- شتلق..!
- پسره ی بوقی نفهم و بوقی و اینا..اصلا من اعتراض دارم این چه وضعیه آدم دوتا فوش(فحش) نمی تونه به زیردستش بده هان هان هان؟..
چندی بعد رایحه ی دلنوازی فضا رو پر کرد و جیمی از شدت ترس به گریه افتاد!
- برو باب پیری... می زنم یه بار دیگه بیهوشت می کنما!
- شتلق..! بازم پس گردنی می خوای؟!.. بده ببینم اون چیه دستت؟ هان هان؟!
- این هیچی..!
اونورتر!مرد موفرفری باکلاس و باشخصیت روبه روی گرگینه ی رنگی واایستاده بود و با لبخندهای متعددی در حال سخنرانی بود!
- می دونی ... آخرین بار تونستم شصت تا از عکسامو با یک حرکت امضا کنم.. می دونی چیه وقتی نیاز داشته باشی مجبوری یاد بگیری ..آخه من برنده ی چنتا جایزه ی بهترین لبخند و اینا بودم و در کل خیلی طرفدار دارم..
گرگینه از شدت سرعت چونه ی گیلدی چندین بار متوالی هنگ می کنه و همزمان به یک فاصله ی زمانی اندازه گیری شده سبز و زرد می شه و بعد بنفش میشه و می ترکه!
- اوا..!!..چرا ترکیدی بدبخت ..عکستو می دادی برات امضا کنم این که ترکیدن نداشت بیا الان خودم وصله ات می کنم..
گیلدی همچنان لبخندزنان تدی رو می ندازه زیر بغلش و از صحنه خارج میشه!
نکته: خواننده های عزیز توجه کنید که شیوه ی مبارزه ی گیلدی با گرگینه ها این بوده و از اولش رولینگ هرچی گفته دروغ بود!
اونورترتر!اتاق تاریکی بود و از دل تاریکی ها صداهای بیناموسانه ای به گوش می رسید.
- آلبوس عزیزم ..کمی آروم تر .. چه خبرته؟!(
)
- باب من چی کار کنم تو برو اونورتر بشین این پارچه سفته سوزن در می ره می خوره به تو خب!
- اصلا این چیه تو داری می دوزی؟
- بیکار بودم گفتم این زیرشلواریمو بدوزم!
در همین لحظه در خونه باز میشه و یک عدد جنازه که در هوا معلقه وارد میشه. این ورود ناگهانی باعث میشه که آسپ با سرعت هرچه تمامتر بپره بغل دومبول!
- ای جان..آسپ فرزند عزیزم..تاخالا خودت برای کلاس درخواست نداده بودی!
- من رسما اعلام می کنم غلط کردم..تکذیب تکذیب تکذیب!
- دیگه فایده ای نداره عزیزم..
جنازه همچنان نزدیک می شه و کمی بعد درست جلوی پای دومبول توقف می کنه سپس با شدت به کناری پرت میشه و هیکل عضلانی و قدرتمند فلیت ویک هویدا میشه!
- دومبول این جنازه ی جیمیه!..داوشمو کشتی؟!
- نه نمرده..اوردم بدم دامبل باهاش کلاس خصوصی برگزار کنه..اصلا به تو چه؟ هان هان؟... دامبل این پیشکش من به توئه ..به شرطی که به ما توی دفاع علیه آمبریج کمک کنی!
- واو..فیلی..عزیزم چه سعادتی یک شب دوتا کلاس خصوصی!..ولی من الان کلاس خصوصی دارم...معجون شیرموز سازم هم تموم شده!
فلیت مدتی به دومبول خیره میشه ولی در دل با تمام توانش به ریش های دومبول می خنده بعد از این خنده ها رو به دومبول می کنه و میگه:
- خب حالا من چیکار کنم؟ ..کمک می کنی؟
- نچ..وقت ندارم!
- ایشش.. من می رم از تامی کمک می گیرم..دومن ریش داره به درد هیچی هم نمی خوره..!
آسپ نعره ای می زنه و می پره جلوی لنز دوربینو میگه:
- یعنی چه به من دیالوگ نمی دی؟..من اعتراض دارم!..
_نکته ی فیلمنامه ای»» در همین حین دامبل آماده ی کلاس خصوصی می شه و فلیت هم جنازه رو برمی داره و می ره! تصویر هم فوکوس می کنه و به سبک تام و جری کوچیک میشه و در نهایت سر آسپ وسط سیاهی ها گیر می کنه!_
تق..!(افکت کنده شدن سر آسپ!)
[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p