-هوووم...اسرار؟! اونم زیر دریا! دقیقا چه نوع اسراری همسر عزیزم؟
-پری دریایی!
نه...منظورم اسراری بود که میتونه به قدرتمند تر شدن ارباب کمک کنه. فکرشو کن بلا...شاید بتونیم اون پایین یک دستگاه "نیزه سه شاخ خدای اقیانوس ها" رو پیدا کنیم تا باهاش من پادشاه اقیانوس بشم و حرمسرای اقیانوسی راه بنداز...
-
-نه نه بلا عصبی نشو...منظورم این بود یه نیزه سه شاخ پیدا کنیم و برای ارباب ببریم تا ایشون ارباب اقیانوس ها بشن!
بلاتریکس در فکر فرو رفت. قطعا تملک چنین نیزه قدرتمندی می توانست مایه رضایت و شادمانی لرد سیاه شود.
چه هدفی از این بالاتر؟
-خب، چطوری باید بریم زیر آب همسر زیر آبی رونده عزیزم؟
چهره رودولف بسیار رضایتمند به نظر می رسید.
-کافیه بریم وسط دریا و خودمونو به غرق شدگی بزنیم تا دوتا پری دریایی با کمالات بیان و نجات غریقمون بشن و مارو با خودشون به زیر دریا ببرن.
وسط دریاسدریک در حالی که بالشش را روی موج های دریا و سرش را بر روی آن گذاشت بود شروع به فریاد زدن کرد.
-آهای...همگی ما داریم غرق میشیم. آب توی شش هامون نفوذ کرده. نمیتونیم نفس بکشیم حتی. دیگه داریم میمیریم. کسی نبود بیاد نجاتمون بده؟ مردیما!
مروپ که تحت تاثیر تلاش های سدریک قرار گرفته بود ناگهان نگاهی به خلاصه بدبختی هایشان در چند پست قبل انداخت.
-میگما...فرزندان مامان دقت کردید که ما اصلا شنا بلد نیستیم و قوری مامان هم نتونست شنا یادمون بده؟!
مرگخواران که سر هایشان را می خاراندند به یکدیگر و سپس به مروپ نگاه کردند.
-یعنی جدی جدی داریم غرق میشیم؟
ولی من همیشه فکر می کردم توی یه پاتیل پر از معجون غرق بشم نه تو دریا!
از آنجایی که تا آن لحظه اثری از پری دریایی های باکمالات یافت نشده بود، مروپ وقت را غنیمت شمرد و در این دم آخری مشغول پخش "حلوای عرق نعناع" بین فرزندانش شد.