالی کرد و شیرجه ای به درون آب زد و خودش را به رودولف رساند.
-رودولف عزیزم بلاخره به این نتیجه رسیدم طاقت یک لحظه دوریتو ندارم...ولی طاقت تا ابد دوریتو چرا!
-پس بلاخره تو هم متوجه کوه جذابیت من...عه...وایسا...چیشده؟!

بلا تخته سنگی را محکم با طناب به پای رودولف گره کور زد و با لبخندی خبیثانه شروع به بازگشت به ساحل کرد.


ویرایش شده توسط مروپ گانت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۰/۱۷ ۱۱:۳۲:۱۲

Don't ask me why I still can't leave
This is where I feel at home
This is where my heart always belonged








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.