هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۴:۱۹ جمعه ۳ تیر ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
بيگانه دريايي!!
شاهکار ديگري از ويکتور کرام

تصویر کوچک شده

با همکاري استوديو جنوب!!!
با شرکت:
کرام!!
بيگانه
هري
ابرفورث

آهنگساز:سلنديون-ابرفورث!!!
تهيه کننده:کرام-مرلين
-----------------------------
((فيلم تايتانيکو که ماشلا همه ديدين!!....صحنه غرق شدن جک رو مجسم کنيد!))
کشتي در حال غرق شدنه!!!....بيگانه به زور کرامو ميرسونه به يک در که رو آب شناور بوده!!!
بيگانه:ويکي!!..تو همينجا باش جات امنه!!!
کرام:نه بيگي!!من بدون تو نميتونم زنده باشم!!!تو بيا اين رو
بيگانه:نه..من دارم يخ ميزنم!!!...کار من تمومه!!
کرام :بيگي!!!
دستاي بيگانه..کرامو رها ميکنه!!و بيگانه تو اب داره غرق ميشه
آهنگ بلند ميشه!!
evry night in my dreams ..i see you..i feel you.....that is how i know you...go on
far across....the distance and spaces....between us you have...come to show you go on!!!..
near far..wherever you are..i belive that my heart does go on
.......
بيگانه غرق ميشه..کرام از ناراحتي فريادي ميکشه و با مشت ميزنه به در!!!
يهو در واژگون ميشه و کرام ميفته تو آب!! و بيگانه عصباني سرشو از آب مياره بيرون و ميگه:نامرد!!..بذار دو دقيقه از غرق شدنم بگذره!!بعد
کرام:مگه من چيکار کردم؟!!
بيگانه:با مشت ميزني به در ديگه!!!نميفهمي اين احساس داره!!...تازه تورو داره نجات ميده!!!با مشت ميکوبي بهش؟
کرام رو به دوربين: ببخشيد!!!خوب شد!!
بيگانه:باشه!!!ديگه تکرار نشه!!باي تا روز قيامت!!!
آهنگ دوباره بلند ميشه!!....ولي اينبار فرق ميکنه!!
evry night in my dreams ..i see door!!..i feel door!!.....that is how i know it...go on!!
----
چند سال بعد
کرام:اي خدا!!!بيگي خدا بگم چيکارت نکنه!!!مگه نگفتم بايد گردنبندو بذاري تو جيباي کتم؟
بيگانه:آره..ولي مسئله اين بود ..کته رو توي اتاق جدا گذاشته بودي!!!...منم گردنبنده رو تو کت گذاشتم ديگه!!!
کرام:ببين!!...اين همه ساله داريم اين کشتي رو ميگردم!!هنوز پيداش نکردم!!!تازه فيلم هم نصفه مونده!!!
بيگانه:راست ميگي!!!...خيلي مشتاقم اون صحنه نقاشي رو رو صحنه سينما ببينم!!!!
کرام رو به دوربين: دوباره داري شروع ميکني!!!....من نفهميدم به جاي اينکه تو فيلمنامه يه ساحره رو هنرپيشه مقابلت کني..منو انتخاب کردي!!!
بيگانه:اينطور هيجانش بيشتره!!!!....تازه اون صحنه نقاشيه عالي دراومده!!!
کرام:بايد تو همون صحنه که غرق شدي واقعا خفت ميکردم!!!
بيگانه:تنها راش اينه که هممون با هم بريم برگرديم!!!
----
چهار غواص شبانه خودشونو به آب ميزنن..کرام و بيگانه..همرا هري و ابرفورث!!!!
ابرفورث:ويکتور...کوچکترين بلايي سرمون بياد..خفت ميکنم!!!!
کرام:ايشالا که بلا سرمون نمياد
هري:ولي با بودن اين حتما مياد!!!
بيگانه:
گروه ميرسه به کشتي
ابرفورث:ويکتور تو با بيگانه برو اونطرف...من و هري هم از اينور ميريم..اگه گردنبندو پيدا کردين پيام شخصي بفرستيد!!!
هري:اينو!!!منظورش اينه که خبر بديد!!!
کرام:باشه!!!

کرام با بيگانه دارن ميرن...يهو از جلو يه کوسه سر ميرسه!!!
کرام ميپره يه گوشه!!!
کرام:بيگانه بيا اينور!!..نرو طرفش!!...ميخوردتا!!
بيگانه با علاقه مشغول نگاه کردن کوسه ميشه.....کوسه همچنان داره پيش مياد...نزديک ميشه...نزديک ميشه...که ناگهان!!!
بيگانه از تو جيبش يه کيسه درمياره!!!رو به دوربين ميکنه و ميگه:هميشه ارزوم بوده به موجودات درياي غذا بدم!!!
در کيسه رو باز ميکنه و کيسه رو پرت ميکنه طرف کرام!!!
کرام متوجه ميشه که داره از کيسه چيزي خارج ميشه...بله خون!!!!
کوسه که خونو احساس ميکنه...به طرف کرام هجوم مياره!!!...فرياد کرام بلند ميشه!!!

هري:صداي چي بود؟
ابرفورث:حتما صداي گربه بوده!!..چيزي نيست!!
هري:آيکيو!!..گربه زير دريا چيکار ميکنه؟!!!!
ابرفورث خودشو نميبازه!!:گربه ماهي که داريم!!!!
هري:راست ميگي ..يادم نبود!!!
ابرفورث:ويکتور گفت...کته رو کجا جا گذاشته؟....تو اتاق؟
هري با سر علامت مثبت ميده....و ميگه:اتاق 346
ميرسن به اتاق مورد نظر...در اتاقو باز ميکن.....ميبينن يه پري درياي زيبارو اونجا رو مبل نشسته و داره کتاب ميخونه!!!
ابرفورث چشماشو ميبنده:اهم!!...خواهرم ميشه حجابت روحفظ کني؟!!ما اينجا يه چند دقيقه کار داريم!!!
چشماشو باز ميکنه...ميبينه هري رفته روپاهاي پري دريايي نشسته و داره براش کتاب ميخونه!!!!
ابرفورث: هري!!!...از جونت سير شدي؟....نميدوني نميد بفهمه پدرتو در مياره؟!!!
هري:بيخيال!!!...زير آب نميدم کجا بود!!!!
ابرفورث ميبينه هري راست ميگه....شروع ميکنه از تجارب زندگيش براي پريه تعريف کردن!!!
يهو در باز ميشه و بيگانه مياد تو!!!
بيگانه:ميبينم سخت مشغولين!!!!......بيچاره کرام که جونشو فدا کرد تا اين ماموريتو به پايان برسونه!!!
ابرفورث:بعضي وقتا تفريح لازمه!!!.....راستي هر چي گشتيم ..کتي اينجا نديديم!!!
هري:راست ميگه!!!
بيگانه:گردنبند چطور؟!!!
ابرفورث:نه اونم نديدم!!!
بيگانه:پس معلومه هنوز سر به زيرين!!!
ابرفورث و هري همزمان گفتند:منظور!!!؟
بيگانه:چون گردنبند رو گردن پري دريايست!!!
هري و ابرفورث:اره..پيداش کرديم!!!!...هورا!!
بيگانه:راستي!!!....يه چيز ديگه!!!
ابرفورث:ديگه چي؟
بيگانه:آقا بفرماييد تو!!!
يه مرد دريايي وارد اتاق ميشه!!....از عصبانيت..سرخ شده!!!....قمه رو از جيباش ميکشه بيرون:آي نفس کش!!!
ميفته به جون هري و ابرفورث!!
در اون گير و دار...بيگانه از پري درياي خواهش ميکنه گردنبندو بهش پس بده!!!....پري هم قبول ميکنه!!!

پايان
-----------------------
تيتراژ:


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۱۴ پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
این تقصیر من بود که اول تبلیغ فیلمو زدم
از دوستان خواهشمندم دیگه تبلیغ فیلمو نزن!!
خود فیلم رو بزنن
از همگی به خاطر همکاریشون متشکرم!!
با تشکر کرام!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۸۴

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
استودیو فیلمسازی سرزمین میانه تقدیم میكند:
ارباب تاریكی ها١
با شركت:سام وایز _ هری پاتر _ سرژ تانكیان _گیلیدی
و با هنر مندی:
سوسك
تیزر تبلیغاتی:
در انتهای دنیا جایی فراتر از تصور شما محدوده ایست مخصوص تاریكی ها:
ارباب:هیچ كس فكرشم نمیتونه بكنه كه من همچین قدرتی داشته باشم.ها ها ها
گروهی ٥ نفره تلاش میكنند تا تاریكیها را عقب نشانند.
سام:بچه ها عجله كنید فرصتی نمونده!!
تنها یك فرصت باقی مانده:
گیلیدی:بوی خیانت به مشامم میخوره!!
یكی از یاران ناپدید میشود:
سرژ:راستی بچه ها سوسك كجاست؟
در سراشیبی كوهی مخوف لانه دارد.
آیا میتوان جلودار قدرت ارباب بود؟
آیا میتوان قدرت او را نابود كرد؟
بچه ها سوسك مرده !!
٣٢ june امسال در سینماهای سراسر دنیا.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۸۴

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
تیزر تبلیغاتی فیلم کشتی جادوگر 2


شرکت فیلمسازی جنوب تقدیم میکند.
جزیره فرشتگان (کشتی جادوگر 2)

جادوگر: هی اونجا ره!
ویکتور: تا بحال همچین جزیره ای ندیده بودم!

چه میگذرد؟ جزیره ای پنهان... جایی که هیچ کس آن را ندیده!

جادوگر (در حالیکه پاچه هایش را بالا زده و پایش تا زانو در آب فرو رفته) : کشتیمان را دزدیدند

انگار کسی وجود ندارد.. اما...

ویکتور: اونجا رو.. پشت سرت مواظب باش!!!

جزیره فرشتگان! فیلمی مهیج و تماشایی پر از جلوه های ویژه! محصولی از شرکت فیلمسازی جنوب.. دوبله و پخش از موسسه فرهنگی و هنری جادوی هفتم.


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ پنجشنبه ۲ تیر ۱۳۸۴

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
موسسه فرهنگی، هنری مبارزه با «باجامه پارتی» تقدیم میکند:
پسرک سیگار فروش!!!

اخطار: این فیلم بسیار عاطفی بوده و تماشای آن به هیچ عنوان به بیماران قلبی توصیه نمیشود!

با شرکت...
هری پاتر در نقش پسرک سیگار فروش
نمید در نقش دخترک کبریت فروش
=========================
تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود... به جز هری که کنار جوی آب نشسته بود و زانوهایش را بغل کرده بود، هیچ کس آن اطراف نبود! هری هنوز یکی از سیگارهایش را نفروخته بود و تا زمانی که آن را نمیفروخت، اجازه بازگشت به خانه را نداشت!
بعد از چند دقیقه که کسی در خیابان گذر نکرد، بلند شد و شروع کرد به قدم زدن، که شاید بتواند یک نفر را پیدا کند و آخرین سیگارش را بفروشد!
بعد از مدتی راه رفتن در کوچه های خلوت و تاریک، دختری را دید که درست مثل چند دقیقه قبل خود هری، نشسته به دیوار تکیه داده بود و زانوهایش را بغل کرده بود!
هری نزدیک تر رفت و بالای سر دخترک ایستاد! دخترک سرش را بالا آورد و به چشم های هری خیره شد: «تو رو به ریش مرلین قسم، یه کبریت بخر!!! دونه آخرشه!»
تا به حال هیچ کس چنین ملتمسانه با هری صحیت نکرده بود... دخترک هم مثل خود هری، فقط یک کبریت دیگر داشت! دل هری برای دخترک سوخت... دلش میخواست هر طور که شده به دخترک کمک کند! پرسید: «اسمت چیه؟»
دخترک به آرامی پاسخ داد: «نمید»
چه اسم زیبایی! هری تا به حال چنین اسم زیبایی نشنیده بود! اسم دخترک، همانند چهره اش، واقعا زیبا بود!
هری دستش را داخل جیبش کرد و سه نات، که حاصل تمام زحمات امروزش بود را بیرون آورد:«کبریتت را میخرم»
نمید با چهره ای متعجب به هری نگاه کرد و گفت: «ولی اینکه خیلی بیشتر از قیمت یه دونه کبریته»
هری احساس میکرد که صدای نمید روحش را نوازش میدهد! هیچ جوابی نداد و در عوض دستش را دراز کرد و دست نمید را گرفت و او را از زمین بلند کرد! چه دستان نرم و لطیفی...
هری نات هایش را به دخترک داد و کبریت را از او گرفت!سیگارش را از جیبش درآورد و با کبریتی که از نمید گرفته بود آن را روشن کرد! سیگارش را در گوشه دهانش جای داد و به نمید نگاه کرد... انتظار داشت نمید با لبخندی که حاکی از تحسین و رضایت است نگاهش کند، اما نمید به هری نگاه نمیکرد و در عوض به جایی، پشت سر او خیره شده بود! هری برگشت و الاغی را دید که به آن ها نگاه میکرد! هری احساس میکرد که الاغ به سیگاری که در گوشه دهانش بود نگاه میکند! از فکری که به ذهنش رسیده بود خندید، اما با دیدن الاغ که تغییر شکل داد و به مردی خوشپوش و خوش چهره تبدیل شد، خنده اش تبدیل به حیرت شد!
هری آن مرد را میشناخت... گیلدروی لاکهارت بود! یکی از مشهورترین و محبوب ترین افراد شهر...
گیلدروی به سمت هری رفت، سیگار را از دهانش خارج کرد و در جوی آب انداخت! سپس به دوربین رو کرد و با لبخند گفت: «جوانان عزیز، نکنید این کار را!!! سیگار شما را خراب میکند! سیگار پیش زمینه اعتیاد است! به وضعیت کنونی هری نگاه کنید و عبرت بگیرید! من در دولت آینده تا جایی که در توانم باشد، با سیگار و اعتیاد مبارزه خواهم کرد و به وضعیت کودکان خیابانی سر و سامان خواهم داد!»
هری و نمید هم زمان شروع به دست زدن برای گیلدروی کردند! گیلدروی که از حس اتحاد و همکاری آن دو جوان و همچنین رابطه پروانه ای آن ها خوشحال شده بود، رویش را از دوربین برگرداند و به هری و نمید گفت: «شما دو جوان عزیز نیز با من بیایید تا به وضعیت شما سر و سامان دهم و در شکوفایی استعدادهایتان کمکتان کنم! شما سزاوار کارهایی بهتر از فروش سیگار و کبریت هستید!»
هری و نمید در حالی که هیچ کدام، باورشان نمیشد که ناگهان چنین مرد درستکار و مهربانی سر راهشان ظاهر شده باشد و زندگیشان را نجات داده باشد، پشت سر گیلدروی لاکهارت راه افتادند و در تاریکی شب ناپدید شدند!



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۷:۰۱ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
((تا اوجايي كه من فهميدم برايه فيلم درست كردن بايد اول تبليغ كنيم..نه؟من همينكارو كردم..اگه كاره اشتباهي كردم ببخشين))


دوم دوم.....دوم بودوم دوم بودوم بودوم...استديو خواهران رنراو تقديم ميكند..سوسك....سوسكي نابه كار.....سوسك شدن يا سوسك نشدن؟....مسئله اين است......برنده جايزه بهترين جلوهايه بيجه...پر از مفاهيم فلسفي.....فلمي كاملا جدي وبدور از هر نوع طنز مسخره....فيلمي بحث انگيز......

خلاصه داستان:اول فيلم بسيار كسل كننده سپري ميشود...ولي بين همين دقايق سخناني هست از شاخك سوسك كه دارايه منطقي نوين است....منطقي عادل....همه چيز خوب پيش ميرود...كه ناگهان.......

منتقدين نقد هايه زيادي از اين فيلم كردند مثلا ...
كرام:فيلمي كاملا چرند...بي محتوه.....كه در همان صحنه اول همه ره زيره سوال برده...برايه فيلمنامه نويس اين داستان متاسفم....
گيليدي:...حالم بهم خورد...يه صحنش هم خنده دار نبود..آخه مگه ميشه عادم اينقدر جدي؟..من كه فقط 3 ساعت از وقتم هدر رفت....كاملا تقليدي....هافلپاف سالاري توش موج ميزد....مزخرفات...
هري پاتر:..من نظري ندارم...فقط ميگم بهتره اين فيلم رو نيبينين....
خوده فيلمنامه نويس((سرژ يونسكو)):من كاري با منتقدين ندارم...من مينويسم و تاثيره خودمو ميزارم....حالا چه خوشتون اومد چه نيومد...شما هم مثل شخصيت هايه فرعي همين داستان شدين.

با اين وجود فروشه اين فيلم همه رو به حيرت متحير كرد.....بعضي ها وقتي از اين فيلم فارق شدند گفتند:احساس ميكنم ميخوام بال در بيارم...((يا)) آدم يه پوسته زخيم داشته باشه خوبه..نه؟

قسمتهايي از فيلم((همون تيزر)):
سرژ:- سوسك دو تا شاخ داره....پس هر چيزي كه دوتا شاخ داشته باشه سوسكه...
زاخارياس:- كرگدن هم دوتا شاخ داره....
سرژ:- خب پس اونم سوسكه....
شيو:- صبر كن ببينم...كرگدن آسيايي دوتا شاخ داره...ولي كرگدن آفريغايي يك شاخ داره...
ويا قسمتي ديگر:
سرژ:- هري اين مريضيه...تو داري مريض ميشي...تمامه اينها مريض شدن..
وباز قسمتي ديگر:
سرژ با ناباوري به بالا نگاه كرد و يك سوسك بزرگ با چشمهايه قرمز كه مردمك عمودي را داشت ديد....



Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
فيلم زيباي((بيگانه دريايي!!)) به زودي از استوديو كرام پيكچرز!!!!با كمك استوديو جنوب!!!!

اولين فيلم كرام پيكچرز!!در طي دو ماه اخير!!!
-------------------------
-------------------------
صحنه هايي از تيزر فيلم!!!

ميكشد!!!....به پيش ميرود!!!هيچ كس جلودارش نيست!!..به دنبال خونريزيست!!!

اون يه كوسه اس!!!..نه...نهنگ سفيده!!...اون تيناروزوسه!!!.....

كرام:امكان نداره!!!
ابرفورث:فرار كنيد!!!!
هري:باز اين!!!.....كارمون تمومه!!!

هيچ راه فراري نيست!!!
اميدي وجود ندارد!!!
او در پي شماست!!!...پشت سرتان است!!!...پشت در!!!..ميخواهد حمله كند!!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۲:۰۱ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۸۴

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
شرکت فیلم سازی جنوب تقدیم می کند


فرشته مهر خلیج (کشتی جادوگر1)

با هنرمندی:

آلبوس دامبلدور در نقش جادوگر
ویکتور کرام در نقش کشتی بان
تعدادی از شیشه نوشابه ایها در نقش جاشوها
فلور دلاکور در نقش فرشته مهر خلیج

کارگردان و فیلمنامه نویس: مرلین کبیر

روزی روزگاری جادوگری سالخورده در اقیانوسی به همراه دوست جوانش ویکتور زندگی میکرد.

داخلی - اتاقک کشتی - جادوگر و ویکتور

جادوگر دستی بر ریش خود کشید و گفت: ویکتور... تو دلت نمی خواهد کمی به گشط و گزار در دریاهای دیگر بپرداذیم؟
ویکتور (در حالی که صندلی چوبی پلاسیده ای برای نشستن زیر پایش میگذاشت) : اوه ای جادوگر دانا... حقیقتا سفر به دریاهای دور همواره آرزوی من بوده است... آیا شما واقعا بر این کار مصمم هستید؟
جادوگر : آری.. برای اینکار توسط پرندگان دریایی مقداری ذغال اورانیم از نیروگاه اتمی بوشهر بدست آورده ام و به کار خواهیم بست.
ویکتور (در حالیکه دهانش از تعجب وا مانده): اما شما خودتان اهل جادو و علم سحر هستید. آیا واقعا نیازی به فناوری هسته ای مردمان ایران زمین داریم؟
جادوگر (لبخندی میزند) : من نمیدانم تو این عقلت را از کدام جهنم جزیره ای گرفته ای.. همانطور که در خبر هستیم USA میخواهد جلوی ایران را برای استفاده از این فناوری بگیرد.. چرا باید این اورانیوم های عزیزتر از جان حیف و میل شوند؟
ویکتور (از جا برمیخیزد و مشت بر هوا میبرد) : چو اورانیوم نباشد تن من مباد! هم اکنون به سمت خلیج پارس حرکت خواهیم کرد و من هیچ واهمه ای از نیروهای دشمنان نخواهم داشت.

اینگونه بود که کشتی جادوگر به سمت خلیج با سرعتی برابر 100 کیلومتر در ساعت به سمت خلیج پیش رفت.

خارجی - کشتی - ویکتور و جادوگر
ویکتور (در حالی که سکان در دستی داشت و دست دیگرش را سایبان چشمانش کرده بود) : امروز هوا عالیست. نظر شما چیست جادوگر دانا؟
جادوگر (تصویر جادوگر را نشان میدهد که روی تخت قرمزرنگی لم داده و لیموناد میخورد) : آری.. جان می دهد برای بیجامه پارتی...
ویکتور : ای کاش دوست عزیزم اینجا بود تا بار دیگر مراسم بیجامه پارتی را اجرا می نمودیم.. حقیقتا در این امر استاد است.
جادوگر (در حالیکه عینک دودی زیبایی را بر چشمش میزند) : احساس میکنم داریم به جزیره ای نزدیک میشویم.. بهتر آن است که در آنجا بمانیم و استراحط کنیم.

پس مدتی کشتی به جزیره می رسد و آنها از کشتی پیاده می شوند و در جنگل به گشت و گزار میپردازند.

خارجی - کنار ساحل - ویکتور و جادوگر
ویکتور: انگار کسی در این جزیره به سر نمی برد!
جادوگر (در حال بستن گیس خود) : اشتباه میکنی پسرم.. من بوی آسلام می شنوم.. گویا قبیله شیکم اینجا باشند..

صدایی از دور شنیده میشود.. دوربین جنگل را نشان می دهد.
هو هوهو بومبا بومبا.. گومبو گومبو..
ده نفر انسان شبیه به نوشابه خانواده زمزم خود را نمایان میکنند.
به ناگاه همگی به سمت جادوگر دانا شیرجه رفته و او را غرق بوسه میکنند: :bigkiss:

======سانسور==========

خارجی - کشتی - ویکتور جادوگر و دو عدد جاشو (همان نوشابه ها)
ویکتور (در حالیکه از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید ) :رسیدیم... این هم خلیج.. رسیدیم!!!
جادوگر با دیدن خلیج رنگوارنگ پارس اختیار از کف داد و به سمت دریا شیرجه رفت.
دو جاشو بلافاصله عمل وی را تکرار کردند و خود را به دریا انداختند...
ویکتور : ای وای.. کجا میروی جادوگر؟
جادوگر: بوی عشق میشنوم... میدانم که اینجاست
جزیره کوچکی پدیدار شد که از آن نوری میدرخشید..
تصویر روی جزیره ثابت میماند. ناگهان نور تبدیل به فرشته زیبایی با دم ماهی شد..
جادوگر پیر به سمت آن رفت و گفت: میدانستم همانا پیدایت خواهم کرد! فرشته مهر خلیج!!!

=====سانسور=======


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۴

کرنليوس فاج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۱ جمعه ۲۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۰:۴۱ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
دپیودرلا(بر وزن سیندرلا )
فاج در نقش نامادری دپیودرلا
هرمی و چو در نقش ناخواهر های دپیودرلا
گیلدی در نقش شاهزاده
ونوس در نقش فرشته ی مهربون
کرام در نقش پدر شاهزاده
و................... دپیوتی در نقش دپیودرلا
صحنه ی اول_کاخ پدر دپودرلا
نامادری:آهای دپودرلا بیا اینجا رو تمیز کن ناخواهری1: اینجا رو هم همین طور
ناخواهری2:نخیرم ایجا مهم تره
دپیودرلا : فکر کردین برام سخته؟ اسکر جیفای!اسکرجیفای!اسکرجیفای
تموم شد مامان
نامادری میره سمت دپیودرلا و واندشو به زور میگیره :اتاقو بودن اون تمیز کن!

دپودرلا ناامید شروع میکنه به تمیز کردن دوباره
تق تق تق
ناخواهری1: کیه کیه در میزنه؟ از پشت در: منم منم مادرتون دعوت نامه آوردم براتون!
کارگردان: آقا کات داستانا بازم قاطی شد خونه ی شنگول منگول توی اون یکی خیابونه
یه بار دیگه تق تق تق
ناخواهری1: کیه کیه در میزنه؟ از پشت در: لطفا درو باز کنین!
ناخواهری2:شما؟
_ ببخشید شما پیتزا سفارش داده بودید خانوم سفیدبرفی
ناخواهری2: بابا چند بار بگم خونه ی اونا پلاک 13ه نه 31 در ضمن لابد گرگه پیتزا سفارش داده مواظب باش!

یه بار دیگه تق تق تق
ناخواهری1: من که درو باز نمیکنم ناخواهری2: منم ممکن نیست درو باز کنم
خانوم دعوت نامه آوردم
< دو تا ناخواهریا با هم خراب میشن رو در>
خانوم پدر شاهزاده برای پسرش یه جشن ترتیب داده که برای پسرش یه همسر انتخاب کنه و همه ی دخترای شهر تاکید میکنم همه ی دخترای شهر باید بیان!
در خانه:
دپیودرلا: مامان منم میتونم بیام؟
_ به شرطی که همه جا رو تمیز کنی و یه لباس مناسب بپوشی!
دپودرلا با خوشحالی میره و همه جا رو تمیز میکنه و در این لحظه جن خونگیش ( دابی ) مشغول دوختن یه لباس(!) از تیکه های پارچه برای اونه
دپودرلا بعد از کار کردن میره و لباسشو میپوشه و میدوه تا به مادرش برسه
_ مادر من لباس دارم و همه جا تمیزه میتونم بیام؟
ناخواهری1: نه اون تیکه ی لباس منه ناخواهری2: اونم مال منه
و خلاصه دست به دست هم میدن به مهر و لباس دپیودرلا رو داغون میکنن
دپیودرلا میدوه طرف اتاقش در حالی که داره زار میزنه
فرشته ی مهربون: عزیزم گریه نکن سرم رفت واند من که اینجاست لباسیوس ! تا ساعت 12 شبیوس!
دپیودرلا لباسو میپپوشه و با کالسکه میره سمت قصر پادشاه
(به علت طولانی بودن این قسمتا سانسور شد
<12 شب>
دپودرلا: وای شاهزاده من باید برم
و میدوه سمت کالسکه ولی کفشش از پاش در نمیاد
_ اه این باید در بیاد آهان درست شد
کارگردان: کات اینجوری نمیشه ادامه داد همه ی عوامل حالشون بد شده
عوامل:
دپیودرلا: :D خب اینم اسپری درست شد
در خانه ی دپودرلا
ناخواهری1: من بالاخره باید بفهمم اون دختر خوشگله کی بوده!!!
تق تق تق
ناخواهری2: بابا خونه ی سفید برفی اینا پلاس 13 ه
از پشت در: نه بابا یه کار دیگه دارم
نامادری درو باز میکنه و میگه: ببینم احتمالا کفشو که نیاوردی
_ از کجا فهمیدین؟
نامادری: این داستانو همه خوندن
ناخواهری1: من که امکان نداره پامو توی اون کفش بوگندو بکنم
ناخواهری2: منم همین طوری
دپودرلا از پله ها میاد پایین: ولی من میتونم
همه: امکان نداره خفه میشی
_ شما کاریتون نباشه
و در کمال ناباوری پاشو میکنه تو کفش و هیچیشم نمیشه
دودرلا: من به این کفش عدات دارم!!!

صحنه ی آخر در کاخ پادشاه:
دپیودرلا میدوه سمت شاهزاده:
شاهزاده(گیلدی): از اول فیلم منتظر این بخشش بودم
:bigkiss: :bigkiss:
همه: چه فیلم قشنگو هپی اندینگی
پایان
تیتراژ هم به دلیل شهادت ندارم!!!


[i][size=medium]


Re: هالی ویزارد
پیام زده شده در: ۴:۱۸ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
این پی ام رو همزاد گفت بزن و همه ی قسمت هاش رو همزاد نوشته فقط چون مشکل داش من براش می فرستم

______________________

اطلاعيه!
به مناسبت بزرگداشت اولين سالگرد تاسيس هالي ويزارد. مراسم توزيع جوايز به بهترين هاي سال داده مي شه!
اميد است كه با همكاري هم مراسم باشكوهي داشته باشيم!
در اين مراسم خواهيم داشت:
1) تجليل از بزرگان هالي ويزاد.
2) دادن جوائز مراسم اسكار. (انشاا... / به من كه هنوز ندادن!)
3) دادن جايزه ي بهترين فيلم از نظر منتقدان! (با اسكار فرق مي كنه)
4) پذيرايي

زمان و مكان مراسم متعاقبا اعلام خواهد شد!
ليكن از هم اكنون در پي ساخت فيلم براي "بهترين فيلم از نظر منتقدان" باشيد. تو هالي ويزارد نزنين ها! صبر كنين! فعلا بسازيد!
اين جايزه با اسكار فرق مي كنه (اگه من تونستم به اين ها بفهمونم) اين جايزه يك دونه است بازيگر و اين ها هم نداره! بهترين فيلم مي شه!
جايزه اش هم حقيقيه! (با پست مي فرستيم در خونه)
-----------------------------------------------------------------------------
آقايان و خانم هاي زير توجه كنن:
هري پاتر، آبرفورث، مك گونگال،حاج داركي و بانو،(تانكس و بلاتريكس و ... هم اگه هستن) گيلدي (گيلدروي لاكهارت) كرام، آرتور، ونوس و چو چانگ و مازامولا و هرميون و هر كي دستي بر آتش داره و بقيه (هركي يادم رفت خودش يادش باشه)! شما ها رو من مي كشم ها! نيشش رو باز كرد! من قبلا كشتم ها! نخد ديگه آقا دارم جدي ميگم، قشنگ زل بزنين به مانيتور! آهان!
پوست مي كنم ها! يه كدوم فيلم ندين! خدا شاهده وسط ميدون لندن جلو بيگ بن! بي آبرو تون مي كنم! عربده كشي مي كنم! به جان دخترم اگه اين كار رو نكردم! (نگفته بودم يه دختر 5 ساله دارم؟) آقاي هري پاتر! من رسوات مي كنم ها! هر كي ندونه من مي دونم چقدر تو يكي اختلاص كردي، با اون ممل چي چي! دستاي مك گونگال رو هم ديدم كه تو كاره! پته ي همه تون رو مي ريزم رو آب! الان كه دور دور بگير و ببند و فساد ماليه! مگه نمي بيني يارو علنا اومده كانديد شده؟ حواستون جمع باشه! من مي دونم با شما! خود دانيد!
كرام جان تو هم دل بده به كار، اين افغاني ها رو نيگا كن چه قشنگ و با انگيزه كار مي كنن! ياد بگير!
قلبم درد گرفت بس كه حرس خوردم! از دست شما! ديگه سفارش نكنم! يه بوس بدين برين بيرون! ببينم؟ اين گيلدي هنوز جو گيره؟

______________________

هر کی متوجه نشد به من پیام شخصی بزنه مخصوصا تازه وارد ها بدو بدو که بازار داغه ! بجب زود باش ! اون هایی هم که فهمیدن هم پی ام بزن و تا روشنشون کنم اگه کسی نتونست با من ارتباط برقرار کنه به دوست خوبم کریچر پیام شخصی بزنه ! آقا بجنبید !!! هر کی بی اعتنایی کنه خودم و بیگانه پوستش رو می کنیم !! شوخی که نیست !! من که بیکار نیستم که ! هی پیام شخصی بدم کسی محل نزاره ؟؟ بی ادبا ! من جواب می خوام تازه واردا یعنی اونایی که از اول فروردین به بعد عضو شدن اگه مشکلی دارن حتما حتما بگن

آدرس : اینترنت - سایت جادوگران - انجمن ها - انجمن شهر لندن - هالی ویزارد .


توجه توجه : کسی تو این آدرسی که دادم چیزی ننویسه تو رو خدا چیزی ننویسین اگه از من بدتون میاد باشه ! بنویسین ولی خداییش ناراحت می شم ! با پیام شخصی به من( همزاد هری ) بگن راهنماییشون کنم
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کرام:برگزاری این مراسم بر عهده خود اینهاست و من نقشی ندارم


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.