هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۳

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
_الان چی شد!کی هدویگه و کی هدویگ نیست؟!
_نمیدونم...الان اون دوتایی که بانز گفت هم ممکنه هدویگ باشن؟!
_آره...به بانز اعتمادی نیست.

الادورا،لینی،لودو و اماندا همینجوری،بر و بر به هم نگاه میکردن تا بلاخره یه راه حلی از آسمون نازل بشه اما هیچ چیزی از آسمون نازل نشد...
بلاخره لینی که دیگه خیلی جلوی خودش رو گرفته بود،تحمل نکرد و گفت:
_خب...بسه دیگه...همون راه حل من بهترین راه بود...بیارین این جغدها رو تا پرهاشون رو بکنیم!

ظاهرا دیگر مرگخوارها هم قانع شده بودن که بهترین کار همون نقشه لینی هست و چاره دیگه ای ندارن غیر از اینکه جغدها رو تحویل لینی بدن...اما یک راه حل نه از بالا و آسمون،بلکه از پایین و دربونی خونه اومد...
_صبر کنید...من یه نقشه دیگه دارم!
_چی شده رودولف؟!چرا پستت رو ترک کردی؟!
_عجب لودریه ها!خب اومدم بالا نقشه ام رو بگم...

همه ساکت شدن تا رودولف نقشه اش رو بگه...اما این سکوت طولانی شده...بلاخره اماندا گفت:
_خب؟!نمیخوایی نقشه ات رو بگی؟!
_چی؟!ها...آره...فکرم یه جا دیگه بود...داشتم به سرمای بیرون فکر میکرد و اینکه قراره هوا از این هم سردتر بشه و برف بباره...
_رودولف!نقشه ات!
_آها...آره...داشتم میگفتم...سرما داره بیشتر میشه و...
_رودولف یا نقشه ات رو میگی یا برگرد سر پستت تا قبل از اینکه این چوب رو نکردم تو گوش هات!!!
_خب دارم میگم!هوا سرده...جغدها از نظر غریزی میتونن مدت ها توی سرما دووم بیارن ولی آدم ها نه...
_که چی؟!
_جغد ها رو میزاریم تو قفس...میبریمشون بیرون...یه مدت میزاریم اونجا بمونن...جغد نما ها به صورت غیر ارادی شروع میکنن به لرزیدن ولی اونی که واقعا جغد هست نمیلرزه...میفهمیم اون همون هدویگه!

مرگخوارها شروع کردن به فکر کردن...به نظر میرسید نقشه رودولف بهتر از کندن پرهای جغد هاست...اما لینی چنین نظری نداشت...
_من هنوز فکر میکنم بهترین نقشه اینه که تک تک پراشون رو بکنیم!


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۱۷ ۱۵:۴۱:۰۰



بدون نام
چشم های جغد مظلومانه به اماندا خیره شده بود.

_من که اینجا چیزی نمیبینم اما میتونیم برای اینکه مطمعن شیم شکمشو باز کنیم.

_هووهووو!

لینی که به گوشه ایی پرتاب شده بود دوباره به طرف اماندا میاد و به جغد اشاره میکنه:آآآآها!دیدی؟!خودشو لو داد

_اینقد مطمعن نباش همه جغدا هوهو میکنن

_بدش بهم ببینم.

او جغد رو از گلو میگیره و در حالی که سعی میکنه محتویات شکم جغد را به گردنش برسونه میگه:تو این لوله هیچی نیس اون یکی جغدو بده

سپس جغد را که درحال خفه شدن بود روی زمین انداخت.لودو جغد سفید رو برمیداره و با نگاهی عاقل اندر صحیح اون رو نگاه میکنه،سپس چیز سبز رنگی از توی جیبش درمیاره و به خورد جغد میده.

لینی به درون حلق اخرین جغد خیره میشه.

_اینم که چیزی توش نیس که بااااانز!

تنها چیزی که از بانز مانده بود،دو جغدی بود که چند دقیقه پیش در دستش نگه داشته بود.

_وایسا اگه چغلیشو به ارباب نکردم..

در ان لحظه چندش اورترین صحنه ممکن به حقیقت پیوست.از دهان جغدی که لودو در دست داشت به اندازه دو پارچ مخلوط هویج و اب بیرون زد.



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ جمعه ۱۴ شهریور ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
بانز برای این که همون یه مورد جغدی که لو رفته بود محفلی ـه هم طی این نقشه ی فوق العاده ی مرگخوارا به فنا نره، گردنشو می‎‌گیره و بی توجه به هوهوهای دردآلودی که ازش خارج می‌شد، لوموسی می‌گه بلکه بفهمه کی داره کیو می‌خوره.

اما درست همزمان با روشن شدن نور چوبدستی بانز، اتاق هم روشن می‌شه و مشتی مرگخوار به داخل اتاق سرازیر می‌شن. دافنه با انگشتش ظرف خالی از موش رو نشون میده و با خوش حالی می‌گه:

- آخ جون خوردنشون! الان می‌تونیم بفهمیم کدوم هدویگه. کدوم هدوگیه؟

دافنه جمله سوالی ـه آخر حرفشو رو به بانز می‌پرسه که یک دستش دور گردن یکی از جغدا حلقه شده و تویه دست دیگه ش چوبدستی ـه روشن شده ای قرار داره. بانز مظلومانه نور چوبدستیو خاموش می‌کنه و جغدی که تو دستشه رو بالا می‌گیره.

- مطمئنم این یکی هدویگ نیست.

فلور برمی‌گرده و به سه جغد دیگه خیره می‌شه. یکیشون با انزجار به دهن جغد دیگه خیره شده. بانز جغد مذکورو می‌قاپه و می‌گه:

- مطمئنم این یکی هم نیست.

لودو سوئیچی رو از تو جیبش در میاره. دکمه ای رو فشار می‌ده و صدای قام قام لودری از توی حیاط به گوش می‌رسه. بعدش با حالت تهدید آمیزی سوئیچ رو جلوی بانز بالا و پایین پرتاب می‌کنه. بانز آب دهنشو قورت می‌ده.

- می‌خواستین برقو خاموش نکنین تا من ببینم کدومشون موشارو خورد.

و با موفقیت دو جغد دیگه رو نشونشون می‌ده و می‌گه: حداقل دو گزینه حذف شد!

بانز اینو می‌گه و قبل از این که مرگخواری بخواد حرکتی بر علیهش انجام بده، از اونجا خارج میشه. لینی با شادمانی جلو میاد و دوباره مشغول کندن پرای دو جغد باقی‌مونده می‌شه.

- شما شکست خوردین. حالا نوبت اجرای ایده قبلی ـه منه، عملیات پر کندنی و اعتراف جغدی که واقعا جغد نیست!

اما آماندا با تکون کوچیک دستش لینی رو به گوشه ای پرتاب می‌کنه و با دستاش دهن یکی از جغدارو باز می‌کنه.

- بگو آآآآ!

و با چشمان تیزبینش سعی می‌کنه ببینه انتهای حلق جغد مذکور، موشی مشاهده می‌شه یا نه!




پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۳

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
مرگخوار مذکور غمگین و ناراحت توی اتاق تاریک میمونه.
کمی صبر میکنه تا چشاش به تاریکی عادت کنن.ولی نمیکنن.مرگخوارم بی خیال میشه و میره یه گوشه میشینه و به بخت بدش لعنت میفرسته.با خودش فکر میکنه:آه!من چقدر بدبختم.منو تک و تنها اینجا رها کردن.با یه پرنده ی وحشی و سه تا محفلی انزجارآمیز.حتی یه اسمم برام انتخاب نکردن.اینا اصلا برای من ارزش قائل نیستن.
و زار زار میزنه زیر گریه.هی صدای گریه ش بلند تر میشه.چند دقیقه بعد یکی از جغدا بهش نزدیک میشه و هوهوی آرومی میکنه و با گوشه بالش اشکای مرگخوار رو پاک میکنه.

یهو چهره ی مرگخواره از غمگین به شیطانی تغییر حالت میده!

بال جغده رومیگیره:آهان!گرفتمت. تو یکی که هدویگ نیستی.جغدا اصولا دلشون برای کسی نمیسوزه.حالا همینجا کنار من میمونی تا تکلیف بقیه رو روشن کنم.

همینطور که داره با جغده حرف میزنه صدای شالاپ شولوپی به گوشش میرسه.برای یه لحظه نور ماه روی صورتش میفته و ما مشاهده میکنیم که مرگخوار مورد نظر بانزه! چون بین مرگخوارا بی هویت تر و بی نام ونشون تر از بانز وجود نداره.
بانز با شنیدن صداها دستپاچه میشه:هی!نخورین. یعنی بخورین.ولی اول بذارین من بفهمم کدومتون دارین میخورین.کوفتت بشه.همه موشا رو بلعید.بابا نخور!باید هویتتو ثبت کنم.این ایده کدوم آی کیویی بود که منو بذاره تو تاریکی؟خب من نمی بینم کدوم یکی از این جونورا داره موش میلمبونه که!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


بدون نام
سیوروس جغد ها رو توی اتاق گذاشت و بعد از اوردن دو جغد دیگر مو های چربش را برای دید بهتر کنار زد.جغد ها بال هایشان را باز و بسته میکردند اما از جایشان تکان نمیخوردند.

لینی با خوشحالی گفت:وقت شکنجس!

فلور گفت:وایسا بابا شاید الان گشنشون نیست..

لینی:

_مگه جغدا شب کار نیستن؟خب ممکنه دلشون بخواد شبا غذا بخورن

لودو گفت:ما که نمیتونیم تا شب اینجا منتظر بمونیم..اهای تو که اون پشتی..بیا جلو ببینم..

مرگخوار ریز جثه ایی از بین جمعیت بیرون امد.لودو ادامه داد:تو امشبو تو این اتاق میمونی بیرونم نمیایی.حواستو جمع کن ببین کدوم جغد اول موش میخوره.

مرگخوار نگاهی به اتاق تاریک و بدبو انداخت و گفت:چراغم روشنه دیگه..؟

_نچ!

_اگه تحمل تاریکی رو نداری چجوری زیر سایه ارباب زندگی میکنی؟

مرگخوار خودش جمع و جور کرد و گفت:خیلیم دارم ولی از کجا بفهمم کدوم به کدومه؟

در همان لحضه چشم های نازرنجی و براق دو تا از جغد ها به سمت انان برگشت.سیوروس نگاهی به ان ها انداخت و گفت:از درنگ خوشم نمیاد وگرنه میزاشتم دراکو کار دامبلو تموم کنه.

سپس یقه ردای مرگخوارو گرفت و او را به درون تاریکی شوت کرد و درش را قفل کرد.در حالی که دیگران از اتاق دور میشدند تا فردا صبح اول وقت برگردند لودو به ساعتش نگاه کرد و گفت:فقط سیزده ساعتو بیستودو دقیقه تا طلوع بعدی مونده



پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ یکشنبه ۹ شهریور ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
لینی صدای "هوووف" ـی که از نهاد سایر مرگخوارا خارج میشه رو نمیفهمه. یعنی وانمود میکنه که نشنیده و متناسب با ایده خودش پر یکی دیگه از جغدارم میکنه. آماندا با ناامیدی به پرهایی که یکی یکی از جغدا جدا میشن نگاه میکنه.

- من ترجیح میدم راهای مخوف تری رو واسه شکنجه اینا که به حرف بیان، به کار بگیریم!

لینی سراغ جغد بعدی میره و وقتی صدای "هو هو"ی دردآلودش به هوا بلند میشه جواب میده:

- از کی تا حالا متخصص شکنجه ی جغدا شدی؟ آدم نیستنا! جغدن! جغد!

ناگهان چراغی بالای سر یکی از مرگخوارا ظاهر میشه و با خوش حالی میگه:

- خب چطوره ازشون تست جغدی بگیریم؟

لینی که اصلا از زیر سوال رفتن ایده خودش خوشش نمیومد مخالفت میکنه و میگه:

- اونوخ میشه بپرسم شما چه مدت جغد بودی که حالا میتونی تشخیص بدی "چه کسی واقعا جغد بود؟"؟

مرگخوار مذکور با حرکت دستش از مرگخوارا دعوت به عمل میاره که سرشو بهش نزدیک کنن تا نقشه رو بهشون بگه. بعد از اتمام پچ پچای مرگخوارا و باقی موندن نگاهای متعجب و البته نگران جغدا، لینی برای حفظ نظریه ش جلو میاد تا ممانعت کنه اما قبل از این کارش مرگخوارا در پی عملی کردن نقشه از اونجا خارج میشن.

دقایقی بعد:

فلور با تردید به موشای کثیفی که تو چهار ظرف مختلف فرود می اومدن زل میزنه و میگه:

- مطمئنین وقتی آدم تغییر شکل میده عادت های غذاییشم متناسب با حیوونی که بهش تبدیل شده تغییر نمی کنه؟ یهو همه با اشتیاق اینارو نخورن و نقشه مون زیر سوال بره.

لینی با اشتیاق جلو میاد و دستشو رو شونه های فلور میذاره.

- آره آره منم میخواستم همینو بگم. همون روش شکنجه ی من بهتر بود. نه؟

اما سیوروس بی توجه به تلاشای لینی دوتا از ظرفارو برمیداره و دوتاشم میندازه تو بغل لودو و تو راه رسیدن به اتاق میگه:

- مطمئنم هدویگ با کله و بعنوان اولین نفر جلو میاد تا اینارو بخوره. حتی شاید مال بقیه رم بخوره!!

لینی همچنان با امیدواری پا به پای اونا جلو میاد و فریاد میزنه:

- اگه جواب نداد راه منو ادامه میدیما!




پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ شنبه ۸ شهریور ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:
لرد سیاه از مرگخواران می خواد که هدویگ رو براش شکار و قربانی کنن.
محفلیا از نقشه مطلع می شن و به روش کتاب پنجم شش نفر از اونا معجون می خورن و به شکل هدویگ در میان. در حین فرار مرگخوارا بهشون حمله می کنن و موفق می شن چهار تا از جغدا رو بگیرن و برای لرد ببرن.
لرد که دیگه نمی تونه صبر کنه دستور می ده هویت جغدا سریع تر مشخص بشه.
نکته: شش نفری که جغد شدن هری، رون، هرمیون، فرد، جرج و ماندانگاس بودن که ماندانگاس همون اول کشته شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

-لودو! تو تعیین کن!
-ای بابا...چرا من؟ ارباب فرمودن روشن کنین. جمع بستن. یعنی با همکاری هم باید روشن کنیم. با وجود این من از خودگذشتگی به خرج می دم و سهم خودمو از این ماجرا به عهده می گیرم و می گم که این یکی هریه!

الادورا جغد مورد اشاره لودو را بررسی کرد. جغد نگاهی همچون ابله ها داشت.
-رو چه حسابی همچین حرفی می زنی؟ به نظرت قدرت بیناییش مزخرفه؟ یا عقده حقارت داره؟ یا دور و بر خواهر مادر ملت می پلکه؟

لودو با همان اطمینان جواب داد.
-نه! سفیده! هری هم همچین پسر سفید مفیدی بود...یادمه!

الادورا با گوشی اش به بقیه جغد ها اشاره کرد. لودو متوجه منظور الادورا نشد. چون داشت به گوشی نگاه می کرد! الادورا با ابروهایش به پر های جغد ها اشاره کرد و لودو زیر سایه لرد سیاه، بالاخره متوجه منظور الادورا شد...بقیه جغد ها هم سفید بودند!

لینی یکی از جغد ها را که بسیار پررو به نظر می رسید برداشت.یکی از پرهایش را کند و صدای " هو" ی جغد به هوا بلند شد. طبیعتا لینی اهمیتی نداد. پر سفید را روی بالش گذاشت و در آینه نگاهی به خودش انداخت.
-بد هم نمی شه...نظرتون چیه تک تک پراشونو بکنیم تا خودشون اعتراف کنن کدومشون هدویگه؟ اینجوری حداقل به یه دردی می خورن...به درد زیبایی هر چه بیشتر بال های من!




پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۴:۵۶ پنجشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۳

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
قیژژژژژژژژژ
قیقیژقیژژژژژژژژژژ
ویژژژژژژژژژژژژژژژژ

جغد ها در آسمان اوج گرفتند و قیژ قیژ کنان به پیش رفتند. در حالی که پنج جغد با جدیت بال بال میزدند یکی از آنها با بال چپش بال راستش را گرفته بود و با پاهایش و احتمالا حرکات چرخشی منقار، پرواز میکرد.ریموس لوپین رو به نیمفادورا کرد و با حرکت سر پرسید چه اتفاقی برای جغد همراهش افتاده.نیمفادورا پس از بررسی جواب داد که اتفاقی نیفتاده و این کلا عادت هری است که وانمود کند درد دارد و کلی سختی میکشد و باید بیشتر به او توجه شود.برای همین جغد ها و جغدبان ها بدون توجه به حرکات چرخشی جغد-هری به راهشان ادامه دادند.

طولی نکشید که تاریخ تکرار شد!

چهارده مرگخوار از ناکجاآباد ظاهر شدند.جغد هری با دیدن مرگخوار ها نمایش شکسته بال بودنش را فراموش کرد و داخل ردای نیمفادورا شیرجه زد.
جغد-هری:هوهوهوهوووووووووو(ترجمه:بیچاره شدم.الان سرو کله اسمشو نبر پیدا میشه و سعی میکنه منو طلسم کنه و چوب دستیش منفجر میشه ولی تو اون فاصله من از ترس جغد مرگ میشم گوش جرج هم کنده میشه و...)

جغد دوم که همراه ریموس پرواز میکرد بشدت نچسب و نفرت انگیز به نظر میرسید و به نظر آماندا که در حال تعقیب او بود نمیتوانست کسی جر هرمیون گرینجر باشد.گرچه کل محفلی ها در نظر آماندا نفرت انگیز مینمودند ولی این یکی کمی بیشتر مینمود.

اتفاق های بعدی به سرعت افتادند.مرگخوارها با اشاره سیوروس اسنیپ حمله کردند و درگیری شروع شد.
بعد از مدتی تعقیب و گریز و کشت و کشتار مرگخواران که سه کشته داده بودند با یک گونی پر از جغد به خانه ریدل برگشتند.
سیوروس به عنوان مسئول عملیات گونی پر از جغد را جلوی لرد سیاه خالی کرد.چهار جغد هوهوکنان از گونی بیرون افتادند.

لرد:خب؟کدومشون هدویگه؟ما فقط میتونیم یک قربانی کنیم.اونقدر هم وقت نداریم که صبر کنیم خودشون تبدیل بشن.سریع هویت اینا رو برای ما روشن کنین.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
اسنیپ که به وضوح حرفی که لودو به آیلین زده بودو شنیده، بالاخره از فرط عصبانیت منفجر میشه و در یک حرکت فوق سریع، میز و کلیه ی مایحتواش رو کن فیکون میکنه و خشمگینانه به چهره های هاج و واج مرگخوارا زل میزنه.

مرگخوارایی که جعل هویت کرده بودن یا کودک درونشون فوران کرده بود ناله کنان به متعلقات میز که رو زمین پخش شده و بینشون غذاهایی خوشمزه و رنگین دفن شده حمله ور میشن بلکه غذاهایی که طعم اصابت با گرد و خاک زمین رو نچشیدن و در قسمت رویین قرار گرفتن رو جدا کنن و نوش جان کنن.

- واقعا این همه خشونت لازم بود؟ تو با این اعصاب مریضت چطور میتونی محفلیارو قانع کنی که یکی از اونا هستی؟

- دهه بابا چند بار باید به این موضوع شوم و نامبارک اشاره کنیم آخه؟ با ننه هری راز و نیاز میکرد دیگه.

اسنیپ که از مرز جنون هم رد کرده و صورتش به رنگ هایی شامل بنفش و قرمز و کبود تغییر رنگ داده، تکونی به چوبدستیش میده و در یک چشم به هم زدن همه ی موجودات زنده ی حاضر در اتاق اعم از مرگخوار و حشره و حیوون و ... همچون سنگ سرجاشون میخکوب میشن و فقط چشماشون توانایی چرخیدن تو حدقه و دید زدن اطرافو از دست نمیده.

تکون بعدی ـه چوبدستی ـه اسنیپ، میز گردی که کاغذی روش پهن شده رو بوجود میاره و وسط مرگخوارای مجسمه شده قرار میگیره. اسنیپ با خوشنودی نگاهی به شاهکارش و مرگخوارایی که همه حواسشون به اون جمع شده میکنه و بعد از صاف کردن یقه ش و تکوندن غبار رو رداش، سخنرانی ای که مدت ها در انتظارش بود رو شروع می کنه ...

پایان یک ساعت قبل ـه آغاز شده تو پست آماندا.

- ما چرا شیش تاییم؟

- ابله مگه ندیدی یکیمون با جغده تو جیبش در بدو خروج با تفنگ ورنون شپلخ شد؟

- مگه با اسنیپ قرار نذاشتیم هفت تا باشیم؟ خب الان به مشکل برمیخوریم که!

تانکس به نشانه نا امیدی سری تکون میده و شدیدا حسرت میخوره که دامبلدور این همه مغز فندقی از کجا گیر آورده ریخته تو محفل!

بعد از خروج سلامت آمیز(!) شیش جغد دیگر با سرنشیناشون و با حرکت دست ریموس، گروهای دو نفره از هم جدا میشن و هرکدوم از یه راه مختلف و با یه مقصد مشخص، اوج میگیرن!




پاسخ به: انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
بلا چپ چپ نگاهی به اسنیپ انداخت و گفت:
- اصلا تو از کجا میدونی؟ ... تو چه جوری هی از ماموریت های سری محفل خبر داری میشی ؟

همه ی مرگخوارها برگشتن و با چهره ی بلا رو نگاه کردن.

یکی از آن ها برگشت و گفت:
- خز بازی درنیار دیگه بابا! ... این با ننه ی اون کله زخمی سَر و سِر داره. حتما باید میگفتم؟ ... حتما باید جلوی بچه ها این بحث رو مطرح کنم؟ حتما باید با دهن روزه غیبت کنم؟ ... اه! شِت! ...ر وزم باطل شد. بده من اون بلّه رو!
با دست به لقمه ای که رز در دست داشت اشاره کرد.

- اصلا بینم! ... شما چند تا! ... مگه اذان نگفته؟

دافنه، رز و دیگر بچه های زیر سن قانونی که با جعل شناسنامه اومده بودن مرگخوار شده بودند، با دهنی پر برگشتن و به او انداختن. با همان دهن پر آشا گفت:
- ما روزه کله گنجشکی میگیریم.

اسنیپ برگشت یه نگاهی متعجب به او انداخت و گفت:
- خاله؟

همین یک کلمه کافی بود تا اشا بفهمد منظور اسنیپ چی بود. اینکه " تا حالا به شناسنامت نگاه کردی؟" و " خجات نمبکشی با این سنت روزه میخوری؟"

- چیه خب مگه؟ ... کودک درونم فعال شده بود؟باید روشو مینداختم زمین؟ این طوری باید با یه بچه رفتار کرد؟

- خب چرا سحر پا میشی؟

- این تسترال همه چیزو میبلعین سر سحری! ... برای افطارم که هاگرید وار به سفره حمله میکنین. چیزی میمونه ما بخوریم؟ ... صبح پا میشی یخچال خالی! ... شب تا میای یه لقمه بخوری میبینی از افطار فقط کاسه های حلیم و آشا مونده!

- کسی با کاسه ی تو کاری نداره.

اسنیپ که حالا کارد از استخونش گذشته بود و گردنشو قطع کرده بود، دست کرد تو موهاش تا بکنه اونا رو ولی دستش تو روغن ها گیر کرد و دست به سر شده بود. صدایش را بالا برد و فریاد زد:
- مگه من با شما نیستــــــــــــــم؟ ... هدویگ! ... ماموریت! ... میشنوین چی میگم یا من الکی دارم گل لقد میکنم؟ ... یا الکی دارم با دیوار حرف میزنم؟
لودو گفت:

-بی ناموسا؟

- بی ناموسا!

- قسم بخور!

- به جون ننم! ... به جون ننه ی اون کله زخمی! ... میخوام نباشه اگه دروغ بگم!

لودو کمی تو فکر فرو رفت و بعد رو به ایلین گفت:
- یه فکری به حال پسرت بکن! ... خیال اون مشنگ زاده بدجوری خرابش کرده! ... داره با دیوار حرف میزنه!



ویرایش شده توسط آشا در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۵ ۲۲:۴۰:۴۷

....I believe I can fly

تصویر کوچک شده








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.