هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۳۹ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
جیمز با وحشت و صورتی که رنگش کاملا" دامبل پسند شده بود، به چیزی که زمانی رویهم رفته کینگزلی نامیده میشد نگاه می کرد. سیریوس در حالی که یک تیکه از جزایر لانگر هانس را از روی ردایش بر می داشت به جیمز گفت:

- اصلا" به روی خودت نیار! شتر دیدی، ندیدی
- اما این گندی که اینجا زدیم رو...
- به ما چه ربطی داره؟ میخواست حرف گوش کنه!
- یعنی نمیشه هیچ جوری جمعش کرد؟
- جیمز! تو باید یاد بگیری که هیچ جادویی واسه برگردوندن مرده ها وجود نداره.
- باب من این دل و روده اش رو میگم که به دیوار پاشیده!
- تنها یک ورد برای جمع آوری اشیاء وجود داره...

و هر دو آکسیو گویان مشغول جمع آوری امعاء و احشای کینگزلی از اقصی نقاط اتاق شدند. دقیقه ای بعد، با قرار گرفتن رگ آتورت در محل همیشگی، جنازه آماده بود؛ حالا تنها یک مسئله در میان بود، باید به وسیله ای دو طرف پوست از هم باز شده را هم می آوردند!

جیمز: ریپارو!
- بوقی آخه این مال تعمیر اشیاست، نه تعمیر...

کنیگزلی تعمیر شده بود و در کمال تعجب مشغول برخاستن از روی زمین بود! فقط یک مشکل داشت و آنهم شباهت وحشتناکی بود که به زامبی ها پیدا کرده بود.

خارج از خانه ی گریمالد

ولدی با جوبدستی خود روی زمین طرح هایی را می کشید و در مورد نقشه ی مخوفش برای نابودی کامل محفل توضیح می داد و مرگخواران هم با جان و دل به حرفهای اربابشان گوش میدادند.


- الان پس همه فهمیدین نقشه چی شد؟
مرگخواران: بله ارباب!
- پس همه گوش به فرمان من... حمله!

هنوز دهانش را نبسته بود که در خانه ی شماره 12 باز شد و وزیر از آن بیرون پرید:

- من دیگه تحمل نمیکنم، من از محفل استعفا میدم، من از وزارتم استعفا بدم بهتره شما خل و چلا رو ببینم... من ...

- به به! جناب وزیر مردمی

دقایقی بعد

آسپ دست و پا بسته در مرکز دایره ی مرگخواران که از فرط خوشحالی دستگیری وزیر مشغول اجرای حرکات ارزشی به سبک گومبا گومبا بودند قرار داشت و هرلحظه میدانست آن نور سبز رنگ معروف را جلوی چشمانش ببیند.

مرگخواران:
آسپ:


ویرایش شده توسط تد ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱ ۱۱:۴۹:۰۱

تصویر کوچک شده


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۰۱ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
انتهای سالن!

-چهارهزار و پونصد بیست و یک....چهارهزار و پونصد و بیست دو...چهار هزار پونصد بیست و سه...خودشه!
سیریوس و جیمز با سرعت به سمت کینگزلی دویدند. او به قفسه بی نهایت سفیدی خیره شده بود. دور تا دور قفسه را عکس های مختلف اعم از بیناموسی و غیره پوشانده بود و در مرکز آن چهره آلبوس دامبلدور خودنمایی می کرد. در تابلوی بالای قفسه با رنگ سفید غلیظی نوشته شده بود:

The Order History

Warnning

Just Little & White Children Can Pick up The Books


کینگزلی با سردرگمی به سیریوس نگاه کرد و گفت: این یعنی چی؟
سیریوس سرش را خاراند و در حالی که چهره اش مثل دادلی دورسلی شده بود جواب داد: نمیدونم، سخته!
جیمز: بوقی خیر سرت مترجم فرهنگنامه هستی! دو خط رو نمی تونی ترجمه کنی؟
سیریوس: خب...اونارو میدم ویدا ترجمه کنه! بهش پول میدم اونم ترجمه می کنه منم میفرستم برای سایت. عله قول داده اگه همینجوری ادامه بدم وبمستر بشم!

کینگزلی و جیمز:
کینگزلی دستی به چانه اش کشید و به آرامی گفت: فکر نکنم چیز خاصی باشه! یک نوشته سادست! من برم یکی از کتاب ها رو بردارم!
و به سمت قفسه حرکت کرد. جیمز فریاد زد:
-نه کینگزلی! دست نزن کینگزلی! خطرناکه کینگزلی!

کینگزلی چهره خفنی به خود گرفت و گفت: بیشین بینیم باو! اون موقع که من وارد محفل شدم و ماموریت انجام می دادم مامان و بابات هنوز ازدواج نکرده بودن! اون موقع که من وزیر سحر و جادو شدم این داداش بوقیت هنوز نمیدونست سایتی به اسم جادوگران وجود داره! من خدای تجربم!

سپس یکی از کتاب ها را برداشت و رو به بقیه کرد. قبل از اینکه بتواند حرفی بزند قفسه حالت خوفی به خود گرفت! چهره آلبوس دامبلدور خشن شد و صدای انفجاری به گوش رسید. جیمز و سیریوس هر دو به عقب پرتاب شدند و روی زمین افتادند. سپس برگشتند و با وحشت به صحنه مقابلشان نگاه کردند. زمین پر از خون و تکه های گوشت و استخوان بر روی دیوار و قفسه های اطراف پخش شده بود. تنها چیزی که از کینگزلی شکلبوت با تجربه!! باقی مانده بود!


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱ ۱۰:۱۵:۱۱



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۴ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
بالاخره فرم ها پر شده بود . سیریو سه فرم را بدست جن مذکور داد و کمی عقب ایستاد .
جن شروع به خواندن فرم ها کرد ، به سرعت چشمانش از چپ به راست می رفت و دوباره سر خط .

- خب ، خوب است . حالا بذارین کارتتون رو هم بدم .

سه کارت از کشویی در سمت چپ میزش بیرون آورد و با قلم پری مشغول نوشتن اسامی و لغاتی روی آن شد . بالاخره کار تمام شده بود ... سه کارت را از نظر گذراند و به سمت سه نفر دیگر گرفت .

جیمز ، سیریوس و کینگزلی به سرعت کارت ها را از دست جن گرفته و به سمت قفسه های کتاب حمله ور شدند که جن رو آنها کرد و گفت :
- هنوز یه مرحله مونده . باید برین اون قسمت کار بزنین .

و به سمت مکانی برای کارت زدن اشاره کرد . سه نفری به سمت آن حرکت کردند ، دستگاه مشکی سفیدی که کارت از وسط آن عبور می کرد و از طرف دیگر خارج می شد .

پس از آنکه کارت زدند پیش جنی رفتند که در میان دو قفسه کتاب ایستاده بود و سیریوس گفت :
- سلام ، ما یه کتاب می خوایم در مورد تاریخچه محفل . می شه کمکمون کنین ؟

جن نگاهی به آنها انداخت و پس از کمی تأمل به انتهای سالن اشاره کرد ...



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
با قیافه بس پکر به جن خیره شدند.دهانشان همواره باز و افکارشان پریشان بود.از 24 ساعت هنوز 23:30باقی مانده بود.
بلک از سه نفر جدا شده و بسوی جن راه افتاد.با لحنی بس مودبانه
و کمی پاچخوارانه شروع به صحبت کرد:
جناب جن،مرلینا قربانتان شوم. ما کاری بس مهم داشتیم که حتی دل وزیر نیز بحال ما جلز و ولز شده و اجازه ورود به اینجا را به ما دادند.حالا شما نیز دلتان برای ما لطفا کبابی جوجه کبابی چیزی بشود و مارا بداخل راه دهید.

جن نگاهی مشکوکی به محفلیان انداخت.با چشمان کج و کوله خود به سیریوس خیره شده و با صدایی بلند و نموره ای خز گفت:
قاانون!!قوانین اینو میگن.دل اونا باید براتون بسوزه نه دل من.دل من الان فقط گشنشه.تازه عضو شدن که زمانی نمیبره.یک کارت میخواد همین.

سه محفلی بعد از گفتگو و گفتمان با یک دیگر تصمیم به خریداری نمودن یک کارت گرفته و مشغول پرداخت و پر کردن فرم های لازمه شدند


در کنار خانه سیفید،معروف به خانه دوازده گریمالد.لرد و مرگخواران همیشه پیروز درحال کشیدن نقشه ای حسابی و درست بودند.لرد هر از گاهی نگاهی آستکبارانه به مورگان و مرجان مینمود و لبان خود را از حرص و عصبانیت گاز میگرفتند.بعد از اندکی وقت لبان لرد که حال شباهت زیادی به لب نداشته و دو سه متری باد کرده بودند باز شده و سیلی از طلسم و ورد را بر سر مورگان و مرجان خالی نمودند.
- مردک اونجا نشستید گل میگید و گل میشنوید؟الاهی گیر دامبل بیفتید.تو چه مرگخواری هستی؟زود بیا اینجا بشین تا من نقشه رو بهت بگم...


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳۱ ۱۳:۴۰:۴۸



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۸۷

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
همان باغ قبلی

مورگان و مرجان زیر درخت سیبی با همدیگر نشسته بودند و مشغول شنیدن خطبه ی عقدشان از حاجاقای مورد نظر بودند .
- سرکار خانم مرجان مرادی آیا شما حاضرید که با مهریه ی هزار بوسه ی طلایی به عقد دایم آقای مورگان الکتو مقلب به آرمین دربیاورم ؟
مرجان نزدیک حاجاقا می شود و چیزی در گوش او زمزمه می کند .
- آرمین خان از قرار معلوم عروس خانم زیر لفظی می خواهند .
مورگان در صورتی که خودش را به تسترالی زده رو به مرجان می گه :
-کدوم زیر لفظی ؟
- همونی که دیروز خریدی ! همون حلقه..
- بیا اینم از این حالا اوکی ؟
- اوکی !!!
در همین لحظه ی زیبا در حالی که مورگان با جواب بله ی مرجان و با استفاده از سیبی که بر روی سرش افتاده، قانون نیوتون را کشف می کند هوا ی زیبا ابری می شود ، آسمان دلگیر شده ،به قول آل بوی ننگ جسد همه جا را فرا می گیرد ، حاجاقا فرار می کند ، زمین تیره و تار می شود و علامت شوم همه جار را فرا می گیرد .

در این میان عده ای از مرگ خواران همراه با لرد بر زمین فرود می آیند ، لرد بر روی تخته سنگی نشسته و علامت شوم مذکور با فونت قرمزش بالی سر کچل لرد در حال چرخش است .
- خب آنی چه کلمه ای رو می خواستی بپرسی ؟
- ارباب من می خواستم معنای کلمه ی سقو...
- چی رو ؟ نفهمیدم یه بار دیگه بگو
- ار ..ار..ار..ار..
- چرا عرعر می کنی ؟ سوالت رو بپرس
- ارباب مورگان ، مورگان
-مورگان چیه ؟ مورگان کیه ؟
- ارباب پشت سرتون رو نگاهی بیاندازید .
لرد برگشت و نگاهی به مورگان و مرجان انداخت و سپس برگشت .
- خب که چی ؟ مورگان و یه ساحره نشستن سر سفره ی عقد که چی؟
لرد که تازه فهمیده بود قضیه چیست دو باره برگشت و نگاهی به آن دو نفر انداخت .
- مـــــــــــــــــــــورگـــــــــــــــــــان
مورگان با شنیدن این گونه فریاد لرد فهمید که سرنوشت شومی به شومیت علامت شوم که مال شخص شومی است که همان لرد شوم خودمان است در انتظارش است دست مرجان رو گرفت و خواست فرار کند که :
- کروشیو مورگان ، می خوای فرار کنی ؟ کروشیو
- نه ارباب من قلت بکنم ، من بیخود بکنم من فقط گلاب به روت می خواستم برم دست به آب
- کروشیو ..که دروغم میگی ...کروشیو
- نه ارباب ، من اینجا نشسته بودم داشتم خانه ی گریمولد رو می پاییدم .
لرد با دوباره به حالت عادیش برگشت و همان گونه سرد و خشک و سرد ( با یخچال فریز امرسان ) به مورگان نگاه می کرد .
- خب چی دیدی ؟
- راستش ارباب وزیر مردمی آل سو ی خودمون با ارتش وزارت وارد خانه شد .
- ادامه بده ؟
- هیچی دیگه مثل این که وضع محفلیا خیلی بد هس
- خوبه مورگان ، خوبه ، حالا بیا اینجا کارت دارم .
و مورگان در حالی که دست مرجان از ترس خشکیده رو به همراه داشت همراه لرد راه افتاد .

سکانس 520 برداشت اول : کتابخانه ی سفید محفل

شکلبوت و سیریوس در جلوی در کتابخانه قدم می زدند ، در آنطرف جیمز مشفول شوت کردن قوطی فلزی ها بود تا حوصله اش سر نرود که جغدی وارد سکانس شد .
جیمز همراه جغدی که بر روی شانه اش نشسه بود به سمت سیریوس و کینزگلی دوید .
- اومد ، اومد ، نامه اومد :mail:
سیریوس نامه را از جیمز گرفت و بازش کرد .
: - شما می توانید فقط برای امروز کتابخانه رو باز کنید و کارتان را انجام دهید ، شما برای باز شدن پلمپ کتابخانه باید کلمه ی آل سو رو بلند فریاد بزنید ، پلم در فقط برای بیست و چهار ساعت باز می شود و بعد از آن دوباره به حالت اولیه بر می گردد .
سیریوس :
جیمز به سمت در رفت و آل سو را بلند داد زد ، پلمپ باز شد و آن سه نفر توانستند داخل شوند .
کتابخانه پر از قفسه های بلند کتاب بود ، کف کتابخانه چوب بود ، کتاب ها و کاغذ های پرنده در فضای کتاب خانه دیده می شدند در قسمت مرکزی کتابخانه میزها و صندلی هایی دیده میشد که بالا سر آن ها چوب دستی هایی بودند که کارشان فقط اجرای ورد لوموس بود .
با ورود آن سه نفر به داخل کتابخانه صدایی در فضای خالی اش پیچید .
- مشتری شماره ی سیصد هزار و دویست و بیست و دو
- جیمز نگاهی به جلوتر خود انداخت . درست کمی جلوتر از آن ها جن کوتوله ای پشت میز بلندی نشسته بود و به آن ها می نگریست .
جیمز نزدیک میز شد ،سلامی عرض کرد و بسیار مودبانه ادامه داد :
- ببخشید ما یه کتاب می خواستیم در مورد تاریخ محفل
صدای ریز جن پرسید : ایا شما عضو کتابخانه هستید ؟
- نه ولی محفلی هستیم
- تا عضو کتاب خانه نباشید نمی تونید کتابی بگیرید
آن سه نفر :


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷

پیتر پتی گروold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۵ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۸
از کابان...مخوف ترین زندان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
سیریوس:

-زپلشک آید و زن زاید و مهمان ز در آید

دو نفر دیگر حرفی نزدند.ظاهر چشم هاشون رو نوشته ثابت مونده بود.با صدای آه و ناله ی یکی از مرگ خوارها سرهاشونو برگردوندند. جیمز با عصبانیت به طرف اون ها رفت و با یک لگد به اونا خفشون کرد.

سیریوس:

-جیمز بوقی ما سیفید مفید هستیم.خشونت در شان ما نیست.به جای این کارا یه جا ببندشون و بیا تا یه خاکی تو سرمون کنیم.

نفس های بلند و صدادار جیمز به گوش می رسید.ولی کاری رو که سیریوس کرد انجام داد.در حین کار در دلش چند فحش رکیک به وزیر مردمی داد.بار دیگه دور هم جمع شدند تا ببینند چه کاری از دستشون بر میاد.

کینگزلی:

-می گم بهتر نیست حالا یه امتحانی کنیم و دستگیره در کتابخونه رو باز کنیم؟

-تو چرا حالیت نیست؟ وقتی پلمپ شده یعنی هزار و یک عدد جادو و ورد زهرماری رو این ساختمون هست. ای جز جیگر بگیری آل!

نیم ساعت بعد ارتش در محل خانه گریمولد

آل با تعجب به خونه نگاه می کرد.کوچکترین اثری از حمله در آن دیده نمی شد.با احتیاط در رو باز کرد و داخل شد.

-پـــــــخ! ها ها ها!

در آن تاریکی آل از وحشت در بغل یکی از اعضای ارتش پریده بود.صدای خنده مالی ویزلی همچنان به گوش می رسید. بعد از این که آل متوجه شد چه کسی این کار را کرده با عصبانیت گفت:

- به خاطر این کاری که کردی شوهرتو از وزارت میندازم بیرون

اما ظاهرا مالی کوچکترین توجهی به آنان نمی کرد.از آن ها دور شد و کل ارتش به دنبال او حرکت می کردند. بعد از این که به سالن اصلی رسیدند منظره عجیبی را دیدند. تمام دیوار به شکل ناشیانه و با مداد رنگی، رنگ امیزی شده بود. آلبوس دامبلدور در حال اتمام مقاله خود در مورد جلوگیری از ترویج بیناموسی بود. هری در حالی که عکس لرد را می بوسید دوان دوان به سوی وزیر دوید.

-پسرم.چه خوب شد اومدی! یه سوال دارم. به نظرت اگه تیر چراغ برق رو تو خیابونا نصب کنیم می تونیم ستاره ها رو ببینیم؟

-

یکی از اعضای ارتش گفت:

-مثل این که مارو سر کار گذاشتن.حمله نکرده بودن.

- نه بابا!خوب شد گفتی وگرنه نمی فهمیدیما!

آل که دیگر تحمل این وضعیت برایش مشکل بود گفت:

-دیگه بسه این همه بدبختی. این سیریش و کینگزلی و جیمز کجا رفتن؟ دست به کار شین. همشونو ببیرین داخل یه اتاق تا ببینم چه خاکی بر سرمون کنیم.

ملت ارتش شروع به کار کردند.دو نفر دست و پای آلبوس را می گرفتند.در حالی که او سعی می کرد از شر آن ها خلاصی پیدا کند. هرمیون به سمت ارتش حمله ور شده بود. در این گیر و دار لرد و مرگ خواران به سوی خانه گریمولد نزدیک می شدند.

چند فرسخ جغدی حامل نامه جیمز به سوی خانه گریمولد نزدیک می شد.جیمز در این نامه از آل چاره جویی می کرد.امیدوار بود آل راهی برای باز کردن کتابخانه داشته باشد.


ویرایش شده توسط پیتر پتی گرو در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳۰ ۲۱:۱۴:۰۳

[b]تن�


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
به اخطار توجه نمی کنید! بارتی عزیز اینجا بازی با کلمات نیست که یک پست کوتاه بزنی و بری! اونم پستی که سوژه رو به کل نابود می کنه. اگر نمی تونی و نمی خوای مجبور نیستی پست بزنی! یا پست نزن یا اگر می خوای بزنی سعی کن با کیفیت بالا باشه و کمک زیادی به پیشبرد سوژه کرده باشی!
پست بارتی در نظر گرفته نمیشه و به زودی پاک میشه. پست دامبلدور رو ادامه میدم!

----------------------------------------------

کتابخانه محفل

ساختمانی بزرگ، با دیوارهایی بلند و مرتفع، پنجره هایی سفید، ورودی سفید، نگهبان هایی با لباس و پوست سفید، همه چیز نشان از سفیدی و مفیدی کتابخانه میداد. کمی دورتر از کتابخانه کینگزلی، سیریوس و جیمز با حالتی رویایی به کتابخانه خیره شده بودند و از شدت خوشحالی در پوست و روح و گوشت و استخوان خود نمی گنجیدند.
جیمز: رسیدیم! پیروز شدیم! بردیم! همه چیز حل شد! همه محفلی ها خوب میشن!
کینگزلی و سیریوس یکدیگر را در آغوش گرفتند و اشک شادی می ریختند. جوانه های درختان رشد کرد و بوی عطر و گل در فضا طنین می افکند. خورشید با حالتی رویایی بر آن سه قهرمان غیور محفلی می تابید و موهای آنها در زیر تابش اشعه خورشید رنگ طلایی خاصی گرفته بود. محفل پیروز شده بود!
هر سه به سمت کتابخانه حرکت کردند. باد آرام می وزید و صورت آنها را نوازش می کرد و لبخند گرمی بر چهره آنها نقش بست. وزش باد شدیدتر شد ولی آنها همچنان به راه خود ادامه میدادند...وزش باد...ولی دیگر بادی در کار نبود. به نظر می رسید که طوفانی به وجود آمده است. آن حالت رویایی از بین رفت. خورشید پشت ابر پنهان شد، جوانه های گیاهان همه خشک شدند، بوی متعفن جسد و لکه ننگ مرگخواریت در هوا پیچید و هر سه محفلی بر اثر وزش سهمگین هوا بر زمین افتادند. کتابخانه دیگر آن شکل زیبای خود را نداشت به حالت مخوفی در آمده بود. قبل از اینکه محفلی ها بتوانند حرکتی بکنند سه جادوگر با نقاب های برمودایی (ورژن جدید ماسک مرگخواری ) از پشت ساختمان کتابخانه بیرون آمدند و به سمت آنها حرکت کردند. پرسی ویزلی، بلیز زابینی و بارتی کراوچ! نبرد آغاز شد!

کیلومترها اونطرف تر - مکانی بی آب و علف

چادر بزرگ خردلی رنگی بر روی زمین دیده می شد که هیچ چیز جز عظمت و قدرت از آن نمی بارید. تابلوی بزرگی در کنار آن بر روی زمین زده شده بود که بر روی آن بسیار ساده و با فونتی عادی نوشته شده بود: محل اسکان وزیر سحر و جادو و ارتش قدرتمند وزارت! (نتیجه: وزیر مردمی زندگی ساده و بی آلایشی دارد. )

داخل چادر آلبوس سوروس بر روی تخت مجللی!! دراز کشیده و لباس سفید رنگی بر تن کرده است. در همان لحظه کورممد از آشپزخانه چادر بیرون آمد و در حالی که سینی بزرگی پر از غذا را در دست گرفته به سمت وزیر حرکت می کند.
-جناب وزیر! غذای شما حا...آلبوس! چرا کفن پوشیدی؟
آلبوس سوروس: همه ارتش دارن ما هم ارتش داریم!

کتابخانه محفل (again)

نبرد به پایان رسیده بود. تکه های شکسته نقاب های برمودایی بر روی زمین دیده می شد، مرگخواران با حقارتی وصف ناپذیر بر روی زمین افتاده بودند و کینگزلی و سیریوس و جیمز با هیجان تمام به سمت کتابخانه حرکت می کردند. آن حالت رویایی دوباره بازگشته بود!

بر روی در ورودی کتابخانه تابلوی کوچکی نصب شده بود و حرف M بزرگی در بالای آن خودنمایی می کرد.

به دستور وزیر سحر و جادو، پلمپ شد!

محفلی ها:


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳۰ ۲۰:۲۵:۴۱
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳۰ ۲۰:۳۱:۲۸



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۳ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
محفل ققنوس!

سيريوس برگشته بود و ماجراي نابودي معجون ها رو براي بقيه تعريف كرد.اون سه با ناراحتي و بدون هيچ اميدي بر روي صندلي نشسته بودن و محفل رو نابود شده ميديدند.چجوري سه نفري در مقابل اون همه مرگخوار ميجنگيدند؟فقط خود لرد همه اونها رو نابود ميكرد چه برسه به اينكه با مرگخوارانش بخواد حمله كنه..يعني هيچ راهه ديگه اي نبود؟ .

بعد از مدتي ناگهان سيريوس با خوشحالي بلند شد و دستش رو به نشون پيروزي بالا گرفت و توجه دو نفر ديگه رو به خودش جلب كرد.

-من فهميدم چيكار كنم.بهترين كار اينه كه ما سه تا جونمون رو بر داريم و فرار كنيم !

و وقتي با قيافه دو نفر ديگه مواجه شد دوباره به خاموشي رفت و حرفي نزد.

---------------------
مرگخواران:

مرگخواران كه به شدت خسته به نظر ميومدند ولي هنوز به پيروزي فكر ميكردن،در حال خوردن وعده غذاييشون بودن.يعني ميشه مرگخواران حاكم جهان بشن؟اين فكر و انديشه تمام مرگخواران حاضر بود.

لرد كه با غرور بر روي صندلي نشسته بود و به مرگخواران قدرتمندش خيره شده بود و نيشخندي بر روي لبانش موج ميزد.نجيني هم با ولع خاصي دور او حلقه زده بود و هر از گاهي به زبون ماري چيزي ميگفت.

بعد از مدتي بليز به اربابش نزديك شد و گفت:

-قربان كم گرسنمه..نميشه بيشتر غذا بخورم؟
-چيييي؟

وقتي صداي لرد بلند شد همه مرگخواران توجهشون جلب شد.آني موني به سرعت گفت:

-ارباب ميشه من به عنوان غذا بخورمش؟خيلي وقته آدم نخوردم.
-لازم نكرده!

پرسي ويزلي ويزلي به آني لبخندي ميزنه و ميگه:

-ارباب ميشه من من باهاش بي ناموسي داشته باشم؟خيلي وفته نرفتم پيش دامبلدور به خاطر شما.
-لازم نكرده! ..بليز با اين درخواستهاي شما خودش از هوش رفت..همين تنبيه خوبيه براش!خب ديگه بلند شيد.ما سريعا بايد به طرف كتابخونه محفل بريم..زياد از اينجا دور نيست..بايد چند تا مامور اونجا بذاريم.
-ارباب ميشه بپرسم چرا؟
-نه!

---------------------
محفل ققنوس:

هنوز هر سه در فكر بودن و چيز خاصي به ذهنشون نميرسيد و هر لحظه هم نگران تر ميشدن و تقريبا نا اميد شده بودن كه ناگهان جيمز گفت:

-من شنيده بودم ريموس ميگفت اين يه بار ديگم براي محفل اتفاق افتاده..ايول خوب يادم افتاد.
-خب كه چي؟
-خب ابله..ميتونيم بريم كتابخونه محفل رو بگرديم..شايد كتاب تاريخي پيدا كرديم و تونستيم بفهميم قديما براي اين مساله چيكار كردند.

========================
========================
اخطار بسيار جدي:محفلي ها و به خصوص مرگخواران عزيز(مخصوصا باب آگدن و بارتي)،لطفا سوژه رو خراب نكنيد تا حريف مقابلتون نتونه خوب ادامه بده.اين فقط ضعف شما رو نشون ميده و از دو گروه انتظار ميره فقط قدرت رولشون رو نشون بدن نه اينكه تو داستان مجازي برنده باشن!
بار ديگه ببينم بدون تذكر پست رو پاك ميكنم.




Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۳۳ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
و در این هنگام چون در دنیای جادویی بنزین نداریم و اینم جارو ی جادوییه ، نه مشنگی و از حیثی که مرگخوارا بوقن !
جارو های ارتش وزارت به همراه وزیر به سوی خانه ی گریمالد پیش می رن .

خانه ی گریمالد :

جیمز و کینگزلی ، در حالیکه با چشمانی خواب آلود ، سلانه سلانه در راهرو قدم می زنند شیشه ی معجون در دستشان تکان می خورد.
جیمز : ب..بلا..خره... مو..فق شدیم...
کینگزلی : ب...بلا..خره...مو..فق شدیم ...
معجون : ... دوفش !
جیمز و کینگزلی با حالت به شیشه ی شکسته چشم دوختند.

لرد و مرگخواران در حال پرواز :


بلیز : ار.. ارباب.. من خسته ام... بیاین یه جا اتراق کنیم ! محفلی ها که مریضن ، مسمومن ، در بستر بیمارین ، خلند ، چلند ، در چند قدمی مرگن ... کاری نمی تونن بکنن که ! بیاید اتراق کنیم یا لرد ...
بارتی : لرد ! " اتراق " یعنی چی؟
مورگان : آقا لرد اجازه ؟ ما بگیم به بارتی که "اتراق " یعنی چی؟
لرد : کروشیو مورگان ! بارتی از من پرسید ! بلیز ! سر جارو رو خم کن بریم اتراق کنیم من ببینم این بچه ها چی می خوان باز !
سپس لرد عینک مطالعه اش را از جیب ردایش بیرون آورد و در حالیکه لبخند می زد با آرامش به زمین سقوط کرد .

سربازان جاوید ارتش وزارت :


- وزیر ، وزیر ! ما اونجا یک جمجمه می بینیم که باز رفته رو هوا ! چه کنیم وزیر ؟
وزیر به علامت شوم نگاهی کرد و خندید :
- چه بادبادکایی هوا می کنن این بچه جادوگرا !
سربازان : هرهرهرکرکرکر ! ( ک.ر.ب.بلیز )
وزیر : بسه ! من پسر هری پاترم ! من وزیرم ! من مردمیم ! من آلبوسم ! من سورسم ! من پاترم ! من دستور میدم که به راهمون ادامه بدیم ! سیریشم الان باید تو راه باشه...



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
بارتی جان دقیقا همون چیزی که گفتی
_______________________________________
ارتش عظیمی از سوی وزارت به سوی علامت مقدس شوم حرکت نموده و آماده جنگی خونین شدند.

البوس سور سوار بر جارو بهمراه مردان خود براه افتادند.مردان تنومند و قهرمان،بزرگ و کلا خفنز این ارتش بزرگ را تشکیل میدادند.

بعد از کلنجار رفتن با جاروهاو پرندگان اطرافشان،ارتش و وزیر به علامت شوم رسیده و آماده حمله شدند.
- میگم پس کجان؟این جا که فقط علامت هستش؟خودشون کوشن؟

یک و تنها عضو ارتش ،بنام کورممد با دوربینی تلسکوپ مانند دور وبر را شناسایی نموده و دستان خود را بمعنای"وزیر هیچی اینجا نیست"بالا برد:
وزیر هیچی این جا نیست.چرا...وای یک چیزی هست.

کور ممد بسرعت دابی خود را به مرکز علامت رسانیده و جسم بس کوچکی را برداشت.
- نامه.از لرد کبیر...شاید با مرگخواریتم موافقت کرده باشه
وزیر مردمی با نگاهی حاوی از عجب وتعجب و از این جور چیزا به کور ممد خود خیره شد و کله خود را به جاروی مبارک کوفتید.نامه را از دستان کج و معوج وی گرفته و شروع بخواندن کرد:
ای خواننده کله پوک،من تدریسم تموم شد رفتم به خانه کج و کوله گریم نمیدونم چی چی.
تو هم همانا ارتشت رو بیار اونجا.

وزیر همچون قهرمانان سینه خود را بجلو داده و بسوی جارویش رفت.جارو را برداشته و با علامت"پیش بسی خونه محفل"به کوری ممدی علامت داد.

وحال ارتش بسیار بزرگ و خفن وزیر بسوی خونه حرکت میکنند.مدوندو میروند میجهند و میرانند و یهویی بنزین جاروشون تموم میشه
.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳۰ ۱۵:۰۷:۱۶








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.