هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۹:۰۴ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
1)تمرکز چقدر اهمیت دارد؟یه ذره؟دو ذره؟سه ذره؟یه عالمه؟جواب تشریحی کامل بدید.

تمرکز الی الخصوص در باب دوئل دارای اهمیتی بی حد و اندازه می باشد!یک فرد فاقد تمرکز هرگز نخواهد توانست در دوئل ( چه سخت و چه آسان ) موفق بشه ... اصولاً یکی از نکته های اصلی ورد سازی نیز تمرکز داشتن است ... چه ساختن ورد ، چه اجرای ورد هر دو مستلزم داشتن تمرکز هستند.

2)منابع انرژی کجا هستن؟

1-کنار قلب
2-کنار مغز
3-چرا چرت میگی باو؟
4-تو جنوب کشور(نفت)
5-حیات مادی ندارن

3)دامبلدور تو جلسه سوم چه تعداد نفس کشید؟

1-نفس نکشید.
2-یه دونه.
3-ما حواسمون به درس بود،متوجه نشدیم.
4-دو دونه.
5-با وجود این همه داف مهلت نفس کشیدنم داشت مگه باو؟

4) ----- جنگ احساسات و تمرکز هست.

1)دوئل
2)قابلمه
3)داف
4)سیم سرور
5)دعوا


[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
هری پاتر و شاهزاده ی سه رگه

- - - - - - - - - - -

طنابی که بالا می بینید ، از دیوار خانه ای آویزان بود . معجون مرکب پیچیده که بعد از شش ماه درست کرده بود ؛ حالا فقط کافی بود که این طناب درونش ریخته شود . بوقی ، این طناب نیست ! تصویر کوچک شده

مارآفریقایی است . پسرک سرش را بلند کرد و به مار آفریقایی خیره شد که به حالت همون نخ در هوا تکان میخورد و رنگ هایش به هم می ریخت . پسرک دستش را دراز کرد که او را بگیرد ، فریاد کشید !

- اووووی! ماریکه بوقی! من که نمیخوام بهت صدمه بزنم! تصویر کوچک شده
-Sorry, Idon't undrestand you! Plz speak Snake's language! تصویر کوچک شده
- سیس پیس فیس میس لیس کیس! تصویر کوچک شده
- !

مدتی بعد

پسر به شدت تمرکز کرده بود و عرق میریخت. مار از شدت ِ بوقی بازی های هری پاتر ، غش کرد و بی حرکت روی زمین افتاد . صدای آهسته ی هری در فضا پخش شد . چیزی زمزمه میکرد .

- ماری دارم خوشگله، فرار کرده ز دستم! دوریش برایم مشکله، کاش کی اونو میبستم! تصویر کوچک شده

پسرک کله ی مار رو گرفت و چلق! اون رو به سمت دیگری چرخاند. زبان دو تکه ی مار از دهانش بیرون افتاد و به شکل زخم صاعقه مانند روی پیشانی اش در آمد. هری مار را برداشت. طبق دستور کتاب باید استخوان ماررا خارج میکرد ...

مدتی بعد
هری که عجله داشت زودتر معجونش را بخورد تا به شکل ِ دامبلدور در بیاید و برای گول زدن ِ شاهزاده ی سه رگه ؛ از دیوار بالا برود استخوان ماررا سریعا از درونش بیرون کشید.

قلپ ، قلپ !
معجون را سر کشید و منتظر ماند... ده دقیقه گذشت.. هیچ اتفاقی نیفتاده بود.. دوباره خورد؛ و چیزی زیر دندانش قرچ کرد! استخوان مار ..

- هوق! تصویر کوچک شده
حالش به هم خورد و روی زمین هرآنچه که خورده بود بالا آورد. سپس به سمت مرلینگاه آن اطراف گشت. و هرگز دستش به شاهزاده ی سه رگه نرسید! بوقی همه ی این کاراش واسه این بود که تمرکز نکرده بود!

.
.
.
.

-- استاد سعی کردم کوتاه باشه! --


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۹ ۱۸:۱۱:۳۴

[b]دیگه ب


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۷:۴۹ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
1)تمرکز چقدر اهمیت دارد؟یه ذره؟دو ذره؟سه ذره؟یه عالمه؟جواب تشریحی کامل بدید.

تمرکز خیلی هست ، اهمیتش خیلی هست ! تمرکزش خیلی هست ، کلا همش خیلی هست ، تمرکز باید کرد ، تمرکز میشود ! خیلی هست ، تمرکز مهم هست ! خیلی هست ، تمرکز ده تا مهم هست !

2) منابع انرژی کجا هستند؟

1-کنار قلب
2-کنار مغز
3-چرا چرت میگی باو؟
4-تو جنوب کشور(نفت) !
5-حیات مادی ندارن

3)دامبلدور تو جلسه سوم چه تعداد نفس کشید؟

1-نفس نکشید.
2-یه دونه.
3-ما حواسمون به درس بود،متوجه نشدیم.
4-دو دونه.
5-با وجود این همه داف مهلت نفس کشیدنم داشت مگه باو؟ البته این نیز گزینه ای بس منطقی هست !

4) ----- جنگ احساسات و تمرکز هست.

1)دوئل
2)قابلمه
3)داف
4)سیم سرور
5)دعوا


[b]دیگه ب


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۷:۱۴ چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
سوالات:

1)تمرکز چقدر اهمیت دارد؟یه ذره؟دو ذره؟سه ذره؟یه عالمه؟جواب تشریحی کامل بدید.

2)منابع انرژی کجا هستن؟

1-کنار قلب
2-کنار مغز
3-چرا چرت میگی باو؟
4-تو جنوب کشور(نفت)
5-حیات مادی ندارن

3)دامبلدور تو جلسه سوم چه تعداد نفس کشید؟

1-نفس نکشید.
2-یه دونه.
3-ما حواسمون به درس بود،متوجه نشدیم.
4-دو دونه.
5-با وجود این همه داف مهلت نفس کشیدنم داشت مگه باو؟

4) ----- جنگ احساسات و تمرکز هست.

1)دوئل
2)قابلمه
3)داف
4)سیم سرور
5)دعوا

ممنون و موفق باشید.




Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۵:۴۳ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
جلسه سوم دوئل جادوگری:

دامبلدور با خوشحالی تکالیف دانش آموزان رو پخش کرد.در این بین هر از گاهی دستی بر روی پسرک سال اولی میکشید و از طرف دیگه به در و داف هاگوارتز شماره میداد تا شاید فرجی بشه.

--------------

'گریفیندور:

پرسی ویزلی :30 امتیاز
چارلی ویزلی :25 امتیاز
باب آگدن :25 امتیاز
پیتر پتی گرو :22 امتیاز
سيموس فينيگان :27 امتیاز
تد ریموس لوپین:28 امتیاز

هافلپاف:

پیوز :30 امتیاز
آراگوگ :25 امتیاز

راونکلاو:

آریانا دامبلدور :25 امتیاز
گابریل دلاکور:30 امتیاز

--------------

پخش برگه تکالیف که تموم شد کنار یکی از همین ساحره های خوش اندام نشست و دستی بر گردن وی انداخت.دخترک که به شدت سرخ شده بود و نمیدونست از خوشحالی چیکار باید بکنه سرشو پایین انداخت.دامبلدور بهش نگاهی کرد و لبخند شیطنت امیزی زد.

-خب بچه ها.امروز قراره در مورد تمرکز صحبت کنیم.ببینین بدن هر انسان کامل و سالم دارای چند منبع انرژیه که اگر بشه از اون ها کمک گرفت میشه کارهایی فراتر از جادو هم انجام داد.پس ما باید از این منابع استفاده کنیم تا قدرت خودمون رو افزایش بدیم..بزرگترین جادوگران دنیا هم نتونستن که از تمام منابع انرژیشون استفاده کنن و کامل از قدرتش استفاده بکنن.

پسرکی با صدای نازک و با عشوه بعد از اینکه دستشو بلند کرده بود،گفت:

-ببخشید پرفسور این منابع کجا هستن؟توی بدن هستن یا روشون؟

دامبلدور که از این سوال خندش گرفته بود،داف بغلش رو بوسید و از پیشش بلند شد.به طرف پسرک سیفیت رفت و این بار بغل اون نشست.با دستش لپ پسرک رو کشید و بهش چشمک خطرناکی زد.

-ببین جیگرم..این منابع مادی نیستن..یعنی اینجوری نیست که شما یه دکمه بزنید و این انرژی ها آزاد بشن..این منابع معنوی هستن و فقط با کمک تمرکز آزاد میشن..تمرکز مهمترین نکته و موثرترین کاریه که برای آزاد کردن این انرژی ها میشه به کار برد.حتما برای خیلی هاتون سوال پیش اومده که اینا چه ربطی به دوئل دارن.

دامبلدور از پیش پسرک بلند میشه.با چشماش تمام دانش آموزان رو که نصفشون پسران سیفیت و نصف دیگشون ساحره های زیبا بودن از نظر گذروند.بعد به طرف میز خودش رفت و بر روی صندلیش نشست.

-خب جواب این نکته مشخصه..تمرکز دو تا نقش مهم تو دوئل داره.شاید یکی از مورد هاشو تا اینجا فهمیده باشین و خیلی هاتون فهمیده باشین که بحث قبلی من برای چی بود ولی مورد دوم.

میدونین؟تو دوئل باید ما بدونیم چیکار باید بکنیم و هدف کلیمون چیه.اگر ما تمرکز داشته باشیم که چه وردی استفاده کنیم و چه زمانی به کارش ببریم و هدف اصلیمون هم مشخص بشه به راحتی پیروزیمون تو دوئل تضمین میشه.موضوع جالبش اینه که تو درس های دیگه هم شما اهمیت تمرکز رو متوجه شدید.تو گیاه شناسی برای انتخاب گیاه مناسب و پرورش مناسبش و تو بقیه درس ها ولی ما به اونا کاری نداریم.برای من مهمه که تو کلاس دفاع برابر جادوی سیاه شما یاد گرفتین که با جانوران سیاه مقابله کنید ولی آیا متوجه شدین که مهمترین عامل پیروزی شما به موجودات سیاه همین تمرکزه؟

اهمیت تمرکز تو دوئل به وقتی بر میگرده که شما بین مرگ و زندگی دارین دوئل میکنید..دوئل های دوستانه و مسابقه ای به هیچ وجه نمیتونه این مورد رو به خوبی نشون بده ولی فقط کافیه فرض کنین که با یه دشمن رو به رو هستین..میخواین باهاش مقابله کنید.یه لحظه تمرکزتون رو از دست بدین،پاد ورد یا جاخالی نا مناسب بدید مردید.همچنین اگر از فرصت استفاده نکنین و به خوبی ورد نفرستین هم شکست میخورید.حتی تجسمش هم دردناک و سخته و این موضوع تمرکز رو به خوبی نشون میده.

دامبلدور دوباره به تمام کلاس نگاهی انداخت.دانش آموزان به فکر فرو رفته بودن و در مورد موضوع درس به شدت فکر میکردن.دامبلدور که از این قضیه خیلی خوشحال بود اونا رو به حال خودشون گذاشت و از کلاس بیرون رفت.

وقتی دانش آموزان سرشون رو بالا گرفتن،تکلیف بر روی تخته نوشته شده بود.با سرعت اونو تو دفترشون یادداشت کردن و از کلاس بیرون رفتن تا از وقت راز و نیازشون کم نشه.

تخته سیاه:
اهمیت تمرکز رو تو هر رشته جادوگری(دوئل،گیاه شناسی،معجون سازی،ورد ها،تاریخ جادوگری و … )که خواستین نشون بدید.فقط یکی از رشته ها رو انتخاب کنید و سعی کنین که به کوتاه ترین شکل ممکن بنویسین که برای چشمهای آبی و روشن منم مشکلی پیش نیاد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱ ۱۵:۴۴:۵۰
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱ ۱۶:۱۶:۴۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱ ۱۶:۲۳:۳۵



Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۱:۴۸ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
- خوب دوستان عزیز ، امروز به همت پرسی اینجا یعنی پارک لاله دوره هم جمع شدیم و قرار هست حسابی تفریح و اینا کنیم . و از اونجایی که نمیخوایم افکت هری پاتری رو ول کنیم ، میخوایم که اینجا یه دوئلی هم برقرار کنیم ! موافقید ؟

لی جردن ، سیریوس بلک ، روبیوس هاگرید و فنگ :

دامبلدور با دقت دور افراد حاضر چرخید و تک تک اونها رو از نظر گذروند و شروع به گفتن تک تک اسامی کرد تا بتونه اونها رو برای دوئل بسنجه : لی جردن ! ... پسرکی عینکش رو زد روی چشمشو با تیریپ خاصی با موهای بلندش چرخید به سمت دامبلدور . دامبلدور بدون اینکه بیشتر از این فکر کنه گفت : امم ، برو توی جایگاه دوئل بوقی ! و مکث کوتاهی کرد و ادامه داد : فنگ ! پسرکی که تی شرت سیاه تنگی پوشیده بود با مقادیری ریش زیر چونش به سمت دامبلدور برگشت !

دامبلدور : امم ، بزار ببینم ... امم ، خوب اگه این ریشات نبو
د میشد یه فکری به خاطرت کرد ، ولی خوب ، برو تو ام پیشه لی وایسا تو جایگاه دوئل ! عهه ! و ادامه داد : سسیلیا !

-

دامبلدور با تعجب نگاهی کرد و گفت : چی ؟ ساحره ؟ صبر ببینم ... و از روی لیست خوند : پومانا اسپراوت !

-

دامبلدور وحشت زده پرسید : دو تا ساحره ؟؟ بکشیدشون این بوقیا رو ! و زمانی که داشت مجددا لیست رو نگاه میکرد ، پرتو های سبز رنگ آواداکداورا بودن که از کنارش رد میشدند . با دقت عینک نیم دایره ایش را روی بینی عقابی اش جا به جا کرد و مجددا به لیست خیره شد و بعد از چند لحظه گفت : روبیوس هاگرید ؟!

- تصویر کوچک شده

دامبلدور با عصبانیت فریاد زد : برو گمشو خودت توی لیست دوئلیا دیگه بوقی ! با این ریش و پشم انتظار داره دسته راست من بشی اینجا ؟ و هاگرید رو تا جایگاه دوئل با نگاهش همراهی کرد که با ناراحتی قدم بر می داشت . بار دیگر به لیستش خیره شد و گفت : سیریوس بلک !

- تصویر کوچک شده

دامبلدور با عصبانیت گفت تو هم برو توی جایگاه دوئل ... امم ... نه صبر کن ببینم ... چرا انقدر سفید مفیدی تو ؟ باب جایگاه چیه ، به اینجا


دقایقی بعد - جایگاه دوئل

لی جردن و روبیوس هاگرید مقابل هم دیگه ایستادند و فنگ هم مسئولیت داره بیش از پیش با طلسم های متعدد جسد سسیلیا و پومانا اسپراوت رو بدلیل حضورشون در کنار دامبلدور داغون کنه . چوبدستی ها آماده هست و بالاخره با شنیدن صدای سوت دامبلدور شروع میکنند .

- سکتوم سمپرا !
- پتریفیکوس توتالوس !
- کروشیوو !
- آلوهومورا !

با صدای سوت دامبلدور لی و روبیوس متوقف میشن و به حرف دامبلدور گوش میکنن : بوقی ! آلوهومورا دیگه چی بود ؟ آخه تو دوئلم از این چیزا استفاده میکنن ارزشی ؟ میخوای چیو باز کنی ؟

لی که قرمز شده بود گفت : خب ، پرسی همیشه میگه این یه طلسم بیناموسی خاصه که توی دوئل تن به تن استفاده میشه ! برای باز کردن طرف مقابل به کار میره دیه !

دامبلدور : من واقعا لذت میبرم که شما انقدر حرف پرسی رو گوش میدید ، بیا بغلم عزیزم ! و به این صورت میشه که لی هم در کنار سیریوس روی پای دامبلدور که روی سکویی نشسته جا میگیره . بعد از اینکه دقایقی سیریوس و لی رو ناز میکنه ، خطاب به فنگ میگه : امم ، بوقی ، بیا با این روبی دوئل کن ، اونا رو دیگه ولشون کن بد بختا جر خوردن خوب !

- اکسپلیار موس !
- سرپنسوریتا !
- آواداکداورا !

مجددا دامبلدور دوئل رو متوقف میکنه و با خوشحالی فنگ رو به سمت خودش میکشه و میگه : من واقعا لذت میبرم که تو در راستای کشتن یکی از پسرهای سیاه میاه قدم برداشتی ! از الان تو هم جزو دست های راست من هستی ، بیا اینجا پیشم بشین . و نگاهی به روبیوس که غمگین وسط جایگاه دوئل ایستاده میکنه و با خودش فکر میکنه که از پسر نمیشه گذشت ! حالا میخواد سفید باشه یا سیاه و به این صورت میشه که هاگرید رو هم به سمت خودش میکشه و با هم دیگه با فنون خاصی مشغول راز و نیاز میشن .

دامبلدور : تصویر کوچک شده


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۹:۳۸ سه شنبه ۱ مرداد ۱۳۸۷

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
دو سال قبل
- پسرک!تو منو کشتی!ولی انتقام من رو از تو خواهند گرفت.
- تتق!تتق!گرگ اسپانیایی ، برو بمیر!
پرسی ویزلی کف اتاق نشسته و تند تند تخمه میشکنه و فیلم میبینه!درهمین لحظه لرد داخل میشه و فریاد میزنه:پـــرســی!باز که نشستی پای این فیلم های مشنگی!حداققل جلسه های خصوصیشون رو نیگا کن!
پرسی:ارباب!
لرد دستی به سر کچلش کشید (این فضاسازی جز بیان کچلی لرد و تضعیف روحیه مرگخواران سود دیگری ندارد!) و گفت:ببند!یه ماموریت داری،میری وزارت سحر و جادو،یکی داره دردسر درست می کنه.می خوام حالشو بگیری!افتاد؟!
پرسی دستی به سر کچل لرد کشید ! و پرسید:حالا یارو کی هست؟
لرد:نمی دونم.مثل این که یه کلاه بزرگ روی سرشه.قبل از این که بری رمز اون کانال هایی که من دوست دارم رو روی یه کاغذ بنویس بعد برو!
باجه وزارت
پرسی ویزلی با یه دستش نقابش رو مرتب می کنه و با اون یکی دستش شماره مخصوص رو میگیره که ناگهان مردی بسیار خوش اندام،با کلاه بزرگی که چهره اش را پوشانده وارد میشه.
پرسی:( لازم به ذکره قیافه پرسی از پشت نقاب معلوم نیست!)
-آقا!یه ذره برو اون ور تر!این جا خیلی تنگه!
در همین لحظه باجه لرزید و پایین رفت،ناگهان با لرزه ای شدید تر بین دو طبقه ایستاد و صدای بی روح زنی در آن پیچید:کارمندان گرامی!به علت قطعی برق،باجه نمی تواند حرکت کند!از شما خواهش مندیم به علت کمبود جا دست به اعمال ناشایست نزنید و صبر پیشه کنید!به یاری مرلین برق تا یک یا دو ساعت دیگه وصل شده و باجه حرکت میکند!در آخر به علت سیستم امنیتی غیب و ظاهر شدن در باجه ممنوع میباشد!
پرسی داد زد:لعنت به وزیر با این کاراش!آقا!این کلاه شماچه قدر خوشگله!یادمه یه بار اومدم وزیر رو ترور کنم از این کلاه ها سرش بود.
مرد پرسید:این نقاب شبیه نقاب مرگخوار هاست!تو کی هستی؟!
پرسی با لبخند نامش را گفت اما بعد از دیدن چوبدستی مرد که زیر چشمش قرار داشت لبخندش خشک شد!
مرد با حرص گفت:خیلی وقت میشد مامورام رو فرستاده بودم تا حالتو جا بیارن!اما در میرفتی!حالا خودم باید سر یه فرصت مناسب این کارو بکنم!
پرسی دوباره لبخند زد و گفت:چه فرصتی بهت از الان؟!
مرد او را هول داد،سپس درگیری شدیدی صورت گرفت.در آن فضای کوچک طلسم های رنگارنگ مدام به در و دیوار می خوردند تا این که طلسم التهاب پرسی به دیوار خورد و کمانه کرد و روی دست مرد فرود آمد.ناگهان همه جا را مه فرا گرفت.صدایی در فضای باجه پیچید:
ای پرسی!می دانی شخصی که با او دوئل کردی کیست؟او یک سیفیت تمام عیار است!مبادا دیگر با او بدرفتاری کنی!نام او آلبوس سوروس پاتر است.بعد از انجام مجازاتت باید از او طلب بخشش کنی!وگرنه تا ابد خشم مرلین بر تو نازل میشود.
پرسی اشک هایش را پاک کرد و زمزمه کنان گفت:ای مرلین!مجازاتم چیه؟!
- تف!تف،تف،تف،تف!همین کافی است!زت زیاد!
پرسی که انگار دوش گرفته بود، آب موهایش را چلاند و با آغوشی باز به سمت آلبوس که حال کلاه وزارت را از سرش برداشته بود،رفت!
در همین لحظه برق های وصل شد و باجه شروع به حرکت کرد. اما آلبوس آن را نگه داشت تا بعد از انجام کاری که الویت داشت به سمت محل کارش برود!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
سلام را میکنیم خدمت شما شنوندگان عزیز و محترم برنامه "دوئل روز"."دوئل امروز "دوئل روز"بین خانم بسیار محترم و خوش اندام-که در اینا معنی زیبا و قشنگ رو میده- آنیتا ویلفریگ و آقای بسیار وارد و آشنا به کار دوئل،آقای ایگکارن هست.وقت شما عزیزان رو نمیگیرم و یک راست میریم سر دوئل این دو عزیز.آرزوی موفقیت میکنم برای این دو.


دور بین روی یکی از خالهایی که بر روی دماغ گوینده قرار داشت حرکت میکونه و بر روی صورت دو دئل کار زوم میکنه.خانم ویلفریگ،با قامتی بلند،ردای سیاه و قرمزی رو پوشیده و بصورت بسیار ژانگولرانه و ضد آسلامی ایستادن و انگشتان خود را بصورت ضد آسلامی تری رو به دوربین تکان میدن. آقای ایگکارن نیز روبروی خانم ایستادن و هر از چندگاهی،پکی به سیگار برگشون میزنند که این کار باعث دود و بالارفتن دمای اتاق میشه.



داور محترم چیزی سوت مانند رو از توی جیبش در میاره و سر سوت رو در دهان خودش قرار میده.بعد از مکیدن سر سوت،نیرویی از اعماق ته خود ول میده و صدای بلندی از سوت خارج میشه-که در اینجا این صدا یعنی دوئل شروع شد.با شنیدن صدای سوت،دو چیز بسیار دراز،که شباهت زیادی به ک.ر(کمر)خر داره از چوب دوشیزه خارج شده وبسوی موسیو ایگکارن رها شدند.آقای ایگکارن تکانی به باسن مبارک دادن و چوب خود را بالا بردن.بسرعت برق وردی رو زمزمه کردن،که این باعث ناپدید شدن دو چیز کمر مانند گشتید.لبخند گل و گشادی بر لبان جناب ایگکارن نقش بست.ولی این تنها شروع دوئل بود و خانم ویلفریگ تازه داشت گرم میشد.


خانم ویلفریگ کش و قوسی به خود دادند و چوب خود را مجددا بسوی آقای ایگکارن نشانه گرفتن.این بار فقط یک چیز از چوب وی رها شده که هیچ شباهتی به کمر نداشته.بلکه بیشتر شبیه به یک دایره بود.دهان اقای ایگکارن،با دیدن این صحنه باز ماند.با دستش سیگار خود را گرفته و با دست دیگرش ردایش را چسبید.پرش بسیار سارااوانزانه(جادوگری بنویسید.این همون ماتریکسانه یا ژانگولریانه هستش)کرده و خود را،بصورت افقی از وسط این دایره تو خالی رد کرد و تصویر بسیار بیناموسانه ای رو بوجود آورد.(اگر این صحنه رو بصورت اسلوموتن ببینید زیبا تره.)


آقای ایگکارن،بعد از انجام دادن این حرکت،بسرعت کریشوهای لرد،تکانی به چوب خود داده و ورد سیفیتی را تقدیم به حریف خود نمود.ورد به کله خانم ویلفریگ خورده و این،باعث متلاشی شدن کله خانم گردید.ملت تماشاچی با دیدن این تصاویر،به این نکته پی بردند که وردهای سیفیت،تنها چیزهایی هستند که میبرند.




Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۱۰:۱۶ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
دامبول دستی به سر پرسی کشید و گفت : « خوب پسر خوب ! حالا نوبت توئه ! »
آنها در سالن اصلی هاگوارتس قرار داشتند و دامبول هزاران پسر سیفیت را با خود همراه کرده بود تا دوئل را به آنها بیاموزد ! پرسی جلو رفت و در روبروی خود پانسی پارکینسون را یافت ! پرسی با ناراحتی چوبدستی اش را بلند کرد و دوئل را با ورد اکسپلیارموس آغاز کرد. پس از آن انوار رنگارنگ در سالن تاریک فواره می زد و به اطراف پراکنده می گشت !
پرسی سر انجام ورد پتریفیکوس توتالوس را فرستاد و این ورد کارگر افتاد. سپس پرسی بدن پانسی را در آغوش گرفت و با خود به سمت خوابگاه گریفندور برد ! هنوز از در سالن اصلی خارج نشده بود که نور نارنجی مایل به سبزی در سال پیچید و صدایی اکو دار شروع به صحبت کرد : « بخوان .... بخوان به نام مرلین که بیناموسی را آفرید »
دامبول شروع به توضیح دادن کرد : « همونطور که مشاهده کردید پرسی به دلیل اینکه خیلی خردمندانه با دختر زیبایی دوئل کرد و سپس او را به سمت تخت خوابش برد به عنوان جانشین من و پیامبر بعدی آسلام انتخاب شد ! »
دامبول سپس بارتی کراوچ را کمی به خود فشرد و سپس او را به سمت زمین دوئل روان کرد. بارتی با ناراحتی پا به پیست دوئل گذاشت ! فضای سالن تاریک بود. زیر پای بارتی تشکی قهوه ای رنگ قرار داشت و روبرویش دین توماس ، پسر سیه چرده ای ایستاده بود. اینبار بارتی سعی کرد دوئل را سنگین آغاز کند : « استیوپفای»
دین بلافاصله با ورد های خارق العاده ای حرکت بارتی را پاسخ داد و بارتی را ناچار به استفاده از ورد های پیشرفته کرد !
چشمان هزاران دانش آموز به سمت پیست دوئل خیره بود. هر ثانیه نوری با رنگی دیگرگون از نور قبلی می درخشید و چشمان دانش اموزان را خیره تر می کرد. تا اینکه دین توماس ورد کراچیو را دفع کرد و یک ورد استیوپفای فرستاد که مستقیم به سینه بارتی خورد !
بارتی بیهوش بر زمین افتاد. ناگهان نور زرد رنگی در سالن درخشید. نوری که چشم هر جنبنده ای را کور می کرد. نیمی از دانش آموزان چشمانشان را بستند ! لیکن انها که چشمشان باز بود با صحنه وحشتناکی مواجه شدند. از میان سقف جادویی سالن نوری درخشید و آذرخشی به زمین زد و مستقیم به سر دین توماس خورد و دین به مجسمه ای سنگی مبدل شد.
صدای های آه و هیاهوی وحشت زده دانش آموزان شنیده میشد ! در این میان تصویر مات میشه و این وسط فقط صورت دامبول معلومه که روبه دوربین میگه : « و همانا این است سزای کسانی که با پسران سیفیت دوئل کنند ... »


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس آموزش دوئل
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
جمعه...28 تیر...پارک لاله

حدود 10 نفر از اعضای جادوگران بر روی سبزه های پارک نشسته بودند.آلبوس دامبلدور با 4 تن از نوچه های سیفیت خود سخت مشغول گفت و گو بود.در گوشه ای دیگر پومانا اسپراوت کدهای زوپس را از کتابی که در دست داشت حفظ می کرد.بقیه هم به دور از همه این مسائل در مورد دکمه های خراب شده ctrl و f5 کیبورد خود صحبت می کردند.هنوز یکی از اعضا نیامده بود.

ریــــــــــــنگ!ریـــــــــــــنگ!(افکت صدای زنگ خوردن موبایل آلبوس)

-بله؟

-لی جردن هستم. من الان تو پارک هستم. ولی پیداتون نمی کنم!کجای پارک ملت هستین مگه؟

-گفتی کدوم پارک؟

-ملت!

آلبوس های های گریه کرد و موبایل خود را خاموش کرد.ملت مات و مبهوت او را نگاه می کردند.

پرسی:

-چی شده؟ چرا گریه می کنی؟

-لی جردن بود!گفت پارک ملت هستم. خسته شدم از این بوق بازیا!
- گفتی کدوم پارک؟

-ملت!

در این لحظه صدای آژیر آسمانی به گوش رسید. همه با تعجب به آسمان نگاه می کردند تا ببینند منبع صدا از کجاست.اتوبوسی پرنده به رنگ سبز و سفید در آسمان دیده شد که مستقیم به سوی آن ها می آمد.پس از یک فرود کاملا ماهرانه که منجر به پرتاب شدن تکه های درشت سبزه به اطراف شد، سرانجام صدای آژیر آن قطع شد.در آن باز شد و فردی با ردایی به رنگ سبز تیره از آن خارج شد.درجه های نظامی بر روی لباسش دیده می شد.بدتر از این نمی شد!مامور ارشاد آسلامی وزارتخانه، برای دستگیری آنان به آن جا آمده بود.

-متفرق شید!واسه چی این جا جمع شدین؟ نکنه می خواین کودتا کنید؟

ملت:

پرسی که مسوول میتینگ بود و خود را موظف می دانست از اعضا حمایت کند،به جلو رفت و با لحنی چاپلوسانه گفت:

-جناب سروان!ما از طرف یه سایت فانتزی اومدیم و این جا میتینگ برگزار کردیم.تو اون سایت ما داستان های قشنگ می نویسیم.اون جا به مردم کدهای زوپس هم یاد...

-خفـــــــــــــه! اولا من سروان نیستم سردار هستم!سردار رادان! این جفنگیات چیه تحویل من می دی؟بوقی!من از این چیزهای سر در نمیارم و اگه یکبار دیگه حرف این مشنگیات رو بزنی همتونو به راجر می سپارم! جمع کنید بساطو! برین یه پارک دیگه!

ملت: کدوم پارک؟

-ملت!

-اعضا:

پرسی:

-جناب سردار!اون جا خیلی دوره!نمی شه رفت. تورو خدا کوتاه بیاین!

-شرط داره!

-چه شرطی؟

-ملت() چیز ببخشید!اگه خیلی دلتون میخواد این جا بمونید باید یکی از شماها با من دوئل کنه.

بهتر از این نمی شد.سردار رادان نمی دانست بزرگ ترین دوئل کنده قرن،کسی که گریندل والت را سرویس کرده بود در نزد آنان هست!

-آه البته!پس خیلی دلتون می خواد با ما بجنگید!دلتون می خواد با آلبوس دامبلدور قهرمان و معلم دوئل ما مسابقه بدید؟

و دستش را به سوی جایی که آلبوس لحظاتی پیش آلبوس آن جا بود دراز کرد.اما او آن جا نبود و به جایی دورتر فرار کرده بود.

پرسی: خوب نظرتون راجع به خودم چیه؟

رنگ پوستسردار ابتده قرمز و سپس بنفش و سرانجام به رنگ نارنجی در آمد.در حالی که چوبدستیش را با حالت تهدید آمیز به سوی پرسی گرفته بود گفت:

-بوقی تو چی خیال کردی؟ اینجا مملکت آسلامیه! دوئل با پسر سیفیت حرام است!حرام!

-نظرتون راجع به این ساحره عزیز،پومانا اسپراوت چیه؟

-نــــــــــــه!من نمی خوام دوئل کنم!من می خوام برم خونمون!عجب غلطی کردم اومدم میتینگ!

سردار رادان دیگر طاقتش تمام شده بود.در اتوبوس به صورت اتوماتیک باز و بسته می شد . بی صبرانه انتظار دستگیری افراد میتیگ بود!

-ببینید اراذل عزیز!ما یا با ساحره ها دوئل می کنیم یا با افراد غیر سیفیت!حالا سه ثانیه بهتون وت می دم تصمیم گیری کنید.وگرنه...

صدای باز و بسته شدن در اتوبوس بیشتر از هر موقع دیگر به گوش رسید.

-یـــــــــــــــک!

پرسی با نگرانی به اطراف نگاه کرد.هیچ فردی با این شرایط دیده نمی شد.

-دوووووووووو!

بدتر از این نمی شد.سفیدی در بین اعضا موج می زد.اما ناگهان نگاهشیطنت آمیز پرسی بر روی یک نفر ثابت ماند و او کسی نبود جز سیریوس سیاه!

-ســــــــــــــــــــه!

سیریوس:


[b]تن�







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.