هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۷ جمعه ۲۶ مهر ۱۳۹۸

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
ارشد گریفیندور


در یک رول بنویسید ارباب ریگولوس چطور تونست موی سر لرد سیاه رو بدست آورد؟(30 نمره)

- ریگولوس بلک!
- الان نه، دارم خاطره مینویسم.
- بلند شو بیا، وقت ناهاره. ارباب تنبیهت میکنن اگر دیر برسی.

ریگولوس بلک که کف زمین اتاقش توی خانه ریدل ها نشسته بود و داشت توی دفترچه خاطراتش چیزهایی رو مینوشت، مجبور شد بلند شه. حس میکرد اگر نافرمانی کنه، قبل از لرد سیاه، بلاتریکس نفسشو میبره، البته حسش درست بود. هنوز میتونست جیغ های چندتا مرگخوار تازه وارد که برای ناهار دیر رسیده بودن رو از اتاق شکنجه بشنوه...

ریگولوس دفترچه خاطراتشو که حاوی مهم ترین، سیاه ترین و بدترین خاطرات، سوتی ها و رازهاش بود رو گذاشت توی امن ترین جای ممکن که میدونست کسی دنبالش نمیگرده. یعنی درست توی شلوارش، بعدشم از جاش بلند شد و رفت طبقه پایین تا با لرد سیاه و بقیه مرگخوارا ناهار بخوره.

نیم ساعت بعد، ریگولوس آروغ زد، به شکمش که باد کرده بود دست کشید و بلند شد. مستقیم رفت توی اتاقش، به جای نشستن روی صندلیش، روی زمین نشست و دوباره دفترچه خاطراتشو در آورد.
ریگولوس هیچوقت روی صندلیش نمیشست، خیلی وقت پیش چندتا میخ روش جا گذاری کرده بود برای کسایی که میان فضولی و میخوان بشینن. این کار رو از کریچر یاد گرفته بود. کریچر هم همیشه این کار رو با کسایی که میخواستن روی صندلی مادرشون بشینن میکرد.

ریگولوس بلک دفترچه خاطراتشو باز کرد. صفحه هاشو یکی یکی گذروند تا اینکه رسید به یکی از صفحات وسطی که پر بود از فرمول های معجون سازی.
قلم ذغالیش رو از پشت گوشش برداشت و شروع کرد به خط خطی کردن و اضافه کردن یادداشتای جدید.

شب، ریگولوس به خونه شماره دوازده ریگولوس رفت.
دلش نمیخواست کریچر رو تنها بذاره، و البته کریچر هم با دیدن ریگولوس به شدت خوشحال شد.
وقتی دید ریگولوس تا دیروقت نشسته، فکر میکنه و یادداشت مینویسه، پیشش نشست و گفت:
- ارباب ریگولوس هنوز داشتن روی نقشه شون کار کرد؟
- آره کریچر... هنوز دارم روش کار میکنم. فقط یه جزء دیگه لازمه تا تموم بشه...
- ارباب ریگولوس از کارشون مطمئن بود؟ کریچر خیلی برای ارباب نگران بود.
- نقشه رو مرور کنیم یه بار؟
- ارباب خواست معجون مرکب پیچیده رو تغییر داد تا علاوه بر ظاهر، بتونه قدرت های اون جادوگر یا ساحره رو هم برای یک ساعت صاحب بشه.
- آره! قربون کریچر چیز فهم! ببین من الان یه تار مو از بلاتریکس دارم. موهاش همه جا ریخته. بتونم یه تار موی یه جادوگر دیگه رو پیدا کنم، ترکیب کنم، حتی از خود لرد سیاه هم قوی تر میشم، دیگه هم نیاز نیست برم با جان پیچاش بازی کنم و طی یه سری اتفاقات دوزخی ها بخورنم و جان پیچ رو هم ماندانگاس از خونه شماره دوازده بدزده...
- آره ها... کریچر قطعا حرف ارباب ریگولوس رو تایید کرد. ولی ارباب ریگولوس موی کی رو خواست دزدید؟
- والا قوی تر از بلاتریکس دیگه خود لرد سیاه میشه...
- Dew it!
- نه ها؟ میمیرم بی ارباب ریگولوس میشی.
- DEW IT!
- چجوری آخه؟
- ارباب ریگولوس باید شد آرایشگر مخصوص لرد سیاه و موهای دماغ لرد سیاه رو برداشت.
- آخه لرد سیاه که بینی نداره.
- سوراخ بینی که داشت! نداشت؟
- داره ها... ولی کثیف کاری نیست به نظرت؟
- ارباب ریگولوس خواست بیخیال نقشه ش شد؟
- هرگز!

ریگولوس چند ثانیه فکر کرد و با خودش کنجار رفت. یه چیزایی رو توی دفترچه خاطراتش نوشت و بعد گفت:
- کریچر، رفیق شفیق قدیمی، میشه ازت به عنوان محل تمرین استفاده کنم؟
- ارباب ریگولوس تونست به کریچر اجازه داد تا با موهای بینی و سرش مرلین حافظی کرد؟
- صد البته که اجازه میدم. راحت باش.

و چند دقیقه بعد از اینکه کریچر حسابی با موهاش و قوطی وایتکسش درد و دل کرد، جلوی ریگولوس نشست و بدون هیچ مقاومتی اجازه داد ریگولوس با یه موچین بیفته به جون موهاش تا بتونه یاد بگیره چطوری موهای بینی لرد سیاه رو بدون درد گرفتن زیادی کوتاه کنه...

فردای اون روز، ریگولوس در حالی از کریچر خداحافظی کرد که بینی کریچر هنوز خون ریزی داشت و حتی ده تا دستمال کاغذی و کاغذ پوستی هم نتونسته بودن خون ریزیش رو بند بیارن. ولی به نظر میرسید ریگولوس موفق شده آخرین تار موی بینی کریچر رو بدون اینکه زیاد دردناک باشه، بکنه.

ریگولوس خوشحال و شاد، با موهای پریشون وارد خونه ریدل ها شد و اولین کاری که کرد، این بود که رفت به اتاق لرد سیاه.
- ارباب؟ میشه من آرایشگر مخصوصتون باشم؟
- ریگولوس؟ میدونی که اول میتونی در بزنی، اگر اجازه دادیم بیای تو، بعد حرف بزنی؟
- هیجان ارباب! استعداد شدیدی در آرایشگری و کوتاه کردن موها در خودم دیده ام!
- مسخره داری میکنی؟
- نه ارباب! جدی میگم کاملا. موی بینیتون برای مثال. زیر بغل حتی... اذیت نمیشید؟ گرم هم شده هوا...
- برو بیرون ریگولوس.
- چشم ارباب.

ریگولوس توی اتاقش تند تند راه میرفت. اعصابش به هم ریخته بود. لرد سیاه نقشه آرایشگر شدنش رو کاملا به هم زده بود...
ریگولوس توی دفترش نوشت:
نقل قول:
نقشه اول شکست خورد، شب مجبورم برم تو اتاق لرد سیاه و سعی کنم توی تاریکی، آروم مو از بینیشون استخراج کنم. در صورتی که بلایی سرم اومد، هرچی که دارم میرسه به داداش سیریوسم، هرچند که اصلا ازش خوشم نمیاد. شایدم خوشم میاد. همه چیز بینمون پیچیده س خلاصه!


و چند ساعت بعد، ریگولوس بلک که قلبش به شدت میتپید، توی تاریکی مطلق خانه ریدل ها، به سمت اتاق لرد سیاه رفت. پا برهنه میرفت تا کسی رو بیدار نکنه. دلش نمیخواست انقدر نزدیک به هدفش شکست بخوره.

خودش رو به اتاق لرد سیاه رسوند، وارد شد و بالای سر لرد رفت... موچین رو توی دستش گرفت، سعی کرد دستش نلرزه، و بعد با نشونه گیری دقیقی موچین رو فرود آورد.
- خرررر...

ریگولوس صورتشو به صورت لرد سیاه نزدیک کرد. صرفا میخواست محل برخورد موچین رو ببینه، که البته دید.موچین رو وارد دهان لرد کرده بود. خیلی آروم بیرون کشیدش، یکم بالاتر بردش و وارد سوراخ بینی سمت چپ لرد سیاه کرد. نمیدونست آیا مویی گرفته یا نه، بنابراین چوبدستیش رو در آورد، نوکش رو وارد بینی لرد کرد و "لوموس" رو زمزمه کرد.
سر لرد سیاه به طور کامل نورانی شد ولی ریگولوس بازم نمیتونست مویی ببینه، بنابراین چشمش رو تقریبا به سوراخ بینی لرد چسبوند و تونست در عمق اون، تارهای مو رو ببینه، خیلی آروم یکی رو کند و از صحنه دور شد...

صبح روز بعد، سر صبحانه، لرد دیرتر از همه مرگخوارا سر میز اومد و مرگخوارا همه شون به احترامش بلند شدن. لرد روی صندلی خودش در بالای میز نشست و شروع به صحبت کرد.
- یاران ما... ما دیشب رویایی دیدیم. شاید هم کابوس دیدیم. بهرحال، خواب دیدیم کله مبارکمون به شدت نورانی شده. و به نظر میرسه به دلیل استرس این خواب، یکی از موهای بینیمون رو از دست دادیم. چاره ای بیندیشید.

و مرگخوارا بعد از صبحانه رفتن به دنبال چاره، ریگولوس هم به خانه گریمولد برگشت تا معجون جدیدش رو بار بذاره...

یک ماه بعد

معجون بالاخره آماده بود... و ریگولوس مو هارو بهش اضافه کرده بود...
- به سلامتی خودت کریچر!
- ارباب ریگولوس به سلامت باشن.

و ریگولوس معجون رو یه نفس سر کشید...
- من چرا دارم کوچیک میشم؟

ریگولوس درست میگفت. داشت کوچیک میشد، موهای سرش داشتن میریختن و موهای بینیش بلند میشدن و وز وزی...

- ارباب ریگولوس خواستن کریچر براشون یه وقت از سنت مانگو گرفت؟
- قطعا بگیر کریچر... چون نمیتونم حتی جادو کنم دیگه.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۲۶ ۱۲:۱۸:۰۹



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱:۰۴ جمعه ۲۶ مهر ۱۳۹۸

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
نقل قول:
در یک رول بنویسید ارباب ریگولوس چطور تونست موی سر لرد سیاه رو بدست آورد؟(30 نمره)


_ببینید ارباب..من میخوام معجون مرکب شما رو درست بکنم و بخورم تا جای شما بشم و برای این کار موی سر شما رو نیاز دارم...پس با زبون خوش موی سرتون رو بهم میدین یا به زور متوسل بشم؟
_ریگولوس؟
_بلهههههه!
_چرا داد میزنی؟
_شما کی اومدین تو اتاق؟ شنیدین من داشتم چی میگفتم؟
_چی؟ بازم جلو آینه داشتی با خودت حرف میزدی؟ الان اومدم که بگم شام حاضره، زود بیا بخور، دیر بجنبی پدرِ پدرسگت با داداش سگت همه‌ی غذا رو تموم کردن!

مادر سیریوس و البته ریگولوس این‌ها را به ریگولوس گفت و از اتاق خارج شد!
چند هفته‌ای بود که ریگولوس درگیر پیدا کردن راهی بود تا بتواند موی لرد سیاه را به دست آورد...اما سه مشکل پیش روی او بود...اول آنکه لرد مویی نداشت! دوم آنکه حتی اگر داشت، چرا باید آن را به ریگولوس میداد؟ و آخر آنکه با توجه به امتناع لرد از دادن موی نداشته‌اش، ریگولوس چطور بدون فهمیدن و رضایت لرد، به موی نداشته‌ی لرد دسترسی پیدا کند؟
و حالا بعد از هفته ها ریگولوس هنوز به نتیجه ای نرسیده بود...پس به راه حل همیشگی خود رجوع کرد...
_کریچر؟
_در خدمت گذاری حاضرم ارباب!
_کریچر من میخوام موی لرد رو برام بیاری!
_به روی چشم ارباب!
_نه نه...وایسا...چیزه...کریچر..موی سر لرد رو بیاری حتما...موی سر...دقت کن..نری از یه جا دیگه بِکنی بیاری!
_کریچر متوجه شد ارباب!
_خوبه...حالا مشکل اینکه لرد اصلا موی سر نداره و نباید بفهمه که موی سرش رو داری برام میاری و غیره هم به خودت مربوطه...حالا برو!

یک ساعت بعد، اتاق ریگولوس!

ریگولوس در حالی که روی تخت دراز کشیده بود، در حال بازی با تخم‌های اژدهای خود بود...
در همین حین ناگهان کریچر در اتاق بر اساس آپارات ظاهر شد!
_ارباب ریگولوس!
_زهر مار کریچر...صد بار گفتم یکهو ظاهر نشو...این تخم های ازدها رو از ترس چسبوندم به گلوم!
_کریچر بد...کریچر احمق!
_باشه حالا...ببینم...موی لرد رو اوردی؟
_بله ارباب..در سایه تدبیر شما، کرچر تونست موی لرد سیاه رو بیاره...بفرمایید!
_اوه...ایول کریچر...چجوری؟
_کار سختی بود ارباب..کریچر ابتدا کمی از این داروهای طبیعی در جهت رشد مو که تلوزیون مشنگی این کشورای خارجی مثل ایران آگهی میکنه و صرفا باید عدد یک رو به شماره‌ای پیامک کنیم، تهیه کرد...بعد اون رو در غذای لرد سیاه ریخت....به طور باور نکردنی‌ای موهای لرد سیاه رشد کرد و حتی پوست لرد سیاه از وقتی از این محصول استفاده کردن، شفاف‌تر شد! ولی خب به تبلیغات فریبنده اینها اعتمادی نیست و بعد از چند دقیقه لرد سیاه دچار ریزش مو شدند..یکی از موهای ریزش شده رو کریچر برداشت!
_اوه...چه پروسه‌ای...چیزه کریچر...فقط حواست باشه دیگه...اینا همه اش نقشه‌ی من و بر اساس هوش و ذکاوت و خفنیه من بود دیگه..به بقیه هم این رو بگو و تعریف کن بعدا!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ پنجشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۸

آرتور ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۲ جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۳:۲۰ جمعه ۲۵ شهریور ۱۴۰۱
از خانه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 633
آفلاین
در یک رول بنویسید ارباب ریگولوس چطور تونست موی سر لرد سیاه رو بدست آورد؟(30 نمره)

-ارباب! ارباب ریگولوس! کریچر خبری داشت. کریچر هدیه ای بزرگ داشت. برای ارباب ریگولوس.

کریچر فریاد زنان وارد خانه شده بود و به سمت طبقه دوم میرفت که ناگهان به گوشه ای افتاد و بیهوش شد.

فلش بک به شش ماه پیش

-کریچر.
-بله ارباب ریگولوس.
-میتونی کمکی به اربابت کنی؟
-هر کمکی ارباب. هر کمکی.
-تاری از موهات رو میخوام.
-مو ارباب؟! هر چند تار مو که خواست، کریچر بهتون داد. کریچر مو نداشت. فقط موی گوش داشت. کریچر در خدمت شما ارباب.

ارباب ریگولوس تاری از موهای بلند گوش کریچر رو کند و درون پاتیل انداخت. معجون درون پاتیل، روی شعله آتش میجوشید و قل قل میکرد. کمی گذشت و کم کم معجون رنگ و شکل عوض کرد و به شکلی لزج مانند، با رنگی کدر درآمد. ارباب ریگولوس کمی از معجون را درون ظرف شیشه ای کوچکی ریخت و به اون خیره شد:+
-بالاخره آماده شد. باید امتحانش کنم.
-ارباب اجازه داد کریچر امتحان کرد؟! کریچر خدمت گذار ارباب ریگولوس.
-نه کریچر. عقب وایسا و تماشا کن که اربابت چه معجونی ساخته. بعد از تلاش های بسیار، بالاخره این معجون رو درست کردم. حالا خودم باید امتحانش کنم.

کریچر سر خم کرد و عقب ایستاد. به ارباب ریگولوس خیره شد که تا آخرین قطره معجون رو سر کشید. ریگولوس حالت چندش شدگی به خود گرفت:
-مزه گربه مرده میداد. ولی باید منتظر موند و اثر اون رو دید.

مدتی گذشت و اتفاقی نیافتاد. کریچر نگران بود که شاید برای اربابش اتفاقی بیافته. کم کم صورت ریگولوس شروع به تغییر کرد. چیزی در زیر پوستش حرکت میکرد. حالت تهوع به ریگولوس دست داد و سریع به سمت دستشویی طبقه پایین دوید. کریچر به دنبال اون پشت در ایستاد و از لای در، داخل دستشویی رو نگاه کرد. ریگولوس اونجا نبود. انگار غیبش زده بود. کریچر اینطور فکر میکرد، اما در همون لحظه جن خونگی دیگه ای رو داخل دستشویی دید. کریچر دریغ نکرد و به سمت جن خونگی دیگه حمله کرد و به سمتش پرید:
-جن خائن. جن خونگی تو خونه ارباب من چیکار کرد؟ با ارباب ریگولوس چیکار کرد؟!
-کریچر! من اربابتم. ریگولوس. از روی کول من بیا پایین. گوشمو ول کن.

کریچر به صدای جن خونگی دقت کرد. صداش شبیه به ارباب ریگولوس بود. از روی کول جن خونگی پایین اومد و به چهرش دقت کرد. اون یه جن خونگی بود ولی درست شبیه به کریچر. با همون ظاهر و با همون گوش ها.
-ارباب!
-درسته. این اثرات معجونیست که درست کردم. معجون تغییر شکل. معجون چهل گیاه که سال ها عمرم رو پاش گذاشتم و حالا میبینی؟ میتونم با داشتن یک تار مو از هر کسی، شبیه اون بشم.

فلش فوروارد به شش ماه بعد

ریگولوس روی تخت خود نشسته بود و به پنجره خیره شده بود. خانه، خالی از هر شخصی بود و تنها کریچر، خدمت گذار همیشگی و وفادار ارباب ریگولوس بود که در خانه پرسه میزد و تمام خانه را تمیز میکرد. ریگولوس فکر میکرد و در تصورات خودش شلنگ تخته میزد. پس از مدتی شلنگ تخته زدن در افکار خود، فریاد زد و کریچر را صدا کرد:
-کریچر!

در یک لحظه، کریچر جلوی اربابش ظاهر شد:
-ارباب کریچر رو صدا کرد. کریچر در خدمت بود.
-تام مارولو ریدل!

کریچر که چیزی از حرف های اربابش متوجه نشده بود، ساکت ماند و حرفی نزد. منتظر ماند تا ریگولوس ادامه دهد. ریگولوس مثل این شخصیتای فیلمای مرموز و پلیسی، به بیرون پنجره نگاه میکرد و چیزی نمیگفت. بالاخره رضایت داد و سرش رو چرخوند و به کریچر نگاه کرد.
-میشناسیش؟
-همه جا حرف از ریدل بود. ریدل رو همه شناخت.
-سرشو برام بیار... چیز... مو! موی سرشو برام بیار.

کریچر ابتدا کمی جا خورد و ارور 404 داد. سپس بعد از مدتی، به صورت خودکار ریلود شد و ادامه داد:
-ارباب امر کرد. کریچر در خدمت بود.

کریچر این را گفت و با یک بشکن غیب شد. با غیب شدن کریچر، ریگولوس که همچنان توی فاز خودش بود، به سمت زیرزمین خانه رفت و جلوی پاتیل بزرگ معجون چهل گیاه خود ایستاد. نگاهش را به درون پاتیل دوخت و قُل خوردن معجون را تماشا کرد.
-تام ریدل. تو شروع خواهی کرد تا به همه پایان دهی. ولی تا قبل از این که به خواسته ات برسی، من به تو پایان خواهم داد.

سپس دستانش را باز کرد، سرش را بالا گرفت و عین ساحره ها، زر زرِ خنده سر نهاد.

پنج ساعت بعد-کوچه ناکترن

کریچر درحالی که نامرئی بود، همچنان توی کوچه ناکترن پرسه میزد و اطراف را دید میزد تا شاید اثری از تام پیدا کند. از جلوی عتیقه فروشی عبور میکرد که صدای فروشنده مغازه رو شنید:
-جناب ریدل؟! از دیدنتون خوشحالم قربان... یعنی ارباب. هرچیزی که لازم داشته باشید براتون فراهم میکنم. در خدمت گذاری حاضرم.
-جناب ریدل؟ هاه! یه زمانی با این اسم صدام میکردن. از کسانی که هنوز هم من رو با این اسم صدا میکنن، خوشم نمیاد.

سپس صورتش را که زیر کلاه شنل سیاهش پنهان شده بود را جلو برد و در گوش بورگین گفت:
-لرد ولدمورت.

بورگین آب دهانش را قورت داد و ادامه داد:
بله لرد ولدمورت. از شما بابت اینکه با اون اسم صداتون کردم عذر میخوام. نمیدونستم.
-اینبار را میبخشیم.

کریچر که حالا ولدمورت را پیدا کرده بود، دریغ نکرد. به سمتش دوید و مثل یک گربه، روی سر و کول ولدمورت پرید.
-کریچر تک تک تار های موی سرتو کند.

ولدمورت کریچر رو از پشت یقه اش گرفت و از روی سر و کولش پایین آورد و به سمت یکی از قفسه ها پرتش کرد. کلاه شنل ولدمورت، از روی سرش کنار رفته بود و چهره اش مشخص شده بود. تام ریدل، حالا چهره ای بی روح داشت. موهای سرش ریخته بود و تنها چند تار مو، روی سرش باقی مونده بود. بینی از بین رفته اش، چهره اش را بیشتر شبیه یک مار کرده بود. کریچر، در حالی که بین ظروف عتیقه و مجسمه های شکسته افتاده بود، به ولدمورت نگاه کرد. چوبدستی ولدمورت به سمتش گرفته شده بود و آماده پرتاب افسون بود.
-آوراکداورا...

چیزی نمونده بود که افسون به کریچر برخورد کند. اما کریچر سریعتر عمل کرده بود و به خانه اربابش تلپورت کرده بود.

خانه شماره 12 گریمولد

-ارباب! ارباب ریگولوس! کریچر خبری داشت. کریچر هدیه ای بزرگ داشت. برای ارباب ریگولوس.

کریچر که به سمت پله ها میدوید، در نزدیکی پله ها افتاد و بیهوش شد. ریگولوس از اتاقش بیرون اومد و بالای سر کریچر حاضر شد. چند تار مو توی دستان کریچر بود. اون ها رو برداشت و در حالی که کریچر را بغل کرده بود، به زیرزمین رفت. چند ساعتی گذشت و کریچر به هوش اومد. بدن اون بانداژ شده بود و روی تخت چوبی که در گوشه ای از زیرزمین بود دراز کشیده بود. چشمانش را باز کرد و ارباب ریگولوس را دید که بالای سر پاتیل ایستاده است.
-ارباب!
-کار بزرگی کردی کریچر. امروز وظیفه بزرگی رو انجام دادی. مطمئن باش چیزهای خوبی در انتظارته.
-کریچر در خدمت ارباب ریگولوس بود. کریچر برای خوشحالی ارباب هرکاری کرد.


معتقد به روماتیسم در حد آرتریت و آرتریت روماتوئید

فرزند بیشتر، زندگی بهتر!


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۰ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
درود بر پروف وایتکس پور.
ارشد گریفیندور

در یک رول بنویسید ارباب ریگولوس چطور تونست موی سر لرد سیاه رو بدست آورد؟(30 نمره)

-سلام ارباب.
-سلام بلا. تازه وارد جدید چی داریم؟
-می یارم... خد.. مت تون.. ار..باب.
-خوبه. لطف کن بودجه ی وایتکس خانه ریدل رو هم دوبرابر کن.
-لطف.. کنم...؟..چشم.

لرد سیاه با چشمان بسته و غرق در ابهت به راه خودش ادامه داد، اما بلاتریکس هاج و واج در وسط راهرو ایستاده بود.
-ارباب با اینکه از سلام متنفره به من سلام کرد. اون به من گفت لطف کنم.

چند ساعت بعد
ریگولوس جلوی آینه قدی اتاق لرد سیاه ایستاده بود وقیافه جدیدش را برانداز می کرد.
-من بهت افتخار میکنم ریگولوس. جوری نقش بازی کردی که همه باور کردن لرد واقعی هستی.
-فس؟ (پاپا؟)
-عه، چیزه، فساسس فسیتزا؟ (پیتزا میخوری؟)

فلش بک
-ارباب، اگر شما اجازه بدید پرده های اتاقتونو بکنم بدم کریچر بشوره، از فرط کثیفی سیاهیشون کدر شده... .
-اجازه میدیم. صبرکن. ما از نور خوشمون نمیاد، سریعا رداتو جایگزینش میکنی وگرنه مجبور میشیم برای خودت جایگزین پیدا کنیم.
-چشم ارباب.

ریگولوس در موقعیت بسیار سختی بود، او به یاد تمامی تهدیدها و موقعیت های سختش در خانه ریدل افتاده بود. جایگزین شدنش یا مجازات شدنش چیزی بود که دیر و زود داشت ولی سوخت و سوز نداشت. در نتیجه زمانی که پرده کنار رفت ونور به کله ذات همایونی لرد سیاه تابید، چشمان پر از بغض ریگولوس چیزی را دید که زندگی کاری پر از خفت و خواری اش را زیر و رو کرد.

لرد سیاه مو داشت!

موهای بور ریز و گوگولی برای ریگولوس دست تکان دادند و با تنبلی خودشان را به کف سر لرد چسباندند. ریگولوس هیچوقت به آنها توجه نکرده بود. فکر خبیثانه ای به سرعت در مغزش جان گرفت و شروع به قر دادن کرد.

-به چی خیره شدی ریگول؟
-ارباب... فکر کنم عنکبوتای خونه ریدل جسارت کردن و رو سرتون تار تنیدن... بذارید... الان... .
-نه، اونا... مال... خودمونن.. چه غلطی میکمنئیتصداذلزرلصبز... .

و اینگونه بود که ریگولوس تار موی لرد سیاه را برای معجون مرکب پیچیده اش و فرصت دستور دادن به سایر مرگخواران برای یک روز را به دست آورد. اما ارباب ریگولوس داستان ما آنقدری بهترین و شرافتمند ترین بود که با همه ی مرگخواران به بهترین نحو رفتار کرد و به هرکدام پاداش های معنوی درخورشان را عطا نمود.

سطور پایانی برای پروف کریچر نوشته شده و فاقد هرگونه ارزش دیگری می باشد.


ویرایش شده توسط ملانی استانفورد در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۲۴ ۲۰:۴۰:۴۹

بپیچم؟


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۷:۵۹ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
از سرزمین تنهایی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
در یک رول بنویسید ارباب ریگولوس چطور تونست موی سر لرد سیاه رو بدست آورد؟(30 نمره)



_باید بالاخره ی راهی باشه. من پیدا میکنم. من ارباب ریگولوسم. من مورد احترام کریچرم. من میتونم. تامام.

ریگولوس بعد اینکه کلی تو دل و ذهن و معده و روده و خلاصه همه ی اندام های بدنش با خودش صحبت کرد به این نتیجه رسید که میتونه خودشو با معجون مرکب واسه جشن هالووین شبیه لرد کنه.

سه روز بعد

_ اررررباب؟
_چی شده ریگولوس؟ چرا مزاحم خوابمان میشوی؟
_ارررررباب؟
_مگر ما با تو شوخی داریم؟ حرفت رو بگو وگرنه با یک اشاره ی چوب دستی به پودر پرسیل تبدیلت میکنیم.
_ :
_
_چیزه... میگم که ارباب. نمیخواین یکم چیز میز به کلتون بزنین یکم مو دربیاره جذاب و دختر کش بشین؟
_ما همین الان هم جذاب و دختر کش هستیم.
_بیشتر خب.
_بیشتر هم هستیم.
_یکم بیشتر از بیشتر خب.
_یکم بیشتر از بیشتر هم هستیم.
_خب خیلی بیشتر از بیشتر.
_دیگه داری اعصابمون رو خورد میکنیا... شانس آوردی امروز حالمان خوب است وگرنه تا الان هزار بار به پودر پرسیل تبدیل شده بودی.
_خب چیزه ارباب... الان پروف رو ببینین چقدر رو کلش چیز میز داره. شما مگه چیتون از اون کمتره که مو نداشته باشین؟

و بالاخره ضربه ی آخر کار ساز بود و لرد به فکر فرو رفت.
بعد از یک ساعت تفکر، لرد گفت:
_راه حلی داری؟

ریگولوس ک پا از سر و سر از پا نمیشناخت مثل قورباغه خودشو انداخت کنار لرد و با خوشحالی گفت:
_بعله که دارم.
_چه راه حلی؟
_عسل!
_عسل؟
_آره ارباب جونم... میمالی به کلت. همچین مو درمیاری که حد نداره. جذاب و دخترکش هم میشی.
_حالا این عسل که گفتی همراهته؟
_بعله... من کاملا مجهز اومدم.

یک ساعت بعد

_ارباب مرگ عمت کم تکون بخور.
_چی میگی زیر لب ریگولوس؟
_هیچی ارباب... میگم چشم حسودا کور چقد کلتون خوشگله. خب ارباب... اینم تموم شد. بذارین یه ساعت رو سرتون بمونه. بعد یه هفته میشی لرد مو دار.
_ از الان بگوییم... اگر مو در نیاوردیم تو رو شبیه مو میکنیم و روی سرمان می‌گذاریم.
_ نه ارباب خیالتون راحت... اثر میکنه.

یه هفته بعد

_مگر تو نگفتی که مو درمی‌آوریم؟ پس کو؟ ما را مسخره میکنی؟ نفرین مرلین و کروشیوی خودمان بر تو باد.
_ارباب به جون شما...
_
_چیزه... اصن به جون خودم... من اینو رو کله یکی دیگه امتحان کردم عمل کرد. نمدونم چرا اینجوری شد. ولی اصن نگران نباشین ارباب جونم. یه راه حل دیگم دارم.
_خفه شو از جلو چشمام!
_ جانم ارباب؟
_میگیم خفه شو از جلوی چشمامون تا به پودر پرسیل تبدیلت نکردیم.
_ارباب یه فرصت دیگه... اگه بازم درست نشد اصن منو به پودر تاژ تبدیل کنین. خوبه؟
_نه تاژ دوست نداریم.
_خب هر پودری ک دوست دارین.
_همان پرسیل را دوست داریم.
_ خب همون پرسیل... حالا بگم راه حل رو؟
_بگو... افتخار می‌دهیم و به چرت و پرت هایت گوش می‌دهیم.
_پیوند مو!
_ چی؟
_پیوند مو ارباب جونم... از زیر بغلتون میکنن میچسبونن رو کله تون. خیلیم شیک و مجلسی.
_خفه شو از جلو چشمام!
_ دوباره چرا ارباب؟
_چیکار به زیر بغل ما داری؟
_ مگه شما نمیخواین جذاب بشین؟
_ما جذاب هستیم.
_خیلی بیشتر.
_خیلی بیشتر هم هستیم.
_خیلی خیلی بیشتر.
_خیلی خیلی بیشتر هم هستیم.
_خب ینی بزنین رو دست موهای دامبل... منظورم اینه.
_خب این پیشنهاد وسوسه کننده بود.
_خوبه دیگه... بقیشو بسپارین به من دیگه.
_از الان به تو می‌گوییم ریگولوس... اگر درست نشه خودت را برای پرسیل شدن اماده کن.
_حله ارباب.

روز بعد _ بیمارستان جادوگران

_خب ارباب... الان بیهوشتون میکنم تا درد نکشید.
_چی؟ درد؟ صبر کن ریگو...

اما قبل از اینکه حرف لرد تموم بشه ریگولوس ماسک بیهوشی رو چسبوند به صورت لرد و نتیجه ش بیهوش شدن لرد بود.
ریگولوس موچین مخصوص رو برداشت و سه تار مو از زیر بغل لرد کند و دو تا پا داشت، دوتا دیگه هم قرض کرد به سمت آزمایشگاهش به راه افتاد.

یک ماه بعد

_ نهههه... این امکان نداره.

ریگولوس جلوی آینه وایساد و ناباورانه به خودش نگاه کرد.
_ من شبیه چی شدم؟

میرتل گریان سرشو از توی یکی از چاه های توالت در آورد.
_ شبیه زیر بغل مار شدی.


قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۰:۰۲ یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۸

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

در یک رول بنویسید ارباب ریگولوس چطور تونست موی سر لرد سیاه رو بدست آورد؟(30 نمره)


میز غذاخوری آپارتمان مخفی بلک ها که شامل 62 صندلی بود، تنها یک همنشین با خود داشت. ریگولوس در بالاترین صندلی میز در حالی که سرش را روی دستانش گذاشته بود، نشسته بود و غرق در افکار پیچیده خود شده بود. ناظر این صحنه می توانست حدس بزند که ریگولوس به این فکر می کرد که چرا مارول بعد از فیلم انتقام جویان: پایان بازی که رکورد فروش تاریخ سینما را شکست، دوباره فیلم سازی می کند و همین چند وقت پیش یک قسمت دیگه از مرد عنکبوتی را ساخت؟!

اما ریگولوس به این موضوع فکر نمی کرد. ریگولوس به فکر پایان دوران مقدس خدمت سربازی هم نبود بلکه او در فکر این بود که تار مویی از لرد سیاه بدست بیاورد و از آن برای ساخت معجون های جادویی استفاده کند. گرچه موضوع بالایی که ذکر شد، سوژه جالب تر و مهمتری است برای فکر کردن اما نمی دانم چرا ریگولوس به این قضیه فکر می کرد.

- کریچر ..... یه قهوه اسپرسو لطفا

صدای بشکنی آمد و کریچر در حالی که روی میز، مقابل اربابش ایستاده بود، ظاهر شد. کریچر انگشتانش را روی دهانش گذاشته بود و با چشمانش به اطراف نگاه می کرد. گویی سخنی داشت که جرئت بیانش را نمی یافت.

- کریچر .... گفتم قهوه اسپرسو برام بیار

کریچر در حالی که ترس در تمام وجودش رخنه کرده بود، گفت: « ارباب ... ارباب ... ما قهوه های مشنگی نداشت ... بجاش معجون داشت ... معجون های مختلف .... معجون یهو شیش سال بزرگ شو .... معجون یهو 20 سانت قدبلند تر شو .... معجون یهو سیکس پک در بیار .... معجون یهو مشنگ شو .... معجون یهو تغییر جنسیت بده .... معجون یهو بچه شو .... معجون یهو کچل شو ... معجون یهو موهات بلند شه ... »

ریگولوس به یک باره سرش را بلند کرد و داد زد: « چی گفتی؟ »

- هیچ ارباب ... من قصد ناراحت کردن نداشت ...ببخشید

- میگم بگو چی گفتی ... معجون چی گفتی؟

کریچر آرام آرام عقب می رفت تا از خشم های ناگهانی اربابش بدور باشد.

- معجون یهو موهات بلند شه گفتم ارباب

ریگولوس آنقدر محکم و سریع بلند شد که صندلی پشت سرش به پشت افتاد. در حالی که ذوق در چشمانش پدیدار شده بود رو به کریچر گفت: « زود برام از این معجون بیار ... زود »

- چشم ارباب

کریچر این را گفت و بعد با زدن یک بشکن از دیده ناپدید شد. شادی و هیجان در قامت اربابش ریگولوس گردش می کرد و فکر اینکه با این معجون می تواند تار موی لرد سیاه را بدست بیاورد او را وجد آورده بود. در همین افکار بود که که کریچر دوباره پدیدار شد و دو شیشه معجون بدست داشت.

- کریچر .... آفرین ... کریچر تو بهترین برده دنیا هستی ... چرا دو تا شیشه آوردی؟ یکی کافیه

کریچر به حماقت اربابش کمی تاسف خورد که متوجه تفاوت رنگ دو شیشه نشده بود، گفت: « ارباب این دو معجون متفاوت بود .... یک معجون مو دربیار و یک معجون تغییر جنسیت »

- کریچر .... چرا احمق میشی؟ من که ازت معجون تغییر جنسیت نخواستم!

- ارباب کریچر فکر کرد ... معجون مو در بیار تنها در زنان کاربرد دارد. در مردان تنها باعث بلند شدن موی زیر بغل شد .... برای همین کریچر فکر کرد ارباب ... کریچر فکر کرد اگر ارباب بخواهد این معجون را برای یک مرد بکار ببرد ، ابتدا به این معجون نیاز دارد.


امارت لرد سیاه


- من برم هیشکی تنها نمیشه ... بغض ابری برام وا نمیشه ....

تیتراژ ستایش 3 طنین انداز شده بود و صدای آن آنقدر بلند بود که هر موجود زنده ای در امارت می توانست آن را بشنود. لرد سیاه نیز در حالی که تنها یک متر از تلویزیون 50 اینچی مقابلش فاصله داشت، نشسته بود و همین آهنگ را زیر لب زمزمه می کرد.

- هی بلاتریکس ... فکر می کنی تو شرور تری یا اینکه زن دوم صابر؟!

بلاتریکس با این سوال لرد سیاه بسیار متعجب شد و گفت: « ارباب ... چرا منو با این زن مشنگ مقایسه می کنید چرا؟ البته که من شرور ترم ... من می تونستم اون پیرزن انیس رو با یک طلسم همانجا نفله کنم اما این زن تازه می خواد نقشه دزدی بکشه »

لرد سیاه در حالی که تبسمی می کرد، گفت: « دیدی گفتم اون شرور تره! اون میخواد کاری کنه هیشکی نفهمه که کشتن اون پیر زن کار اون بوده اما تو فقط اونو همونجا می کشتی ابله ... درضمن تو خیلی لاغری ... اون تپل مپله ... خیلی خوشگله »

بلاتریکس: « »

در همین لحظه ریگولوس مقابل لرد سیاه در حالی که سه بطری شیشه در دست داشت ظاهر شد. چند قدم جلو رفت و با خنده گفت: « ارباب عالیس آوردم »

لرد سیاه بسی خوشحال گشت و از جایش برخواست و رو به ریگولوس گفت: « پس یه عالیس بده »

ریگولوس در حالی که دهانش تا بنا گوش باز بود ، گفت: « لیموشو بدم .... هولوشو بدم ... اوستوایی بدم .... کدومو بدم!؟ »

لرد سیاه هم که با شنیدن این جلمات از ریگولوس بیشتر خوشحال شده بود، داد زد: « همشو بده »

ریگولوس جلوتر رفت و ابتدا عالیس لیمو را باز کرد و به لرد سیاه داد. ولدمورت سریعا آن را سر کشید و آروغ بلند زد و فارغ از اینکه بفهمد تبدیل به یک زن بسیار زشت شده است ، از ریگولوس عالیس بعدی را تقاضا کرد.

ریگولوس عالیس هلو را به لرد سیاه داد و به او خوراند. ولدمورت که اکنون زنی زشت بود ، بعد نوشیدن معجون موهاش 20 سانتی متر بلند شد اما او هیچ توجهی به این اتفاقات نداشت و دوباره دستش را به طرف ریگولوس بلند کرد و عالیس سومی را خواستار شد.

ریگولوس عالیس آخری را که حاوی معجون خنثی کننده بود ، به دست لرد سیاه داد و در همین یک قیچی از جیبش بیرون آورد و در حینی که ولدمورت مشغول نوشیدن معجون بود ، به پهلویش رفت و یک تار موی او را کند.

لرد سیاه بعد نشیدن معجون به حالت قبلی خود بازگشت و بدون اینکه اطلاعی که آنچه گذشته بود ، داشته باشد بر روی صندلی خود نشست و با احساس رضایت سری تکان داد. ریگولوس نیز در حالی که لبخند رضایت بر روی صورتش نمایان بود ، تعظیم کرد و از خدمت لرد سیاه مرخص شد.

بلاتریکس: « پس بهتره یکمی چاق تر بشم تا ارباب خوشش بیاد »


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸

کریچر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۳ چهارشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۱
از میدان گریمولد، خانه شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 118
آفلاین
تدریس جلسه اول معجون سازی

اینکه هر چیزی جایی دارد کاملا درست است. احتمالا همگی موافق هستید. مثلا شلوار جین را در عروسی نخواهید پوشید و یا کفش کتونی را با کت شلوار نمی پوشید. هنگامی که دانش آموزان وارد کلاس معجون سازی شدند، با دیدن ظاهر کلاس همان احساسی را داشتند که ممکن است شما با دیدن شخصی که کت و شلوار را با کتانی می پوشد به شما دست بدهد.
دانش آموزان تا به حال کلاس معجون سازی را آنقدر عجیب ندیده بودند. بر تمام دیوارهای کلاس عکس پسر جوانی به چشم می‌خورد که موهای بلندش تا شانه اش می رسید. قدش کوتاه می نمود و چشم هایش طوری بنظر می رسید که گویی بیمار است. زیر عکسها کلمات نامفهومی نقش بسته بود. دانش آموزان با کمی دقت متوجه شدند که کلمات نامفهوم در واقع ارباب ریگولوس است که فاصله بین هر دو ارباب ارباب ریگولوس تا ارباب ریگولوس بعدی را قلبی پر کرده است. کلمات و قلب ها مانند زنجیر دورتادور کلاس زیر عکسها را پر کرده بودند.

_کریچر می بینه که دانش آموزان خیلی از ارباب ریگولوس خوششون اومد!

کریچر در حالی که فاصله در ورودی تا میزش را می پیمود این را گفت. البته در قیافه بچه ها بیشتر متعجب می نمود تا علاقه مند.

کریچر روی میز جا خوش کرد.
_من پروفسور کریچر هست. البته ملت تونست پروفسور وایتکس پور هم صدا کرد. خب بی هیچ معطلی توجه کرد به درس. پس با توکل بر مرلین، درود بر روح پاک ارباب ریگولوس شهید،با سلام و درود بر روح پاک شهدای نبرد هاگوارتز، درود بر روح پاک ارباب ریگولوس شهید،با آرزوی موفقیت برای محفل ققنوس و ذلت و خواری برای خواهر شوهر بانو بلک، درود بر روح پاک ارباب ریگولوس شهید و...

چهار ساعت بعد

_... آرزوی موفقیت برای بانو سیسی و بانو بلا و درود بر روح پاک ارباب ریگولوس شهید درس رو شروع کرد!

دانش آموزان که چهار ساعت تمام سلام و درود و آرزوهای موفقیت برای شهدای نبرد هاگوارتز و ارباب ریگولوس و تک تک خاندان بلک(قطعا از سیریوس و آلفرد به عنوان خائنین به اصل و نسب یاد شده بود که لعنت شدند.) را شنیده بودند با امیدواری چوبدستی ها و پاتیل هایشان را آماده کردند.

کریچر گفت:
_درس امروز فقط تئوری بود. کار عملی نداشت. دانش آموزا و کاغذ و قلم و پر آماده کرد.

دانش آموزان در حالی که امید شان همچون خانه ای پوسیده که با اولین ضربه تخریب می شود نابود شد، کاغذ و قلم را حاضر کردند.

_ملت نوشت که... ارباب ریگولوس در خاندان اصیل بلک دنیا اومد. ارباب ریگولوس خون اصیل داشت. اصالت ارباب ریگولوس در رفتارش مشخص بود. ارباب ریگولوس عاشق شیرینی خامه ای بود. ارباب ریگولوس زیباترین لبخند دنیا رو داشت. وقتی ارباب ریگولوس به هاگوارتز اومد کلاه گروه‌بندی دو ساعت رو سرش بود چون ارباب ریگولوس شجاعت، اصالت، پشتکار و هوش بالا رو با هم همزمان داشت و کلاه ندونست چه کنه...

چهار ساعت بعد

_... ارباب ریگولوس تو همه چی بهترین بود. حتی درس های مشنگی. ارباب ریگولوس انتگرال سه گانه به راحتی محاسبه کرد و فیزیک مشنگی 20 شد! ارباب ریگولوس همچنین در معجون سازی استاد بود و همه معجون ها رو ساخت و اساتید رو مثل همیشه غافلگیر کرد! ارباب ریگولوس معجون مرکب پیچیده ساخت در حالی که موی سر لرد سیاه توش بود! ... دانش آموز سوال داشت؟

کریچر سوال را از دانش آموزی که دستش را بالا برده بود پرسید. دانش آموز گفت:
_لرد سیاه که موی سر نداره خودش خبر نداره پس چطور موی لرد سیاه تو اون معجون بوده؟
_بسیار سوال خوبی بود. ارباب ریگولوس استعداد ذاتی داشت که تونست هر مشکلی رو حل کرد اما این موضوع تکلیف جلسه بعد دانش آموزان بود.

ناگهان کریچر بشکنی زد و گچ بر روی تخته سیاه کلماتی نوشت، گویی دستی نامریی آن را به حرکت در می آورد:

نقل قول:
در یک رول بنویسید ارباب ریگولوس چطور تونست موی سر لرد سیاه رو بدست آورد؟(30 نمره)


_کریچر برای دانش آموزان آرزوی موفقیت کرد!

کریچر این را گفت و غیب شد. دانش آموزان که هشت ساعت تمام مشغول گوش دادن به سلام و درود و لعنت های کریچر و نیز نوشتن زندگی ارباب ریگولوس کریچر از تولد تا سال آخر هاگوارتز بودند در حالیکه کلمات رکیک و انواع و اقسام فحش های آبدار را نثار قبر ارباب ریگولوس کریچر می کردند از کلاس خارج شدند.


ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۸/۷/۱ ۲۳:۳۲:۵۲

وایتکس!



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۳۳ دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۸

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۰۲:۳۶ یکشنبه ۶ اسفند ۱۴۰۲
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
آغاز ترم 23 هاگوارتز


تدریس کلاس معجون سازی تا پایان پاییز 98، بر عهده‌ی اساتید گروه اسلیترین است.


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ پنجشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۷

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
نمرات آخرین جلسه‌ی معجون ها


اسلیترین:

نجینی: 6+3+1
نه لازم به زحمت و خواهش از پاپا نیس...همین جوری خوبه!

میانگین: 10

ریونکلاو:

لا: 6+3+1
سوالا لا رو بخونین...گرچه تو امتحان نیستن ولی مهمن خیلی!

پنه لوپه: 6+3+1
به کسی نگی ها ولی منم بدم میاد از کلاس آموزنده.

میانگین: 10



گریفندور:


سلینا:6+3+1
الان کم کنم به خاطر اون جمله ای که خط کشیدی روش؟

آرتور:6+3+1
نه خیرم! درصد ویبره کم هم بود!

رون:6+3+1
سوالات فرعی ت واقعا سوالای خوبی بودن!

هرمیون: 6+3+1
از کجا می دونستی که نقاشی ندارن؟ سوالا رو نگا کرده بودی؟

آلیشیا: 6+3+1
من خیلی مورچه ها رو با ویبره هام کشته م. حواست باشه کنارم خجالت نکشی.

آلکتو: 6+3+1
ولی غرق نشدی.
سرت بیرون بود همچنان. می تونستی نفش بکشی.

میانگین: 10


هافلپاف:


سد: 6+3+1
محو شدن!

تانکس: 6+3+1

ماتلیدا : 6+3+1
جستارتا جوابات منو بیشتر مصمم کرد

آرتمیسیا: 6+3+1
شش بار اسمت رو چک کردم تا "ی" هاش رو درست گذاشتم.

میانگین: 10




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۱۰ دوشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
١- وقتى خجالت مى كشين چه شكلى مى شين؟ مى تونين عكس بدين يا توصيف كنين. اگه توصيف مى كنين كوتاه باشه. ( ٦نمره)


تصویر کوچک شده


٢- فكر مى كنين سوال هاى امتحان چى باشن؟ (٣نمره)


بعنوان دختر لردسیاه فکرم اینجوریه و علاقمندم که سوال اول درمورد معجون نفرت، سوال دوم درمورد معجون نکبت، و سوال سوم هم درمورد معجون ثروت باشه.

٣- كلاس معجون سازى آموزنده، خفن و پر از ويبره بود يا نه؟ (١نمره)


کلاس بسیار مناسبی بود. و از اینکه استاد زلر اجازه داده که هر جلسه یکی از دانش‌آموزا رو بعنوان تغذیه‌ی کلاس بخورم مسرورم! و از پاپا خواهش خواهم کرد که هر چه سریعتر فسس و صد البته هسس!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.