هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۹:۳۷ دوشنبه ۶ تیر ۱۳۹۰

هری جیمز پاتر old09


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۷ یکشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۵۶ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۱
از بردن نام ولدمورت لذت میبرم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 113
آفلاین
دانش آموزان با حسی مابین تردید و ترس وارد کلاس چفت شدگی شدند! فضای کلاس خفه و دم کرده و پر از مه بود و بیشتر به کلاس های پیش گویی تریلانی شباهت داشت!
دانش آموزان بدون این که چیزی بگویند سر جایشان نشستند و تازه متوجه شدند که استاد این ترمشان در کلاس منتظرر آن ها نشسته بود اما از آن فاصله و از میان آن مه غلیظ چهره ی او قابل تشخیص نبود!
استاد بدون هیچ توضیحی چوبدستی اش را تکانی داد و تعدادی کتاب از روی میزش بلند شد و بین دانش آموزان کلاس پخش شد.
استاد با صدایی آرام و با آرامش گفت: رز ویزلی، بوخون دخترم!
- استاد از کجا؟
- صفحه ی یک دخترم!

رز شروع به خواندن کرد، نیم ساعتی از زمان کلاس به خواندن متن حوصله سربر و تئوریک و به دردنخور کتاب توسط دانش آموزان مختلف گذشت.
همه ی دانش آموزان در چرت به سر میبردند تا این که یکی از آن ها بلند شد و شروع به صحبت کرد:
- استاد، میشه بگید اصلا تعریف چفت شدگی در یک جمله چیه؟
- سوال خیلی خوبیه، میتونی تحقیق کنی و نتیجش رو جلسه بعد به ما بگی! ادامشو بوخون دلبندم!
- استاد! میشه بگید چرا به جای خوندن این کتاب مذخرف چفت شدگی رو به صورت عملی یاد نمیدین؟
- سوال خوبیه! میتونی تحقیق کین و نتیجشو جلسه بعدی به ما بگی!
-
- خوب چیزه ... چون شما هنوز خیلی سطحتون پایینه و نمیتونید جادوهای پیچیده ی چفت شدگی رو اجرا کنید!
- دروغ نگو! من ذهن تو رو خوندم، تو هیچی از این درس سرت نمیشه و سر رودزروایسی با مدیر تدریس رو قبول کردی! تو حتی نتونستی متوجه بشی من دارم فکرتو میخونم، تو یک بی عرضه ای هری پاتر!

هری خونش به جوش آمده بود، یک شاگرد فسقلی توانسته بود این گونه به تمام افکارش نفوذ کند! این گونه بود که برای دفاع از حیثیتش جوگیر شد و چوبدستی به دست وسط کلاس آمد چون دیگر هویتش فاش شده بود و نیازی نبود پشت مه پنهان شود! چوبدستیش را به سمت دانش آموز گرفت و گفت: این طوری فکر میکنی پسره ی بی تربیت؟ الان معلوم میشه من این درسو بلدم یا نه، لجیلیمنس!
...



تکالیف:
1. چفت شدگی چیست؟ در چند خط توضیح دهید (5 نمره) (ویژه دانش آموزان رسمی)
2. دانش آموز اغتشاشگر شمایید! در یک رول سعی کنید ذهن خود را در مقابل هری چفت کنید و به او پاتک بزنید! به اعماق افکار و راز های خصوصی او نفوذ کنید و آبرویش را در کلاس ببرید! (30 نمره)


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
کلاس خواندن ذهن و چفت شدگی در ترم 11 هاگوارتز توسط پروفسور هری جیمز پاتر تدریس خواهد شد.

آغاز کلاس از تاریخ 4 تیر ماه




Re: امتحان خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۶ جمعه ۲۷ شهریور ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
کرنلیوس آگریپا = 27 + 15 = 42 امتیاز
پست بدی نبود.ولی یه مقدار باید روی پاراگراف بندی کار میکردی.

ترورس = 30 + 20 = 50 امتیاز

مری فریز باود = 30 + 20 = 50 امتیاز

زاخاریاس اسمیت = 27 + 19 = 46 امتیاز
هوم؟؟

ریونکلا = 50 + 42 = 18.4 که میشود 18

هافلپاف = 50 + 46 = 19.2 که میشود 19

اسلیترین = 0 امتیاز

گریفیندور = 0 امتیاز


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۷ ۲۲:۳۸:۱۰

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: امتحان خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
فلش بک

-بچه میگم بوخون!فردا کم میگیری میمونی رو دستمونا
-نموخوام!

-بچه میگم بوخون!
-نموخوام!

و بچه دو سه باری زبونشو بیرون میاره و از اتاق بیرون میره ...

پایان فلش بک

ممد قاتل با پیرهن گل منگلی و شلوار لی پاره پوره ش وسط جلسه ی امتحان روی صندلی نشسته و مشغول جواب دادن به تک تک سوال هاست.صورتش کاملا قرمز و پیرهن گل منگلیش از شدت عرق خیس شده...

پایان افکار ممد...

نـــه!...جواب این سوال چیه؟زود باش پسر...تو موتونی!..دیگه چیزی نمونده...ده، نه، هشت...

بیرون افکار ممد...


100مین بعد

ممد همچنان در حال فشار آوردن به خودشه.به ساعت نگاه میکنه؛ ده دقیقه بیشتر وقت نمونده و ورقه تقریبا سفیده!ممد چند باری تو سر خودش میزنه و دوباره شروع میکنه به خوندن سوالات.

یهویی چیزی از اون طرف سالن برق میزنه که باعث میشه نگاه ممد بهش جلب بشه.

آره...خودشه پسر!...باید ازش تقلب بگیری!زود باش...

"در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمیباشد، لطفا بعدا تماس بگیرید"


چرا من...چرا من؟

آره پسر...تو میتونی...زودباش!زور بزن، زور بزن، زور بزن!


و ناگهان از ممد (گلاب به روتون!) بادشکمی خارج میشه و همه ی ملت به سمت اون برمیگردن و قاه قاه شروع میکنن به خندیدن.صورت ممد کاملا سرخ میشه!

ملت:

ممد روشو برمیگردونه و دوباره در افکارش فرو میره؛

نگران نباش...همه چی درست میشه، همه چی درست میشه......

-الو؟
-الو سلام.خوبی تقی؟

-تقی کیه؟من مدیر مدرسه تونم!

-اممم..ببخشید آقای مدیر، اشتباه شد!

دیریرینگ!

-سیلام!
-عه!سلام داش ممد!شی موزی؟*عجب سوتی ای دادی ها!
-هیچم اینطور نیست.تو یه بچه ی لوس و ننر و جوادی!
- خوب حالا بگو چی کار داری؟
-اممممممممم...چیز، بگو این سوال جوابش چی میشه؟


(و بوق اشغال شنیده میشه)


و ناگهان،

زیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنگ!

زنگ مدرسه به نشانه ی اتمام وقت به صدا در میاد و مراقب ها ورقه ها رو جمع میکنن.ممد از شدت عصبانیت چند باری سرشو به زمین میکوبه و طولی نمیکشه که رودی از خون
از سرش جاری میشه...


ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۷ ۲۱:۵۸:۰۵
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۷ ۲۲:۰۱:۳۲

[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: امتحان خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۲:۱۴ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
-نمیشه... نمیشه... من نمیدونم این استاد بوقی آخه این ورد رو از کجاش در آورده، اصلاً تقلب یکی از اصلی ترین موارد امتحانه ، چطور هنوز نتونستن پی ببرن که چه ثمراتی که نمیتونه داشته باشه، بعد میا با هزار دوز و کلک جلوشو میخوان بگیرن، حالا اگر یادم بیاد راه مقابله با این طلسم چی بود خوبه!


مری باود بر روی آخرین صندلی سالن امتحانات نشسته بود و در حالی که حتی یکی از سوالهای امتحان را نمیتوانست برای خود تجزیه و تحلیل خود هر دم جویده جویده و زیر لب کلماتی را نثار استاد و مراقبین حاضر میکرد و خون خود را کثیف و کثیفتر

- آهاهاهاهاهاهان... باید از منطقه دور بشم !

او آنچنان از بدست آوردن جواب سوالش خوشحال بود که اصلاً متوجه نشده بود که این جمله را بلند ادا کرده و تقریباً تمامی اعضای حاضر در سالن یکپارچه به سوی وی نگاه میکردند. بعد از چند ثانیه که به خود آمده به سرعت سر خود را بر روی برگه‍اش خم کرده و از تیررس نگاهها خود را دور نگاه داشت.

- فکر کنم همین جا آخرین خطوط دفاعی طلسم باشه ، اگر بتونم چند مینی مینی مینی مایل ( کیلومتر رو هم میترکونه ) عقب برم فکر میکنم بتونم ذهن بقیه بچه ها رو بخونم و ازشون تقلب کنم و حداقل نمره پاسی رو بگیرم .

مری در این افکار بود که نقشه ای را عملی کرده و تمامی مراقبین را در بهت و حیرت باقی گذارد و به آنها خاطر نشان کند که هیچ گاه نمیتوانند شخص زیرکی همچون او را در چنگال طلسمهای مختلف اسیر کنند.پس پایه صندلی خود را کمی از زمین بلند کرد با احتیاط و آهسته بدون اینکه توجه کسی را جلب کند آن را عقب و عقبتر می‌برد ، هم زمان نیز دیگر صندلی های ردیفش را که اکنون بعد از گذشت ساعتی از امتحان خالی گشته بود را با خود حرکت می‌داد تا کس پی به طرحی که ریخته بود نبرد،در همی حال با هر حرکت یکبار ذهن فرد جلوییش را می‍خواند که ببیند از منطقه خارج شده است یا خیر. ذره ذره عقب میرفت که ناگهان...

- آهان خودشه، میتونم ببینم داره به چی فکر میکنه، میتونم بخونمموفق شدم ، موفق شدم، بهتره سرعتر شروع کنم، چی ؟ چی؟ این احمق داره چکار میکنه؟ لعنتی... من که آخرین نفر بودم خودمو...پس بقیه کوشن؟

تنها فرد باقی مانده بر سر امتحان نویل لانگ باتم بود که در صندلی جلویی مری نشسته بود، امتحان آنقدر آسان بود که تقریباً همگی شاگردان همان لحظات اول برگه خود را تحویل داده و از جلسه خارج شده بودند، اما مری که تمام حواسش پی کارهای دیگری بود نتوانسته بود تغییرات را به درستی درک کند، اکنون فقط نویل باقی مانده بود آن هم به امید آنکه صندلی خود را چند مینی مینی مینی مایل عقب برده و تقلب کند!


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: امتحان خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
ترورس روي تختش غلطي زد و سرش محكم به چوب كنار تخت خورد ، از شدت درد اشك در چشمانش جمع شد و با حالتي گيج برخواست و در حالي كه فهش ميداد با دست ضربه اي به چوب زد ولي اين كار نه تنها از درد سرش كم نكرد بلكه درد دستش هم به ان اضافه شد.

خميازه اي كشيد و سرش را كمي مالش داد كه ناگهان صداي ساعت بلند شد :

- ساعت 7:5 صبح است ،احمق بي شعور امتحانت پنج دقيقه پيش شروع شده.

ترورس با ناباوري به ساعت نگاه كرد و سريع لباسش را پوشيد ، از خوابگاه راون خارج شد و به سمت سرسرا حركت كرد.

ترورس با سرعت زياد خودش را به در زد و ان را باز كرد ؛ همه افراد جلسه با خنده و تمسخر به وي نگاه مي كردند.

پرسي كه ميان صندلي ها راه مي رفت با صدايي بلند خطاب به ترورس گفت :

- يك ربع دير كردي ، پانزده امتياز از راون كم ميشه ، برو بشين رو صندليت.

ترورس روي صندليش نشست و به برگه ها نگاهي انداخت و تازه اين موقع بود كه به عمق فاجعه پي برد ، يادش امد كه ديشب را درس نخوانده تا صبح زود تر بيدار شود و درس بخواند ولي ... !

نگاهي به سوالات انداخت اما هركدام بيش از ديگري برايش نامفهوم مي نمود.

نگاهي به اطراف انداخت و وضعيت را برسي كرد با خودش فكر اين اخرين امتحان است و او نمي خواست به خاطر اين امتحان از ارزو هايش دور شود براي همين فكري به كلش زد.

چشمانش را روي دختر مقابلش متمركز كرد و قدرتش را در نقطه اي از سرش جمع كرد سپس به ارامي ان را به سمت ذهن دختر فرستاد ولي نيرويي كه فرستاده بود به سدي برخورد كرد و با فشار به عقب پرتاب شد ، ترورس به خاطر اين شك نا گهاني كمي لغزيد و نزديك بود از روي صندلي بيفتد ولي سريع كنترلش را حفظ كرد.

از اول هم ميدانست بايد انتظار اين ديوار را داشته باشد ، به اطراف نگاهي كرد و بعد از اين كه ديد كسي متوجه نشده است دوباره به ذهن دخترك حمله كرد اما فايده اي نداشت ، اين كار را بارها امتحان كرد ولي به نظر غير ممكن بود .

با نا اميدي سرش را بلند كرد و تكيه داد ، در همين لحظه بود كه ديد چشمان دامبلدور روي او قفل شده ، لحظه به مقابله با ان نگاه پرداخت ولي سريع رويش را برگرداند.

ناگهان صدايي سرش را پر كرد :

- تو دانش اموز خوبي هستي ترورس ، اما گويا اين دفعه يكمي سهلنگاري كردي.

ترورس با نا باوري نگاهي به دامبلدور انداخت و با لبخندي محسوس جوابش را داد.

- من نتايج همه امتحاناتت رو ديدم همشون عالين ، واسه همين براي اينكه تلاش هات نتيجه بده من كمكت ميكنم.

ترورس از خوشحالي مي خواست پرواز كند و دامبلدور را بقل كند ولي خودش را كنترل كرد و به صداي ذهن دامبلدور گوش داد تا با موفقيت امسال را تمام كند و شايد اين باعث بشه اتفاقات ناگوار امسال كمرنگ بشه.


خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: امتحان خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸

کرنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
کرنلیوس در حال رفتن به امتحان بود. او با خود فکر می کرد که چگونه امتحان بدهد زیرا کل هفته در فکر اختراع آن طلسم جدید بود و وقت نکرده بود که کتاب چفت شدگی را باز کند و حالا هم خیلی دیر شده بود چون که می دانست که امتحان ایوان جوری است که اگر کاملاً کتاب را از بر نباشد نمی تواند به بیشتر سوالات آن پاسخ دهد .
همین طور که فکر می کرد به تالار محل برگزاری امتحانات رسید و مشاهده کرد که همه ی دانش آموزان دیگر سر امتحان نشسته اند زیرا او آن روز به خاطر شب بیداری دیر بیدار شده بود. همین که او می خواست از کنار آنها رد شود طوری روی ورقه ی خود را می گرفتند که انگار در حال حفاظت از جانشان هستند و زیاد هم اشتباه نمی کردند چون امسال مدرسه فرامین امنیتی بسیار زیادی بر ضد تقلب به کار برده بود و هر دانش آموزی که توسط ناظرین در حال تقلب دادن و یا تقلب کردن دیده می شد به سختی مجازات می شد حتی اگر خودشان ندانند که تقلب داده اند؛ به خصوص در این امتحان که امتحان چفت شدگی بود. از یکی از دوستانش شنیده بود که ناظران جادوی چفت شدگی فراگیر را روی دانش آموزان اجرا کده اند.
رفت و سر جای خود نشست . برگه را نگاه کرد؛ یک مشت سوال که اگر می خواست به آنها فکر کند سرش گیج می رفت و حالت تهوء برایش پیش می آمد. هر جور که شده باید تقلب می کرد او دانش آموزی بود که زیاد به درس های تئوری علاقه نداشت و به آنها توجه نمی کرد، اما در عمل از خیلی از دانش آموزان بهتر بود و خیلی خارج از جلسه ی درس تمرین می کرد و یاد گرفته بود که چگونه چفت شدگی فراگیر را دور بزند و به تعدادی از دانش آموزان یاد داده بود . در همین فکر ها بود که ناگهان احساس کرد که کسی به ذهنش حمله کرده و فهمید که دیگر دانش آموزان نیز این را فهمیده اند. با ذهنش به دانش آموز فهماند که هیچ چیز ننوشته است و آنگاه متوجه شد که کتاب چفت شدگی آنقدر پیچیده درس را توضیح داده که محال است هیچکدام از بچه ها چیزی از آن را فهمیده باشند و همه داشتند سعی می کردند که ذهن دیگری را بخوانند. فکر کرد که چه کسی جواب همه ی سوالات را می داند و تنها جوابی که به ذهنش رسید ناظران بود. سعی کرد همان طور که بار ها تمرین کرده بود حواس یکی از آنها را پرت کند و به همین دلیل تصویری از یک ساحره را که در یک مجله دیده بود به ذهن او فرستاد و بلافاصله عکس العمل او را دید که ناگهان شل شد و کرنل از همین فرصت استفاده کرد تا به ذهن او نفوذ کند به طوری که هیچ کس متوجه این تغییر نامحسوس نشد. او فقط به یک تصویر از جواب ها نیاز داشت تا بتواند آنها را بنویسد، با کمی گشتن آن را پیدا کرد. می خواست ذهن ناظر را ترک کند که متوجه شد که ذهن های ناظران همه متوجه رفتار این ناظر شده اند که آب دهانش سرازیر شده بود. کرنلیوس قبل از این که دیگر ناظران وقت کنند که به آن ناظر برسند از آنجا خارج شد و به جسم خود برگشت و شروع به نوشتن جواب ها کرد.
بعد از امتحان ایوان روزیه اعلام کرد که تمام دانش آموزان باید در کلاس چفت شدگی جمع شوند. دانش آموزان که کنجکاو بودند که ایوان می خواهد چه چیزی به آنها بگوید به کلاس چفت شدگی دویدند و در آنجا ایوان منتظرشان بود.
- سلام بچه ها من مطمئنم که همه ی شما این امتحان را با سربلندی گذرانده اید و حالا می خواهم که سوالی از شما بپرسم و انتظار دارم که با صداقت به من جواب بدهید. کدام یک از شما سوال ها را بلد بودید؟
هیچکس جواب نداد.
- می دانستم که این وزارت لعنتی این کتاب را آنقدر پیچیده نوشته که هیچکس نمی تواند مطالب آن را متوجه شود. به همین خاطر تصمیم گرفتم که جور دیگری به شما نمره بدهم. چه کسانی تقلب کرده اند؟
تقریباً همه دست هایشان را بلند کردند.
- خوب من از اول امتحان هم تصمیم داشتم که به کسانی که بهتر می توانند چفت شدگی فراگیر را دور بزنند نمره بدهم و این تصمیم را با مدیریت محترم مدرسه هم در میان گذاشته ام و پرسی جان ابتدا کمی دودل بود اما بعد توجیه شد که این طوری برای همه ی دانش آموزان بهتر است. پس نگران ناظران نباشید آنها هم همه اطلاع داشتند و شما مجازات نخواهید شد.
- دانش آموزان: بعد

زمانی که کرنلیوس به خوابگاهش بر می گشت متوجه شد که اکثر دانش آموزان خوش حالند و تنها کسانی که ناراحتند شاگرد های زرنگی بودند که تقلب کردن بر خلاف طبیعت آنها بود. او مطمئن بود که از فردا شکایات زیادی به وزارتخانه مطرح می شد و بازرسان وزارت دوباره و مانند دفعات قبل به هاگوارتز سرازیر می شوند اما این را نیز می دانست که پرسی می داند که چگونه آنها را توجیه کند.



امتحان خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام


شما به هیچ عنوان وقت نکردین درس بخونین.برای همین سعی میکنین سر امتحان ذهن دانش اموزای دیگه و حتی مراقب ها رو بخونین در حالی که برای جلوگیری از تقلب چفت شدگی فراگیر! روی همه اجرا شده ، باید سعی کنید چفت شدگی رو بشکنید و تقلب کنید .

* چفت شدگی فراگیر نوعی از چفت شدگیه که توی یه محدوده خاص انجام میشه و هرکی اونجا باشه چفت میشه .


* دانش آموزان پاسخ امتحانات رو در همین تاپیک ارسال کنند .
* امتحانات تا بیست شهریور ادامه خواهند داشت .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام


با تشکر از تدریس پرفسور ایوان روزیه و شرکت دانش آموزان عزیز در این کلاس ... بعد از پایانِ امتحانات، امتحانات با اینجا ادغام میشود ! کلاس قفل شد !

پایان ترم هشتم تابستانی


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: خواندن ذهن و چفت شدگی
پیام زده شده در: ۰:۳۷ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
امتیازات جلسه آخر ذهن خوانی و چفت شدگی:

راونکلا: 30 + 28 = 19.3 که میشود 19

ترورس:30 امیتاز
یکی دوجا لحنت عامیانه شده بود اخرش جای کار بیشتری داشت ولی به خاطر غافلگیری اخرش چیزی کم نکردم.

کرنلیوس آگریپا:28 امیتاز

گریفیندور: 30 = 10 امتیاز

تایبروس مک لاگن:30 امتیاز
خوب بود فقط من اینقدر مودب دست دانش اموز رو نمیگیرم.دوتا کروشیو میزنم خودش بره بیرون!

هافلپاف: 28 = 9.3 که میشود 9

ارنی مک میلان:28 امتیاز


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.