ناگهان پنجره شکست و کنت دراکولا وارد شد...
تق...(افکت پریدن کنت از لبه پنجره)
لرد : س...سلااااااااااااام
کنت با حالت تحقیر آمیزی دستشو به نشانه ی جواب سلام لرد تکان داد و نگاهش رو روی مورگان متمرکز کرد که در دقیقه به 30 رنگ مختلف در میومد.
کنت : هوووم اوهوم!
لرد : من نوکرتم خبری نیست امن و امان.
کنت : اهم اهم
لرد : این حرفا چیه داش بیا بشین یه چایی بزنیم.
لرد که فکر میکرد دیگه با کنت جور شده به طرفش رفت تا بغلش کنه.
کنت : هووووووووی کجا میای؟
لرد :
کنت : که از ابهت تو در رفتن آره؟ بچه ی مردمو شکنجه میدی؟ بی ناموس!!!
لرد : من...؟من کی...؟ اصلا تو...؟اصلا به من...؟چی؟با منی؟ دزد خودتی...
کنت : تو اون لرد سیاهه ای که میگن؟ چه قدر با مزه ای ناااااااازی!
مورگان : ار...ارب... ارباب....؟
کنت که دید حال مورگان کمی بهتر شده و از 30رنگ به 15 رنگ رسیده رو به لرد کرد و گفت : هوی بی ناموس با تو ام.پاشو بریم بگردیم دنبال این... چیز... چی میگن...؟ همین چیزا دیگه!
مورگان : چیز؟چیز چیه؟
لرد که کمی عزت نفسشو بدس آورده بود گفت : وای اوه مای هورکراکس! کنتیوس جون تو ام با مایی؟
کنت : خفه! بی ناموس گوشت تلخ پاشو بینم!
لرد که مثل بچه گیاش شده بود بلند شو و با اخم به کنت نگاه کرد.
کنت : خوب خوب خوب حالا راه میفتیم.هوووی بی ناموس اگه فاصلت با این یارو از 3 متر کمتر بشه یه حالی بهت میدما.
لرد با چشمانی مظلوم مثل چشمای اون گربه هه تو شرک به کنت نگاه کرد و به راه افتاد.
در همین حال که جلو میرفتن مورگان زیر چشمی به کنت نگاه میکرد و هی بهش چشمک میزد.
کنت تو دلش : عجبا پس مقصر این یکی بوده اون یارو لرده خیلیم بی ناموس نیست!!
در همین افکار بود که لرد یه دفعه شرجه زد و روی یه کپه از آتا آشغالای گوشه دیوار افتاد.
کنت : آخییییییییییی الهی.به حق جد بزرگوارتون مر...مری...مریلن... یا حالا هرچی خدا شفاش بده!
لرد : وای نگاه کن سیاه ترین چیزی که به عمرم دیدم.هم ظاهری هم باطنی،واااای وااااااای نگاه کن مورگان!
مورگان : اون چیه ارباب؟
لرد : خاک تو سرت این آخرین کش تمبونه سالازار اسلیترینه!میبینی؟واقعا محشره،بی نظیره.
لرد که قطره اشکی از گوشه ی چشمش سرازیر شده بود رو به کنت کرد و گفت : کنتیوس ببین چه قدر ناز و رویاییه؟نیست؟بی خود کردی میگی نیست! چه طور جرعت میکنی؟ خیلی نامردی!!!!!
لرد زد زیر گریه(آهنگ غمگین پخش میشه)
کنت که دیگه داشت کفری میشد گفت : وای جیگرم کباب شد!سگ گازت بگیره! پاشو بابا خجالت بکش....
اما لرد رفته رفته گریش بیشتر شد و تا اینکه شروع به خود زنی کرد.چوبدستیشو گرفت طرف خودشو فریاد زد : کروشیو...!
مورگان که از اد و اطوارای لرد ترسیده بود دوباره شروع به افزایش رنگ کرد.
لرد هم که مشغول دست با زدن بود و خودشو میکوبید به در و دیوار و کنت هم آروم داشت این صحنه رو نگاه میکرد.
لرد همچنان داشت با سر به دیوار میکوبید که یییییییییی هوووووووووووووو کلش رفت تو دیوار.دیوار ترک برداشت و کم کم فرو ریخت.لرد که خودزنیشو متوقف کرده بود با چشمای قلنبه به اونور دیوار نگاه کرد :
اونور پر بود از اشیای عتیقه،مجسمه های بزرگ و انواع و اقسام مسائل جادویی و ازین حرفا...!
-----------------------------------------------------------------
پ.ن.: نقد کنین لطفا شدیدا عمیقا انصافا
ویرایش شده توسط ابرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۳۰ ۱۵:۰۵:۱۰
seems it never ends... the magic of the wizards :)