هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
#20



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 433
آفلاین
اولین روزی که قدم در سرسرا گذاشتم این تو بودی که با آغوش گرمت از من استقبال کردی . با استقبال گرمت مرا شگفت زده کردی ، نفس کشیدن برایم مشکل شده بود و احساس میکردم از درون در حال پر شدن هستم . می خواستم به تو چیزی بگویم اما زبان در کامم نمی چرخید . با دیدن تو طوری شکه می شوم که نمی توانم قدم از قدم بر دارم . هنگامی که مگی می خواست مرا ببرد من محو آن خنده های دلنشینت بودم . افسوس که هیچ گاه دستم به تو نرسید . آری این تو بودی که وقتی دهانم را باز کردم یک کیسه کود اژدها در آن خالی کردی . پیوز تو تنها دلیل برای خودکشی من هستی .



Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱:۳۵ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۸۴
#19

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خیلی از من بزرگتر بود اما از من جونتر بنظر میرسید
با اینکه چین و چروک در صورتش دیده میشد اما هنوز زیبا بود
هنوز میتونست با زیباییش مردان زیادی رو فریب بده
میتونست با نگاهش توجه هر کسی رو به خودش جلب کنه
چشمان و موهایی که اون داشت هیچ کس نداشت
قد بلندش باعث میشد تا از تمام زنها سر تر به نظر برسه
ای کاش میشد فرق یکبار برق نگاهش رو به سمت من بفرسته
دلم میخواست میتونستم ازش درخواست ازدواج بکنم
اما مک گونگال زنی نیست که به من جواب مثبت بده





Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۴
#18

یلدا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۷ پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۵۴ چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 14
آفلاین
وینکی نخواست اون کار رو کرد.....
وینکی نخواست خرابکاری کرد....
وینکی افسرده شد....نخواست با دابی یه جا موند...وینکی عاشق ارباب کراوچ بود ولی اون مرد....
حالا...تو تنها امید وینکی هستی....تو با اومدنت دل وینکی رو شاد کردی....
تو با شلال موهای زیبات...با چشمان ورقلمبیده شکاکت و با هیکل نازنینت دل وینکی رو برد....آه ه ه ه....
تو....ای کریچر!!!!!!!


:ylash: یلدا کوچولو...


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۴
#17

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ یکشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۶
از برزخ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
آه چقدر دوستش دارم ... هووه ! ... بیخود نبود که یه بسته شکلات 90 دلاری برام فرستاد ... از بس دوستم داره تازه درش رو هم باز کرده بود و گل توش برام گذاشته بود ! نمی دونستم که اون هم منو دوست داره... قبلا اصلا بهش فک نکرده بودم ... شاید هم وقتی بچه ها رو اذیت می کرد ازش بدم میومــد ! تا حالا توجه نکرده بودم که اون مهر نگاهش چه قدر جذابه .. چقدر خوش تیپه .. چقدر من بد بختم تا حالا به آرگوس فیلچ فکر نکرده بودم ! ... بله اون تو چشم غره هاش که به بچه ها میره هم مهر دلنشینی داره ... من این موضوع رو فهمیدم ولی هیچ کس دیگر اینو نمی دونه ! به نظرم بچه ها دیوونن که ازش بدشون میاد !


شک نکن!


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۴
#16

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
كجايي تو!
اون موهات منو جذب كرده!
هرروز نگران و عصبي اينور اونور ميرفتي و منو نميديدي كه دارم دنبالت ميام!
من ديدم كه تو نتونستي كارتو انجام بدي.
حق داشتي واقعا سخت بود...اون ديوونه رواني تورو مجبور كرده بود.
دلم برات تنگ شده...برا همه زخم زبونات..برا همه مسخره كردنتات....برا همه چيزت....

كي فكر ميكرد هري پاتر، عاشق دشمنش بشه!
كي فكر ميكرد كه يه روز، من، دلم براي تو، دراكوي عزيزم، تنگ بشه!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ پنجشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۴
#15

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
موهایش.... چشمانش...... نگاهش....... مرا با خود می برد
مرا با خود به دنیای دیگر می برد.....
چشمانت زیبایش برایم رویا شده
خواب شب برایم رویا شده
آه مرگ بر این زندگی که زندگی برایم رویا شده
ولی باز باهمه ی این رویا ها بیل برایم زیبا شده!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ پنجشنبه ۷ مهر ۱۳۸۴
#14

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
سرخی موهایش مرا با خود میبرد
چشمان آبیش مرا در خودش غرق میکرد
پوست سفیدش مرا منجمد میکرد
و سرخی لبهایش مرا به فکر فرو میبرد
جینی مانند بک گل سرخ زیبا بود

-------------------------------------------

هنگامیکه باد در موهایش می پیچید
سفیدی دندانهایش
برق چشمانش
و لبخند زیبایش را فراموش نکردم
هنگامیکه آواز میخواند
مرا با خود به دنیای دیگری میبرد
آرزو داشتم فقط یکبار بر او بوسه بزنم
ای کاش میتوانستم یک پریزاد را تصاحب کنم





Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۸۴
#13

لوییس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۴ جمعه ۱ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ جمعه ۲۲ آذر ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
نگاهم مکن... نگاهت دلم را به شعشه می اندازد.
وقتی که در چشمان درشت و سیاهت می نگرم دامن از کف می دهم...
تو چقدر زیبایی... با چشمان درشت و سیاهت به من خیره می شوی و دل من را قریچ قریچ می کنی...
کار سختیست که عشقم را از تو پنهان بدارم... از من کوتاه تری.. ولی چه عیبی دارد؟ بهرحال من تو را دوست دارم... خیلی برایم زحمت می کشی... هر وقت می خواهم به رخت خواب بروم.. متوجه می شوم قبل از ورود من آنجا بودی و رخت خوابم را تمیز کرده ای که من در آرامش روی آن استراحت کنم... ولی بالاخره روزی در یکی از این کوریدورها گیرت خواهم آورد و فریاد خواهم زد: دوستت دارم! وینکی!




Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۲ چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۸۴
#12

الیور وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۶ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 325
آفلاین
انقدر خطرناکی که من نمیدونم چجوری بگم.
با اینکه چهره ات خشنه اما هنوز توش زیبایی هست.
روزی که فهمیدم ازدواج کردی می خواستم خودمو بکشم.
اما بعدش که اون مرد با این که تو نارحت بودی من خوشحال بودم.
اینبار دیگه بهت میگم دوست دارم.
ولی چجوری بلاتریکس



Re: معجون عشق!!!
پیام زده شده در: ۱۰:۳۰ چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۸۴
#11

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
هیکلش اونقدر بزرگ بود که من تا شونه هاشم نمیرسیدم
وقتی اولین بار نگاهمون با هم تلاقی کرد
فهمیدم که اونم یکی از ماست
قبولش برام سخت بود
ولی بالاخره کسی رو پیدا کرده بودم
که دوستش داشته باشم
مادام ماکسیم همونی که میخواستم بود










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.