سارا نگاهی
نما به دیدا میندازه و توضیحات ضروری رو در قالب زیر نویس ارائه میده:
-باید وصیتنامه رو برداریم و دوباره خودمون ترجمه ش کنیم . این بیل مشکوک رو مورد بررسی قرار بدیم . یه کاری کنیم که ولدی و مرگخوار ها دیر تر برگردن . آنیت رو یه مدت گم و گورش کنیم . کلا هم نیم ساعت وقت داریم! گرفتی الان؟!!
-ها، به گمونم!
-
در این لحظه ناگهان صدای مهیبی از در برمیخیزه که حاصلش برخواستن صدایی مهیبتر از دیدا میشه :
- جـــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــغ !
سارا : چی بود این ؟
ملت : نیدونیم .
- دیدا ، برو درو وا کن . مواظب خودت باش ، شاید دارو دسته ی این یارو کله تاسه باشن .
دیدا پاورچین پاورچین و با ترس و لرز به سمت در میره و اونو آروم باز می کنه . لاشه ای که به در چسبیده بود روی پا دری میوفته .
- جــــــــــیــــــــغ !! روونا ، اینجا چیکار می کنی ؟ مگه سفر نبودی ؟
در این لحظه روونا که بخاطر برخورد به درب به حالت خلسه رفته بود ، به هوش میاد و شق و رق وامیسه و ییهو میزنه زیر گریه :
-
وای ، خداااا ، الان خودمو می کشم ، عمو ، عمو آلبوس ، هوی دیدا ی بوقی عموم کجاس ؟ دامبی من کجاس ؟ شو می لاو !
-حضار :
. بینم روونا ، تو چرا فکر کردی توی تموم ماموریتا اسم خودتو باید بیاری ؟
- الان اینا مهم نیس ! منم آدمم دیگه . حالا بگین دامبلدور کجاس ؟ دم در اعلامیشو دیدم !
سارا : با کمال تاسف باید بگم که دامبلدور عزیزمون از بینمون رفته .
- ینی واقعا مرده ؟
- :no: مگه نشنیدی می گن که شهدا همی نمرده اد و " عند المرلینهم یرزقون" اند ؟ ... اَه ، بسه دیگه ؛ روونا ببین با اومدنت چقد وقت مارو گرفتی !
- خب نقشه رو بگین شاید تونستم کمکی کنم .
- مگه خلاصه رو نخوندی ؟
- اوه . چرا چرا راس می گی . خب پیدا کردین وصیت نامه رو ؟
- خب آره اینجاس . تو جیب منه . عه ، کوش پس ؟ بچه ها بگردین . شاید افتاده زیر دست و پا !
ملت بعد از کلی گشتن به دنبال وصیت نامه که اونو پیدا نکردن ، به این نتیجه می رسن که ولدی اونو با خودش برده .
- خب سارا . می گی چی کار کنیم الان ؟
دیدا: به نظر من از اینجا به بعد باید سارا وارد عمل بشه .
سارا: ینی باید چیکار کنم ؟
- با آقا داماد تماس بگیر و ازش بپرس کجاس . بعد برو اونجا سرشو گرم کن . با این کار دو نشون می زنیم . اول اینکه فرصتی برای گیر آوردن وصیت نامه پیدا می کنیم و دوم اینکه با این کار می نونیم باعث دیرتر رسیدن ولدی و مرگخواراش به اینجا بشیم که در پیشبرد نقشه خیلی تاثیر میذاره !
-
روونا: موافقان قیام کنند !
همه ی جمعیت محفلی که من حتی از حضور یکیشون هم بجز هستیا جونز باخبر نیستم به احترام حرف این ریش سفید قیام می کنن .
- خیلی خب بابا ، باشه . روونا گوشیتو بده !
-چرا گوشیه من ؟
دیدا : بده بهش دیگه !
- باش ! فقط یکم شارژ تهش بزار می خوام با ... صحبت کنم
در جمع ولدی گرایانبلا : مای لرد ینی شما می خواین واقعا مو بکارین ؟ چرا از کلاه گیساتون استفاده نمی کنین ؟
- کروشیو بر تو بلا ، چقد حرف می زنی ! تصمیم گرفتم برم پیش حاج آقا برودریک . شنیدم تبحر خاصی در دعا نویسی داره . می خوام برای عشقم یکم مو فشانی کنم .
در همین لحظه موبایل بلا زنگ میزنه !
- اوه مای لرد ! شماره ی رووناس .
- ای جان
، بده من گوشیو . سلام عشق من روونا !
اونور خط : جان ؟ روونا ، هنوز منو نگرفته می خوای نن جون مارم به شلوارت وصله بزنی ؟
- اوه سارا ، سلام عشق من ، دیدم شماره ی رووناس ، می خواستم بگم سارا یه دفعه از دهنم پرید گفتم روونا !
- ای کچل مو فرفری ! کجایی ؟ می خوام بیام پیشت . دلم برات تنگ شده !
- آخه الان ؟ اما من الان زیر تیغ جراحی دکتر بوقیانم . نمی تونم ببینمت !
- الان میام ! بنده نامرلین های مرگخوار که قلبشون از تاپ تاپ و نگرانی اینکه ولدی یه چیزی پروندو حالا از کجا بوقیان پیدا کنن ، با صدای جیغ بلا از حالت خلسه در میان و ...
ادامه دهید پلیز !