هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ پنجشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۰

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
کلاس پيشگويي با تدریس پروفسور لودو بگمن از دوشنبه 10 بهمن هر هفته


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۶ ۲۰:۱۳:۲۲
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۰/۱۱/۶ ۲۱:۱۱:۲۸

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
ریونکلا:23
لونا لاوگود :
10+20=30

لینی وارنر:
10+19+5=34
اون یه نمره برای اینه که بعضی از فعلات ماضی ان و بعضی مضارع دخترم!

تری بوت:
10+15=25

گریفندور:15
گودریک گریفندور:32
10+17+5

پرسیوال دامبلدور:
10+17=25

هافلپاف:
!

اسلیترین:

!!

پایان کلاس های پیشگویی



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۰:۵۲ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰

پرسیوال دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۱ چهارشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۹:۵۱ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از این همه ریش خسته شدم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
پاسخ سوال اول
خلسه حالت خاصی از آگاهی که بدن در این حالت در خواب عمیق (ریلکسیشن) بوده ولی ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد.

این روشی است که دارای روش‌های گوناگونی از جمله روش طناب روبرت مونرو-روش مرحله بین خواب و بیداری و… است

این حالت توام با آرامش خاصی است با فعال شدن اعصاب پاراسمپاتیک با نرمال کردن کنش‌های بیولوژیکی که دارای یک آستانه است و با تمرکز و تلقین ناخودآگاه هم می تواند همراه باشد. خلسه در حالت‌های هیپنوتیزمی و مدیتیشن و ورزش‌هایی با تمرکز ذهن و تجارب روحی متعالی عرفانی همراه هست. حالت ترانس (خلسه منفی) می‌باشد که با تحریک شدید اعصاب سمپاتیک و با تحریک اعصاب و انقباض عضلانی و اظطراب همراه هست. مواردی چون حالت‌های افیونی و رقص‌های تند دراویش و دانس‌های مدرن ترانس وجود دارد. در هر دو حالت خلسه فاصله از -آگاهی- وجود دارد. در خلسه فراهوشیاری و در ترانس اختلال در خودآگاهی است.

پاسخ سوال دوم
شبی از شبهای پر باد اکتبر بود و ماه ،درخشان در پهنه ی ظلمانی آسمان خودنمایی میکرد.

مدیره ی مدرسه به همراه روح یک مرد بسیار بلند قد در طول راهرو های خالی هاگوارتز قدم می زد .

صدای گفتگوهایشان بسیار آرام بود چرا که میخواستند سنگ دیوارها آن گفتگوها را استراق سمع نکنند.

- بابابزرگ....این حقیقت داره.اون حتی جوری خودشو تو دل جامعه جا کرده که مردم واقعا فکر میکنن اون مثل باباش نیست.ولی چیزی که منو خیلی عصبی کرده اینه که مثل پدرش درخواست تدریس دفاع دربرابر جادوی سیاه رو داده.یکی نیست به من بگه من چه کنم!عمو آلبوس باهام قهر کرده که چرا سرخود و بی مشورت کار میکنم ،بابا آبر هم که رفته سفر خارجه....تمام امیدم به شماست!

پرسیوال با لحنی آرام پاسخ داد:
- آنیتا....باباجون....به این سادگی خودتو نباز...اصلا مگه دیدیش که این طوری از ابهتش وحشت کردی؟بابا...محل اقامتش الان کجاست؟

آنیتا با صدایی لرزان گفت:
- خونه ی دراکو مالفوی مهمونه....مثل این که محل زندگیش ولزه!

پرسیوال با شادی گفت:
- خیلی خوبه...با دراکو هماهنگ کن بریم برای ملاقاتش....فقط حواست باشه نوه ی گلم این ملاقات باید برای اون سرزده باشه!

صبح روز بعد-ویلتشایر-عمارت اربابی مالفوی

آنیتا دامبلدور بلندقد با شنلی که پشت سرش در اهتزاز بود به سمت دروازه ی ورودی عمارت مالفوی گام بر میداشت و روح بلندتر پدربزرگش به همراهش در پرواز بود.

آنیتا چوبدستیش را به هوا بلند کرد و چرخاند و فی الحال یک شیردال بزرگ و سفید به سمت اتاق دراکو به پرواز در آمد.

اتاق دراکو-شیردال لب به سخن گشود
دراکو...پدربزرگ پرسیوال و من الان رسیدیم پشت در ...طوری در رو باز کن که نشون بده ما سرزده اومدیم.

لحظاتی بعد آنیتا و روح پدربزرگش به در ورودی ساختمان رسیدند
در باز شد و دراکو با صدای بلند گفت:
- خیلی خوش اومدین جناب مدیر....مشرف فرمودین جناب دبیرکل.....بفرمایین داخل....بیش از این ما رو خجالت زده نکنین!
آن دو از کنار دراکو گذشتند.

مالفوی به آرامی گفت:
- تو کتابخونه س...بریم اونطرف!

و هرسه به سمت سالن کتابخانه ی شخصی مالفوی ها حرکت کردند.

دراکو در را با دستانش گشود و گفت:
- خانوم مدیر و جناب دبیر کل....در مورد اون موضوعی که قبلا بحث کرده بودیم اینجا تونستم مدارکی مبینی بر...اِ جناب ریدل شما هم اینجا تشریف دارین؟خیلی خوب شد...ایشان رو معرفی میکنم...جناب آرتیکوس ریدل کبیر و جتاب ریدل ایشون آنیتا دامبلدور مدیره ی هاگوارتز و این روح گرانقدر هم سرپرسیوال دامبلدور دبیرکل سازمان ملل جادوگری هستن!

ریدلِ پسر که تا کنون چشمانش بر روی برگه های یک کتاب قطور ثابت بود سرش را بالا آورد.

آنیتا نفسش را درسینه حبس کرد...پرسیوال در هوا ثابت ماند.

آرتیکوس نمونه ی کوچکتر پدرش در دوران جوانی بود اما برق چشمان سبزش چیز دیگری را در ذهن دامبلدورها تداعی کرد.


ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۳۰ ۱:۴۳:۵۵

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند....
تو روح هرکی بد برداشت کنه









دامبلدور
یک دامبلدور
یک دامبلدور دیگر
من یک دامبلدور دیگر هستم
پیر آزرده دلی در انتظار بوسه ای از اعماق ته قلب


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ یکشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۰

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
1.

خلسه حالتی بین خواب و بیداری است که امواج ذهنی در شرایط آلفا قرار می گیرند و تلقین پذیری انسان افزایش مییابد و ضمیر خودآگاه کنار رفته و ضمیر ناخودآگاه پدیدار میگردد.خلسه از نظر کیفیت به دو نوع مثبت و منفی تقسیم بندی میشود باید خلسه منفی را شناخت و اگر پیش آمد از خلسه خارج شد.در خلسه ی مثبت تنفس آرام و عمیق است و احساس رهایی به آدم دست می دهد در حالی که در خلسه منفی تنفس تند و سطحی است و شخص حالت اظطراب و تنش دارد.


2.

تری در خانه در حال خواندن روزنامه بود که کسی به در زد.

تق تق تق! تق تق تق!

-درد دو ساعته بگیری! اومدم باو! اِ لینی؟ تویی؟

-هن هن هن...(افکت صدای نفس نفس زدن ) آر...آرتی...کو...

-

-آرتیکوس!

-چی؟ آرتیکوس؟ پسر اسمشو نبر؟

-آره

-خب چی شده؟ آرتیکوس چی شده؟

-میگن آرتیکوس برگشته.الآنم توی اون کافه که اسمشو یادم نیست تو کوچه دیاگونه

-چرت نگو باو.دو سال پیشم می گفتن برگشته.ولی کو؟! ما که ندیدیم!

-خب بیا بریم همون کافه ای که میگن.انگار این دفعه خیلی جدیه

و تری و لینی به طرف کافه راه افتادن.

اندکی بعد

قیژژژژژژ! (افکت صدای باز شدن در کافه!)

تری: دیدی لینی! کسی اینجا نی... اوه مای گاد! آر...

مرد شنلپوشی که سر میزی در انتهای کافه نشسته بود نگاهی به عقب انداخت و با صدای بلند قهقهه ای سر داد.

-ها ها...آره تری! این منم! آرتیکوس کبیر! ها ها ها...


Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۱:۰۴ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
1.

این مجموعه انسان را به حالت خلسه و بی وزنی می‌‌برد که در این حالت انسان احساس آرامش و حالاتی خاص را تجربه می‌‌کند، در خلسه انسان از محیط خارج می‌‌شود طوری که گویی در این دنیا وجود ندارد و حالتی بین خواب و بیداری است که امواج ذهنی در شرایط آلفا قرار میگیرند و تلقین پذیری انسان افزایش می یابد.

به طور واضح تر میتوان گفت که خلسه حالت خاصی از آگاهی است که بدن در این حالت در خواب عمیق (ریلکسیشن) بوده ولی ذهن کاملاً آگاه و بیدار باشد.

این روشی است که دارای روش‌های گوناگونی از جمله روش طناب روبرت مونرو-روش مرحله بین خواب و بیداری و… است

این حالت توام با آرامش خاصی است با فعال شدن اعصاب پاراسمپاتیک با نرمال کردن کنش‌های بیولوژیکی که دارای یک آستانه است و با تمرکز و تلقین ناخودآگاه هم می تواند همراه باشد. خلسه در حالت‌های هیپنوتیزمی و مدیتیشن و ورزش‌هایی با تمرکز ذهن و تجارب روحی متعالی عرفانی همراه هست. حالت ترانس (خلسه منفی) می‌باشد که با تحریک شدید اعصاب سمپاتیک و با تحریک اعصاب و انقباض عضلانی و اضطراب همراه هست. مواردی چون حالت‌های افیونی و رقص‌های تند دراویش و دانس‌های مدرن ترانس وجود دارد. در هر دو حالت خلسه فاصله از -آگاهی- وجود دارد. در خلسه فراهوشیاری و در ترانس اختلال در خودآگاهی است.

2.

صدای هوهوی باد در تمام کوچه های باریک و خیابان های کم پهنای دهکده ی کوچک میپیچید. هیچ منطقه ای در این دهکده پیدا نمیشد که روشنایی داشته باشد. فقط بعضی از خیابان ها دارای چراغ هایی بود که تک و توک روشن بودند و نور ضعیفی که سوسو میزد از آن خارج میشد. در این میان تنها ماه را میتوانیم بعنوان منبع روشنایی آنجا نام بریم.

صدای پرت شدن قوطی نوشابه ای همراه با باد شنیده میشود. دختری که شنل بلندی پوشیده بود و کلاهش را تا ته پایین کشیده بود، عامل ایجاد کننده ی صدای قوطی بود. بی توجه به این اتفاق، شروع به حرکت در امتداد خیابان کرد. هر از گاهی صدای غیژی یا بامبی شنیده میشد که در اثر باز و بسته شدن درها بود. این شهر، شهر مردگان بود. یعنی دختر این چنین تصور میکرد. چون هیچ پرنده ای در آنجا پر نمیزد.

به کافه ای در انتهای خیابان رسید. در کافه تلو تلو میخورد و در اثر وزش باد در حرکت بود. دستش را درون جیبش کرد و برگه ای را بیرون آورد. شکل و آدرس درست همین کافه را نشان میداد. اما او اصلا درک نمیکرد که هدف آن غریبه از تهدید کردن او و وادار کردنش برای آمدن به آنجا چه بود. او خانواده اش را تهدید کرده بود و دخترک چاره ای جز قبول خطر نداشت.

نفس عمیقی کشید، از پله بالا آمد و در را باز کرد و وارد شد. اکثر میزها و صندلی یا شکسته بودند و یا به گوشه ای پرتاب شده بودند و واژگون بودند. آن هایی که سالم مانده بودند نیز توسط تارهای عنکبوت و حشرات گوناگون احاطه شده بودند. در آن لحظه احساس کرد نور کوچکی را در گوشه ای از کافه دیده است. بنابراین برگشت و به اتاق گوشه ی کافه خیره شد. درست دیده بود، نوری ضعیف در آنجا دیده میشد. آب دهانش را قورت داد، چوبدستیش را بیشتر درون دستش فشرد و به سمت آنجا رفت. در آستانه در که ایستاد، صدای حبس شدن نفسش شنیده شد.

مردی قوی هیکل و درشت اندام، با قدی بلند و چهره ای وحشتناک، رو به رویش ایستاده بود و چوبدستیش را با حالت تهدید آمیزی به سمت او گرفته بود و چشمانش مستقیم به او خیره شده بودند. دخترک چند قدم عقب رفت و بعد از برخورد با صندلی ای، تعادلش را از دست داد و افتاد. ابتدا به مرد و سپس به چوبدستی او که در حال بالا آمدن بود نگاه کرد. قبل از اینکه کاری از دستش بر بیاید طلسمی به سرش برخورد کرد و پخش زمین شد.

صدای قهقهه ی مرد سراسر آنجا را فرا گرفت. باد خنده ی ترسناک مرد را با خود حمل کرد و تا دوردست ها با خود برد. این صدای عجیب و وهم انگیز تا لحظاتی تمام دهکده و بیابان اطرافش را فرا گرفته بود. حالا دخترک در اختیار مرد بود و تحت فرمان او بود. او کنترلی از خود نداشت و تنها مجبور به اطاعت از دستورات مرد بود. اما چرا این مرد او را انتخاب کرده بود؟ در این لحظه این موضوع اصلا مهم نبود، به هر حال او دیگر اختیاری از خود نداشت. مرد سرش را به سر دختر نزدیک کرد و درون گوشش زمزمه کرد: دیگه دنیا دست آرتیکوس ریدله!

3.

لرد هرگز به قلب سیاه و پر افتخار خودش اجازه نداد که کسی جز خودش رو دوست داشته باشه و هیچ وقت از هیچ زنی خوشش نیومد. بنابراین این آرتیکوس ریدل میتونه پسر ِ برادر ِ مروپ باشه! برادر مروپ قبل از مرگش بچه دار شد، اما از اونجایی که هرگز پدر و مادرش دیده نشدن و از همون روز تولدش بی کس بود (مامانش همون روز تولدش ناپدید شد)، با توجه به اینکه مردم منطقه ای که خانه ی ریدل توش قرار داره نسبت تام ریدل و مروپ رو میدونستن، فکر کردن اون پسر این دو نفره و این نام خانوادگی رو براش گذاشتن. پس ولدمورت و این شخص با هم نسبت فامیلی دارن. این شخص پسرداییه تام ریدله!

( اختیاری بود دیه؟ بنابراین از خودم بلغور کردم )


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۸ ۲۱:۰۶:۱۶



Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
ویرایش نمرات!


ریونکلا : 24
لونا لاوگود : 27
15+ 12
لینی وارنر : 31
11+15+5
زنوفیلیوس لاوگود : 22
7+15
ارگ کثیف : 22
12+10
اندرومیدا بلک :20
10+10

اسلیترین:6

ایگور کارکاروف :25
15+10

گریفندور : 6

گودریک : 15
5+10
دابی : 20
10+10

هافلپاف:12
سدریک : 20
10+10
کینگزلی : 29
15+14


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۸ ۱۸:۳۰:۵۱
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۹ ۱۱:۲۵:۳۴
ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۹ ۱۳:۲۳:۴۸


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۹ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
با سلام

اول می خوام بگم که کلاست خیلی پرباره و درضمن معلمی که با شلوارک وارد کلاش بشه ... دیگه خدا می دونه بقیش چی می شه!

1. حالت خلسه چیست؟در مورد آن توضیح دهید. 10 نمره


یک نوع حالت روحی و روانی که در مواقع گرمای شدید و تابش سوزان خورشید اتفاق می افتد و فردی که در این حالت قرار گیرد ، حرف هایی می زند که خبر از آینده می دهد!

این حالت در مشنگ ها هم پیش می آید اما آنها بجای پیش گویی ، چرت و پرت می گویند و به آن گرما زدگی می گویند اما در جامعه ی جادوگری این اتفاق نادر پیش می آید و در مواقع وقوع اطلاعات مهمی توسط فردی که اینگونه شده ، انتقال می آید.

2. رولی بنویسید که در آن شما کسی هستید که شاهد بازگشتن آرتیکوس ریدل هستید. عکس العمل خود را توضیح دهید. 20 نمره

در باز شد و گودریک از خانه ی خود بیرون آمد. تی شرت سفید و شلوار سیاه رنگی پوشیده بود و بسیار خوش تیپ به نظر می رسید. شروع به حرکت کرد تا اینکه به دم در خانه ای رسید.

ایستاد و شروع به سوت زدن کرد.

ناگهان دختری از در بیرون آمد و همینکه گودریک را دید ، پرید بر بغل گودریک و بعد از احوال پرسی چسبناک ، همراه گودریک به راه افتادن.

کوچه دیاگون


گودریک و دختر ناشناس بر روی سنگ فرش های کوچه ی دیاگون قدم می زدند و هر از گاهی جلوی دکانی می ایستادند و چیزی می خریدند.

گودریک: « عزیزم اینو می خواهی بخرم یا اونو؟ »

دختر انگشت خود را روی چانه اش گذاشت و کمی فکر کرد و گفت: « هر دو تاشو »

گودریک: « »

در همین حین صدای جیغ و فریادی از یکی از کوچه های دیاگون به گوش رسید و چند نفر در حال دویدن مشاهده شدند. تمام عابران پیاده مات و مبهوت به آن ها نگاه می کردند اما بعد از ظاهر شدن مردی سیاه پوش در جلوی یکی از کوچه ها ، تمام عابران پیاده هم شروع به دویدن کردند.

دختر کنار گودریک بر بغل گودریک پرید و در حالی که می ترسید ، گفت: « من می ترسم عزیزم »

در این لحظه گودریک شجاعت روحی بسیار قدرتمندی از عزیزش گرفت و او را زمین گذاشت. چوبش را درآورد و به طرف مرد سیاه پوش رفت.

گودریک: « کروشیراواداکادورا و این خرت و پرتا »

در این لحظه از چوب گودریک طلسمی با رنگ های مختلف بیرون آمد و درست به قلب مرد سیاه پوش برخورد کرد و او را کشت و به این ترتیب پسر ولدمورت در همان اول کار کشته شد. ()



3. آرتیکوس ریدل چه کسی می تواند باشد؟ آیا لرد می تواند
پسر داشته باشد؟ هر چه در مورد او می دانید بنویسید! ( 5 نمره ی قانونی )


می تواند یکی از اقوام دور ولدمورت باشد و یا همان پسرش باشد چون من شایعاتی شنیدم که ولدمورت در خانه ی ریدل یک حرم سرا دارد اما آن را از همه پنهان می کند.

و یا می تواند یک اراذل و اوباش باشد که شاخ شده و این نام را بر خود گذاشته باشد تا دیگران را بترساند.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
امروز ۱۱:۴۲:۱۰
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
1. حالت خلسه چیست؟در مورد آن توضیح دهید. 10 نمره

حالت خلسه از نظر لغوی از حالت ترانس که یک کلمه ی فرانسوی به معنای ترس و اضطراب شدید است گرفته شده است.

خلسه حالتی ست بین خواب و بیداری، کسی که در حالت خلسه قرار گرفته است، توجه ش از عوامل عادی دور میشود، کاملا آرامش میگیرد، حواس های برترش قوی تر میشود، ضمیر خودآگاه او بسیار قوی و پدیدار میشود، حواس پنج گانه فیزیکی آن تضعیف میشود.

در حالت کلی خلسه دو نوع است: 1- مثبت. 2- منفی.

اگر حالت منفی پیش آمد باید از آن جلوگیری کرد و از آن حالت بیرون آمد.

ویژگی های خلسه ی مثبت: 1- تنفس آرامو عمیق 2- ظربان طبیعی قلب 3- احساس رهایی که به آدم دست میدهد.

ولی در خلسه ی منفی همه چیز برعکس خلسه ی مثبت است.

لحظات قبل از بخواب رفتن و بلافاصله بعد از بیدار شدن یک خلسه طبیعی عالی، مثبت، عمیق و بسیار سودمند و مفید میباشد.قرار گرفتن در خلسه برای سلامتی جسم و ذهن و تقویت تمرکز مفید میباشد.

1. رولی بنویسید که در آن شما کسی هستید که شاهد بازگشتن آرتیکوس ریدل هستید. عکس العمل خود را توضیح دهید. 20 نمره

نفس های لونا به شماره افتاده بود، نمیدانست چه اتفاقی افتاده، پسرکی آمد و به او ظرفی که در آن استخوان و یک مشت مو بود داد و به او گفت آن را نیمه های شب کنار قبر شخصی سیزده بار بگرداند.

پسرک به او قول داده بود اگر اینکار را بکند تا ابد خوشبخت میشود، لونا نیمه شب به قبرستانی که مایل ها دورتر از شهر بود رفت و طبق گفته ی پسرک اینکار را انجام داد، همین که سیزدهمین دور را زد همه چیز عوض شد ...

زمین شروع به لرزیدن کرد، حرکت باد میان شاخه های درختان باعث صدایی شبیه به صدای زوزه ی گرگ های گرسنه را میداد، او حس میکرد خاک زیر پایش تر شده و هرآن ممکن است فرو بریزد.

اما همان موقع بود که نفس لونا قطع شد، سنگ قبری که او مدتی پیش به دورش میچرخید شروع به ترک برداشتن کرد و همان موقع توده ای شفاف به رنگ خاکستری از درون خاک سربرآورد.

توده کم کم شکل گرفت و لونا توانست هیکلی زشت و به شدت ترسناک را در مقابل خود ببیند.

ظاهرش به مرد ها میخورد، موهایی بلند که پشت سرش بسته بود، ردایی مشکی و براق، چوبدستی که در جیبش خودنمایی میکرد و وقتی سرش را به سمت لونا برگرداند او توانست به یاد آورد.

مرد چشمان باریک و نافذی داشت، زخمی کهنه کنار لبش بود که به حالت عجیبی در حال خون آمدن بود، اما لونا او را شناخت، او آرتیکوس ریدل بود، عکس او را در کتاب های تاریخ دیده بود، او از طایفه های مادر لرد ولدمورت بود!

آرتیکوس که هر لحظه به انسان ها بیشتر شبیه میشد قدم هایش را به سمت لونا تند کرد.

لونا میتوانست در چشمان مرد آثار حرص و طمع و خوشنودی زیاد از بازگشتنش را ببیند، این پایان دنیا بود.


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۸ ۱۰:۴۶:۳۳

Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ جمعه ۱۷ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
رز با چهره ای گرفته وارد کلاس شد و این دفعه هیچ کس از لباس های ایمو یش تعجب نکرد. او یک بلوز بنفش یاسی با یک شلوارک مشکی پوشیده بود.

- سلام بچه ها چه خبرا؟

بچه ها با دیدن لحن خشن و در حال انفجار رز صلاح دیدند ساکت بمانند.

- آخه این چه تکالیقیه؟ این چه وضع کلاسه؟ من اومدم خوش اخلاق باشم سواستفاده میکنین؟ یه رول میخواستین بنویسین از انواع و اقسام روش های ضایع کردن من بهره بردین! واقعا که !

رز لیوان آب خنکی خورد تا آرام تر شود.

- تکالیفتون روی میزه! بیاین برشون دارین!

[spoiler=تکالیف]ریونکلا : 21
لونا لاوگود : 25
15 + 10
لینی وارنر : 20

5+15
زنوفیلیوس لاوگود : 20
5+15
ارگ کثیف : 20
10+10
اندرومیدا بلک :20
10+10

اسلیترین:6

ایگور کارکاروف :25
15+10

گریفندور : 6

گودریک : 15
5+10
دابی : 20
10+10

هافلپاف:12
سدریک : 20
10+10
کینگزلی : 29
15+14


[/spoiler]


- خب! همون طور که قبلا گفتم علم پیشگویی کلا خیلی مزخرفه...


صدای رز عین رادیویی که صدای کم شود قطع شد. همه سرشان را از روی مجله های مد و.. بلند کردند و به رز نگاه کردند که چشم هایش مات شده بود.

- آرتیکوس ریدل... جانشین لرد سیاه.... روز قدرت نزدیک است...

صدای رز بار دیگر کم شد.

- اینقدر مزخرف که نگو!

-


تکالیف جلسه ی دوم

1. حالت خلسه چیست؟در مورد آن توضیح دهید. 10 نمره

2. رولی بنویسید که در آن شما کسی هستید که شاهد بازگشتن آرتیکوس ریدل هستید. عکس العمل خود را توضیح دهید. 20 نمره

3. آرتیکوس ریدل چه کسی می تواند باشد؟ آیا لرد می تواند
پسر داشته باشد؟ هر چه در مورد او می دانید بنویسید! ( 5 نمره ی قانونی )


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۱۷ ۱۴:۴۰:۰۹


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: كلاس پيشگويي
پیام زده شده در: ۲۰:۲۵ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 252
آفلاین
1. سه تعریف از پیشگویی ( بنا بر برداشت خودتان) بنویسید

1. حدس اتفاقاتی که در آینده می افتد
2. رفتن در حالت خلسه و دیدن آینده (مانند اقوامی که در هاوایی زندگی می کردند !)
3. گزارش اتفاقاتی که احتمالا در آینده می افتد با توجه به گذشته ی فرد .

2. یک رول طنز بنویسید که در آن خودتان پیشگویی اتفاقی که درون کلاس از آن صحبت شد را انجام می دهید


آندرومیدا به همراه لینی و لونا که ته کلاس نشته بودند مشغل صحبت بود.
_ امروز کلاس آتیش میگیره تقصیرش هم می افته گردن گودریک .
_خیالاتی شدی .از لونا هم بد تر !!
_یه دقیقه وایسا لینی !! گفتی تقصیرش می افته گردن گودریک ؟؟!!
_من ؟! نه !! گفتم تقصیر گودریکه !!!
_ لینی خانوم حالا میبینی که آتیش میگیره یا نه !!!
در افکار آنی :
_اگه نگرفت چی ؟!!
_میگیره !!
_حالا اگه نگرفت ؟!!
_باشه خب بابا سر ده گالیون . خوبه ؟!!
_و من هم پیش گویی میکنم تو امروز ده گالیون به من می بازی !!
_خواهیم دید !!
آندرومیدا در حالی که یک شیشه بنزین به دست داشت به سمت قسمتی از کلاس رفت که گازی برای درست کردن قهوه در آن قسمت قرار داشت و بنزین را بر روی زمین پاشید و منتظر گودریک ماند .
زمانی که گودریگ برای درست کردن قهوه برای گروهش آمد او گفت : گودریک !! کبریت داری ؟!!
_برای چیته ؟!!
_حتما کار دارم دیگه !! حالا داری ؟!!!
_آره بیگیر !!! ( )
_اگه میشه روشنش کن بده .
تق تق چق چق ( افکت روشن کردن کبریت !!)
_بگیر .
_دستت درست .
و کبریت را از عمد بد جو گرفت که بر روی زمین بیافتد !!
_ای وای خاک تو سرم !!
_چیزی نیس !! الان درسشتش میکنم !!
پروفسور که بوی دود را میان بوی ادکلن گوچی اصلش ( ) تشخیص داده بود به سمتی برگشت که آنی و گودریک بودند .
_اون جا چه خبره ؟!!
گودریک پشتش را کرد به آتش و گفت : هیچی نیست!!!
_از هیچی نیس که دود بلند نمیشه !! اونجا چه خبره ؟!!!
(در این قسمت ردای گودریک آتش می گیرد !!)
_اوی اوی !!!! سوختم !! باو یکی کمک کنه !!
و گودریک وسط زمین و هوا داشت جلز و ولزش در می آمد !!
_گودریک رو ببریدش درمونگاه و آندرومیدا تو هم همراه گودریک شنبه ی دیگه میای دفتز من تا تنبیه جدیدم رو روتون اعمال کنم که یاد بگیرید دفعه ی دیگه کاغذ دیواری اسپرت قشنگم رو خراب نکنید و بوی عطر گوچی اصلم زو از بین نبرید .
و ادامه داد : جلسه ی امروز تمومه !! بفرمایید گروهاتون !!
_رد کن بیاد ده گالیون رو !!
_ولی گودریک مقصر شناخته شد !!!!!
_ همراه با تو !!!! بده بیاد !!!
آندرومیدا با انزجار ده گالون رو انداخت بالا !
_دفعه ی دیگه هم از این پیشگویی نکن که برات ده گالیون خرج برداره !!!! بریم لونا !!
و لونا همچنان در این فکر بود که : چطوری لینی دو تا پیشگویی درست کرد ؟!! هم مو های من آتیش گرفت هم آنی بهش ده گالیون باخت !! نکنه اون واقعا یه پیشگو س ؟!! من کم کم دارم بهش ایمان می آرم !! نکنه ......


ویرایش شده توسط آندرومیدا بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۹ ۱۱:۵۹:۴۳
ویرایش شده توسط آندرومیدا بلک در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۹ ۱۳:۳۸:۰۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.