هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سالن انتظار
پیام زده شده در: ۱۳:۵۰ جمعه ۲ فروردین ۱۳۸۷
#4

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ولي كار سوروس اسنيپ هنوز تمام نشده بود.با دستاني لرزان فرم دوم را برداشت و با ترديد نام مرگخوار بعدي را نوشت.

بلاتريكس لسترنج

طولي نكشيد كه ديوانه سازها ساحره اي ضعيف و غميگين را كه كوچكترين شباهتي به بلاتريكس مغرور نداشت آوردند.

بلاتريكس با آخرين ذره هاي غروري كه در وجودش باقي مانده بود سعي ميكرد دستان سرد و نفرت انگيز ديوانه سازها را از خود دور كرده و به تنهايي قدم بردارد.ولي به زودي خسته شد و خود را تسليم دو ديوانه سازي كرد كه او را كشان كشان به سالن ملاقات ميبردند.

اسنيپ با ديدن وضعيت رقت بار بلاتريكس احساس شرم كرد.سرش را پايين انداخت تا نگاهش به چشمان خشمگين بلاتريكس نيفتد.

-تو...تو...به چه جراتي اومدي اينجا؟شنيدم حالت خوبه و تو هاگوارتز به خوبي و خوشي در كنار دامبلدور زندگي ميكني.شرم آوره.من مرگ رو به همچين زندگي پستي ترجيح ميدادم.

اسنيپ نگاه كوتاهي به دو ديوانه ساز كرد.ظاهرا ساحره جوان و شادابي كه به ملاقات بارتي كراوچ آمده بود توجه ديوانه سازها را به خود جلب كرده بود.

-ميشه لطف كني و اجازه بدي من حرف بزنم؟

صداي زمزمه مانند اسنيپ باعث شد بلاتريكس اجبارا به او نزديكتر شود.

-چيه..زودتر هر چي ميخواي بگو.من حتي در آزكابان هم براي خائناي پستي مثل تو وقت ندارم.

اسنيپ كاغذ كوچكي را از گوشه ردايش به بلاتريكس نشان داد.چشمان بلاتريكس با ديدن مهر سياه و درخشان لرد سياه برقي زد.ديوانه سازها با اشتياق به ساحره جوان كه شادمانه در مقابل بارتي ميخنديد نزديكتر شدند.كاملا واضح بود كه اجازه ندارند زياد از بلاتريكس فاصله بگيرند ولي شادي و خنده هاي اشتها آور ساحره باعث شده بود كه نقشه اسنيپ آسانتر اجرا شود.

-ارباب اينو مدتها قبل به من داد.خودش به من دستور داد كه اگه تو يا لوسيوس و يا دالاهوف زنداني شدين اينو بيام و به شما بدم.

يك لحظه غفلت ديوانه سازها كافي بود كه اسنيپ كاغذ را به بلاتريكس بدهد.




Re: سالن انتظار
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ پنجشنبه ۱ فروردین ۱۳۸۷
#3

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
می دانست که سوروس باز هم به ملاقات او امده است .باز هم امیدواری های بی سر و ته که اخر همه ی ان ها باز هم به زندانی شدن در ازکابان می رسید. بیلیز اشک می ریخت . نمی خواست اسنیپ را ببیند، با دستانی که هم اکنون پر از خراش های عمیق و سطحی ،پینه های سوزان و پوست زبر خشن بود صورتش را گرفت . اشک می ریخت سوروس به دستان پینه بسته ی بیلیز نگاهی انداخت در دل به خود نفرین می فرستاد بخاطر خیانتی که به اربابش کرده بود و بخاطر این که هر روز مجبور بود با امید های بی سر و ته به یک زندانی او را مجبور به زندگی کند.
ان روز زمستان سردی بود سلول های ازکابان بشدت یخ بسته بود لوله های ابی که از میان دیوار های زندان ها رد می شد با رسوب های سخت و خنک پوشانده شده بود. بیلیز می لرزید لباس گرمی را پوشیده بود اما با این وجود هنوز احساس سرما می کرد.
اسنیپ گفت : بیلیز خیلی طول نمی کشه چند روز دیگه شاید همین فردا اربابمون برمیگرده و همه ی مارو نجات می ده دیوانه ساز ها با ما متحد می شن و تو که از فوادار ترین خادمان او بودی پاداش بسیاری می گیری.
بیلیز به صورت او نگاه کرد در جشمانش خیره شد و سپس تف به صورتش انداخت :خیانت کار. باعث همه ی این ها تو بودی و اون ارباب مسخره ی جدیدت دامبلدور. از جلوی چشمم دور شو نمی خوام دیگه تو رو ببینم! برو سوروس
سوروس از عصبانیت سرخ شده بود این اولین بار بود که کسی غرور او را می شکست خواست چیزی بگوید ولی در همان لحظه بیلیز فریاد زد : من رو ببرید فکر کنم بهتره وقت ملاقات رو تموم کنم.
دیوانه ساز ها دستان پینه بسته ی بیلیز را گرفتند و او را کشان کشان به سمت سلول سردش بردند.


ویرایش شده توسط هرميون گرنجر در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱ ۲۳:۴۲:۲۰

[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با


Re: سالن انتظار
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ پنجشنبه ۱ فروردین ۱۳۸۷
#2

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
درها باز شدند و وی وارد شد.
با قدمهای بلند به سوی اولین اتاقک ملاقت رفت.گویا با این مکان شیطانی آشنایی داشت.یا دیوانه سازها را از زیر کلاه ردایش ندیده بود یا طوری رفتار میکرد که گویا نمیبیند.

صدای خش خش ردایش که بر روی زمین همچون ماری میخزید در سالن طنین انداخت.
لحظه ای از راه رفتن دست برداشت و دور وبر خود راگریست.جهتش را تغییر داد و بسوی میزی رفت که بوسیله دیوانه سازها احاطه میشد.با حرکات دستش به مردی که پشت میز نشسته بود فهماند که فرمی به وی بدهد.فرم راگرفت و بدون تأمل شروع به نوشتن کرد:
بلیز زابینی
_______
درهای میله ای سلول باز شدند.صدای شنگ شنگ زنجیرش فضا را فرا گرفت.با تعجب به دیوان سازهایی که وی را احطه کرده بودند گریست و لنگ لنگ کنان بدنبالشان رفت.موهای سفید و ژولیدش تا گردنش رشد کرده بودند.صورتش از زمانی که در خانه ریدل بود هم کثیف تر و شکسته تر شده بود.چشمانش را به زمین دوخته بود.گویا روحش مکیده شده بود.بعد از چندی راه رفتن ،آنها ایستادند.صورتش را بالا گرفت و از شیشه کثیفی که رو برویش بود به بیرون نگاه انداخت.فرد شنل پوش رادید و ناگهان حالت چهرش تغییر کرد.
وی را میشناخت!!سوروس اسنیپ!!


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۱ ۲۰:۱۴:۰۱



سالن انتظار
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
#1

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
نور جادویی فضا را کمی روشن کرده بود .
دیوانه سازها گوش به گوش کنار یکدیگر ایستاده بودند و مراقب زندانیان بودند . تلفن های جادویی در دو سمت اتاقک ها نصب شده بود .

بر روی درهای اتاقک عددهای جادویی حک شده بود و نور قرمز رنگی از داخل آن ها به بیرون میتابید !

از پنجره ی قسمت زندانیان میشد قسمت قبرستان رو مشاهده کرد و از پنجره های بازدید کنندگان میشد حیاط سر سبزی رو دید که به صورت جادویی در پشت پنجره دیده میشد. در واقع همچین مکانی وجود نداشت .

صدایی بی روح از داخل بلند گو به گوش رسید :

به سالن انتظار یا همان سالن ملاقات خوش آمدید . لطفا پس از پر کردن فرم منتظر باشید تا زندانی مورد نظر وارد شود با تشکر !

دیوانه سازها هوای سردی ایجاد کردند به طوری که تنفس هم سخت شد.

=========

بدون شرح !!! سالن ملاقات ...


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.