هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   3 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
اول اول! اول پروفسور! پروفسور اول! اول!

1. بازی ای که گفتم رو شرح بدین البته با حضور خودتون! هر چه جالب تر ، نمره بیشتر! (30 نمره!)

تیم ساحرگان:

دروازه بان: هلگا
مدافعان: پادما - پروتی
مهاجمان: لینی - آلیس - جسیکا
جستجوگر: فلور

تیم جادوگران:

دروازه بان: تافتی
مدافعان: باد - خورشید
مهاجمان: فلیت - اوری - گودریک
جستجوگر: آسپ

داور: به دلیل کمبود آدم، خود ِ بازیکنان ِ جوانمرد ِ دو تیم! در انتها گودریک داور میشه!

پروفسور، من از کسایی که تا حالا تو این کلاس شرکت کردن استفاده کردم، جنسیت تافتی به شدت نامعلوم بود و به دلیل کمبود عضو تو تیم پسران، ایشون رو مذکر فرض نمودیم و شما هم برای حفظ شرف ِ پسران آغوش سلنا و ازگی رو رها کردین و به این تیم ملحق شدین.

در نهایت به دلیل کمبود عضو تو پسرا، باد و خورشید داوطلب شدن و به عنوان مدافعین انتخاب شدن. تو تیم دخترا یه مدافع کم داشتیم، پادما به اون یکی قلش گفت بیا، اونم گفت میام! بنابراین پروتی که تو کلاسا نشرکتیده بود به اصرار خواهرش اومد تو تیم دخترا.

و اینک آغاز رول:

با بلند شدن صدای 12 سوت از جانب بازیکنان دو تیم (باد و خورشید نتونستن سوت بزنن اما شواهد میگن گویا باد کمی هو هو کرد در این لحظه) بازی رسما آغاز میشه و آلیس درحالیکه کوافلو محکم چسبیده جلو میره.

خورشید با دیدن سرعت ِ زیاد ِ آلیس و جا موندن پسرا، اشعه هاشو روش زوم میکنه و بعد از مقادیری شر شر کردن عرق از سر و روی آلیس، کوافلو به لینی پاس میده.

لینی با خوشنودی میاد کوافلو بگیره که باد میوزه و جهت حرکت توپو عوض میکنه، اما بازم کوافل به دست پسرا نمیفته و این جسیکاس که اونو میقاپه و گــــل! همون موقع صدای گزارشگر بلند میشه:

- تافتی جا میمونه و با کوافلی که وارد حلقه ی سوم میشه حالا نتیجه ی بازی 0-10 به نفع تیم دخترا میشه!

دخترای مهاجم شادی کنان بشکن میزنن و عین خیالشون نیس که کوافل بدست گودریک افتاده و یه تنه داره جلو میره. پادما و پروتی سعی میکنن بلاجرارو به سمت گودریک هدایت کنن اما مدام گودریک با مهارت خاصی جاخالی میده و همچنان جلو پیش میره و بازم گل!

دقایقی به همین شکل بازی ادامه پیدا میکنه و فلیت و اوری یه گوشه میشینن و مشغول تخمه شکستن میشن و به جاش گودریک فرت و فرت براشون گل میزنه.

- دوباره کوافل دست گودریک میفته و حالا دو مدافع تیم حریف پا به پاش جلو میرن.

پادما و پروتی که میبینن پرتاب بلاجر به سمت گودریک دردیو دوا نمیکنه تصمیم میگیرن با چماق به جون گودریک بیفتن که اونم فایده نداره!! بنابراین نا امیدانه و درحالیکه دو طرف ِ گودریکو اشغال کردن فریاد میزنن:

- اصلا چرا فلیت و اوری نباید بازی کنن؟

با این حرف ناگهان گودریک متوقف میشه و پادما و پروتی که متوجه این توقف ناگهانی نمیشن همینطور با سرعت جلو میرن و گودریکو رد میکنن و از وسط حلقه ها عبور میکنن و اون سمت در میان.

- گودریک تو سوتش میدمه و بازی متوقف میشه! اوه مثل اینکه گودریک قراره از بازی کنار بکشه ... بله خب تیم پسرا 6 نفره به کارش ادامه میده و بساط تخمه شکنیه فلیت و اوری از هم میپاشه.

دخترا با خوش حالی لبخندی به هم میزنن و کوافلو میقاپن و برای زدن گل بعدی جلو میتازن. اما اینقدر سریع بین خودشون پاسکاری میکنن که خورشید فرصتی برای نشونه گیری و پرتو افشانی پیدا نمیکنه.

بنابراین باد دست به کار میشه و چنان با قدرت فوووت میکنه که کلهم سه مهاجم ِ تیم ساحرگان از ورزشگاه به بیرون شوتیده میشن.

گودریک به نشانه خطا دوباره تو سوتش میدمه و بعد از بازگشت سه مهاجم ِ مرحوم شده ی ساحرگان، بازی از نو آغاز میشه.

- هلگا با شکمش ضربه ای به کوافلی که اوری پرتاب کرده بود میزنه و اینقد ضربه شدید بود که کوافل سرتاسر زمینو طی میکنه و ... بــلــــه! گل برای ساحرگان! 170-250 به نفع جادوگران! گودریک اینقد برا جادوگرا گل زده که حالا حالاها ساحره ها بشون نمیرسن.

فلور با شنیدن این حرف به خودش میاد و تصمیم میگیره تا برای پیروزی تیمش سریع تر اسنیچو بگیره و خلاص! بنابراین خوب چشماشو تیز میکنه و به دنبال اسنیچ میگرده.

نویسنده همین لحظه به یاد میاره که رول مال خودشه و بیشتر باید از خودش بنویسه بنابراین ...

لینی کوافلو میگیره و بلافاصله بعد از برخورد کوافل با دستاش، تمام اتفاقاتی که این سه جلسه براش افتاده بود تو ذهنش تکرار میشن و یادش افتاد که قرار بود این جلسه به شدت جبران کنه. پس به شدت جوگیر میشه و سعی میکنه مثل گودریک یک تنه جلو بره و تنهایی گلی رو به ثمر برسونه.

لینی بی توجه به فریادای آلیس و جسی که دو طرفش در حال پرواز بودن و کله و دست و پا تکون میدادن تا اون کوافلو بشون پاس میده جلو میره، عرق ِ حاصل از تابش ِ سوزناک ِ خورشید رو از رو پیشونیش کنار میزنه، به شدت با باد مقابله میکنه و نمیذاره جاروش منحرف شه ... حالا دروازه بان جلوشه و تنها یه ضربه میتونه اونو پیش چشم ِ پروفسور گودریک خوب جلوه بده.

لینی دستشو به نشونه ی پرتاب کوافل بالا میبره و مثلا میاد سمت راست شوتش کنه و همزمان با شیرجه رفتن تافتی، جاروشو کج میکنه و کوافلو خلاف جهت دروازه بان پرتاب میکنه ... 5 ثانیه تا ورود کوافل به حلقه ها ... 4ثانیه ... 3ثانیه ... 2ثانیه ... 1ثانیه و ...

- پایان بازی! فلور دلاکور موفق به گرفتن اسنیچ میشه و بازی از 170-250 به نفع جادوگران به 320-250 به نفع ساحره ها تغییر پیدا میکنه و تمــــــــــام! پلاکاردای بزرگی با عنوان "Boys r like Jus Bib" در سرتاسر ورزشگاه به اهتزاز در میاد و ساحرگان خوش حال شروع به ویراژ دادن با جارو تو هوا میکنن. ای بابا واسه چی این جادوگرا از پس ِ 7تا ساحره برنیومدن؟

خورشید از خجالت پشت ابرا پنهون میشه و باد اعتراض کنان در یک چشم به هم زدن صحنه رو ترک میکنه. این وسط فقط یک نفره که سرجاش خشک شده ... لینی همچنان به کوافلی که از حلقه رد شده بود اما هیچ کس ندیده بود زل زده بود و با ناامیدی به فلور فحش میداد که "آخه چرا یک ثانیه دیرتر نگرفتی؟ "

در پایان مسابقه و وقتی همه جمع میکنن برن خونه هاشون و البته یه عده هم در آغوش مشنگای خفن فرو میرن تا باهاشون عکس بگیرن، گودریک لینی ِ دپسرده رو وسط جمع پیدا میکنه و آروم میزنه رو شونه هاشو میگه:

- بالاخره موفق شدی!

و میون جمعیت گم و گور میشه. لینی لبخندی میزنه و به بقیه میپونده تا تو جشن پیروزی ساحرگان شرکت کنه!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ ۱۹:۳۰:۴۴



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

جلسه ی چهارم - ترم زمستان 92



- « غریبیتو خودم بغل می کنم ... »

- « استاد؟! ... استاد؟ »

گودریک هندزفری را از گوشش بیرون آورد و به لینی نگاه کرد که مثل دختر های لوس فیس بوکی ، قیافه ی مثبت ناز به خودش گرفته بود: « چیه راونی؟ »

لینی: « نمی خوایین کلاس رو شروع کنین استاد؟ »

گودریک نگاهی به چند متر دورتر کرد و دانش آموزان را دید که با لباس های شیک و پیک به او نگاه می کردند و پچ پچ می کردند. لینی نیز یه نیشخند به گودریک زد و کنار دیگر دانش آموزان رفت!

گودریک هندزفری را دور گوشیش پیچوند و در جیبش قرار داد ، بعد کت قرمز رنگ و شالگردن آرسنالی خودش را کمی مرتب کرد و با گام های محکم به طرف دانش آموزان رفت.

با صدای بلندی گفت: « سلام سوستوله ها! »

دانش آموزان نیز با خنده گفتن: « ســــلام!:grin: »

گودریک صدایش را صاف کرد و جلسه چهارم رو شروع کرد: « خب دوستان من ، جلسه اول جستجوگر بودن رو تمرین کردیم! جلسه ی دوم مدافع بودن رو و جلسه اخیر هم مهاجم و دروازه بان رو! »

در همین لحظه یه دختر دستشو بالا برد و اجازه می خواست! گودریک با اشاره سرش به او اجازه ی صحبت داد. هرمیون گفت: « استاد اینا پست های ورزش عمومی جادوگر ها ، کوییدیچه! »

گودریک: « آفرین خانوم گرینجر! 20 امتیاز برای گریفندور! »

گودریک ادامه داد: « خب امروز وقتشه هیجان کوییدیچ رو حس کنین! در کنار تماشاگر ها! » گودریک با دستش اشاره ای به ورودی تماشاگران کرد که یهویی هزاران ماگل طلسم شده ، وارد استادیوم شدند. در یک دقیقه کل استادیوم پر از ادم شده بود که با نهایت قدرت داشتند جیغ می زدند.

دانش آموزان مات و مبهوت به تماشاگران نگاه می کردند. گودریک ادامه داد: « خب! وقتشه واقعا کوییدیچ بازی کنین! خب حالا تیم بندی ها! دخترا یه طرف ، پسرا یه طرف! خیلی مشتاقم بدونم کدوم تیم برنده میشه؟! دخترا اگه ببازن ، میشن سنا بانو و اگه پسرا بازنده بشن ، میشن جاستین بیبر »

گودریک از دانش آموزان جدا شد و به طرف جایگاه ویژه تماشاگران رفت و بر روی بهترین صندلی استادیوم کنار سلنا گومز و اِزگی مولا نشست تا بازی را نظاره کند.


تکالیف:

1. بازی ای که گفتم رو شرح بدین البته با حضور خودتون! هر چه جالب تر ، نمره بیشتر! (30 نمره!)


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸ شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۲

آليس لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۷ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۵۲ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۳
از پسش برمیام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 266
آفلاین

1. چیزی که تو تدریس گفتم ، انجام بدین و بصورت رول توصیف کنید! (25 نمره)


آلیس نفس نفس زنان می دوید. کلاسش دیر شده بود. با گندکاری که دفعه ی قبل بالا آورده بود، این دفعه نباید دیر می شد وگرنه کلاهش پس کلش بود.

وقتی به زمین کوییدیچ رسید، نفر یکی مونده به آخر در حال پرواز به سمت پایین و احتمالا کسب مدال درجه یک سوستولگی بود.
آلیس کنار هرمیون ایستاد. هرمیون نگاهی به آلیس انداخت و چشمکی زد.

گودریک با تصور این که یه نفر مونده، فریاد زد: آخرین نفر. ولی با دیدن آلیس با تعجب فریاد زد: تو از اول اینجا بودی؟

آلیس آب دهانش را قورت داد و گفت: آ...ره یعنی بله. :worry:

گودریک ابروهایش را بالا انداخت و گفت: خوب، پس اول تو بیا.

آلیس خم شد و جارویش را از زمین برداشت و به عادت همیشگیش دو سه متر جارو را روی زمین کشید.

- ترق!

به انتهای جارو نگاه کرد. انتهای جارو شکسته بود ولی هنوز می تونست باهاش پرواز کنه. با عادت همیشگیش شونه هاشو بالا انداخت و با خودش گفت: بی خیال بابا! نمی میرم که!

با فریاد گودریک از جایش پرید و فوری سوار جارو شد. هنوز دو سه متر بالا نرفته فهمید که با این جارو نمیشه پرواز کرد، ولی دیگه کار از کار گذشته بود.

با خودش گفت: فوقش میمیرم دیه! بزار یه بارم ببینیم مردن چه شکلیه!

بعد از این که با بدبختی خودشو هم سطح گودریک کرد، وایستاد. در همین لحظه گودریک مثل جرقه ای در چوبدستی از چله رها شد و به سمت آلیس پرواز کرد. آلیس یه نگاه به خودش، یه نگاه به گودریک و یه نگاه به جاروش انداخت و چاره ای غیر از فرار پیدا نکرد. حداقل اگه میخواست سوستوله بشه، نباید مدال درجه یک می گرفت. باز درجه دو و سه قابل توجه تر بود.

آلیس یه لحظه فکر کرد، بهتر نبود به جای این جارو، جاروی مامانبزرگشو میاورد. فکرش حول خونه ی مامانبزرگه پرواز می کرد که گودریک کوافل رو به راحتی از دستش گرفت.

آلیس هاج و واج به گودریک که با لبخندی خودپسندانه به سمت دروازه میرفت، خیره شده بود. خودشو میکشت، گودریکو میکشت، موهاشو می کند، بازم نمی تونست به دروازه ها برسه.
پس سعی کرد حداقل یه تلاشی نشون بده که سوستوله تنبل نباشه. به سمت دروازه ها پرواز کرد که هنوز دو سه متر نرفته، گودریک گلو زد و به نشانه شادی هورایی کشید.

پس دیگه به خودش زحمت نداد و به سمت هرمیون پرواز کرد. آلیس روی جارو نشسته بود و از منظره اسلو مشین لذت میبرد. وقتی پاهاش به زمین رسید، هرمیون کنارش از جارو پایین پرید.

- اِ.... تو هنوز اینجایی؟

-

2. چه پیشنهادی برای لباس مخصوص کوییدیچ دارین؟ فقط پیشنهاد های جالب و خلاقانه! (5 نمره)

به نظرم واسه هر بازیکن و هر پست باید لباسی جداگونه طراحی بشه، تا بازیکن وظایفی که داره رو بتونه راحت تر انجام بده.

دروازه بان: لباسی که میپوشه اصلا نباید دست و پاگیر باشه. پس یه کاپشن بادی و یه شلوار کاملا معمولی که نه بچسبه به تنش و نه مانع حرکتش بشه و دستکش هایی که برای گرفتن کوافل مناسب باشن و یه عینک که دیدشو بهتر کنه.

جستجوگر: این بازیکن به یه دست لباس جذب مثل لباس دوچرخه سوارا نیازمنده که بتونه خیلی سریع تر حرکت کنه.

مدافع: دستکش های خیلی محکمی نیاز دارن که وقتی ضربه می زنن، بیش تر نیروی ضربه به اون منتقل بشه و دستشون فوری از کار نیوفته. لباسشونم که باید انعطاف زیادی داشته باشه که بتونن راحت خم و راست بشن.

مهاجم: بازیکنای پست مهاجم مثل جستجوگر به سرعت زیادی احتیاج دارند ولی نه در اون حد. دستکشایی که دستشون میکنن نباید خیلی بزرگ باشه که نتونن توپو کنترل کنن و باید فیت ِ دستشون باشه. راستی لباسشون باید یه جوری باشه که جاذبه ی زمین روش اثر نکنه و اینا کلا بتونن روی جارو بچرخن.

و یه پیشنهاد کلی این که هر تیمی یه مسئول طراحی داشته باشه که یه آرم خیلی خوفناک طراحی کنه. تیم مقابل در لحظه اول کارشون تمومه اونوقت.



تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۹۲

هلگا هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱:۱۴ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 211
آفلاین
1. چیزی که تو تدریس گفتم ، انجام بدین و بصورت رول توصیف کنید! (25 نمره)

دانش آموزا یک نگاه همچین عاقل اندر سفیه به پروفسور گریفیندور کردند و به فکر فرو رفتند که چرا پروف امروز یه کمی اسکول می زنه؟

گودریک به کوه کوافل های کنار زمین اشاره کرد و گفت:
- نفری یه کوافل بردارین و آماده باشید. با صدای سوت من شروع کنید.

وقتی صدای سوت گودریک در ورزشگاه پیچید همه ی 30 دانش آموز حاضر در کلاس، کوافل به دست و با حداکثر سرعت به سمت گودریک حمله کردند!

پروفسور گریفیندور با صدایی شبیه به جیغ، همزمان با این که فرار می کرد گفت:
- روانی ها من گفتم یکی یکی بیاین. چرا همچین می کنین شما؟

اما صدای زوزه ی باد که با توجه به سرعت بالای ملت توی گوششون پیچیده بود اجازه ی شنیدن چیزی را بهشون نمیداد.
گودریک دور ورزشگاه می چرخید و 30 دانش آموز مسمم به دریبل کردنش هم به دنبالش بودند.

ناگهان جاروی گودریک پت پت پت کرد و از کار افتاد و دیگه راه نرفت.
نگاهی به پشت سرش کرد و دانش آموزاش رو دید که به تمام سرعت دارن به سمتش میان.
- یا کش مقدس تمبون مرلین.

شالاپ
شولوپ
پـــــاق
دوفشس
تــــق
تــــوق
دوپکش پیشک فیــــش


این ها همه افکت های برخورد و دریبل کردن ملت بود که البته ظاهراً این آخری مشکل شخصی داشته با استاد.

گودریک که صورتش سیاه و کبود شده بود بلند شد و زیر لب گفت:
- مگه این که دستم بهتون نرسه. همتون رو اخراج می کنم از کلاس.

اما در این لحظه با صحنه ی فوق العاده دلخراشی رو به رو شد.

نقل قول:
کوافل دست شماست! وظیفه دارید از من سه بار دریبل بزنید!


ملت دور زده بودند و دوباره داشتند با قیافه هایی مصمم به سمت پروفسور گریفیندور می رفتند.

گودریک:
دانش آموزان:

بعد از سه بار رد شدن از روی گودریک، یکی از بچه ها به صورت داوطلبانه پروفسور رو جلوی دروازه برد تا دانش آموزان بتونن تکلیف را تموم کنند.

لحظاتی بعد 30 کوافل به سمت گودریک پرتاب شد و به سبک تام و جری نصف اون ها وارد حلق پروفسور شد.

2. چه پیشنهادی برای لباس مخصوص کوییدیچ دارین؟ فقط پیشنهاد های جالب و خلاقانه! (5 نمره)

اساساً از اونجایی که من بسی جیگمل می باشم، یه لباس باز و تابستونی پیشنهاد میدم.
اینجوری بازیکن های حریف محو جمال پریزاد گونه ی ما میشن و کلاً بازی رو یادشون میره.




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۰:۳۱ پنجشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۲

پروفسور تافتی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۸ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۴۳ چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹
از آمدنم نبود گردون را سود!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
1. چیزی که تو تدریس گفتم ، انجام بدین و بصورت رول توصیف کنید! (25 نمره)

هوا بسیار بسیار داغ و هات بود و چشمها جز سراب چیزی نمیدید و در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم غم مخور و این حرفا... در کنار هوای داغ، ملت هم مغزشون داغ کرده بود و در کنار مغزای داغ کرده، ساحره ها از همیشه داغ تر بودن ... اصولن بعضیا داغـِشو دوس دارن!

در این وسط تافتی خعلی خعلی ناگهانی از آسمون پرت شد روی زمین و با این حرکت فانتزی وارد سوژه شد. یه کوافل زده بود زیر بغلش و جاروشو محکم گرفته بود تو دست راستش. ملت همه از ظهور ناگهانی تافتی از آسمون کپ کردن و به رکوع و سجده رفتن و دو رکعت نماز قضا به جا آوردن و جمیعن فریاد کشیدن:
- تو پیغمبر مایی! تو اولوالعظمی! تو صاحب کتاب ِ آسمانی هستی!

- نخیر جماعت ِ مرتد! آخرین پیغمبر خعلی سال پیش توی غار ِ حرا مبعوث شد. بنده صرفن از آسمون نازل شدم که تکلیف ِ کلاس کوییدیچو انجام بدم.

در این زمان، پروفسور گودریک که تحت تاثیر جلف بازیای تافتی قرار نگرفته بود و وسط آسمون با جاروش کله ملق میزد نعره کشید:
- تافتی! زود بپر بیا بالا جربزتو نشون بده!

تافتی سوار جاروش شد و با کوافلی که تو دستش بود به سمت گودریک اوج گرفت. در حین ِ اوج گرفتن مشغول تفکر و تامل بود که جربزه دقیقن چی میتونه باشه، آیا یک نوع شرته، یا یک نوع پوشکه، یا یک نوع دماغ ِ مصنوعیه؟

راوی: ای خاک بر سرت تافتی! جربزه نمیدونی یعنی چی؟

- نع! مگه تو میدونی شاسکول؟

- معلومه یعنی چی دیگه آی کیو! آمم... یعنی برو بزو جر بده!

در همین لحظه پروفسور گودریک در حالی که با جاروش حرکات پشتک بارو رو انجام میداد یک دور دیگه نعره کشید:
- راوی جان! مثلن تو باسفاد ِ این جمعی! جربره بر وزن خربزه یعنی هندوانه! دیگه اینو هرکسی میدونه... تافتی سریـــع تر!

تافتی در حالی که مونده بود هندوانه رو کجای دلش بذاره با دستور پروفسور و اجرای چن حرکت آکروباتیک خودشو به گودریک رسوند. تمرکز کرد و سعی کرد یه راه مناسب واسه دریبل زدن ِ گودی پیدا کنه. بعد از اجرای چند حرکت مارپیچی کوافلو از دست چپش انداخت تو دست راستش، بعد از دست راستش انداخت تو دست چپش، بعد از دست چپش انداخت روی سرش و چاهارتا هد زد، بعد کوافلو آورد روی پای راستش...

ملت ِ ساحره:

... بعد کوافلو از پای راستش انداخت روی پای چپش، بعد اونو از شست پای چپ به سمت ناف قل داد، بعد در یک حرکت ناگهانی و خیره کننده کوافلو روی نوک دماغش نیگه داشت...

ملت ِ ساحره:

و وقتی تافتی اوج ِ لذت و شور و شوق و اشتیاق و عشق و صفتای مشابه رو در چشای ساحره ها دید، خعلی یواشکی و آروم به گودریک گفت:
- پروف! سمت راستتو بپا!

بعد گودی رفت که سمت راستشو بپائه، اما تافتی از سمت چپش رد شد. ساحره ها هم طبق معمول دچار احساسات شدید و سرگیجه شدن.

- پروف! سمت چپتو بپا!

گودی رفت که سمت چپشو بپائه، اما تافتی از سمت راستش رد شد. فک کنم لازم نباشه اشاره کنم که ساحره ها وارد مرحله ی اغما شدن...

- پروف! پایینتو بپا!

گودی سرشو میندازه پایین و تافتی از بالای هیکلش پرواز میکنه. ساحره ها با دیدن این صحنه دیگه نمیتونن دووم بیارن و راهی ِ ملکوت و بارگاه الهی میشن.

گودی خیلی سریع سعی میکنه تمرکز از دست رفته رو بازیابی کنه. با شتاب به سمت سه حلقه ی ضلع جنوبی زمین ِ بازی میره تا نقش دروازه بانو ایفا کنه.

- هی پروف! میخوام توپو شوت کنم تو مسکو. مواظب باش!

گودی ناگهان به خودش میاد و حلقه ها رو با سرعت ِ حداکثر به مقصد مسکو ترک میکنه تا بتونه اونجا توپو بگیره. تافتی هم خعلی ریلکس و راحت به سمت حلقه های بی دروازه بان میره و کوافلو گل میکنه.

پس نوشت:
استاد! مسکو خوش بگذره.

2. چه پیشنهادی برای لباس مخصوص کوییدیچ دارین؟ فقط پیشنهاد های جالب و خلاقانه! (5 نمره)

والا یه نویسنده ماگلی بود به اسم هانس کریستین آندرسن که یه داستانی داشت که توش یه پادشاهی بود که فک میکرد لباس پوشیده، ولی لباس نپوشیده بوده، درواقع جامه عریانی به تن کرده بود...

آقا! خلاصه براتون بگم! جوانان ما، نوجوانان ما، کودکان ما، میانسالان ما، جامعه ما، ملت ما، همه دل دارن! چه لباسی بهتر از عریانی؟ بهتر از همین پوست زیبا و سیفید ِ بدن؟

بنده معتقدم اگه ملتو لخت تو آسمون رها کنیم خیلی خیلی مهیج تر میشه این ورزش! شوخی هم ندارما استاد جان، خیلی جدی هستم الآن D: .

والا!



پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1. چیزی که تو تدریس گفتم ، انجام بدین و بصورت رول توصیف کنید! (25 نمره)

لینی با نیشی تا بناگوش باز بعنوان اولین نفر داوطلب میشه و همراه گودریک به پرواز در میاد و شدیدا سعی داره که ضرب المثلی که میگه "تا سه نشه بازی نشه" رو نقض کنه و اینبار برخلاف دو دفعه ی پیش، کارشو تو کلاس خوب انجام بده.

- نفرات بعدی مدام در حالت آماده باش باشن که تا یکی سوستوله شد جایگزین شن.

گودریک اینو میگه و بالاتر میاد تا رو به روی لینی قرار بگیره. نگاهشو از دانش آموزا برمیداره و به لینی میدوزه:

- خب آماده ای؟

با توجه به وزش شدید باد، لینی متوجه سخنان چون درّ (الماس) گرانبهای گودریک نمیشه، اما با لبخونی حدس میزنه که حتما منظور شروع بوده. بنابراین کوافلو محکم تو دستاش میگیره و با حرکت سرش موافقت خودشو اعلام میکنه و به جلو حمله ور میشه!

گودریک گارد میگیره و میاد که جلوی لینی رو بگیره. لینی نوک جاروشو به سمت شمال غربی(!) کج میکنه و سرعتشو بیشتر میکنه. گودریک مثلا(!) متوجه این حرکت ناگهانی نشده و اولین دریبلو از لینی میخوره.

خب به هر حال لازمه گاهی اوقات پروفسور به خاطر امید دادن به دانش آموزش فداکاری کنه دیگه! لینی که به شدت از جا گذاشتن گودریک ذوق و شوق کرده و تو پوست خودش نمی گنجه و تسترال کیف شده و ... با انگیزه و هیجانی بیش از پیش به راهش ادامه میده که خب البته دو قدم جلوتر نرفته باز گودریک ظاهر میشه.

گودریک سعی میکنه با استفاده از مهارتش تو کنترل جادو، حواس لینی رو پرت کنه و کوافلو از دستش بقاپه، لینی هم سعی میکنه تمام تمرکزشو رو کنترل جاروش بذاره و همین غفلتش و عدم توجه کافی به کوافل تو دستش، باعث میشه با یه انگولک کوچیک از جانب گودریک به کوافل، کوافل از دستش خارج بشه!

لینی در یک لحظه به خودش میاد و میبینه که ای دل غافل! کوافل به چنگ گودریک افتاده و جا تره و بچه نیست! بنابراین جاروشو کج میکنه و به تعقیب گودریک میپردازه.

- واااای پروفسور! یه حیوون وحشی ِ جادویی به بچه ها حمله کرده!

لینی با لحن وحشت آوری اینو رو به گودریک میکنه و با توجه به فاصله نزدیکشون، حرفاش به وضوح به گوش گودریک میرسه. گودریک وحشت زده توقف میکنه و به بچه ها که آروم و آسوده وایسادن و منتظر رسیدن نوبتشون هستن نگاه میکنه.

- شد دوبار!

لینی با پوزخندی بر لب کوافلو از چنگ گودریک میقاپه و به سمت سه حلقه ی مخالف به حرکت در میاد. گودریک فحش دهان(دهن نه! از فعل دهنده میاد اون! بخونید dehan!) برمیگرده و اینبار اون لینی رو تعقیب میکنه.

گودریک رحم و شفقت رو کنار میذاره و با یک حرکت حرفه ای و ساده هنوز شش قدم اونور تر نرفته دوباره کوافلو کش میره و با وجود اینکه لینی به موقع برمیگرده و میتونه جلوی سه حلقه بایسته، اما موفق به گرفتن کوافل نمیشه و براحتی گل میخوره و ...

- سوستوله! ... بعدی بیاد!

لینی آه کشان به سمت پایین حرکت میکنه و جاشو به نفر بعدی میده. "تا سه نشه بازی نشه" به پایان رسیده بود! واسه همین لینی خیلی به جلسه ی بعدی امیدوار بود. بعله پروفسور! جبران مینماییم!

2. چه پیشنهادی برای لباس مخصوص کوییدیچ دارین؟ فقط پیشنهاد های جالب و خلاقانه! (5 نمره)

مثلا واسه لباس تیم کوییدیچ کودکان، بال بسازن، بعد وقتی با جارو دارن پرواز میکنن این بالای متصل به لباسشون به حرکت در بیاد و انگار که دارن پرواز میکنن. بسیار لوس و قشنگ میشه.

یک مدل دیگه هم اینه که مثلا پشت لباسا عکس متحرک نصب بشه و وقتی مثلا یه مهاجم حریف جلو میره تا کوافلو بقاپه، این عکسه اگه شیرداله غرش کنه و واقعا هم صدا ازش خارج شه تا طرف شوکه شه، اگه عقابه ادا نوک زدن در بیاره، اگه ماره هی فیش فیش کنه و بیاد که نیش بزنه، اگه هم گورکنه ... اممم چیزه خب اصن فراموش کنین. ایده ای درباره ی این حیوون ندارم متاسفانه.




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۳ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین

جلسه ی سوم - ترم زمستان 92



هوا کم کم رو به گرمی می گذاشت! دیگر خبری از سرما ی سوزناک چند هفته قبل نبود. این هم بهونه ای برای دختر های راونی و بانوی ارشد هافلی ها شده بود که لباس های تابستانی بپوشند. یعنی هوا اینقدر گرم شده بود؟

کلاس مثل همیشه در استادیوم مدرسه برگزار میشد و همه ی دانش آموزان به صورت پراکنده به سمت استادیوم می رفتند. گودریک وسط میدان کوییدیچ ایستاده بود. یک کت قهواه ای و شلوار لی پوشیده بود انگار نه انگار که چند قرن سن داره!

دانش آموزان بالاخره به استادیوم رسیدند و مقابل گودریک ایستادند. او با شنیدن صدای دانش آموزان ، اسنیچی که در دست داشت را ول کرد و به طرف بچه ها برگشت.

عطسه ای کرد و شروع به صحبت کرد: « سلام! خوشم میاد ازتون! تکالیفتون رو خوب انجام دادین! » و دستی بر روی زخم های متعدد بدنش کشید و ادامه داد: « اونایی که منو ناکار کردن حسابشون جداست! اونا تو قلب من جا دارن! »

چندتا از بچه های سرشان خجالت زده پایین افتاد! گودریک خم شد و از جعبه ی کنارش توپ گردی را بیرون آورد. با دستش توپ را بالا گرفت و گفت: « خب این چیزی که دستمه اسمش چیه؟! »

همه ی بچه ها با صدای بلند داد زدند: « تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــوپ! »

گودریک: « خاک بر سر همتون! »

دانش آموزان: « »

گودریک خنده اش را کنترل کرد و ادامه داد: « این کوافله دیوونه ها! توپ اصلی بازی کوییدیچ! چیزی که مهاجم ها و دروازبان ها باهاش سروکار دارن! مهاجم ها سعی می کنن این کوافل رو وارد دروازه کنن و دروازبان ها سعی می کنن مانع بشن! این جلسه مهاجم میشین هموتون! »

پچ پچ دانش آموزان بالا گرفت! گودریک کتش را بیرون آورد و کنار جعبه انداخت! جارویش را از روی زمین برداشت و کمی به دانش آموزان نزدیک شد و شروع به صحبت کرد: « می دونید که مهاجم ها هم حمله می کنن و گل می زنن و هم سعی می کنن بعضی اوقات توپ رو با دست و تاکتیک های خودشون از مهاجم های حریف بگیرن! قراره شما و همینطور من مهاجم بشیم! کوافل دست شماست! وظیفه دارید از من سه بار دریبل بزنید! اگه تونستین ، من همون لحظه میرم تو پست دروازه بان و شما سعی می کنید بهم گل بزنید! اگه نتونستید دریبل بزنید و من توپو گرفتم ، من سعی می کنم گل بزنم و اگه زدم ، شما میشید سوستوله! »


تکالیف:

1. چیزی که تو تدریس گفتم ، انجام بدین و بصورت رول توصیف کنید! (25 نمره)

2. چه پیشنهادی برای لباس مخصوص کوییدیچ دارین؟ فقط پیشنهاد های جالب و خلاقانه! (5 نمره)


موفق باشید


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۲

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
تکالیف این جلسه:
1. چیزی که تو تکلیف گفتم انجام بدین به صورت رول! (25 نمره!)
-بــبــیــن لــن سه تا احتمال وجود داره! اول این که من نمیتونم بلاجرو بزنم در نتیجه بلاجر به گودریک نمیخوره!

لــیــنــی که با لبخند ملیحی به جواب گودریک در پست خودش فکر می کرد، گفت:
-هــوم؟8->

-دوم این که من بلاجرو می زنم، به گوردیک می خوره!

لینی که حواسش اصلا به فلور نبود سرش را تکان داد تا فلور با آهی بقیه حرفش را ادامه دهد:
-سوم این که من بلاجرو میزنم، بلاجر دیوونه میشه دنبال خودم میاد منم میرم پشت گودریک بازم بلاجر به گودریک می خوره!

-خــوبه فلور! خیلی خوبه!8->

موج گرمایی به لینی خورد و چند پروانه جــیغ کشیدند و فلور فریاد زد:
-لـــــــــــن؟! دارم می گم قراره از هاگوارتز اخراجم کنــــن، اونوقت تو چی میگی؟!

-بانو دلاکور بهتر نیست سوار جاروتون بشین جای داد زدن؟
فلور موهایش را دور صورتش ریخت تا با کسی چشم در چشم نشود و دو نــقــطه دی زنان با سرعت چهار میلی متر در ثانیه از بین جمعیت دانش آموزانی که با تاسف برای گودریک فاتحه می خواندند به طرف جارو و چــمــاقــَش به راه افتاد!

چند دقیقه بعد

بالاخره فلور به چماق رسید، کمی از اینور نگاهش کرد...
کمی از آنــــور نگاهش کرد...
نفس عمیقی کشید و چماق را برداشت و همانطور که سعی می کرد تعادلش را زیر وزن چماق حفظ کند با شوق و ذوق گفت:
-من تونستم بردارمش! من تونستم!

گودریک سرش را کوبید به دستش، شاید هم دستش را کوبید به سرش، شاید هم هر دو همزمان به هم برخورد کردند... در هر حال فلور بی توجه به تغییرات دست و سر گودریک زیر وزن چماق دوام نیاورد و نقش بر زمین شد و نالید:
-من نتونستم... من نتونستم!


گودریک که سرش را به دیوار می کوبید تکه چوبی سبک تر در دستان فلور گذاشت و توضیح داد:
-به بچه های زیر ده سال از این نوع چماق میدیم!

و اینگونه شد که فلور با مینی چماقش از زمین بلند شد و مینی بلوجر را به طرف گودریک پرتاب کرد و...

ده دقیقه بعد

گودریک زخم و زیلی... لنگ لنگان از جاروی شکسته اش پیاده شد و به قیافه ذوق زده فلور نگاه کرد که می گفت:
-وااااااااای، پروفسور! من عاشق این پست شدم! خیلی پســتــ فوق العاده ایه! ممنونم پروفسور!

2. پست مدافع همیشه پست نا محبوبی بوده! عشقتون به این پست رو اعلام کنین تا من بتونم از فدراسیون کوییدیچ بخاطر علاقه مند کردن بچه ها به این پست ، جایزه بگیرم!(5 نمره) ()
پست مزخرف ِ سخت و جان فرساییه! پدر آدم در میاد سرش!
خیلی پست خوبیه اتفاقا!
اصن شما از این پست بهتر و شیرین تر سراغ دارین؟
اصن پیدا میشه پستی قشنگ تر از این؟
خصوصا با مینی بلاجر و مینی چماق! اصن پست شیرین! خوشمزه! لذت بخش! مخصوص برای خالی کردن عقده! مناسب برای تمام سنین و سلیقه ها!
خصوصا وقتی پروفسوری همچون گودریک داشته باشی، اصن این پست خیلی مزه میده!


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲

هلگا هافلپاف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱:۱۴ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 211
آفلاین
1. چیزی که تو تکلیف گفتم انجام بدین به صورت رول! (25 نمره!)

- خب، اینم از وارنر. نفر بعدی، هافلپاف!

صدای تلق تلق کفش های پاشنه بلند هلگا نزدیک شد و چند لحظه بعد صدای خود هلگا هم به گوش رسید:
- سلام گودی جونم.

گودریک با سختی آب دهانش رو قورت داد و گفت:
- پروفسور گریفیندور هستم! بفرمایید این چون رو بگیرین.

هلگا همچنان تلق تلق کنان به سمت گودریک رفت و چوب رو ازش گرفت.

گودریک نگاهی به سر تا پای هلگا کرد و گفت:
- دوشیزه هافلپاف این چه وضعشه؟ کی تا حالا با کفش پاشنه بلند و ناخن های نیم متری و این لباس های جینگول وینگولی اومده سر تمرین؟

هلگا نگاهی به گودریک انداخت و گفت:
- وااااا، من که نمی تونم به خاطر تمرین کوییدیچ جلال و جبروت و عظمتم رو به خطر بندازم که. نکنه انتظار داری از این ردا های زاقارت بپوشم؟

گودریک که کلاً بیخیال شد و بیشتر به این فکر می کرد که چطوری با حداکثر سرعت باید از بلوجر فرار کنه سوار جاروش شد و بلوجر رو رها کرد.

توپ بازدارنده یه دور توی هوا زد، یه دنده معکوس داد و با تموم سرعت به سمت هلگا رفت که داشت زور می زد بدون این که ناخن هاش بشکنه، چوب رو توی دستش بگیره!

جییییییییغ

صدای جیغ بنفش هلگا در ورزشگاه پیچید. گودریک دیگه فرار نکرد و فقط وایساده بود و به فرار کردن هلگا از بلوجر نگاه می کرد. هر چه بیشتر نگاه می کرد، تصمیمش برای استعفا قطعی تر می شد.

در همین حال ناگهان بلوجر به چوب جاروی هلگا برخورد کرد و ازش دور شد و با تمام سرعت به سمت گودریک رفت.

عــــــــــــررررر

این بار این صدای عربده ی نخراشیده ی گودریک بود که پاش رو تا ته روی گاز گذاشته بود مثل چی داشت از بلوجر فرار می کرد!
هلگا همزمان با گفتن جمله ی « داااارم مـــــیـــــام گـــــودی جـــــونـــــم!» به سمت او حرکت کرد و وقتی به فاصله ی چند متریش رسید چوب رو به سمت بلوجر پرتاب کرد.

چوب پرتابی هلگا فورت فورت فورت رفت و رفت و رفت و زااااارپ وسط پیشونی گودریک فرود اومد و در نتیجه کلاس تموم شد!

2. پست مدافع همیشه پست نا محبوبی بوده! عشقتون به این پست رو اعلام کنین تا من بتونم از فدراسیون کوییدیچ بخاطر علاقه مند کردن بچه ها به این پست ، جایزه بگیرم!(5 نمره)

قال الهلگا:
«من مدافع نیستم اما مدافعان را دوست دارم!»
کلا بسی موجودات عضلانی و بس با شخصیتن این مدافعان.




پاسخ به: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۲۹ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1. چیزی که تو تکلیف گفتم انجام بدین به صورت رول! (25 نمره!)

لینی که جلسه ی پیش حسابی پروفسور گریفیندور رو اذیت کرده بود و احساس بدی پیدا کرده بود، این جلسه عمیقا از ته قلب نداشته ش میخواست که جبران کنه و با تمام وجود تو کلاس همکاری کنه و در نهایت هم تبدیل به بهترین شاگردش بشه.

بنابراین وقتی نوبتش رسید، با لبخندی بر لب جلو رفت تا چماقو از پروفسور بگیره.

- بیا لینی ... اوخ ببخشید نمیخواستم اینطوری شه.

گودریک به جای اینکه چماقو تقدیم لینی کنه، به آرومی تو مخ لینی میزنه و بعدم ادعای ندونستن میکنه. :| لینی نفس عمیقی میکشه و سعی میکنه این حرکت پروفسور رو نادیده بگیره و با تمام وجودش برای کلاس اون مایه بذاره.

بنابراین دوتایی به پرواز در میان و تا اوج آسمونا بالا میرن.

- اممم پروفسور؟ زیادی بالا نرفتیم؟

گودریک پوزخندی میزنه و میگه: کاملا درسته. میترسم از پس پرتاب کردن بلاجر بر نیای و به بچه ها آسیب برسونی.

لینی خشمگینانه نگاهی به گودریک میندازه، اما سعی میکنه همچنان خونسردی خودش رو حفظ کنه. با آماده شدن بلاجر، تکونی به چماقش میده و ضربه ی محکمی روانه ی بلاجر میکنه و یکراست به سمت گودریک نشونه میره.

بلاجر با سرعت به سمت گودریک حرکت میکنه و اونم دست به کار میشه و شروع به جاخالی دادن و حرکات آکروباتیک میکنه. لینی که از شدت ضربه ی خودش هیجان زده شده، با اشتیاق جلو میاد و دنبال گودریک حرکت میکنه تا بلاجریو که تعقیبش میکنه دفع کنه.

اما سرعت بلاجر و گودریک بیشتر از این حرفاس و لینی هرچی تلاش میکنه نمیتونه بهشون برسه.

- ای بابا این جاروی من چلاقه.

گودریک که انگار از فرار کردن از بلاجر و اوج گرفتن تو آسمون داره لذت میبره جواب میده: دوشیزه وارنر، فک نمیکنی مشکل از چیز دیگه ایه؟ مثلا ... خودت؟

گودریک چرخشی میکنه و بلاجرم همراش میچرخه و لینی هم با تاخیر اونارو دنبال میکنه و آروم میگه:

- واو چطور میتونه همزمان با حرف زدن اینقد ماهرانه جاروشو کنترل کنه! اوه اون محشر ... اوپس!

لینی که متوجه پایین رفتن بلاجر و گودریک و بعدش دوباره بالا اومدن اونا نشده، محکم به گودریک برخورد میکنه. بلاجرم میاد اونارو بپکونه که گودریک زودتر میجنبه و با جادو بلاجرو متوقف میکنه.

لینی با شرمندگی سرشو پایین میندازه و همراه گودریک پایین میاد، خوشبختانه همه ی بچه ها سرگرم بودن و هیچ کس متوجه اشتباه مزخرف اون نشده بود. اما آخرین لحظه قبل از فرود اومدن، حرف گودریک اونو امیدوار میکنه:

- خوش حالم که بالاخره به پروفسورت ایمان آوردی!

2. پست مدافع همیشه پست نا محبوبی بوده! عشقتون به این پست رو اعلام کنین تا من بتونم از فدراسیون کوییدیچ بخاطر علاقه مند کردن بچه ها به این پست ، جایزه بگیرم!(5 نمره)

این پست خیلی محشره! چراو؟ چون هرلحظه تقدیر و تشکر دیگرانو دریافت میکنی، بازم چراو؟ چون با دور کردن بلاجر از هم تیمیات، اونارو از یه آسیب جدی نجات دادی و همین باعث میشه اونا لبخند بزنن و با خوش حالی ازمون تقدیر به عمل بیارن.

از طرف دیگه وقتی تو موقعیتای حساس بلاجرو به سمت بازیکنای تیم حریف میفرستی و باعث میشی اونا مثلا کوافلو از دست بدن یا اینکه مانع گل زدنشون بشی، بازم یه کار خفن کردی و همین باعث میشه بازم هم تیمیات ذوق کنن و از حرکتت خوششون بیاد.

بنابراین خیلی هم پست محشریه و همه کلی باهات حال میکنن و اینا.

(البته وای به حال مدافعی که خرابکاری کنه ... )









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.