خرس های تنبل vs کیو.سی.ارزشی
پست دوم
* * *
هاگرید آب دهانش را قورت داد و به چهره های بی رحم کیو.سی.ارزشی ها در نور ضعیف مشعل ها خیره شد: باشه. سعی می کنم همونطور که اول جلسه ازم خواستین، تن لش چاقالوی گنده ی بی خاصیتم رو تا می تونم از جلوی کوافل کنار بکشم
لبخندهای رضایت بر لب بازیکنان کیو.سی نشست غافل از آنکه پشت در اتاق یک جن خانگی پیر به نام کریچر (که دوشیفته در خانه گریمالد و عمارت الادورا بلک کار می کرد) همه چیز را شنیده بود.
دقایقی بعد خانه بلک هاتو...تو مطمئنی؟
کریچر سرش را با قاطعیت تکان داد.
- البته بانوی بزرگ بزرگترین افتخار کریچر خدمت به خاندان بلک بود. اون به نسل های متعدد این خونواده خدمت کرد...به فرزندان شما و بعد از اونا به فرزندان اونا و بعد از اونا به فرزندان فرزندان اونا و بعد از فرزندان فرزندان اونا به فرزندان...
- بسه دیگه جن بوقی دیوانه م کردی!در ضمن من هیچوقت بچه نداشتم!
کریچر با مشاهده تیغه تیز ساطوری که با سرعت از زیر ردای الا بیرون آمد ترجیح داد از جو کتاب پنجم خارج شده و سکوت اختیار کند.
الادورا بی اراده لبه تیغه ساطور را لمس کرد.
- پس اون گنده بک فکر خیانت به ما به سرش زده هوم؟کریچ! با نازلیچر و قویچر و هرچیچر برین بروبچ خرسارو بیارین اینجا.
کریچر تعظیم بلند بالایی کرد.
- اطاعت میشه بانو...البته کریچر قصد جسارت نداشت ولی چرا بانو اون معتاد و اون کلاغ بازو با کمک علامت شوم احضار نکرد؟
الادورا ضربه ی ساطوری نثار سر جن خانگی سالخورده کرد که با وجود سن و سال بالایش با مهارتی به مراتب بیشتر از تارزان از مقابل آن جاخالی داد.
- چطور جرئت می کنی ای جن خونگی بی ارزش که به من بزرگ این خاندان بگی باید چیکار کنم؟
من فقط قصد داشتم هوش بی مقدار تورو آزمایش کنم وگرنه خودم می دونستم کیارو باید با علامت شوم احضار کنم!حالا هرچه زودتر برو اونایی که علامت شوم ندارنو بیار اینجا!زود!
کریچر مجددا تعظیم دیگری تحویل داد.
- اطاعت میشه بانوی بزرگ. همونجور که کریچر در بالا پست خدمت بانو عرض کرد افتخار سالها خدمت به این خاندان رو داشته ولی متاسفانه باید اشاره کنه که این خونه بعد از جریانات کتاب پنجم ناجوانمردانه افتاده دست محفلی ها و کریچر ندونست چطور باید اعضای تیم رو آورد جاییکه محفلی ها و تمام اعضای تیم رقیب در اون حضور داشت.
الادورا:تو...تو چی گفتی؟ما الان کجاییم؟تو مقر محفل؟
مگه طبق پست مورفین قرار نبود ما الان تو عمارت من باشیم؟پس چه جوری الان اینجاییم؟
یعنی محفل یه سیستم ورود غیر مجاز هم نداره که آدم بفهمه کجاست؟اوه خب طبیعتا معلومه اینجا محفله.
پیش از آنکه کریچر موفق شود تعظیم دیگری تحویل دهد به خواست نویسنده تمام اعضای محفل یک مرتبه و بی دلیل به سمت نشیمن خانه گریمولد سرازیر شدند.صدای قدم های بی شماری از هرگوشه خانه به گوش بانو و جن می رسید.
الا: بوق بر کسی که باعث و بانی این وضعیت شد.
نویسنده:
ساعاتی بعد- خانه ریدل هامورفین که با بی حوصلگی چای پررنگش را هم می زد نگاهی به اعضای تیمش انداخت.
- شیه؟شی شده نشفه شبی مارو ژابرا کردین؟
اعضای تیم خرس های تنبل نیز به اندازه خود مورفین کلافه و خواب آلود به نظر می رسیدند. دیوید با عصبانیت گفت:
- این چیزیه که منم می خواستم بپرسم که چرا یه مرتبه از وسط عملیات فوق سری سازمان سر از اینجا درآوردم؟چقدر باید بگم من مرگخوار نیستم؟
دابی که شش لباس خواب و هشت جفت شب کلاه و سیزده جفت روفرشی به پا داشت و در آن لحظه شباهت زیادی به چوب رختی یافته بود جیز جیر کنان گفت:
- دابی هم موافق بود و به این مسئله اعتراض داشت که چرا نصف شبی باید مزاحم خوابش شد؟دابی خاطر نشان کرد یه جن خونگی آزاد بود و هیچکس حق نداشت...
دنــــــــــگ!الادورا که دیگر شباهتی به الای همیشه آراسته نداشت با لگدی دابی را مثل توپ پارچه ای بزرگی به گوشه ای پرت کرد.
- ببند دهنتو جن خونگی رو اعصاب!
حیف با اون همه لباسی که تنته نمیشه با یه ضربه ساطور از شرت خلاص شد.
آیلین با حالتی نیمه خواب به سر و وضع آشفته الادورا اشاره کرد.
- چرا این ریختی شدی الا؟بهت حمله کردن مگه؟کمک می خواستی نصفه شبی؟
یع...یعنی به خونه ارباب حمله شده؟
یعنی باید اعلام وضعیت قرمز کنیم؟
الا با عجله جلوی دهان آیلین را گرفت.
- هیس بابا می خوای کل عمارت رو از خواب بیدار کنی؟اگه ارباب از خواب بپره عمرا فردارو ببینیم!
هاگرید نیز در راستای هم نوایی با سایرین خمیازه ای کشید.
- بنالین بابا ببینیم شی شده نشفه شبی مارو از خواب پروندین؟اینژوری دوژم میره بالا می مونم رو دشتتون باید بشاژینم اونوقت.
الادورا:کریچر؟
کریچر از دویدن به دنبال توپ پارچه ای ملقب به دابی دست برداشت و تعظیمی کرد.
- بله بانوی بزرگ؟
- میشه بفرمایین این اینجا چیکار می کنه؟
کریچر تعظیم دیگری کرد.
- بله بانو فرمودن:
نقل قول:
حالا هرچه زودتر برو اونایی که علامت شوم ندارنو بیار اینجا
الادورا ساطورش را که تنها دسته اش از آن باقی مانده بود به طرف سر کریچر پرتاب کرد.
- موندم با این هوشت چطور هنوز سرتو از دست ندادی تا حالا...آخه ای جن خونگی ابله! برداشتی آوردیش تو جلسه ای که موضوعش همین غول بیابونیه؟
اعضای تیم خرس های تنبل:
هاگرید مدل یک غول غار نشین واقعی کله ی پرمویش را خاراند.
- هین؟موضوع صحبتمون در مورد غول بیابونیه؟از همین الان بگم اینا با فک و فامیلای غارنشین من هیچ نسبتی ندارن.
الادورا نفس راحتی کشید و به عوامل فیلم برداری در خارج از کادر چشم غره رفت.
- حالا این جن عقلش نمی رسه.خیر سرتون نمیگین اینجوری سوژه دو تا پستم نمیشه؟بوق بر شما!
عوامل متحول شده و شرمگین پشت صحنه:
در یک لحظه پای بزرگی هم هیکل هاگرید وارد کادر شد و با لگدی هاگرید را از کادر بیرون انداخت.
الادورا:الان دقیقا چکار کردین؟
فیلم بردار:سانسورش کردیم!
الادورا:
در همان لحظه صدای نعره بلندی همه اعضای تیم را از جا پراند و در روند جلسه اختلال وارد کرد:
- این چه وضعشه؟ارباب نباید از دست شماها خواب داشته باشه؟کروشیو سند تو آل! اعضای تیم خرس های تنبل:
دقایقی بعد- اتاق تسترال های خانه ریدل- بعد من سریع خودمو رسوندم تا به شما خبر بدم.
اعضای تیم خرس های تنبل بعد از پریدن لرد از خواب و دریافت سهمیه کروشیویشان، ناچارا جلسه تیمی خود را به اولین اتاقی که دم دستشان رسید منتقل کرده بودند. آیلین خود را در جایش جا به جا کرد.
- پس چرا این شکلی شدی؟نکنه محفلیا فهمیدن تو اونجایی و بهت حمله کردن؟
الادورا ترجیح داد سوت زنان سوال آیلین را نشنیده بگیرد. دیوید که جای اصابت طلسم ها را مالش می داد گفت:
- پس هاگرید می خواد یه کاری کنه ما ببازیم؟الان این خیلی مهم بود که به خاطرش نصفه شبی مارو از کار و زندگی انداختین و کشوندین خونه اربابتون تا کروشیو نوش جان کنیم و بعدش از ترس جونمون هم نشین تسترالای بوگندوش بشیم؟
ببینم چرا جلسه رو مثل سری قبل تو خونه مورفین برگزار نکردیم هان؟
مورفین با سر و صدا جرعه ای از چای پررنگش نوشید.
- کدوم خونه بشه؟اون بیغوله رو که سر بدهکاریام ژبط کردن.بعدشم خونه منو ارباب نداریم. مال خواهرژادم مشل مال خودم می مونه.
آیلین که کم کم از نشستن بر روی زمین سرد و سنگی کلافه میشد با بدخلقی گفت:
- بسه دیگه عوض غرغر کردن به فکر این باشین تا فردا چیکار کنیم؟اگر یادتون نیست یادآوری کنم فردا مسابقه داریم.
الادورا مشتاقانه دسته ساطورش را تکان داد.
- کله شو قطع می کنیم. تا به حال از سر یه غول بیابونی رو به عنوان دکور استفاده نکردم.
دیوید واقع بینانه سر تکان داد.
- کله اون غول بیابونی رو هیچ تبر و ساطوری نمی تونه قطع کنه.بریدن سرش به غیر از زمان و هزینه کثافتکاری زیادی هم داره. می تونیم از روش های مفیدتری مثل استفاده از سلاح های کشتار جمعی مشنگی روش استفاده کنیم.
آیلین مشتاقانه گفت:
- یا چیز خورش کنیم!هرچند در اون حد که بشه نیمه غولی رو مسموم کرد معجون ندارم. هیچی شما ادامه بدین!
قبل از اینکه الادورا مخالفت کند مورفین آخرین جرعه چایش را با صدای بلندی هورت کشید.
- نچ...این کارا فایده نداره.به فرژم کشتیمش. شه ژوری تا فردا یه درواژبان دیگه پیدا کنیم؟باید تا پایان مشابقه بهش محبت کنیم.
اعضای تیم خرس های تنبل:
الا که زودتر از بقیه موفق به جمع کردن فکش از روی زمین شده بود اعتراض کرد:
- انگار چیز به قدر کافی به مغزت نرسیده مورفین...این غول بیابونی می خواد بهمون خیانت کنه تا مسابقه فردارو ببازیم. اونوقت داری میگی بهش محبت کنیم؟
مورفین با پشت دست لبش را پاک کرد.
- دقیقا.هاگرید یه نیمه غول تنها و عقده ایه. نه ننه بالا شرش بوده نه بابا. مگه شما کتابای اون رولینگ بوقی رو نخوندین؟این غول بیابونی به محبت حشاشیت داره هرکی بهش محبت کنه انگار خریدتش. پش ما هم باید بهش محبت کنیم تا فردا مشابقه تموم شه. بعدش هر بلایی خواشتین شرش بیارین.
دابی جیرجیر کنان وارد بحث شد.
- دابی مخالف بود. هاگرید عضو محفل بود و دابی به همکاراش خیانت نکرد.
بلافاصله کریچر از ناکجاآباد خودش را روی سر دابی پرت کرد.
- دابی جن خونگی بدی بود و باید خودشو تنبیه کرد. دابی در حال حاضر افتخار کار در تیم خرس های تنبل رو داشت...
شــــــترق!(افکت برخورد مشت کریچر با صورت دابی!)
- دابی جن خونگی آزاد بود و اربابی نداشت در نتیجه دابی صاحب فکر بود و گفت کریچر بوقی بیش نبود!
بومـــــــــب!(افکت لگد پرانی دابی!)
آیلین با عصبانیت گفت:
- الا یه فکری به حال اینا بکن الان تسترالای ارباب میریزن سرمونا!
- چه حرفایی می زنیا آیلین... تو این تاریکی من یه دوتا دست با یه چراغ می خوام دماغ خودمو پیدا کنم!
دیوید با ناراحتی جا به جا شد.
- مورفین انقدر بلند نفس نکش. دم و بازدمت همه ش داره می خوره به صورت من.ببینم تو با واژه مسواک آشنایی داری احیانا؟
صدای مورفین در تاریکی از آنسو به گوش رسید.
- شی میگی بوقی؟من که تمام مدت ایژا نششتم. نفش کشیدنم کژا بود؟اشلا کی نای نفش کشیدن داره این وقت شب؟
لحظه ای سکوت برقرار شد.حتی جن های خانگی هم دست از کتک کاری برداشته بودند.آیلین اولین کسی بود که سکوت را شکست.
- ام...زاغی؟تو اینجایی دیگه؟تمام مدت داشتم پرای تو رو می کندم دیگه؟
صدایی به گوش نرسید جز همان نفس های عمیق و مبهم. به نظر می رسید چند نفر در اطراف آنها با صدای بلندی نفس می کشند.
دابی در میان آن ظلمات دستی به سر و صورت حریفی که با آن گلاویز بود کشید.
- تو کریچر بوقی بود دیگه؟کریچری با دندان های تیز؟دماغت که مثل کریچر کوفته ای و از حالت افتاده بود اما کمی درازتر از معمول به نظر دابی رسید.
صدای کریچر در آن تاریکی از سوی دیگر بلند شد.
- دابی چرا مزخرف گفت؟کرچر دندانش کجا بود؟در ضمن گوش های دراز دابی کجا رفت؟کریچر نتوانست آنها را پیدا کرد و کشید.
حالا صدای نفس ها بلندتر از قبل به گوش می رسید و کم کم چند جفت چشم درخشان از میان تاریکی به آنها زل زدند.
دیوید گفت:
- گفتم باید یه جای بهتر جلسه مونو می ذاشتیم.
اعضای تیم خرس های تنبل:
ساعاتی بعد- رختکن کوییدیچ تیم خرس های تنبلهاگرید که تمام شب گذشته را در خماری و میان درد استخوان سپری کرده بود با چهره ای اخمو و بی حوصله در حال پوشیدن ردای کوییدیچش بود. با این وجود خستگی و درد استخوان باعث شد ایستاده در حالیکه نصف ردای کوییدیچش را برعکس پوشیده بود به خواب برود.
- داداش هاگرید؟
هاگرید:
- هاگرید جان؟
هاگرید:
- هاگرید؟عژیژم؟
هاگرید:
- مگه با تو نیشتم مردک غول بیابونی ژبون نفهم؟
هاگرید که چرتش پاره شده بود سراسیمه از جا جست.
- شیه؟شی شده؟شد دفعه گفتم من با غول بیابونیا نشبتی ندارم من از خاندان غولای غارنشینم...عهه...داداش مورف توئی؟
مورفین با لبخندی که به هیچ وجه با استایل او سازگاری نداشت جلو آمد.
- آره داداش خودمم. شیه؟شقدر داغونی داداش؟دامبل بمیره برات که دیشب مواد بت نرشید...اشلا دلم خون میشه دائاشمو تو این وژیت می بینم.
بیا بگیر داداش خودتو بشاژ. جنش دشت اوله دشت اول.شبح بشه ها واشم آوردن گفتم واشه تو هم بگیرم.بژن شارژ شی داداش.
هاگرید با حیرت به بسته ای که مورفین در دستش چپانده بود خیره شد. هیچگاه سابقه نداشت مورفین بی مقدمه و بدون گرفتن وجه به کسی مواد داده باشد.
هنوز هاگرید از حیرت دیدار اول صبح با مورفین خارج نشده بود که صدای زنانه و نرم و لطیفی او را از پشت سر صدا کرد.
- ام هاگرید؟عزیزم؟
هاگرید بازگشت تا با آیلین رو به رو شود که آثار زخم ها و خراشیدگی های متعددی روی دست و صورتش به چشم می خورد. اما آنچه بیشتر نظر هاگرید را جلب کرد سینی پر صبحانه ای بود که در میان دستان ساحره خودنمایی می کرد.
- اوه شلام آیلین...دشت و شورتت شی شده؟
آیلین کوشید لبخند مالی واری بر لب بیاورد که چندان با فرم صورتش سازگاری نداشت.
- چیز خاصی نیست یه اختلاط کوچیک با تسترالای ارباب داشتیم دیشب.بگذریم... فکر کردم ممکنه صبحونه نخورده باشی.شنیدم مدیریت مدرسه از سهمیه غذای کارکنان می دزده این بود که گفتم قبل از مسابقه برات صبحانه بیارم یه وقت موقع بازی ضعف نکنی.
هاگرید: