هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
"دا لا لا" (افـکت روشن شدن تلویزیون های سامسونگ! )

تلــویزیون صــفــحه سفیــدی را نشان مــی داد که در وسطش یک هویج خودنمایی می کرد!

فــردی با صدایی که شبیه به غرش خرس بود گفــت:
-مــن مــیگم بــرفـک رو صحنه باشه! ازاین بـرفای گنده تو تو خوشم نمیاد!

و ناگهان در کادر تلویزیون بــرفـک هایی شروع به بندری زدن کــردند.

هــویــج شروع به تکان خوردن کرد و در همین حال صدایی گفت:
-آخه بـوقی، برنامه زنـده می خوایم پخش کنیم! فــکـ می کنن پارازیته! به خدا کانالو عــوض می کنن!

و دوبــاره صــفحــه سفیــد شــد.

- با اون گوله بــرفای تو کـلـه صفحرو ســیفــید می بینن، میرن کــــلـن تلویزیونو عوض می کنن!

و بــرفک هایی از سـمت راست کادر بــه طرف سمت چپ بـه حرکت در آمدند!

-دلشونم بخواد اصن، حــداقل این برفای دونه درشت من به یه دردی میخورن! تلویزیونای کهنه دور انداخته میشــن!

صـدای ترقی ناشی از طلسم بـرف زا به گوش رسید و این دفعه دوباره صــفــحه ســفــید شد!

- اصــن مـــن میگــم بــرفــک... یا قبول می کنی یا دماغــتو می کنما!

هویج از اینور صفحه سفید به آن طرف می رفت!

-دمـــاغــمو ول کن! بــوقی! دماغمو پــس بده!

- اهــم، اهـم! بــرنــامه زنـدس!

ناگهان موج بــرف در صحنه قطع شد و یـــک ساحره بـرفی بیــنـی به دست و یــک خـرس قطبی در ابعاد غول آسا در حال کشیدن همان بینی( هویج!) از میان آن همه برف نمایان شدند! ساحره برفی به سرعت به خودش آمــد و دماغــش را از میان پنجه های خـرس بیرون کشید و سر جایش گذاشت و گفــت:
-سلام بر همه بینندگـان عزیز! به بــرنامه روز های بــرفی خوش اومــدین،ما در حال هوای زمستانی که اتفاقا با خبر مهم امروزمون هم همخوانی داره در خدمتتونیم!

خــرس قطبی خیلی جنتلمنانه کراوات سفیدش را صاف کرد و با لبخندی به سفیدی برف رو به دوربین گفــت:
- بــلــه، در نهایـــت شادی و خوشحالی و بــرفناکی باید اعلام کنم که کودتای با شکوه بانو آمبــریج به پیروزی رسیده! و دولت آزادی و پرواز به طور رسمی سرنگون شد!

ســاحره بــرفی با ذوق زدگی گفت:
-دقــیـــقــاً، یعنی الآن همه در ارامشیم... دیگه به هیچ ساحره ای طلم نمیشه، هـیـچ برفی آب نمیشه، هـیـچ جادوگر سالاری ای وجود نخواهد داشت، ]ـیچ بستنی ا از شدت گرما نرسیده به دست ماست نمیشه! هیـچ کابینه ای تماما جادوگر نخواهد بود!

خــرس قــطبی اضافه کرد:
-هــیـچ خرسی بر اثر گرمای بیش از حــد نمی میره!

ساحره برفی تائید کرد سپس چوبدستیش را رو به دورین گرفت و گـفت:
همکارانمون، پیامک جادویی شمارو برامون روی صفحه نمایش میدن!
نقل قول:

ســلـام،
من سـپـیده حلزونی بیست و دو ساله از لندن هستم. شوهرم معتادی مـفـت خور بود که امروز بالاخره با افتادن در کوره جادوگر پزی شرش از سرمون کم شد و کـرم حلزون صــادر شد! بــا تشکر!


-خــیــلی خوشحال شدیم ســپــیده جان! با امید شنیدن خبر هایی به همین خوبی!

نقل قول:
بــا نام مرلین و بـرف و سرما و قندیل و یخ و بستنی و یخمک و پیست دیزین و شمشک و آب و هوای سرد دربند و نسیم ملایم آلـسکا و مارک میهن! سیمین شش ساله از شیراز هستم و نــظر خاصی نــدارم! :relac:


دســت اندر کاران برنامه:

نقل قول:
با سلام،
خانوم اسنو، شما دماغتونو عمل کردین؟!


ساحره برفی دستی بر هویج، هـمان دماغــش کشید و گفت:
- نـه خیر! بنده دماغم از همون اول اینقدر خوش فرم بوده!

سپس بعد از زوم کردن دوربین روی دماغش و زوم آوت کردنش ادامه داد:
-مــی بینیم که دولت ساحره سالاری همه مردم، اعم از آدمــیان، آدم بـرفی ها، خـرس ها و خرگوش های قطبی و... رو هم پشت خودش داره، قــدرت داره، و بــا اقتدار تمام بـر سرزمین های سفید پوش حکمرانی می کنه، سوال ما اینه که چه کسی می تونه این قدرتو شکست بده!

خــرس قطبی جواب داد:
-مسلـمــا هیچ کــس، بـه بخض ورزشی برنامه مــی رسیــم. پاتــیــناژ ورزش مــحــبــو...

"تــــق"
تلویزیون خاموش شد!



ویرایش شده توسط فلور دلاکور در تاریخ ۱۳۹۲/۱۰/۲۴ ۱۶:۵۷:۳۲

بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲

یاکسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۳ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۰۹ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۵
از دهلي نو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
سلام بينندگان عزيز

چند وقت پيش از كسي شنيدم كه دست زوپس به هندوستان نميرسد بنابراين من در راه زندان فرار كردم و هم اكنون در مسافرخونه اي بين دهلي نو و بمبئي هستم.در دهلي جادوگران ضد ظلم زيادي هستند و من تا به دست آوردن قدرت قبلي خود به جمع شما بر ميگردم.

اي دولت!اي آمبريج!اين بود آزادي سياسي؟اين بود آزادي بيان؟

اي ملت فهميده!اي ملت آزاده و ظلم ستيز!به مقاومت خود ادامه دهيد.محفلي و مرگخوار عليه ظلم مديريت و ظلم در هر جاي دنيا قيام كنيد و از بلاك نترسيد.



آينده در دستان توست.كافيست به گذشته فكر نكني.


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
نمایش تصاویر گل و بلبل و جنگل و روستا به اتمام میرسه و تصویر اتاقی نمایان میشه که از پشت کله ی دست اندرکاران فیلم برداری میگذره و بالاخره به سه مبلی میرسه که دو طرف صندلی ای قرار گرفتن و رو دو تای اینور میز، دو مجری برنامه نشستن و اونوریه هم با جلوس نمودن لینی اشغال شده.

#: سلام به تمامی بینندگان عزیز جادوگر تی وی. من سامان هستم ...

$: سلاااام! منم سالار.

~: سلام. & لینی!

سامان تکونی به خودش میده و جایگاهشو روی مبل محکم تر میکنه و میگه:

- بدون مقدمه چینی و بحث اضافی میریم سراغ گفتگوی کوتاهمون. این روزا اینقد اینجا شلوغ شده که به زور تونستیم وقتی رو برای این برنامه اختصاص بدیم.

سالار با حرکت سرش حرف سامانو تایید میکنه.

- درسته! برای همین سریع میریم سر اصل موضوع.

نگاه هر دو مجری از روی دوربین برداشته میشه و به سمت لینی میچرخه.

#: قرار بود که وزارتخونه، آماری از تعداد توبه ها و توبه کنندگان به ما بده. طی تحقیقاتی ما تونستیم یه سری اطلاعات بدست بیاریم که با شما میخوایم به بررسیش بپردازیم.

سالار رو به جلو خم میشه و میگه: خب حالا میشه بگین که تا الان استقبال از بخش امور پذیرش توبه ها و توبه کنندگان چطور بوده؟ اصلا توبه کننده ای داشتین؟ خبر رسیده که تعداد توبه کنندگان زیاد و البته کمه! چطور ممکنه که هم زیاد و هم کم باشه؟

#: برای منم واقعا تعجب آور بود. میشه یکم برامون توضیح بدین؟ این واقعا صحت داره؟

لینی لبخندی میزنه و شروع به توضیح دادن میکنه: چیزی که شنیدین کاملا صحت داره. فکر میکردم دلیل اینطوری معرفی شدن حضور توبه کنندگان برای همه واضح باشه. اما حالا که خواستین توضیح میدم.

#: لطف میکنین!

لینی بی توجه به پارازیت سامان ادامه میده: ما تعداد توبه کنندگان رو زیاد اعلام کردیم تا همه ببینن که چقدر تعداد کسایی که سرشون به سنگ میخوره و میفهمن که اشتباه کردن زیاده. اینطوری مردم هرچه بیشتر آگاه میشن که فقط خودشون نیستن که ممکنه اشتباه کنن و کسای دیگه ای هم هستن و بدون ترس گامی به جلو و در مسیر درست بردارن. پس تعداد کسایی که پشیمون میشن و از آزکابان فرار میکنن و به ما پناه میارن زیاده.

$: اونوخ کم بودنش چی؟

~: از طرفی تعداد کم اعلام شده، چراو؟ کاملا واضحه! چون اصلا تعداد کسایی که به چیز و چیزکشان ملحق میشن اونقد زیاد نیستن که حالا بخواد تعداد توبه کنندگانشونم زیاد باشه. خب وقتی کمه ن، حتی اگه همه شونم توبه کنن باز تعدادشون کمه دیگه. اصلا نکته رو دریافتین؟

سامان و سالار نگاهی از سر تعجب به هم میندازن و بعد هردو همزمان شروع به کف زدن میکنن و هزاران احسنت و مرحبا به هوش و درایت وزیرآمبریج میفرستن.

#: چقدر هوشمندانه بود، پس دلیل کم و همزمان زیاد اعلام شدن تعداد توبه کنندگان همین بوده. این پارادوکس زیبا، شگفت انگیز نیست سامان؟

سالار که همچنان تو کف فرو رفته با شنیدن این حرف به خودش میاد و همزمان با تایید توسط حرکت سرش، بیان میکنه:

$: درسته! عجب ذکاوتی داره این وزیرآمبریج. لازم شد که دوباره همه به زیر پرچم این دولت موقت و مقتدر ِ با فکر و آینده نگر پناه ببریم و حقیقتا بهش ایمان بیاریم.

سامان بعد از نگاهی سرسری به ساعتش و دیدن اتمام وقت، نگاهشو دوباره به دوربین میدوزه.

#: خب مثل اینکه وقت ما تموم شده بینندگان عزیز، تا برنامه ای دیگر مرلین نگهدار شما.

$: بای بای!

لینی سعی میکنه به زور خودشو تو کادری که هی کوچیک میشه و برعکس گل و بوته و طبیعت جاشو میگیره، خودشو بچپونه و در آخرین لحظه بای رو میده و برنامه رسما به اتمام میرسه و مستند گیاهان جادویی مضری که در تولید چیز به کار میرن آغاز میشه ...




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲

هلگا هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱:۱۴ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 211
آفلاین
- قر تو کمرم فراوونه نمی دونم کجا بریزم... همین جا، همین جا! :hungry1:

فیشششش!

تصویر ساحره هایی که با روی کار اومدن دولت موقت داشتند در اوج آزادی به قر و قمیش می پرداختند متوقف شد و اتاق اخبار که مردی با قیافه ی پشت میزی نشسته بود پخش شد. گوشه ی پایین صفحه با فونت درشت نوشته شده بود:

Breaking News

- با سلام. به خبر فوری که هم اکنون به دست ما رسیده توجه فرمایید. بانو هافلپاف که روز گذشته به وسیله ی نیرو های چیزکش دستگیر شده است بر فراز یکی از بالکن های آزکابان در حال ایراد نطقی آتشین بر علیه وزیر چیزکش می باشد. ارتباط تصویری جادویی با همکارم پرناز شالی زاده که به آزکابان آپارات کرده است برقراره. پرناز!

تصویر عوض میشه و زندان مخوف آزکابان در وسط دریای سیاه را نشون میده. جمعیت عظیمی در جلوی یکی از بالکن ها که با نور پروژکتور های خبرنگاران روشن شده جمع شده اند و به صدای هلگا هافلپاف که با میکروفن جادویی سخنرانی می کند گوش می دهند.

- ممنون حمال. بانو هافلپاف تا لحظاتی دیگر سخنان خودشون رو آغاز می کنند. با شما همراه هستیم با پخش زنده ی سخنان بانو هافلپاف.

- ای جادوگران و ای ساحرگان! همه ی شما دیدید که برای بیدار کردن وجدان این اراذل اوباش پای به آزکابان گذاشتم و سعی خود را کردم تا این معتادان به چیز را، به راه راست و انسانیت و این شعار که «اگر چیز می کشید، حداقل آزاده باشید» دعوت کنم. فکر هم می کردم موفق شدم اما متأسفانه وقتی با استفاده از طلسم های باستانی غیب شدم و در دفتر خود در وزارت سحر و جادو مشغول استراحت بودم عده ای از چیزکشان من را داخل کیسه گونی کرده و با خود به آزکابان آوردند. ای مردم ببینید کسانی که دم از آزادی و پرواز می زنند، به حریم خصوصی افراد تجاوز کرده و آن ها را می ربایند!

در این هنگام صدای خیل عظیم مردم بلند شد:
- مرگ بر این چیزکش مردم فریب، مرگ بر این چیزکش مردم فریب!

- بله مردم! این همان دولتی بود که بر شما حکومت می کرد و شماها از ظلم و ستمش در عذاب بودید. من از بیدادگاه های این دولت مردم فریب نمی ترسم و تا پای جان برای آزادی واقعی شما ملت می جنگم. از دوستان محفلی ام هم تشکر می کنم که در تظاهرات های عظیم خود از این حقیر دفاع کردند. ستاد رانده شدگان که آن ها هم از دوستان خوب من هستند و خدا را چه دیدی شاید سایه ی سرم هم شدند! ()

- مورفین چیزکش حیا کن، هافلپافو رها کن!

در این لحظه طلسمی که هلگا ری درب بالکن گذاشته بود باز شد و دیوانه ساز ها هلگا را دستگیر کردند.

پرناز دوباره جلوی دوربین حاضر شد و گفت:
- حمال همونطور که می بینی دیوانه ساز ها بعد از حمله به بانو هافلپاف در حال حمله به مردم و خبرنگاران و ایجاد رعب و وحشت در بین آن ها هستند. من هم باید هر چه سریع تر جیم بشم.




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۳۴ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
پیش پرده:

کارگردانی صاحب سبک و نامی از سینمای هند وارد دفتر شهرداری لندن شد و نزد منشی رفت ...

- شما که منشی هستی و انقدر جیگر هستی و تو این دفتر تلفنت هم کلی شماره داری شماره ی اِما جون رو هم داری؟

- نه آقا ندارم

- چه بد شد پس من باید شهردار رو ببینم! این جامعه خیلی بد است ... باید یک فیلم انتقادی بسازم.

- بفرمایید داخل این اتاق

کارگردان مذکور عین تسترال پرید تو اتاق و لودو که مشغول تسبیح و ذکر بودبه سرعت دستش را از ردایش بیرون کشید!

- سلام لودو خوبی؟ من بودجه میخوام! من باید فیلم انتقادی بسازم.

- پسرم چرا فیلم انتقادی؟! سیاه نمایی کار خوبی نیست ... علی ای حال اگر خیلی اصرار داری فیلم انتقادی بسازی انتقادت رو در لفافه و به زبان طنز بیان کن که به کسی برنخوره فرزندم

- باشه گالیون ها رو بده من برم کمدی بسازم.

- خوب راستش مادر حد گالیون که بودجه نداریم ... بودجه گالیونی فقط به فیلم های انقلابی کودتایی تعلق میگیره! چون پسر خوبی هستی بیا این 1000 تومنی مشنگی رو بگیر باهاش دوربین مشنگی بخر ارزون دربیاد


خود پرده:

یک اسب وسط صحنه واستاده و زل زده به دوربین و داره به سبک شتر نشخوار میکنه! موسیقی مهیج رازبقا در حال پخشه که کل یوم سازها یهویی با صدای ناهنحاری قطع میشن و تصویر تار میشه و صدای نریشن به گوش میرسه ...

- این یک مستند راز بقا نیست! این اصلا مستند نیست ... یک کمدی شاد و خانوادگی، به زودی روی پرده ی هالی ویزارد.

تصویر ازون موفع همینطور تار تر و تار تر شده و بالاخره نام فیلم روی صفحه نقش میبنده.

درختی که اسب شد!

هرگونه تشابه اسمی کاملا تصادفی بوده و تمام شخصیت ها و اتفاقات فیلم زاییده ذهن مریض کارگردان میباشد.


گوینده شروع به معرفی بازیگرا میکنه و تصویر هر کدوم فورا روی تصویر میاد.

- با شرکت چارلی ویزلی در نقش لودو بگمن! پژمان جمشیدی در نقش آسپ! سید جواد هاشمی در نقش لینی وارنر! عابر پیاده در نقش بلاتریکس لسترنج! کورممد، آبدارچی وزارت اطلاعات در نقش مورفین گانت! شکسپیر در نقش جیمز سیریوس پاتر! هلگا هافلپاف در نقش مروپ گانت! جومونگ در نقش لرد ولدمورت ... و آدولف هیتلر در نقش های آلبوس دامبلدور و وزیر دیگر! و با تشکر از خانواده محترم رجبی

تصویر بعد از نمایش بازیگر های پرشمار فیلم سیاه میشه و بعد از چند لحظه عکس تک درختی پربار در بیابانی خشک و بی آب و علف نمایان میشه ...

- تهیه کننده و کارگردان: توحیدظفرپور


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۲۵ پنجشنبه ۵ دی ۱۳۹۲

آپولین دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۸ جمعه ۲۹ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۱ دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 69
آفلاین
چیز! چیز! چیز! چیز از همه رنگ٬ سرتو با چی میشوری ؟ با شامپو چیز بنگ!!!
چیز بنگ ٬به کچلی خانواده می اندیشد




مستند آمبریج اسطوره دوران با برسی نظر کارشناسان٬ کارمندان وزارت خانه ٬اساتید هاگوارتز ٬بازاریان دیاگون و....

برسی نقش منوی مدیریتی
برسی تاثیر چیز در جامعه ب
رسی وضعیت ساحرگان در دوران گانت
برسی نقش چیز در خانواده

و صدها برسی دیگر

به زودی از جادوگر TV



چیز! چیز! چیز! چیز از همه رنگ٬ سرتو با چی میشوری ؟ با شامپو چیز بنگ!!!
چیز بنگ ٬به کچلی خانواده می اندیشد




تصویر کوچک شده


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۱۱ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین
خششش... فررر...

- مــــــَرد! بیا از بالا پشت‌بوم! برف میاد می‌چایی‌ها! ربطی به آنتن نداره صدهزاربار گفتم! یه اتفاقی افتاده اینا دارن سانسورش می‌کنن!

- بی‌[بیــــــــــــــــب]ها ببین چی‌کا کردن با این مملکت! چاییدیم تو این سرمای نفله! لاکردارا شومینه‌ی وامونده رو چرا قطع کردید آخه! لاویزاردالی‌المرلین! عه!

مرد همانطور که پشت سر هم بد و بیراه می‌گفت، از پشت‌بام پایین آمد و وارد خانه شد. همسرش که جلوی تلویزیون سبزی پاک می‌کرد، بلند شد تا برایش چای بیاورد که ناگهان...

- دراژه‌شکلاتی ِ من! رو آنتنی!

سرش صد و هشتاد درجه چرخید و با سوء‌ظن به همسرش خیره شد:
- این صدای ِ کی بود؟!

همین لحظه تصویر تلویزیون به صافی و شفافیت ِ یک آسمان تابستانی شد و چهره‌ی خندان ِ مورفین گانت، صفحه را پُر کرد:
- شلام به ملت چیژدوشت ِ غیورپرور. عرژم به حژورتون که ...

لحظه‌ای سکوت تنش‌زا حاکم شد و بعد وزیر که اقصی‌نقاطش عروسی بود، موجودی کت‌بسته رو از ناکجاآباد به یک‌باره داخل ِ کادر کشید:
- ما بگمن رو گرفتیــــــــــــم!

بعد مثل این که با اشارات ِ پشت ِ صحنه متوجه شده بود باید وقار و متانت بیشتری از خودش نشون بده، با همون نیش ِ تا بناگوش باز ادامه داد:
- شاعاتی پیش این لودو بگمن، به خیال این که واقعاً لودر، اومد اژ روی شتاد مقاومت رد بشه. نتیجتاً این که شتاد مقاومت اژ روش رد شد! حالا در خدمت ِ وزیر شابق و دو بُعدی هشتیم. بگمن، حرفی برای بیننده‌ها...
- مرگ بر تانک! مرگ بر تابستان! زنده باد زوپس! زنده باد دیکتاتوری!

مورفین که از این پیروزی ِ درخشان، در پوستش نمی‌گنجه، با یک حرکت حرفه‌ای چوبدستی لودر لودو رو از کادر به بیرون پرتاب می‌کنه و باز هم مثل ِ همیشه، خودش به تنهایی در کادر ِ تلویزیون می‌ایسته:
- ژوپش! لودر! ژمشتان! دیگر اشر ندارد! تا آخرین نفش... مقاومت خواهیم کرد!

و بعد زنان، از کادر خارج شد و خانه لحظه‌ای در سکوت فرو رفت. بعد...

- مرلینی این لودو اینقده تسترال بوده که پاشده رفته آژکا.. چیز... آزکابان؟! تنهایی؟!
- سیاست همینه دیگه زن. عشق ِ قدرت کورش کرده!

مرد به نشانه‌ی تأسف سری تکان داد. زن برگشت تا سبزی‌هایش را پاک کند و کمی زیر لب این برف و زمستان نفرین کند.



دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...


پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
نقل قول:
1. به استودیوی جادوگر تی.وی برو. به شدت مراقب باش. از نفوذ بگمن خودمون استفاده کن و یک برنامه تلویزیونی (مستند یا آموزشی یا هر نوع که میخوای) درباره مورفین گانت بساز و این جانی و قاتل جادوگران رو به همه معرفی کن هر چه بهتر.


لینی نامه ی محرمانه ی آمبریج رو توی جیبش میذاره و برای انجام ماموریت رهسپار جادوگر تی وی میشه.

جادوگر تی وی:

- هی لود! امنیت برقراره؟

صدای فریاد لودو از far far away به گوش میرسه که جواب میده: برقراره لینی. میتونی شروع کنی!

با این حرف لودو، تمام چراغ ها به صورت تنظیم شده ای نورافشانی کرده و چهره ی لینی رو روشن میکنن. لینی با بدخلقی از جلوی پرده کنار میره و چراغارو خاموش میکنه تا تصاویر پروژکتور واضح نمایان بشن. اینبار تصاویر به جای لینی، پرده رو برای خودنمایی انتخاب میکنن؛ و مستند آغاز میشه ...



تصویر سیاه و سفیدی که دوران قبل از به قدرت رسیدن وزیرگانت رو دربرداره نمایان میشه. زمانی که ملت جادوگر و ساحره از ظلم و جور بی حد و پایان لودو بگمن، وزیر اسبق جامعه، به ستوه آمده و با فریاد وزیرگانت به پای صندوق های رای رفتـ...


لینی حدس زد که با این تصاویر رسما گند زده و الان ملت جادوگر و ساحره تحت تاثیر قرار میگیرن و خیال میکنن که این تصاویر حقیقت داشته و واقعا گذشته ی اونارو به تصویر کشیده. پس با دستپاچگی سریعا مانع پخش تصاویر میشه و چند لحظه ای تصاویر جادوگر تی وی قطع میشن و صفحه ای برفکی به نشانه ی زنده با زمستان نمایان میشه.

بعد از رفع این سوتی بزرگ، تصاویر از نو شروع به پخش شدن میکنن.



تصویر سیاه و سفیدی که دوران قبل از به قدرت رسیدن وزیرگانت رو در برداره نمایان میشه. زمانی که ملت جادوگر و ساحره از رفاه و آسایش بی حد و پایان لودو بگمن، وزیر اسبق جامعه، به وجد آمده و با فریاد مرگ بر وزیرگانت، سعی در سرنگونی صندوق های رای داشتند.


لبخند رضایتی به لب لودو که مسئولیت حفظ امنیت اونجارو به عهده داشت میشینه. قبل از شروع تصاویر جدید و شرحش، لینی اشاره ای مبنی بر "حواست به بیرون باشه" به لودو میکنه تا به جای داخل، مواظب بیرون از اونجا باشه.


تصویر به رنگ قهوه ای در اومده و اینبار اتاق پر از دودی رو نشون میده که بواسطه ی چیزکشیدنای فراوان وزیرگانت، تیره و تار شده و تشخیص اینکه دقیقا چه اتفاقی داره اون تو میفته، دشواره.

در صحنه ی بعدی برگای درختا که همونطور که به درخت متصلن، شروع به آتیش گرفتن میکنن نشون داده میشه ... همزمان صدای فریاد شخصی به گوش میرسه: وااای از شدت گرمای تابستون برگا دارن میسووووزن! این بود وعده ی دولت آزادی و پرواز؟

و در حالیکه جای جای جامعه ی جادوگری و ساحرگی در آتش گرمای تابستان میسوخت، شخصی که بی شباهت به وزغ نبود، جاروبرقی به دست ظاهر میشه. اما این جارو یک جاروی معمولی مشنگی نیست، یک جاروی جادوییه. جارویی که از توی خودش برف به بیرون میده و فضای قهوه ای رنگ جامعه رو با دونه های سفید برفیش مزین میکنه.

آتیشا خاموش میشن و مردم خوش حال و شاد و خندان، به زیر برف با شکوه و زیبا پناه میارن تا صورتشون توسط اونا نوازش بشه. آرامشی وجود همه رو فرا میگیره و به جای "زنده باد تابستان"، پلاکاردای "زنده باد زمستان" ـی در دستان جادوگران و ساحرگان ظاهر میشه.


در آخر تیتراژ پایانی با نمایان شدن جمله ی "The End" خودنمایی میکنه، اما قبل از اینکه بخواد ناپدید بشه و برنامه به پایان برسه، مروپی گانت با لگدی درو از جا میکنه و همراه افرادش اون تو میریزه و خبری هم از لودوی نگهبان نیست!

صدای فریاد مروپی کل استادیومو به لرزه در میاره: خود زنده باد زمستونا همه جارو آتیش زدن و گردن زنده باد تابستان ما انداختـ... پق!

لینی با ضربه ای مروپو به گوشه ای پرتاب میکنه و میخواد دکمه ی خاموشی دوربینو بزنه که میبینه پیش پاش دکمه هه توسط لودو فشرده شده، پس فقط پروژکتورو خاموش میکنه و همراه فیلمای درونش و لودو، از اونجا خارج میشه.

لودو در آخرین لحظه رو به مروپی که با فریاد از افرادش میخواست که جلوی اونارو بگیرن میگه: حرفای دروغ و گمراه کننده ت پخش نشد! تو سووووختی مروپیییی!




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲

هلگا هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱:۱۴ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 211
آفلاین
هو هو هو هو، هو هو هو هو، هو هو هو هو هــــــو هو هو هو هــــــو!

هماهنگ با آهنگ حماسی، تصاویری از ارتش وزارت سحر و جادو که به دستور دلوروس جین آمبریج، نماینده ی بر حق زوپس آسمانی، به وزارت سحر و جادو حمله و آن را از دست مورفین گانت ستمگر نجات دادند پخش می شود.

تیتراژ تموم میشه و تصویر هلگا هافلپاف که بر روی یک صندلی اشرافی و زیبا نشسته است به چشم می خورد.

دوربین نمایی کلوز آپ از هلگا می گیره:
- درود ای جادوگران، درود ای ساحرگان، درود ای زوپس دوستان و ای بیزاران از چیز! می خواهم امروز با شما درباره ی شرایط حساس کنونی و اتهاماتی که وزیر چیزکش و اطرافیانش به اینجانب وارد می کنند صحبت کنم.

هلگا بالاخره متوجه اشارات کارگردان که 2 ساعته دهن خودش رو صاف کرده بود شد و با دوربین شماره 4 ادامه ی صحبتش را انجام داد:
- ای کاراگاهان. به شما گفته شده که بنده به خاطر این که ارنی مک میلان به من جواب رد داده او را کشته ام. اما بگذارید من اصل داستان را برای شما بگویم.

هلگا دستمال زرد رنگش را در آورد و اشک هایش را پاک کرد و ادامه داد:
- مورفین گانت به من ابراز علاقه کرد و به من قول ازدواج داده بود. من 1000 خواستگار بهتر از او را رد کردم. تا وقتی که ارنی مک میلان می خواست به خواستگاری من بیاید. مورفین از موقعیت سو استفاده کرد و به من گفت اگر می خواهی با تو ازدواج کنم باید روز خواستگاری ارنی را به هلاکت برسانی و گرنه تو را به چیز آلوده می کنم! من هم مجبور شدم به خاطر حفظ جانم این عمل را انجام دهم.

دوربین کلوز شاتی از چشمان زیبای هلگا می گیرد که اشک از آن ها جاری شده است:
- اما در آخرین لحظات زندگی، ارنی به من گفت تو به جای من رئیس کاراگاهانی و نگذار مورفین آن ها را از بین ببرد. حال من از شما می خواهم تا در نبود ارنی راه او را ادامه دهید و به ارتش وزارت سحر و جادو بپیوندید.

در این لحظه هلگا جیغی بنفش زد و از شدت گریه از هوش رفت تا این برنامه ی تلویزیونی در اوج به پایان رسد.




پاسخ به: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۰:۱۴ سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲

مروپی گانت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۶ شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۳۴ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
از درس ِ علوم، جمله بگریزی؛ به!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 297
آفلاین

از ساعاتی پیش، به طرز عجیبی تمام وسایل ارتباطی از کار افتاده بود. در خیابان مأموریتی حضور داشتند که مانع از عبور و مرور پاترونوس‌ها می‌شدند. خطوط ارتباطی میان‌شومینه‌ای از کار افتاده بودند. رادیو وزارت با اخبار ضد و نقیض و دلهره‌آور، اضطراب را به خانه‌های جادوگران آورده بود.

به یک‌باره، در خانه‌ی تمام جادوگران، شبکه‌ی جادوگر تی‌وی به سختی و با پارازیت‌های فراوان، روشن شد. برفک روی صفحه می‌رفت و می‌آمد و تشخیص دادن ِ تصویر ِ در حال پخش، به تمرکز ِ زیادی احتیاج داشت. بالاخره تصویر ثُبات ِ اندکی پیدا کرد و چهره‌ی مردی که کلاه ِ وزارت بر سر داشت، مشخص شد:

- ما تا آخرین نفش مقاومت خواهیم کرد!

اگر او را نمی‌شناختی، باور نمی‌کردی که این فرد، همان وزیر گانت است. برقی عجیب در چشمانش می‌درخشید. تصویر لحظه‌ای رفت و دوباره برگشت. صدای زنی به گوش می‌رسید:
- برو عسلم. دوربین وصله!
- آباژی. ژلوی دوربین آخه؟!

مَرد به سمت دوربین برگشت و ادامه داد:
- اگر روژی هژار گلوله‌ی برف به شمت ما پرتاب کنند، ما اژ ژایی که ایشتادیم، یک قدم عقب نخواهیـــ ... خررر... نباشد که...

دوباره صفحه برفکی شد. به نظر می‌رسید گروهی در پُشت صحنه سخت در تلاشند که این تصویر برای مردم به نمایش در نیاید. گرچه، گانت‌ها به این سادگی عقب‌نشینی نمی‌کردند.

- فراموش نکنید وژارت‌خانه ژمانی شقوط خواهد کرد که... در قلب ِ ژادوگران... ولی ما...

تصویر به کلی قطع شد. اما این‌بار در کمال ِ تعجب، صدای وزیر به وضوح به گوش می‌رسید.

- تا ژمانی که حتی یک نفر! یک نفر! در کنار ما باقی بماند! ما برای آژادی خواهیم ژنگید!

ژنده باد آژادی! ژنده باد پرواژ! ژنده باد تابشتان!


و با قطع شدن صدا، خانه‌ها در سکوتی کشنده فرو رفتند...!



دوستش بدارید که آنچه می‌توانست، انجام داد تا دوستش بدارند...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.