هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





امتحان درس پرواز و کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
امتحان درس پرواز و کوییدیچ



تئوری :

1- سوژه کلی رو تعریف کنید ! (1 امتیاز)

2- چه استفاده هایی از ویژگی های محل مسابقه میشه ؟ (1 امتیاز)

3- محور یک رول کوییدیچ چیست ؟ (1 امتیاز)

4- سه اصل اصلی فضاسازی کوییدیچ چیست ؟ (1.5 امتیاز)

5- دیالوگ خوب باید دارای چه خصوصیاتی باشد ؟ (3 مورد) (1.5 امتیاز)

عملی :

1- چه نوع شاخه هایی برای دم جارو مناسب تر است ؟ (باز پاسخ) ( 1 امتیاز)

2- یک رول کوییدیچ بنویسید و در آن با استفاده از ویژگی های یک مکان و یک شخصیت سوژه ای را شرح دهید. (8 امتیاز)

3- یک مکان را به دلخواه توصیف کنید ! ( 5 امتیاز )


تا 15 فروردین ساعت 12 نیمه شب فرصت دارین جواب ها رو ارسال کنید.


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ سه شنبه ۴ فروردین ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
از خواص تکلیف سخت دادن اینه که کسی شرکت نمیکنه و زحمت امتیاز دهی هم نداره

گابریل دلاکور : 21

تکلیف اول :3 تکلیف دوم : 18

مورگانا لی فای : 27

تکلیف اول :7 تکلیف دوم : 20


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۸/۱/۴ ۱۵:۳۲:۰۵

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ سه شنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
1. یک اتفاق علت ، یک اتفاق معلول و یک سوژه فرعی برای یک مسابقه کوییدیچ مثال بزنید. (8 امتیاز )

با پست ِ خودم راحت تر هستم، زمین کوییدیچ راونکلاو :

نقل قول:
یک اتاق تاریک، چراغی از سقف با تنهایی، خود را از سقف دار زده و آویزان است. چراغ نوسان خفیف و بی صدایی میکند، به جلو و عقب.. جلو.. عقب..مادام هوچ یک آینه در مقابلش گذاشته و به خودش نگاه میکنه.

-خدایا چه کردی! من اصلا باورم نمیشه فردی بتونه به این زیبایی باشه.

صدایی مخووووف و خیلی خیلی خفنز شنیده میشه.
- مــــــــــن باورم میـــــــــــــشه ..شه..شه .. (اکو!)
-کی اونجاست؟ اگه جرئت داری بیا جلو!
-هوچ، من الان تقریبا تو دهنتــــــــــــم.. اَم..اَم..!

مادام هوچ یک قدم عقب میره و برای ترسناک شدن قضیه به آینه اش برخورد میکنه و سپس، آینه می افته میشکنه. صدای خورد شدن آینه به شدت بلند بوده. شخص شنل پوش یک کیسه روی میز میندازه.. کیسه ای پر از گالیون.

-هوچ..چ..چ..! من رو مجبور نکن از روش دیگه ای استفاده کنم، ..کنم.. کنم.. چون میدونی که.. که.. که..!

مادام هوچ با ترس و لرز میگه: از کدوم تیمی؟ چی از جون من میخوای؟
-این بازی مهمه، من ازت میخوام تمام حواست رو روی برد هافلپاف متمرکز کنی وگرنه بعد از بازی خودم میام سراغت.. غت.. غِت..!
هوچ: نه! این تو مرام من نیست.. من نازی رو طلاق نمیدم!
مجهول: دیگه قورباغه شکلاتی ِ اضافه نخور (در راستای هری پاتری شدن!) باید این کار رو بکنی. فهمیدی؟

و بعد چوبدستی اش رو به سمت هوچ میکشه. هوچ با ترس جیغ میزنه و شروع به زار زدن میکنه.

-باشه! باشه.. من برد هافلپاف رو از همین حالا تضمین میکنم!
مجهول به سمت در حرکت میکنه. در همون لحظه رعد و برقی بس غرشناک زده میشه و فرد مجهول بیرون در میره.


یک اتفاق علت که سوژه ی اصلی ِ پست هست.

نقل قول:
در همون لحظه گابریل از سرعت بالای آسپ حرصش گرفته بود و با تمام قدرت عشوه گری، با استفاده از انواع اشوه های شتری،خرکی و ..، نتونسته بود به موفقیتی برسه. از قدرت های پریزادی اش هم نمیتونست کاری کنه، آسپ ضد دختر شده بود.


به نظرم این قسمت از پست، نشون دهنده ی دو حقیقت است، 1) اینکه راون میخواد تقلب کنه. 2) اینکه به زودی یک خطا رخ میده. که در چند خط پایین تر همین اتفاق رخ میده. پس یه معلول است.


نقل قول:
زمین مسابقات ریون

بادراد: بچه ها من تضمین میکنم که اینجا صفحه سفید به وجود نمی آی...

همه جا سفید میشه!

ملت ریون:

بادراد:


در دفتر مدیریت

ایگور و هوچ با عصبانیت و به حالت وای آیبرو(!) به بادی نگاه میکنند. ایگور با فریاد:
-به خدا فقط دلم میخواد یه بار دیگه این حرکت رو انجام بدی بادراد! ریشاتو دونه دونه با موچین میکَنم!

بادرا: باشه باو. نمیدونم چرا این طوری شد، درستش کردی دیگه؟
هوچ: متاسفانه، بله! بریم سر بازی.

(مدیریت مبلغ هنگفتی در اختیار تیم ریون برای آوردن نامشون در پست داده بودند! این بخش برای جبران و خیانت نکردن به امانت بودو هیچ گونه مصرف غذایی ندارد.)



این قسمت هم کلا" واسه ی خنده بود و ارزش دیگری جز یک سوژه ی فرعی نداره.

ربط این قسمت با سوژه ی اصلی اون قسمت هست که هوچ میگه: متاسفانه نخیر! چون سوژه ی اصلی این بوده که هوچ به نفع ِ هافل بازی کنه!

پس این تیکه نشون میده که هوچ سعی کرده زمین ها رو سفید کنه که ریون تمرین نکنه.


2. مسابقه کوییدیچ بین تیم هنرمندان گریمولد و آشپزان خانه ریدل را با فضاسازی و دیالوگ مناسب بنویسید ! (22 امتیاز ) (حداکثر 30 خط)

-آنی! آنی.. تو مگه آشپز نیستی؟
-آنی! آنی.. تو مگه نباید الان توی اتاق من باشی؟
-آنی!آنی.. سلام هانی!

آنی مونی از این سوی زمین کوییدیچ به آن سوی زمین می دویدو در دهان بازیکنان در حال تمرین غذا میگذاشت. بازی فردا، در مقابل هنرمندان ِ گریمولد؛ همان محفلی های خزیسم برگذار میشد.

هنرمندان گریمولد

جیمز جیغ میکشه: میشه یه دقیقه ساکت بشید، میخوام جوجو شم.
ملت همه در سکوت فرو میروند. جیمز لباشو غنچه میکنه و صدای فوت فوت میده بیرون!

تد: جیمز، الان دقیقا داری چی کار میکنی؟


جیمز: باب این پیوز میگه باید همه چیز به هم ربط داشته باشه دارم از خودم هنر نشون میدم که اسم تیممون باتوجه به شرایط محیطی انتخاب شده باشه.
تد: بیا برو بچه یویوتو بازی کن!

زمین مسابقه

آنی مونی تمام جاروهارا تک به تک به دست بازیکنان تیم داد. با سوت داور، بازیکنان همگی به هوا پریدند.. بادی گرم می وزید. هوا کاملا" بهاری بود و نور خورشید به شدت زمین را روشن کرده بود. تیر های دروازه داغ شده بودند و دو دربازه بان دور آنها میچرخیدند.

دامبلدور به ریش هایش کرم ضد آفتاب مالیده بود. دستان چربش روی جارو لیز میخورد و در همان ده دقیقه ی اول، هر توپی گرفت از دستانش گذشت و وارد حلقه شد.

تد به سوی او رفت.

-پیرمرد ِ جلف، این چیه زدی؟
-نمیدونم.. روش نوشته بود کرم نرم کننده ی موی سر!
-خب موی سره این پشم ها؟
-پس موی ِ چیه؟

تد با عصبانیت دامبلدور را به حال خودش رها میکند. همین که تد به سوی بلیز میرود تا یک بازدارنده به سویش روانه کند؛ بلیز گلاب به روتون بالا میاورد!

چمن های سبز ورزشگاه که تا آن موقع تحت فشار باد حرکت میکردند زیر آن همه ماده ! از حرکت می ایستند.

بلیز: اوخخخ..اوخخ.. نمیخواستم این طوری بشه.. کتبی شد..اوووق!
تد:

از آن بالا تمام مایعات سبز رنگ به پایین سرازیر میشوند.. تمام بازیکنان ِ تیم آشپزان شکم هایشان را گرفته و همه به نوبت بالا می آورند. تیم هنرمندان دست به عمل میزند، از این فرصت نهاید استفاده را برده و به دروازه ها حمله میکند.

گرابلی پلنگ توپ رو میگیره و میاد از خودش هنر بزنه که توپ میخوره تو سر جیمز و جیمز از روی جاروش می افته پایین توی امیا اشحا(!!!!) ِ آشپزان..

جیمز میاد با یک دید هنری به استفراغ ها نگاه کنه:

-آه.. چه سبز دلنشینی دارند.. آه! به رنگ ِ موهای ِ مامان ِ تد هستند..! ولی بویی بس دردناک و سوزاننده دارند.. احساس میکنم که من هم از این ها دارم.. عووووووق!

و زمانی که بالا می آورد، اتفاقی بس مهم رخ میدهد. در آن بالا بالاها آنی مونی به دنبال گوی ذرین کرده و انرا گرفته است!!

داور: آشپزان برنده!

--- دو سه روز بعد -- سنت مانگو :

-بچه ها! ملاقاتی دارید.

دیوارها سفید هستند، تخت ها هم سفید. و تنها کله های سرخ هم تیمی های آنی مونی پیداست، که همه به او خیره مانده اند:

-تو ما رو مسموم کردی ، انی!


[b]دیگه ب


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۰:۵۰ یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
1. یک اتفاق علت ، یک اتفاق معلول و یک سوژه فرعی برای یک مسابقه کوییدیچ مثال بزنید. (8 امتیاز )

در مسابقه ای که بین تیم های چیورون و عقاب های سیاه انجام شد، در پست شماره 18 می خوانیم:

اول:
نقل قول:
استر تغییر شیوه داده بود و این بار پشت یکی از درخت ها قائم شده بود تا جستجوگر حریف نفهمه زیر نظره!!!


و دوم:
نقل قول:
مگورین دست از نیشگون گرفتن برداشته و با حسرت به ساندویج بازیکن کناریش نگاه می کنه... بازیکن به ساندویجش اشاره می کنه و رو به مگورین...


و سوم:
نقل قول:
استر هنوز پشت درخت قایم شده... اسنیچ! که از قبل باش هماهنگی شده بود! و دید اوضاع این جوریه می ره دور سر استر بال بال می زنه! استر که طبق گفته ی مگورین از جستجوگر حریف چشم بر نمی داشت متوجه اسنیچ نمیشه و هی با دستش اونو کنار می زنه!!! اسنیچ پافشاری می کنه و شروع می کنه چنگ انداختن به صورت استر!!! ( دنیای جادوییه! همه چی ممکنه!) استر که عصبی شده یه نگاه به اسنیچ می ندازه و با پشت دستش یه ضربه ی محکم می زنه بهش! و اونو از خودش دور می کنه! اسنیچ با سرعت زیاد به سمت جستجوگر تیم حریف می ره ( اینجاش رو اسلو موشن بخونین!) جستجوگر در حالی که لقمه ی قبلیش رو قورت داده دهنش رو باز می کنه تا گاز بعدی رو به ساندویجش بزنه و در همون لحظه اسنیج می ره تو حلقش!!! () جستجوگر که احساس خفگی بهش دست می ده کنترلشو از دست می ده و از جاروش پرت می شه و دقیقا میفته جلو پا لودو و شروع می کنه به سرفه زدن! اتفاقا دستاشو هم گرفته جلوی دهنش!!! اسنیچ به همراه کلی تف و تیکه های ساندویج و خلت گلو!!!(ته کثافت کاری) میفته تو دستای جستجوگر تیم الکی ها! لودو در کمال ناباوری در سوتش می دمد!!! و پایان بازی را اعلام می کند!


شماره های اول و دوم علت، و شمارۀ سوم معلول این دو علت را بیان می کنند.

ضمن اینکه در این قسمت پست:
نقل قول:
پس از یک ساعت رفتن لیلی و لارتن به زمین و بازگشتشون به آسمون بالاخره به سه حلقه ی دروازه ی تیم الکی ها رسیده بودن!
لارتن در حالی که دست به کمر جلوی لیلی رو جارو نشسته می گه:
- بده من بزنم! تو اون بار خراب کردی!!!
لیلی که کوافلو پشتش قایم کرده:
- نمی دم! مال خودمه!!!!
بعد از کلی جر و بحث و بعد از سه دور سنگ کاغذ قیچی زدن لیلی از لارتن می بره و آماده می شه ضربه رو بزنه.


جر و بحث لیلی و لارتن، همون سوژۀ فرعی رو نشون میده.

2. مسابقه کوییدیچ بین تیم هنرمندان گریمولد و آشپزان خانه ریدل را با فضاسازی و دیالوگ مناسب بنویسید ! (22 امتیاز ) (حداکثر 30 خط)

(یعنی تعداد خطوط رو میشمری؟ اونم وقتی که نگفتی ورزشگاه کجاست و اعضای دو تیم کی هستن؟ خود اینا کلی خط می بره داوووش!)

ورزشگاه تختی!

هنرمندان گریمولد که شامل جیمز سیریوس پاتر (جستجوگر) ، ریموس لوپین و چارلی ویزلی (مدافع) ، تدریموس لوپین و پرفسور گرابلی پلنک و دیدالوس دیگل (مهاجم) و سرانجام آلبوس دامبلدور (کاپیتان و دروازه بان) هستند، با حیرت به زمین چمن تکه تکه و داغانی که پیش رو دارند نگاه می کنند. در هرطرف ورزشگاه یه دروازۀ کوییدیچ قرار گرفته که با دروازه های فوتبالی که درست پایین آنها وجود دارند در ناهماهنگی کامل به سر می برند.

جایگاه تماشاچیان از سکوهای سنگی تشکیل شده و جایگاهی برای میهمانان ویژه وجود ندارد. چارلی نیم نگاهی به کاپیتان تیم می اندازد:
- هممم... پروفسور دامبلدور! مطمئنین راهو درست اومدیم؟

- ما که راهی نیومدیم چارلی. ما فقط از لندن تا اینجا رو آپارات کردیم. خوب، بچه ها! سازهاتونو آوردین؟

بچه ها(!):
- بـــــــــــــــــــعــــــــــــــــــــــله!

- خونۀ خاله کدوم وره؟ اهم...اهم... چیزه! منظورم اینه که جیمزی تو یه لحظه اون یویوی فسقلی تو بذار کنار چون باید سازدهنی بزنی. ریموس و تدی گیتارشونو بنوازن. چارلی واسه سنتی بودن و اینکه به کشور میزبان احترام بذاریم تنبک می زنه. دیدالوسم در همین راستا سنتور می نوازه. من و ویلهلمینا هم سخت ترین کار ممکن رو انجام میدیم. هممم... همون حرکات موزون رو منظورمه. خوب دیگه، اینجوری حواس اون خونۀ ریدلی ها رو پرت می کنیم و بهشون گل می زنیم. بعدشم جیمزی سر فرصت یویوشو پرت می کنه طرف اسنیچ و بیهوشش می کنه و دیگه دیگه...

در همین زمان چهرۀ داور مسابقه، پیوز، از دور نمایان شد که سوار بر جاروی خود و با سرعت تمام به تیم نزدیک می شد و همچنان دست تکان میداد:
- صب کنین... صب کنین منم بیام!

و زمانیکه رسید، در ارتفاع یک و نیم متری از سطح زمین، از روی جارویش پایین پرید:
- برو بکس خونۀ ریدل از مسابقه انصراف دادن. مسابقه یا باید کنسل بشه یا یه روز دیگه برگزار شه.

فریاد اعتراض هنرمندان به هوا خاست:
- چرا آخه؟

- مگه ما مسخره شونیم؟

- کلی تمرین داشتیم باب!

دامبلدور با گونه ای گلگون اعتراض کرد:
- کلی آرزو داشتم واسه این برنامۀ موزون! اینطوری که نمیشه! باید جریمه شون کنین!

پیوز سعی کرد دیگران را به خونسردی تشویق کند:
- یه کم ساکت باشین بتونم حرف بزنم خو! دلایلشون منطقیه و شورای داوری موجه تشخیص داده. چون کاپیتانشون اینیگو به خاطر تست کردن میزان تاثیر غذایی که واسه شما پخته بودن، بستری شده سنت مانگو. جستجوگرشون بلاتریکس اونقدر سرش گرم کروشیو کردن مدافعشون رودولف بوده که متوجه نشده همۀ استخونای طرفو شکونده. اون یکی مدافعشون، مورگانا، به خاطر اینکه تدی (بازیکن شما!) قرار ملاقات دیروزشونو فراموش کرده، افسردگی گرفته رفته توی اتاقش و درنمیاد. سه تا مهاجماشونم سوروس و هوکی و ریگولس بلک بودن که چون کلا تیمشون تعطیله، به حساب نمیان. همشم تقصیر شماهاست!

جیمز سیریوس با حیرت پرسید:
- تقصیر ما این وسط چیه دقیقا؟!!!

- یکی اینکه تدی باید می رفت سر قرار تا مورگانا افسردگی نگیره. یکی دیگه هم اینکه چرا موقع تست غذا غایب بودین؟ باید اون غذا رو خودتون می خوردین و اینیگو پیشمرگتون نمی شد.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۵ ۱۰:۵۳:۵۰
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۵ ۱۰:۵۶:۵۶
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۲۵ ۱۱:۰۱:۱۰


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۲۳:۳۷ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
جلسه چهارم :

دانش آموزان روی چمن های سبز نشسته بودند و ورود روح مزاحم هاگوارتز را نظاره میکردند. پیوز آرام جلو آمد و گفت : « سلام ... خیلی خوب ... آخرین جلسه پرواز و کوئیدیچ ! اول نمرات تکالیفتون ! »

[spoiler=نمرات تکالیف]گابریل دلاکور : 11 + 11 : 22
[spoiler=توضیحات]این چی بود ؟ گابر ؟ خودتی ؟ ... قسمت اول که معلوم نبود بالاخره لرد رو بررسی کردی یا بادرار ! اگر لرد بود که اصلا نمره نمیگرفت اما من گذاشتم به حساب بادرار و با زور بهت یازده دادم ! باید خصوصیاتی رو بررسی میکردی که توی رول به درد بخوره ! مثلا ریش گزینه خوبی بود اما بستکبالیسته یا وفاداره و اینا به درد من نمیخورد ! قسمت رولت هم اون چیزی که من میخواستم بگی که نبود ! این به کنار ... خوده رولت هم نصف نمره رو میگرفت ! در کل با ارفاق شدی 22 ![/spoiler]

جیمز سیریوس پاتر : 14 + 12 : 26
[spoiler=توضیحات]قسمت اول خوب بود ، میشه گفت همون بود که میخواستم ! قسمت رولت دو تا عیب داشت ! اول اینکه رولش قوی نبود ! دوم اینکه مکانی که انتخاب کرده بودی سخت بود ! [/spoiler]


تایبریوس مک لاگن : 15 + 10 : 25
[spoiler=توضیحات]قسمت اول پستت عالی بود ! نقصی نداشت ! رولت چند تا مشکل بزرگ داشت ! اولا سوژت اونی که من میخواستم نبود ! یعنی تو با استفاده از خصوصیت معدن سوژه خلق نکردی بلکه با سوژت یکی از خصوصیات معدن رو به نمایش کشیدی ! برخلاف چیزی که خواسته بودم ! در ضمن سعی کرده بودی متن رو سنگین کنی اما کلماتی که به کار میبردی ، تشبیه ها و بعضی تلمیح هات اصلا به جا نبود ![/spoiler]


بادراد ریشو : 14 + 10 : 24
[spoiler=توضیحات]قسمت اولت خوب بود ! خیلی بیشتر جای کار داشت اما قابل قبول بود ! قسمت رولت اصلا خوب نبود ! گفته بودم با استفاده از خصوصیات زمین یک ماجرار رو شرح بده ! تو فقط اون موقعیت مکانی رو توصیف کرده بودی ! اون استفاده ای که خواسته بودم رو ازش نکرده بودی ![/spoiler]


مری باود : 13 + 9 : 22
[spoiler=توضیحات]صوژه ؟؟؟ ... خوب کاری کردی که سایت رو هم مطرح کردی وگرنه نصف نمره رو هم نمیگرفتی ! در مورد رول ! اولا قرار بود با استفاده از خصوصیات مکان یک سوژه بسازی نه با استفاده از سوژه یک مکان رو تشریح کنی ! دوما مکانت بهتر بود شناخته شده باشه ! این مکان که به نظرم از تخیل خودت برآمده بود نمیتونست اون نیاز رو برطرف کنه ! گفتم مکان جادویی منظورم یکی از مکان های داستان هری پاتر بود ! البته لازم به ذکره که به خاطر تخیلی بودن مکان هیچ نمره ای ازت کم نشد ![/spoiler]


زاخاریاس اسمیت : 14 + 10 : 24
[spoiler=توضیحات]قسمت اول خوب بود ! همون بود که میخواستم فقط یه ذره جای کار بیشتر داشت ! البته این نکته رو هم در نظر گرفتم که چون کینگزلی تازه وارده هنوز شخصیتش دقیق جا نیافتاده ! رولت دقیقا همون چیزی بود که من میخواستم از نظر محتوا ولی جا کار بیشتر داشت ! سعی کن به فضاسازیت دقت کنی ! پستت همه اش دیالوگ های پشت سر هم بود و فقط قسمت آخرش یه ذره فضاسازی دست و پا شکسته داشت ! حتما روی فضاسازیت کار کن و از دیالوگ هم کمتر استفاده بکن ![/spoiler]


ویکتوریا ویزلی : 15 + 10 : 25
[spoiler=توضیحات]تکلیف اولت خوب بود ! در مورد تکلیف دوم راستش همین نمره رو هم فقط به خاطر کیفیت رولت گرفتی وگرنه محتواش خیلی با چیزی که من خواسته بودم هماهنگی نداشت ! باید دقت میکردی که چطور از خصوصیات شیون آوارگان استفاده کنی که سوژه در روند خودش جلو بره ![/spoiler]


آلبوس سوروس پاتر : 15 + 11 : 26
[spoiler=توضیحات]تکلیف اولت عالی بود ! تا حالا آنیت رو با این شفافیت ندیده بودم ! ... تکلیف دومت خوب بود ! از نظر رولی خوب بود ! اما ببین ! من گفتم با استفاده از خصوصیات یک مکان سوژه بساز ! مثلا میتونستی با استفاده از وسایل انفجاری داخل مغازه یک آتیش بازی و ترسیدن یک کودک نوزاد از سر و صدای اون رو توضیح بدی ! دقت کن با استفاده از خصوصیات باید سوژه میساختی نه اینکه سوژه رو در یک مکان جا بدی ! خوب بود در کل ![/spoiler]


سدریک دیگوری : 15 + 12 : 27
[spoiler=توضیحات]قسمت اولت خوب بود ! این منم ؟ فداکار ؟ ... پست دومت خوب بود ! از نظر محتوا نود درصد همون چیزی بود که من میخواستم ! از نظر رول هم به نظر میومد یه ذره با عجله نوشتی اما خوب بود ! فقط یه ذره بیشتر از حد معمول کوتاه بود ![/spoiler]


راونکلاو : 23
گریفندور :25
هافلپاف : 26
اسلایترین :0
[/spoiler]

پیوز جلوتر آمد و نگاهی دقیق به همه انداخت و گفت : « اتفاقات فرعي و فضا سازي و ديالوگ ها !!! از فضاسازی شروع میکنیم ! فضاسازی باید دقیق و آگاهانه باشه ! توی فضاسازی باید همه ارکان مختلف رو در نظر بگیرین ! اول از همه شرح دادن موقعیت زمین بازی و جایگاه ها ، طوری که خواننده حس کنه خودش در زمینه ! وضعیت آب و هوا در رول کوییدیچ نقشی اساسی داره و توصیفش میتونه خیلی مهم باشه ! مثلا توصیف یک هوای برفی میتونه خودش یک قسمت از سوژه کوییدیچتون رو هم رقم بزنه ! پس باید بهش دقت کنید ! حالات بازیکنان هم ازنقشی اساسی برخورداره ! پس سه اصل اصلی فضاسازی کوییدیچ شامل زمین بازی ، آب و هوا و حالات بازیکنان دو تیمه ! عکس العمل های تماشاگران و دیالوگ های به موقع از گزارشگر بازی هم گوشه هایی از یک فضاسازی خوب و موثره ! »

سپس پیوز کمی بین بازیکنان قدم زد و ادامه داد : « اما اتفاقات فرعی ! شما باید بتونید در کنار اینکه سوژه اصلی رو پیش میبرید از اتفاقات فرعی استفاده کنید ! اتفاقات فرعی سه دسته هستند : سوژه های فرعی ، علت ها و معلول ها ! »

پیوز نگاهی به دانش آموزان کرد که با سردرگمی با همدیگر پچ پچ میکردند و ادامه داد : « سوژه های فرعی در کنار سوژه اصلی شما شکل میگیرن و به نوعی کامل کننده اون هستند ! این سوژه ها بخصوص توی پست طنز اهمیت دارن چون با استفاده از اونها میشه خواننده رو خندوند ! مثلا اگر سوژه رول شما بارش تگرگ در بازی کوییدیچ باشه فرو رفتن یک تگرگ در گلو یکی از بازیکنان میتونه سوژه فرعی جالبی باشه ! سوژه های فرعی باید با سوژه اصلیتون هماهنگی داشته باشن ! »

- « علت ها اتفاقاتی هستند که شما اونها رو در رولتون اضافه میکنید تا بواسطه اون اتفاق بعدی بوجود بیاد یا اینکه این اتفاق علت یک صحنه دیگه از رولتون باشه ! این نوع فرعیات اصولا خیلی توی رول جلب توجه میکنن و باید بکنن چون شما باید بتونید با استفاده از اونها ذهن خواننده رو برای اتفاق بعدی آماده کنید ! »
- « معلول ها اتفاقاتی هستند که در اثر علت ها بوجود میان ! اصولا این فرعیات در رول جلب توجه نمیکنن و فقط کامل کننده سوژه اصلی یا فرعی هستند ! اما در صورت نبودنشون وجود علت بی دلیل و زاید میشه و یک ضعف پست به شمار میره ! پس معلول ها گرچه خیلی نباید در مرکز توجه باشن و کمتر باید بهشون پرداخته بشه ، اما برای کامل کردن سوژه و رول باید حتما ازشون یاد بشه ! »

پیوز به سمت جارو ها رفت ! یک جارو برداشت و به سمت بازیکنان برگشت. نگاهی به آسمان صاف و آبی کرد و گفت : « هوای خوبیه نه ؟ »

همه دانش آموزان با تعجب از این جمله به او نگاه کردند ! پیوز گفت : « حیف ! یکبار هم که ما خواستیم کوییدیچ بازی کنیم هوا ابری نیست ! یعنی هیجان در حد بوق ! »

همه خندیدند ! پیوز سپس گلوش رو صاف کرد و گفت : « دیالوگ ! همونطور که دیدید دیالوگ برای تحت تاثیر قرار دادن خواننده پست مهمه ! دیالوگ یک عنصر زائد در پسته ! پست جدی بدون دیالوگ هم میتونه فوق العاده باشه ! اما همین عنصر زائد در بعضی پست های جدی و اکثر پست های طنز متونه نقش خیلی اساسی ای رو ایفای کنه ! دیالوگ جدی باید دقیق ، متناسب با شرایط محیطی و متناسب با شخصیتی باشه که اون دیالوگ رو میگه ! دیالوگ در طنز علاوه بر خصوصیاتی که گفته شد باید دارای قابلیت خندادن خواننده باشه ! برای اینکار میتونید از خصوصیات شخصیت که در تدریس قبلی گفته شد هم کمک بگیرین ! دقت کنید که دیالوگ جدی اگر زیاد و بیجا به کار برده بشه پستتون رو نابود میکنه ! همچنین اگر پست های طنز دارای دیالوگ های خسته کننده بشه ضعف بزرگی در سوژه بوجود میاره ! دیالوگ باید به جا ، با دقت نظر و تمرکز کامل استفاده بشه و بتونه در لحظه ادا شدنش حداکثر تاثیر ممکن رو در جهت لازم روی مخاطبش بذاره ! »

سپس رو به دانش آموزان گفت : « نظرتون در مورد یک مسابقه چیه ...

1. یک اتفاق علت ، یک اتفاق معلول و یک سوژه فرعی برای یک مسابقه کوییدیچ مثال بزنید. (8 امتیاز )

2. مسابقه کوییدیچ بین تیم هنرمندان گریمولد و آشپزان خانه ریدل را با فضاسازی و دیالوگ مناسب بنویسید ! (22 امتیاز )
(حداکثر 30 خط)

-----------------------------------------------------------------------------
** مطالبی که با حروف ایتالیک نوشته شده محتوای درسی است.
-----------------------------------------------------------------------
/// برای نوشتن دیالوگ از (:) استفاده کنید ! بهتر است دیالوگ را سر سطر و با یک علامت (-) بنویسید ! استفاده از گیومه نیز توصیه میشود! \\\


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۱۲/۱۶ ۰:۳۹:۳۲

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

سدریک ديگوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۷ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۰۸ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید ! (15 امتیاز ) (اگر جنبه توهین یا تمسخر داشته باشه نمره نمیگیره!)

پیوز:

مزاحم بودن : مزاحم بودن این روح همیشه سوژه های جالبی ایجاد میکنه !

همراه داشتن گلوله های جوهری : پیوز همیشه گلوله های جوهریش همراهشه و بعضی وقتا با اونها شیطونی میکنه !

فداکاری : در اکثر سوژه های تالار هافلپاف پیوز یک روح فداکاره که برای گروهش خیلی کارها میکنه و همیشه به موقع وارد سوژه میشه تا مشکلات رو حل کنه !

روح بودن : روح بودن پیوز و دیده نشدنش خیلی وقتا برای جاسوسی کردن و ... به درد میخوره !

رد شدن اجسام از بدن : اجسام از بدن پیوز رد میشه ! همینطور طلسم ها و خوده پیوز هم نمیتونه چیزی رو لمس کنه و اینم برای پست های طنز مفیده !

یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید ! (15 امتیاز)

از مانع سنگی عبور کرد و به به قایق کنار ساحل نزدیک شد. چهره اش خونسرد و آرام بود و نیم نگاهی به دریاچه سرد و تاریک انداخت ... گویی جریان ترسناک آب و دوزخی هایی که راجع به آنها بسیار شنیده بود او را از هدفی که داشت دور نمی کرد. به آرامی زمزمه کرد : لوموس !

نور قرمز باریکی از نوک چوبدستیش شروع به تابش کرد و با اعتماد به نفس بیشتری وارد قایق شد. در حالی که قایق شروع به حرکت کرده بود و به جزیره ی کوچک وسط دریاچه نزدیک میشد، به سایه خودش بر سطح آرام آب خیره شد.

اما ... دریاچه همیشه آرام بود ؟!

به آرامی بر روی سطح سنگی جزیره پا گذاشت و چوبدستیش را بیرون آورد. به سمت قدح پایه بلند روبرویش رفت و به درون آن نگاه کرد. سرانجام قاب آویز را پیدا کرده بود .

او ... ریگولس بلک ... تنها کسانی که توانسته بود به راز لرد ولدمورت دست یابد !

به یاد R.A.B



من همون خوشتیپه ام ...


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
تکلیف جلسه سوم پرواز و کوییدیچ !

1. یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید !

آنیتا دامبلدور!

آنیتا اصولا ساحره‌ی بسیار جوگیری هست. هیجان بالای اون در برخورد با وقایع مختلف اغلب باعث افزایش فضای سوِِژه‌سازی طنز در رول میشه و امکان نوشتن دیالوگ های جالبی رو به نویسنده میده.

علاقه زیاد لرد ولدمورت به آنیتا و از طرفی اینکه آنیتا دختر آلبوس دامبلدور هست دست نویسنده رو برای سوِژه‌پردازی در مورد آنیت بسیار بسیار باز می‌کنه و به راحتی میشه از این سوژه به دفعات و البته شکل‌های مختلف در رول استفاده کرد.

آنیتا مدیر ایفای‌نقش هست و یکی از وبمستران سایت به شمار میاد و علاوه بر اینکه تمام سوِ‌ژه‌های گسترده‌ی مربوط به مدیران رو داره به عنوان یک مدیر مردمی و اغلب نزدیک بودن اون به ایفای نقش میشه از سو‌ِ‌ژه‌های منحصر به فردی استفاده کرد.

در گذشته عضو گروه معروف حزب بوده و یکی از تاپ‌ترین (!) ویژگی‌های آنیت این هست که با وجود اینکه حزبی‌ها بیناموس‌نویس بودن، ولی آنیتا از بیناموسی‌نویسی خیلی بدش میاد و در وضعیت فعلی و در مقام مدیریت بیش از همیشه مخالف خودش رو با این سبک نوشتاری و این دسته افراد اعلام می‌کنه.

2. یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید !

شوخی‌های سحرآمیز ویزلی‌ها ، کوچه دیاگون !

نگاهی به اطرافش انداخت و جفت‌پا پرید داخل مغازه. داخل آن غلغله بود و وسایل کوچک جادوی ویژویژکنان (!)‌ از مقابلش رد میشدند، نورهای رنگی بر قفسه‌ها می‌تابید و پف‌های کوتوله داخل قفس‌هایشان در جنب‌وجوش بودند. با هیجان به پیشخوان مغازه نزدیک شد و گفت:
-دایی فرد دو تا تله‌ی انفجاری بده ما بریم!

فرد ویزلی به چهره‌ی پسرک نگاهی انداخت و گفت:
-شیش گالیون و سه نات!

آسپ جیغ بلندی کشید:
-پووووووووول؟ از منم پول می‌گیری دایی؟! نزار بگما ... میگما میگما میگما!
-چیو میگی؟
آسپ خنده شیطانی کرد...

فلش بک!

قطار سریع السیر هاگوارتز!

فرد و جرج بر روی زمین زانو زده بودند و عاجزانه التماس می‌کردند:
-هری تو رو خدا ... شما که پولتون از پارو بالا میره. تو رو به مرلین جایزه‌ی مسابقه سه جادوگر رو بده تا ما بتونیم مغازه بزنیم.

هری: هه، می‌خواستید خودتون شرکت کنید برنده بشید جایزه بگیرید. نمیدم!

فرد و جرج: هرررررررری!

هری نگاه تحقیر آمیزی به آنها انداخت و گفت:
-باشه بابا واسه شما ... ولی باید قول بدید تا سه نسل از فرزاندانم رو به صورت رایگان از وسایل سحرآمیز تامین کنید. هوووم؟

فرد و جرج هورا کشیدند و سرشان را به نشانه تایید تکان دادند.

پایان فلش بک!

فرد:




Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۱۶:۲۶ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

ویکتوریا ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۹ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۹ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۱
از ویلای صدفی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 70
آفلاین
یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید ! (15 امتیاز ) (اگر جنبه توهین یا تمسخر داشته باشه نمره نمیگیره!)

جیمز سیریوس پاتر

1. یویوی صورتی: جیمز همیشه یک یویو در دست دارد و عاشق آن است! می توان برای تهدید او از اذیت کردن یویو استفاده کرد. همین طور او می تواند با یویو افراد رو مورد اصابت قرار بدهد.

2. جیغ:
جیغ کشیدن یکی از خصوصیات منحصر به فرد جیمز هست و در اکثر موارد او از جیغ استفاده می کند. مثلا برای از بین بردن حریف یا راضی کردن افراد برای انجام دادن کارها. مثلا در مواقعی که او از جیغ های فراصوتی خود استفاده می کند، حتی ممکن است که اطرافیان بیهوش شوند!

3. رنگ صورتی: جیمز حساسیت زیادی به رنگ صورتی دارد. مخصوصا مواقعی که تد موهایش را صورتی می کند. تد می تواند از این کار برای متقاعد کردن او استفاده کند.

4. نهنگ های خشمگین: جیمز علاقه زیادی به نهنگ های خشمگین دارد و آنها را در محل کار یا در خوابگاه نگهداری می کند. در مواقع ضروری او می تواند نهنگ ها را در محل های خاصی آزاد کند.

5. قول: او از تدی یک بار قولی گرفته و حالا هر بار که بخواهد تد را وادار به انجام کاری کند به تد می گوید:« تو به من قول دادی »و اکثر مواقع این روش کار ساز است.

6. مزاحمت همیشگی: او همیشه مزاحم تد و ویکتوریا است و هیچ وقت آنها را تنها نمی گذارد. تد و ویکتوریا نیز در تلاشند تا او را از خود جدا کنند.

7. عضو محفل ققنوس: جیمز عضو محفل ققنوس است و در سوژه های مربوط به محفل می توان او را وارد کرد.

از خصوصیات دیگر جیمز، کار در بنگاه املاک گرگینه صورتی است که در آنجا همراه با تد مشغول به کارهای خلاف هستند. او همیشه همراه تد است. همچنین جیمز ناظر انجمن نیز می باشد و می توان چاپلوسی او را کرد.

یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید ! (15 امتیاز)

شیون آوارگان

یک شب مهتابی دیگر بود و دوباره همان صداهای زد و خورد و زوزه ها از درون ساختمان قدیمی و مخوف شیون آوارگان به گوش می رسید. روستاییانی که در کافه سه دسته جارو تجمع کرده بودند مثل همیشه از بیرون رفتن خودداری می کردند، زیرا از چند سال قبل هر بار که ماه کامل می شد، صداهای عجیبی از آن ساختمان بالای تپه به گوش می رسید. همهمه ای در کافه پیچیده بود و هر کس نظری می داد.

- ارواح... اونجا حتما محل رفت و آمد ارواحه...!
- آره، من با جو موافقم. به نظرم باید یه جن گیری، روح گیری... چمی دونم یکیو بیاریم که اونا رو بیرون کنه!

همه موافقت خود را اعلام کردند و هیچ کس متوجه سه پسر بچه کوچکی نشد که بدون جلب توجه والدینشان از کافه خارج شدند و به سمت بالا پیچیدند.

آن سه پسر بچه که کمتر از ده سال داشتند بدون سر و صدا در کوچه ها حرکت می کردند. به پشت در کافه هاگزهد رسیده بودند که یکی از آنها با ترس و لرز گفت:

- اگه روحا به ما حمله کنن چی؟
- روحا که حمله نمی کنن...
-تازه اگه حمله کنن من چوبدستی بابا مو قایمکی بر داشتم. خودم حسابشونو می رسم...

آن سه به راه خود ادامه دادند و یک دقیقه بعد پیکر بز نقره ای رنگی از در کافه هاگزهد خارج شد و به سمت هاگوارتز حرکت کرد.

سه پسرک به بید کتک زن که ورودی شیون آوارگان را مخفی می کرد، رسیده بودند و دیگر از جای خود تکان نمی خوردند.

- حالا چه طوری بریم تو؟
-اونجا رو ببینین... همون حفره...حتما باید از اونجا بریم. بیاین!

دو نفر دیگر پشت سرش به راه افتادند. اولین پسرک که پایش را بر روی شاخه های بید گذاشت، شاخه های درخت شروع به ضربه زدن کردند و پسر ها شروع به جیغ کشیدن کردند. شاخه های درخت یکی از آنها را به عقب پرتاب کرد. یکی دیگر چوبدستی پدرش را تکان می داد و فقط جرقه های کوچکی از آن خارج می شد.

آنها خود را به سختی از درخت دور کرده بودند که گرگینه ای از حفره درخت خارج شد و به سمت آنها حرکت کرد. بچه ها در جایشان میخکوب شده بودند و از ترس می لرزیدند که...

ناگهان نور طلسمی از پشت سر آنها درخشید و هم تکان های درخت را قطع کرد و هم گرگینه را وادار به عقب نشینی ساخت.

دامبلدور همان طور که چوبدستی خود را در دست داشت به پسر ها نزدیک می شد و لبخند محوی بر صورتش به چشم می خورد.


[b]« فکر جنگ را با


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۹:۱۰ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۷

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید!

کینگزلی شکلبوت(عضو محفل ققنوس)

کلا جادوگر بدکی نیست ولی یه سری خصوصیات خاصی داره
مثلا اون پوست سیاهش باعث می شه همیشه تو دید باشه و همه ی اعضای محفل جاشون لو بره!!! بین صد ها نفر هم به راحتی میشه پیداش کرد !

یا که می تونه با چشم هاش حریف رو قبل از این که بفهمه هیپنوتیزم کنه یا طرف رو کور کنه!! از اون می شه توی خیلی جاها استفاده کرد چون خیلی هیپنوتیزمش قویه و می تونه حریف رو سریع از پا در بیاره!!!ولی اگه چند تا باشن،اون نمی تونه جلوشون دوام بیاره و به کمک افراد دیگه احتیاج داره!!

ولی آدم توانمند و باسوادی در عرصه ی جادوگریه و حتی چند تا ورد فوق حسی هم بلده!!!

وزیر جادوگریه و سعی داره هوکی رو از کار برکنار کنه !

یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید!

مکان:حغد دونی هاگزمید

هیاهو و همهمه ... جغد ها از یک طرف به طرف دیگه پرواز میکردند و در راه به سر و کله حاضران در سالن جغددونی برخورد میکردند . تقریبا همه داشتند همزمان حرف میزدند :

-آقا هل نده!!به نوبت!!

ووووووهوووووو (رد شدن یک جغد)

-آخه من یه ساعته داداشم که توی هاگوارتز درس می خونه رو ندیدم!تازه چمدونش هم اینجاست!!

پستچی:

-برو بابا!تو هم وقت گیر آوردی ها!!ما جغدامون رو نمی فرستیم پی نخود سیاه!!

-آقا صبر کن!من یه پست دارم به مقصد جنوب آفریقا!باید سریع تر اونو برسونین!

ووووووهوووووو (رد شدن یک جغد دیگر)

-ما پست اکسپرس نیستیم ها!!این بدبخت ها چه جوری تا اونجا پرواز کنن؟!

-راست می گی ها!!!

-آقا من می خوام همه ی جغد های شما رو بخرم؟!

پستچی:

-مسخره گیر آوردین؟!!ما فروشنده نیستیم ها!!!آخه این همه فروشنده توی این دهکده ی خراب شده س!!کلید کردی رو من؟!!

-ولی شما همه ی جغد های هاگزمید رو خریدین!!

فررررررررررررررررت (پاره شدن لباس پستچی با پنجه یک جغد )

-راست می گی ها!!!

-پس شما باید به من بفروشینش!!

-چند می خری؟!

-554264 گالیون!

بنگ (برخورد یک جغد با صورت پستچی ! )

- باشه!می فروشم!!

پستچی همه جغد ها رو فروخت و بیکار شد. مردم همه از اونجا رفتند و پستخانه هاگزمید کاملا متروک ماند ...

فردا - داخل دهکده

سر و صدای مردم و رفت آمد ها مکرر اونها هاگزمید رو از همیشه شلوغتر کرده ، همه دارن به آسمون هاگزمید نگاه میکنن که صد ها جغد از هر طرف میان و میرن و گاهی هم در راه به سر و صورت مردم برخورد میکنن. بعضی ها بالا پائین میپرن تا یک جغد رو بگیرن و نامشون رو باهاش بفرستن ! بعضی ها قفسشون رو آماده گذاشتن تا یک جغد به خونه ببرن ! دهکده به طور کلی به هم ریخته ...

اما در گوشه ای از دهکده ...

پستچی در حالی که بیکار شده و به خاک سیاه نشسته ، داره به حسرت به جغد هایی که یک روز صاحبشون بوده نگاه میکنه ...


[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: كلاس پرواز و كوييديچ
پیام زده شده در: ۰:۰۷ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
یک شخصیت از اعضای سایت رو انتخاب کنید و کلیه ویژگی های منحصر به فرد اون و استفاده هایی که میشه ازش کرد رو بررسی کنید ! (15 امتیاز ) (اگر جنبه توهین یا تمسخر داشته باشه نمره نمیگیره!)

مری باود ...


از اعضای وزارت سحر و جادو ...

عضویت در وزارت یکی از مسائلی است که همیشه به عنوان صوژه مطرح بوده ، اعضایی که به چندین دسته از جمله خنگ و بیکار ( ممدها ) ، مخوف و ترسناک و یا افرادی که قدرت طلب تقسیم میشوند .

نگو نپرس ...

از افراد نگو نپرس جامعه که این خصوصیت وی سبب میشود ، نتواند آن طور که باید در جامعه تردد کند و بایستی مرموز و رازدار باشد ، که خب وقتی قرار هست روراست با شصی صحبت کنند نمیتوانند .

مامور مخفی ...

این خصوصیت سبب میشود این شخصیت به ندرت در میان عوام ظاهر شود ، و همچنین نبایستی هویت واقعی وی در برابر بدمن های جامعه فاش شود .

از افراد سری و اطلاعاتی ...


با توجه به مسائل مختلفی که از هر فردی اطلاع دارد و نباید آنها را فاش کند ، سبب کدورتهای مختلفی در بین اطافیان میشود و یا موقعیتهای طنزی را برای فاش نشدن اسرار بوجود می آورد .

چون گفتی سایت یه سری هم از سایت میگم :

محفلی که در پی مرگخوار بودن است ...

این مورد باعث میشه به عنوان جاسوس و یا یک فرد دو جانبه از وی استفاده شود .

نمایندگی وزارت ...

خب این هم یکی از مواردی هست که معمولا برای به خطر انداختن موقعیت وزیر فعلی میشه ازش استفاده کرد .

امضاهای گسترده ...

اینم برای اینکه ملت وقتی من رزرو میکنم میتونن اوقات فراغتشون رو بگذرونن :دی

عضو گروه خاکستری ...

این گروه ادعای قدمت داره و طوری مطرح شده که میخوان با کاربرهای جدید یک دوئل دوستانه انجام بدن ...

دارنده معجون راستی ...

که این موضوع باعث میشه افرادی که در جامعه جادوگری خطایی مرتکب شده اند هر لحظه در حال لرزش باشند .



یک رول بنویسید و با استفاده از ویژگی یکی از مکان های جادویی یک اتفاق را به دلخواه شرح دهید ! (15 امتیاز)


خانه‌ی پروتگونیسم ، صحرای آفریقا !

گرمای هوا بیداد می‌کرد ، آفتاب سوزان منطقه سبب شده بود که هیچ پوشش گیاهی توانایی ثمر دادن را نداشته بشد ، خورشید بی وقفه اشعه های همچون نیزه اش را به هر سو روانه می‌ساخت . هیچ جنبنده ای قدرت جنبش و حرکت در این فضای گرفته را نداشت ، مگر آنکه همچون خانواده رابینسون از توانایی ذاتی و عجیب خود سود می‌برد .

جادویی که خانواده رابینسون برای مقابله با گرمای وحشتناک و سوزان بکار بسته بود ، دقیق و کارآمد بنظر می‌رسید ، حبابی نامرئی دور تا دور خانه را فراگرفته بود که آن محل را از حواشی موجود مصون نگاه داشته بود .

محفظه داخل خانه بدین سبب دارای هوای مطبوع و دلپذیری بود ، گیاهان در اندازه های متفاوت در داخل قسمتی که رابینسون ها آنجا را باغ می‌نامیدند دیده می‌شد و استخری عظیم نیز در میان این خانه‌ی زیبا خودنمایی میکرد که محل همیشگی ِ بازی ِ کوچکترین فرد خانواده - گوستاو - بود .

تنها مشکلی که در این سالها موجب رنجش خاطر رابینسون ها شده بود ، وجود همسایه ای فضول به نام " مری باود " بود که همزمان با پدر ِ رابینسون بزرگ بدین محل کوچ کرده بود و بدین دلیل که هیچ گاه نتوانسته بود حبابی به کاملی آنها درست کند هر لحظه به تدبیری برای پی بردن به آنچه خود آن را " اسرار حباب رابینسون ها " نام نهاده بود ، می‌اندیشید .

امروز نیز همانند هفته ها و سالهای متمادی گذشته مری باود با شنلی نامریی در اطراف خانه رابینسون در حال بررسی حباب ِ خانه‌ی آنها بود ، همه چیز عادی بنظر می‌رسید تا آنکه در آن لحظه گویی کلید حل معما بالاخره کشف شده بود .

افکار مری !

یافتم ... یافتم ... باید از اول میفهمیدم ، همین پسره ... تنها رمزش همین گوستاوه ، اصلاً برای چی باید هر روز توی این استخر برای خودش بچرخه ، من مطمئنم باید این رو انتقال بدم به خونه‌ی خودم باید برم داخل خونه ...

پایان افکار !


لحظاتی بعد ، با خوانده شدن وردی توسط فرانک رابینسون - پدر خانواده - و از بین رفتن قسمتی از حباب مری باود وارد خانه شد ، او با خود تصمیم گرفته بود خود را به نزدیکی استخر رسانده و به سرعت گوستاو را که طبق عادت همیشگی در داخل و اطراف آنجا پرسه میزد ، را ربوده و به داخل حباب خود ببرد تا از صحت راه حل خود مطمئن گشته و بعد در فرصتی مناسب او و حباب رابینسون ها را برای همیشه نابود سازد .

پس در حالی که فرانک را با صحبتهایی در مورد گلهای اقاقیای سرخ رنگ ِ باغچه‌ی مجاور که از علائق او بود مسرور و مبهوت ساخته بود ، هر لحظه به گوستاو نزدیک می‌شد ، تا آنکه دقیقاً بالای سر او رسید .

در یک لحظه شروع اتفاقات رقم خورد ، مری با سرعتی غیر قابل باور گوستاو را بلند کرد ، فرانک نیز با سرعتی باور نکردنی به دنبال ساده لوحی خود ، برای نجات آخرین فرزندش حرکت کرد ، مری خیلی سریع خود را به قسمتی که از آن وارد شده بود رساند اما گویا وردی را که فرانک رابینسون بکار برده بود از یاد برده بود ا، پس با توجه به خشم خانواده صلاح خویش را در ایستادن و تسلیم شدن احساس نمی‌کرد .

مری در طول باغچه شروع به دویدن کرده بود ، هر طلسمی را که به طرفش شلیک می‌شد را با ضد طلسمی خنثی میکرد ، گوستاو ضجه های گوش فرسایی را سر می‌داد ، فرانک از دور در حالی که به شدت ناراحت بنظر میرسید و ترسیده بود با التماس از مری درخواست ایستادن داشت ، مری دیگر مطمئن بود که راز حباب رابینسون ها دقیقاً همین کودک است وگرنه حداقل فرانک چنین التماسهای زجرآوری را سر نمی‌داد .

او باید خود را رها می‌ساخت ، همچنان در طول باغچه حرکت میکرد ، گیاهان بسیاری را در زیر پاهایش از بین برده بود ، به طور قطع فردای آن روز خانم رابینسون به خاطر اینکار او را زنده نمی‌گذاشت ، باری دیگر به طرف قسمت ورودی دوید ، ذهنش را متمرکز کرد تا ورد را بر زبان آورد ، چشمانش را بست ، گویی جرقه ای در ذهنش زده شد زیرا چشمانش را به سرعت باز کرد تا ورد را تلفظ کند اما ...

مری : پس حباب کو ؟ ... ههههههههههههععععععع ، عجب هوای گرفته ای ...

فرانک : د ِ آخه احمق ، کلی دارم داد میزنم گلهای اقاقیا رو له نکن ، همه قدرت حباب به اوناست ... وقتی داشتی فرار میکردی همه رو له کردی ...


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.