در حالی که بلاتریکس و دستگاه مو گیر بدین شکل
درگیر هم بودند در سویی دیگر مرگخواران به ناچار متوقف شده بودند تا راهی برای نجات بلا بیابند.
- کسی پیشنهادی نداره که سریع و بی درد باشه؟
- من پیشنهاد بسیار خوب و خفن و سریع و بی دردی دارم.
- میشنویم رودولف.
- آوادا بزنیم بهش.
بلا که تمام گفت و گوی مرگخواران را با تمام جزئیات می شنید، با شنیدن پیشنهاد رودولف چنان جیغی زد که دو سه تا از وسایل شکنجه از حال رفتند و پخش زمین شدند.
- خودم میکشمت رودولف.
- اصلا نگران نباشید، همه چی درست میشه. بهتره بریم سراغ پلن بی.
- پلن بی دقیقا چیه آرسی؟
- ایده ای که نفر بعدی میده.
مرگخواران سعی کردند بر خودشان مسلط شوند و آرسینوس را درون یک دستگاه کاغذ خورد کن نیندازند. نفر بعدی لینی بود که پیشنهاد می داد و این کار را با صدایی بسیار اهسته انجام داد که بلاتریکس نشنود.
- من میگم میتونیم موهاشو قیچی کنیم. اینطوری دیگه آزاد میشه.
- پشنهاد خوبیه. کی داوطلبه بره این کارو بکنه؟
سکوت مطلقی در فضا حکم فرما شد که تنها جیغ های بلا آن را میشکست.
- داوطلب نبود؟
درست زمانی که به نظر میرسید داوطلبی برای نجات بلا نیست و مرگخواران داشتند روی گزینه "بذاریمش و بریم" فکر می کردند، این آریانا بود که برای کمک قدم پیش گذاشت.
- بسپریدش به من. من درستش میکنم.
ملت مرگخوار با اینکه چندان مطمئن نبودند ولی گزینه ی دیگری هم نداشتند. بنابراین همه چیز را به آریانا سپردند و عقب ایستادند.
آریانا چوبدستی اش را بیرون کشید و با چهره ای مشتاق و مطمئن و در حالی که نیمی از زبانش به دلیل تمرکز بالا از دهانش بیرون بود، موهای بلا را با دقت نشانه گرفت.
- اکسپلیارموس!
تعدادی از مرگخواران که تحمل دیدن این صحنه را نداشتند چشمانشان را بستند و عده ای که چشمانشان باز بود با
صحنه ای وحشتناک مواجه شدند.
- اممم... خب آزاد شد دیگه! شما هم میخواستید آزادش کنید. به نظرم بهتره دیگه بریم.
آریانا با گفتن این جمله فورا به سمت در رفت. سایر مرگخواران هم که نمیخواستند هدف کروشیو ها و آواداهای بلای در حال سوختن در آتش باشند، فورا به دنبالش رفتند.
اتاق بعدی یک اتاق دایره ای شکل بود و پنج لرد در آن قرار داشت.
پنج لرد در آن بود؟
این پرسشی بود که در ذهن همه مرگخواران با دیدن اتاق شکل گرفته بود.
- مرگخواران ما شما چرا به اینجا اومدید؟
- اونا مرگخواران ما هستن نه تو کله کچل زشت.
- شما بهتره برید برای خودتون دماغی دست و پا کنید و کمتر از ما تقلید کنید. هدایت ارتش سیاهمونم بسپرید به خودمون.
مرگخواران مبهوت به این صحنه خیره بودند که لینی ویز ویز کنان به کاغذی که روی میزی در نزدیکیشان بود و مهر محرمانه روی آن خودنمایی می کرد، اشاره کرد.
آرسینوس کاغذ را برداشت و با صدای بلند مشغول خواندن شد تا بقیه هم بشنوند.
به دلیل در نظر گرفتن جنگ احتمالی میان لرد سیاه و وزارت سحر و جادو تصمیم بر این شد تا تعداد پنج عدد لرد ولدمورت قلابی ساخته و در وسازمان اسرار نگهداری شود تا در صورت لزوم علیه مرگخواران به کار گرفته شوند. تنها کلید نابودی این لرد ها زل زدن یک مرگخوار در چشم هایش و کشتن او با دست های خودش است.
پ.ن: برای کشتن این لرد ها باید مرگخوار مورد نظر حتما این خواسته را از ته قلب داشته باشد. در غیر این صورت مردنی در کار نخواهد بود.
آرسینوس پس از خواندن کاغذ سرش را بالا آورد تا ببیند نظر مرگخواران مبهوت چیست.