هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۳ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
پاسخ ها :

نقل قول:
چایی که روی اجاق دیده بودم حاکی از هیمن موضوع بود


این یک مورد بود که باید در قسمت فضا سازی دقت میکردین ، چون من چایی رو دیده بودم .

بقیه موارد مثل قبل بود .

توی قسمت دوم هم در قسمت رول باید مثلا
یک کنایه ،
یک نقل قول ،
یک فضا سازی شخصی ،
یک ذهنیت اشتباه ،
یک اظهار نظر شخص اول ،
یک توصیف شخص اول ،
یک استعاره

که در پست من وجود داشت رو به کار میبردین .


تکالیف امتیاز آور :

1. تیم پاورداس بود که اسکاور کاپیتانش بود ...

2.
نقل قول:
همیشه ورد گوشم هست .


ورد زبون درسته ، برای گوش میگن آویزه گوشم .


پیوز :

فضا سازی : 7 امتیاز ( مورداصلی رو نداشت )

رول: 20 امتیاز

کنایه و نقل قول رو داشت منتهی برای نقل قول که در اواسط بکار میره بهتره " " رو اضافه کنی اما بهت امتیاز کامل رو میدم .

جمع کل 27 امتیاز .

لورا مدلی :

فضا سازی : 8 امتیاز ( به کتری اشاره شده بود ) قرار بود با "د" شروع بشه ها !

رول :12 امتیاز

خوبه گفتم موارد رو بلد کنین ، یک سخن و توصیف اول شخص داشت ف منتهی زیاد خوب نبود .

جمع کل : 20 امتیاز .


روفوس اسکریم جیور :

فضا سازی : 8 امتیاز .

خوب بود ، منتهی دقت نکرده بودی و رول منو نخونده بودی .

رول : 10 امتیاز

این چیزایی که بلد شده بود چی بود ؟ منتهی رول جالبی بود .

جمع کل : 18 امتیاز


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
جلسه سوم !


سلام ... سلام ... سلام عزیزان تپل و مپل من ! چی شده چرا غمگینین ؟

ای بابا تکالیفتون سخته ؟ ... نه؟
زندگیتون سخت شده ؟ ... نه؟
شوهرتون رفته یه زن دیگه گرفته ؟ ...نه؟

ای بمیری خب بگو چه مرگته هر چی باشه الان توی کلاس بیشنش جادویی هستی ، من بهت کمک میکنم که بهترین بینش رو داشته باشی و گور ِ بـــــــــــــــــــــوقهمشون ...

درمورد جلسه قبل که توضیح خاصی نیست ، جوابا رو که گفتم ، زیادم سخت نبود . منتهی دقت نکردین دیگه وگرنه کلی امتیاز نصیبتون میشد .

در هر صورت به سراغ جلسه جدید میریم و این جلسه همینطور که میبینین کلاً میخوایم خودمون رو بروز کنیم ... دلم براتون بگه که انتخاباته !

آخه توی خنگ گوگلونک رو کی گفته بری رای بدی ؟ شازده خانم خوشگله تا دم در نمیری بیرون حالا واسه من رای هم میدی؟ چشات داره از مرگ درمیاد ، داری میمیری صندوق باید بیارن توی خونه رای بدی ؟ الان تو زنده میمونی که بخوای توی سرنوشت مملکت شریک باشی ؟ آن نمایندت نمیتونه دماغشو بالا بکشه آن 6 ماه زنده است ؟

در هر صورت همتون از دم * توسط ناظر سوراخ شد *

حالا من اول همین جا یک فتوا بدم !

اگر همین فردا هر خانمی ، هر آقایی ، هر دختری ، هر پسری ، هر دوشیزه ای ، هر شازده ای ، هر چیزی ( چیز همون وسطای اینا رو میگن ) در انتخابات شرکت نکنه ، خشم مرلین نصیبش میشه !
در ضمن اگر رای رو انداخت تو صندوق وزیر برنده که میره بهشت و کلی حوری و اینا نصیبش میشه ، منتهی اگر ننداخت صندوق وزیر برنده همچین تو جهنم فرشتگان دهنبــــــــــــــــــــــوقمورد الطاف مرلینی قرار میدن که ... آره !


حالا چطور توی انتخابات شرکت کنیم ؟ جواب اینجاست ، آداب انتخابات !

اول اینکه فردا اگر کسی بدون غسل بیاد پای کامپیوتر همچین طلسمی نصیبش میشه که نود سال نتونه بشینه
دوم اینکه خوب دقت میکنین ، برای تبلیغ خودمم که شده میرین آن تاپیکای ستادا و مخصوصاً خدمات رسانه ای رو میبینین و نماینده تون رو انتخاب میکنین .
بعد که خواستین برید رای بدین یه پیام شخصی به من میزنین تا براتون استخاره کنم
احتمالا اگر وزیر درست رو انتخاب نکنی استخارت بد میاد و همون جا پای صندوق گروه ما هستیم زندگیت رو شاد و شنگول میکنه

اما فراموش نشه که فردا با رمز یا مرلین پای صندوقها میرین ، بعد اگر هم کاندیداتون انتخاب نشد حتما بریزید بیرون ... نه چیز ... به وزیر منتخب احترام میزارین .


این رو بهش میگن بینش جادویی و زندگی جادویی ! اگر اینطوری زندگی کنین و دو زار آن عقلتون رو بکار بندازین ، در ضمن یه سری حرفا رو هم نگین بینش که چه عرض کنم ، خودتون میتونین فتوا بدین .


اما تکالیف چون باید غیر رول باشه .

نوع اول :

1. خصوصیات فضا سازی رو نام ببرید ( 2جلسه روش کار کردیم دیگه باید فول باشین ) 3 مورد .( 5 نمره)
2. توی رول من فضا سازی بود ؟ کجاش ؟( 5 نمره)


نوع دوم :

این تکلیف رو اگر کسی ارسال کرد دیگه از بقیه قبول نمیشه !

یک پستی هست که توی آن کلیه تیکه های سایت و افراد مختلف گفته شده ، آن رو بیارین . ( 10 نمره ) ( چون خودم کلی دنبالش بودم پیداش نکردم )

اما اگر نتونسین پیداش کنین این تکلیف رو انجام بدین :

یک پست منتخب از نظر خودتون رو لینکشو اینجا قرار بدین و سه تا از ویژگیهاشو توی سه خط بگین .


نوع سوم :

یک رول کوییدیچی بیارین ( آدرس لینکشو ) که فضا سازی خوبی داشته باشه ... دلیل فضا سازیشم بگین امتیاز کاملتری میگیرین . 10 امتیاز .


امتیاز آور اضافی :

1. یک سوتی در پست ( 2 امتیاز )
2. طرفداری از وزیر منتخب قبل از برند شدنش ( لینک قرار بدین ) ( 5 امتیاز )


پ .ن : جلسه بعد من نیستم ... فکر میکنم تدریسم با مشکل روبرو بشه اما خبرشو میدم کلا به مدیریت و خودتون ، آرامشتون رو حفظ کنین ، مرجع همیشه در دسترسه ، من میرم آموزش ببینم فعلا فقط انتخابات رو بچسبین ، منتهی به طور شرعی


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۵ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
1. قسمت فضاسازی خونه کالین رو بیان کنید . 10 امتیاز

در چوبي را باز كردم و سپس وارد خانه شدم . گرماي خانه كه حاصل سوختن چوب هاي داخل شومينه بود ، به من آرامش غيرقابل وصفي داده بود . كمي قدم برداشتم و جلوتر رفتم . فرش هايي قرمز بر روي زمين پهن شده بود كه بسيار زيبا و چشم نواز بودند . جلو تر رفتم و در آنجا تابلويي وجود داشت كه توجه من را جلب ميكرد . بر روي تابلو جمله اي وجود داشت كه من رو به تفكر وا ميداشت .

فقط هنگامي به حرف هاي مغزت گوش كن كه قلبت به تو اجازه داده باشد.

آيا چنين چيزي حقيقت داشت ؟
جلوتر رفتم و بالافصله صدايي شنيدم و متوجه شدم كه در اتاق باز شد و مردي با لباسي سفيد كه تا زانوهايش ميرسيد و داراي انگشتران زيادي در دستش بود ، از اتاق بيرون آمد . بالافاصله اورا شناختم . او كالين كريوي بود .
سپس از من دعوت كرد كه بنشينم .

2. یک رول اول شخص ، کوتاه مثل پست خودم بنویسید و ویژیگی ها و مواردی رو که بکار بردم رو توش بکار ببرین ، موارد رو باید بُلد کنین وگرنه امتیاز نداره !( ویژگی 10 امتیاز + موارد 10امتیاز )

مدت زيادي ميگذشت كه من فكر مرگخوار شدن را در ذهن ميگذراندم و به دنبال راهي بود تا هر طور كه شده من به ياران لرد كبير ملحق شوم . بنابراين تصميم گرفتم كه براي دعا نزد كالين اعظم بروم . ميدانسم كه خانه ي او كجاست بنابراين به راه افتادم و مسافت زيادي را طي كردم تا سرانجام به مقصد رسيدم . هنگامي كه به در خانه او رسيده بودم ، متوجه شدم كه در باز است بنابراين من در را هل دادم و وارد شدم . كمي جلو رفتم و به سوالات خودم فكر ميكردم كه بايد آنها را از كالين اعظم ميپرسيدم كه ناگهان يك نفر جلوي من سبز شد و من اورا شناختم . او به من لطف داشت و از من پذيرايي كرد و من نميدانستم كه چرا اون اينچنين از من پذيرايي ميكند و با من مهربان است . بعد از پذيرايي من صحبت از خواسته هايم كردم و او من را نصيحت كرد و گفت :
تو آينده ي خوبي خواهي داشت و بارفتن به سياهي آينده ي خود را خراب نكن.
من چند روز مهمان خانه ي او بودم و او هر روز همين حرف را تكرار ميكرد . سرانجام من از پيش او رفتم تا خودم ، آينده ام را رقم بزنم .

پس از چند سال :
واي بر من كه چنين كاري انجام داده بودم و چرا به گفته ي نفسم توجه كردم و اين كار كثيف را انجام داده بودم . آيا مرلين مرا خواهد بخشيد . من به جمعيت مرگخواران پيوسته بودم و اكنون به دستور لردولدمورت كالين اعظم را به دليل بحث و مجادله اي كه با لرد سياه داشت ، به قتل رسانده بودم . من تنها يك راه داشتم . چوبدستي را جلوي چشمانم گرفتم و زمزمه كردم :
- آوداكداورا

1. اسم تیم مورد نظر در کوییدیچ : ( 5 امتیاز )
تيم كارگران شهرك علي آباد كتول !

2. یک سوتی در پست ( 2 امتیاز )
توي پست پيوز در خونه باز بود مال من هم در خونه باز بود البته اين سوتي نبود بلكه تقلب بود . خانم اجازه ما تقلب نكرديم


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۳۵ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
1. قسمت فضاسازی خونه کالین رو بیان کنید . 10 امتیاز

اتاق کوچک و حقیرانه ای بود. کف آن موکت بود و رنگ سقفش ریخته بود. دیوار های کاغذ دیواری سفید شده بود . در گوشه ای یک گاز پیکنیکی قرار داشت که کتری روی آن میجوشید. در وسط اتاق کالین روی یک صندلی چوبی حقیرانه نشسته بود و زیر لب ذکر میگفت. وقت پایم را داخل گذاشتم کفش های پاره و باز کالین را زیر پایم حس میکردم ...

بوی گلاب و شنبلیله در تمام اتاق پیچیده بود (کپی رایت بای پیوز )

2. یک رول اول شخص ، کوتاه مثل پست خودم بنویسید و ویژیگی ها و مواردی رو که بکار بردم رو توش بکار ببرین ، موارد رو باید بُلد کنین وگرنه امتیاز نداره !( ویژگی 10 امتیاز + موارد 10امتیاز )

روز گزینش بود. همه هافلپافی ها در حوضه مقاومت بسیج جمع شده بودند تا توسط حاچ درک ، مجتهد اعظم هافلپاف و پیام آور آسلام در این گروه ، گزینش بشوند.

من نیز مثل همیشه بعد از اینکه صبح دوش گرفتم و مو هایم را با سشوار درست کردم و آرایش کردم دوان دوان به سمت حوضه شتافتم. آخر صف ایستادم و منتظر شدم. بعد از ساعت ها انتظار ، سرانجام لودو بگمن از اتاق خارج شد و صدا زد : لورا مدلی

سرم را به زیر افکندم تا موهای شرابی ام روی صورتم بریزد و کمتر خجالت بکشم ... همین که وارد شدم صدای گرم حاچ درک همه نگرانی هایم را شست و از بین برد : لا اله الا الله ... خواهر لطفا حجاب ...

وقتی نگاه کردم درک سرش را به زیر افکنده بود و با ناراحتی ذکر میگفت. لودو سریع یک آورد و سرم کرد

جلوتر که رفتم حاچ درک سر بلند کرد و گفت : دخترم ... بگو ببینم کفن گورکن چند تکه داره ؟

مطمئن بودم که این مساله رو در رساله هلگا خوندم. اما هرچی فکر کردم یادم نیومد و سرانجام گفتم : 4 تیکه !

- استغفرالله ربی و اتوب الیه ...

حاچ درک سرش را بلند کرد و در چشمانم خیره شد و گفت : دخترم ، از این عشقی که برای آمدن به آغوش آسلام داری فهمیدم که دل پاکی داره. آرایشت را پاک کن ، حجاب را رعایت کن و مطالعاتت را بالا ببرد و فردا دوباره برگرد تا خودم یک حالی بهت ... ... یعنی خودم یک فکری برات بکنم ...

و فردای ان روز بود که من بعد از یک جلسه خصوصی با درک به شیر زنان آسلام پیوستم.


1. اسم تیم مورد نظر در کوییدیچ : ( 5 امتیاز )

نمیدونم

2. یک سوتی در پست ( 2 امتیاز )

نمیدونم



Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۱۳ پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1. قسمت فضاسازی خونه کالین رو بیان کنید . 10 امتیاز

در رو باز کردم. در تاریکی شب فضا آنچنان نورانی بود که گویا خورشید شب ها را در منزل کالین به صبح میرساند. کف اتاق فرشی با ترکیب رنگ های قرمز ، آبی ، نارنجی ، بنفش مایل به خاکستری و یشمی خال خال پشمی (!) به چشم میخورد. روبروی در قفسه کتاب بزرگی بود که کتاب های دعا و مناجات مرلین درون آن گذاشته شده بود. روبروی کتابخانه کالین دیده میشد، در حالی که هاله سبز رنگی اطراف وجودش را فراگرفته بود. لباس سفیدرنگی پوشیده بود و جوراب هایی که انگشت شصتش از سوراخ آن بیرون زده بود. در دستش تسبیحی با اسم 14 دامبل وجود داشت. بوی گلاب و شنبلیله در اتاق پیچیده بود ...

کالین رو یدم که پشت صندلی چوبی بزرگی نشسته بود و روبرویش صندلی دیگری برای مهمان گذاشته بود.

2. یک رول اول شخص ، کوتاه مثل پست خودم بنویسید و ویژیگی ها و مواردی رو که بکار بردم رو توش بکار ببرین ، موارد رو باید بُلد کنین وگرنه امتیاز نداره !( ویژگی 10 امتیاز + موارد 10امتیاز )

کمی قبل از انتخابات وزارت جادو بود. من در پی کاندید شدن بودم و برای آخرین استخاره ها به درگاه کالین اعظم شتافتنم.

چون از طبع گشاده و پاسخگوی کالین اطلاع داشتم، بدون وقت قبلی به سمت جایی که میگفتند او در بستر بیماری خفته رفتم. در باز بود و از شکاف آن نور سبزی به بیرون میتابید. آرام در راه هل دادم و وارد شدم. کالین در بستر خفته بود و از آنجا به من لبخند میزد. ناگهان حس گرمی همه وجودم را فرا گرفت. وقتی کنار دستش نشستم او به من گفت که خودش قصد دارد کاندید وزارت بشود. دست و دلم لرزید و برای گفتن حرفم به لکنت افتادم. او مرا کنار خودش در تختخواب نشاند و کم کم خواباند. عطر عرق پا و گلابی که از ملحفه او می تراوید مستم میکرد. تا صبح با هم به درگاه مرلین به راز و نیاز پرداختیم () و سپس من برای او چای دم کردم و صبحانه فراهم کردم. گرچه هنوز حرفم را نزده بودم اما از لبخندی که بر لب داشت و جمله ای که به من گفت معلوم بود که روحش با آفتابه مرلین محشور شده و همه چیز را فهمیده است ... دانش از دریای بیکران درون افتابه به او میرسید ...

دستی بر سرم کشید و آفتابه طلایی اش را کنار دستم گذاشت. دوربین همه کاره اش را که با یک فلش معجزه میکرد و جهان را کن فیکون مینمود به دست گرفت و گفت :

_ من را که میبینی در این راه سفر ها کرده و جوراب ها سوراخ کرده ام و شیرموز ها نوشیده ام. همانا رفتن در وزارت را به تو توصیه نمیکنم که بس دشوار است و جان فرسا ...

هیچوقت فراموش نمیکنم که وقتی شنیدم کمرش زیر بار وزارت خم گشت و روحش پرواز کرد و به مرلین پیوست چقدر اشک ریختم ...



1. اسم تیم مورد نظر در کوییدیچ : ( 5 امتیاز )


فکر کنم «ریش سفیدان» بوده ! البته مطمئن نیستم !


2. یک سوتی در پست ( 2 امتیاز )


فکر کنم «دفتر کالین» یک سوتی بود ! همانا اون دفتر نیست و درگاه یا حجره است !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
جلسه دوم :


سلام بر دوستداران دین و زندگی اجتماعی ، باری دیگر به حضور رسیده ایم تا درسی دیگر از زندگی را نثار شما کنیم و علمی دیگر را برای شما ابراز کنیم تا ان را بکار برده و هی مری مری کنید تا حلقتون در بیاد .

اکنون که دوباره جمع شده ایم جا دارد تا صحبتی از محفل قبلی کنم که ای بوقیان چرا اینگونه حساب خود را پس داده اید ؟ مگر نه اینست که ما در برابر مرلین بزرگ بایستی در روز حساب و کتاب پس بدیم ؟ مگه تو نوزادی که میخوای پس بدی ؟ مگه خوب خودتو پوشک نکردی که الان میخوای پس بدی ؟

پس چرا دقت نمیکنید ؟ خوب است که من ذکر کردم که در شرایط اضطرار خود فرد از حرکت باز می ایستد ، ذکر کردم که سه نفر به کمک برادر حمید شتافتند ، پس چرا گش نمیکنید ؟ چرا اس ام اسا رو قطع میکین ؟ مگه امروز چه خبره ؟ 18 تیره یا نمیدونم چندم جولای ؟ ای بوق بگیرین خب من کلی استخاره داشتم الان جا مونده دیگه !

حال به یکی از مواردی که دوستانتان اشاره کردند می‌پردازیم تا درس را و دین را از ی که عالم بزرگی بود و همگان او را تحسین میکردند یاد بگیرید ، چرا که در دین اشاره شده که ما بایستی همگی یک اسوه و الگو داشته باشیم و این دامبل و مرلینم دهنشون****( توسط ناظر پاک شد )انقدر همگی از اونا استفاده کردن ، پس بایستی با دیگر افراد بزرگوار آشنا شویم تا از آنها در دین استفاده کنیم .

پس به بیان یکی از خاطره های خودم میپرازم با مرجع عالیقدر کالین !


شب عجیبی بود ، برای آنکه از گزند صحبتهایی که این مدت از اطرافیان راجع به خودم شنیده بودم در امان باشم به طرف دفتر کالین حرکت کردم ، میدونستم که کالین همیشه در خونه اش رو به روی ماهایی که سوالهای زیادی ازش داریم باز میذاره و میتونیم از نصایحش استفاده کنیم .

همین که به خوه رسیدم ، زنگ در رو به صدا درآوردم ، صدای زمختی از پشت در به گوشم خورد که من رو به داخل خونه دعوت میکرد ، همین جا بود که احساس کردم در باز شده و کلون در آمده پیچش برای حضور من توی خونه است .

در رو باز کردم ، فضای د ****


کالین رو یدم که پشت صندلی چوبی بزرگی نشسته بود و روبرویش صندلی دیگری برای مهمان گذاشته بود ، همونجا بود که حدس زدم باید از قبل راجع به اومدن من فهمیده باشه و تدارکات رو تنظیم کرده باشه ، چایی که روی اجاق دیده بودم حاکی از هیمن موضوع بود .
بعد از مدتی که احساس غریبگی کردم و نتونستم مووضع رو به طور کامل براش توضیح بدم ، خودم رو پیدا کردم و با توجه به مهربونیهایی که نسبت به من داشت و دستایی که به سر و گوش من می‌کشید ( جمله کنایی نیست ) تونستم حرفم رو بزنم .
بهش گفتم که چند روزه مشکل کوییدیچی دارم و هیچ کس نیست که من رو راهنمایی بکنه ، گفتم که میخوا توی تیمش شرکت کنم ، گفتم که من همون گوی جمع کنشم که همیشه دنبالش بود .
شاید برای همین حرف من بود که کلی ریسه رفت و کلی حالی به هولی شد ، همین جا بود که آفتابه شو بالا گرفت و بهم یه جمله ای گفت که هیچ وقت یادم نمیره و همیشه ورد گوشم هست .

- همی ای عزیز مربانم ، همانا این حاج کالین دراز و بی قواره ، با هیم عینک مزخرف که بارها گفته اند که آن را همی عوض کنم و از یاد ببرم ، اما برای هر کاری همانا همان کاری را مینم که باید و شاید ، تو را نیز نرغیب میکنم که چنین کنی !( 1 )


(1) جلد دوم نصایح کالین کریوی

پست را همین جا به پایان میبرم ، زیرا این بار به دلیل پستهای بد شما در جلسات گذشته بسیار سختگیری خواهیم کرد :

تکالیف :

1. قسمت فضاسازی خونه کالین رو بیان کنید .( هر کس به مواردی که تیو تکلیف جلسه قبل گفتم گوش نکرده باشه هیچ امتیازی نمیگیره ) 10 امتیاز
2. یک رول اول شخص ، کوتاه مثل پست خودم بنویسید و ویژیگی ها و مواردی رو که بکار بردم رو توش بکار ببرین ، موارد رو باید بُلد کنین وگرنه امتیاز نداره !( ویژگی 10 امتیاز + موارد 10امتیاز )

تکالیف امتیاز آوراضافی :
1. اسم تیم مورد نظر در کوییدیچ : ( 5 امتیاز )
2. یک سوتی در پست ( 2 امتیاز )


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۷ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
خوبه در مورد فضا سازی من اشاره کردم به یک عنوان مهم ، که اصلاً در نظر گرفته نشد توسط شماها !

نقل قول:
هر گاه که پای را در اولین پله منبر بالا برده اند


ابرفورث دامبلدور :

نقل قول:
رنگ صورتی بود


این رنگت مناسب وضعیت نبود .

نقل قول:
پنجره های اتاق،با پرده های خال خال قهوه ای پوشانده شده بودند


و این اصلاً به نمونه کلاس بینش نمیخورد .

فضا سازی : 10 امتیاز

اگر چیزی رو برای رولت تغییر میدی خود کلمه رو هم ننویس ، برای همین تغییر میدیم که هیچگونه توهینی نباشه و با اینگونه پستهای سایتی اشتباه گرفته نشه

توضیحاتت زیاد کامل نبود ، اینکه چه نشانی بگذاره و کجا بگذاره ، خیلی مهمه که باید دقت کنی ، در ضمن مورد اولت کمی با مورد سومت تناقض داشت . البته مثلا 3* 2 / 3 = 2 یعنی از قوبا نماز کم میشه ... اما با مجاز نبودنش کلی فرق داره .

شرایط اضطرار : 5 امتیاز

امتیاز کل : 15 امتیاز .

لونا لاوگود :

توی فضا سازی بیان حالات رو هم درنظر بگیر ، یعنی وقتی مری با یک سری لباس سبز رنگ و ذکر زیر لب داره رفتار میکنه برای شروع درس چه حسی داره ؟
اینکه مری کجا و چطور قرار گرفته هم میتونه برای خواننده مهم باشه درسته ؟

فضا سازی : 10 امتیاز

این اان شرایط اضطرار بود ؟ فکر میکنم برای همشون به راحتی راه حلی وجود داشت .

شرایط اضطرار = صفر امتیاز

امتیاز کل: 10 امتیاز .

سوروس اسنیپ :

آفرین توضیحاتت و فضای جالبی بود .

فضا سازی = 15 امتیاز .

شرایط اضطرارت جالب بود منتهی هم توضیحات کم بود ، هم اینکه خود راه حلهای مئجئد رو به راحتی طرح کرده بودی ، پس شرایط اضطرار تشخیص داده نشد .

شرایط اضطرار = صفر امتیاز .

بابت پیشنهاد خوب دو نمره اضافی .

امتیاز کل : 17 امتیاز .

بادراد ریشو :

فضا سازیت با توجه به نکته ای که من گفته بودم عالی بود . منتهی با بیان حالات بهتر هم میشد .

فضا سازی : 15 امتیاز .

شرایط اضطرار خوبی بود ، منتهی این مورد توی کوچه عله دست چپ عنوان و حل گشت

شرایط اضطرار : 15 امتیاز
دو نمره اضافی هم نصیبت میشه منتهی از حد نصاب میگذری .

امتیاز کل : 30 امتیاز .

رابستن لسترنج :

سیستم گرمایشی ؟ صندلی توی کلاس بینش ؟ من پشت تریبون ؟ اینا رو از کجا آوردی تو

فضا سازی : 10 امتیاز

مثل اینکه شرایط اضطرار خوب جا نیفتاده ، اصولاً برای شرایط اضطرار خود طرف نمیتونه کاری بکنه
در ضمن خانوم ها گفتم هیچ گونه اضطراری بهشون وارد نیست ، چون هر کاری بکنن سریعاً مورد قبول مرلین تعالی واقع میشه حالا این خانوم که دیگه بماند .

شرایط اضطرار : 10 امتیاز

امتیاز کل : 20 امتیاز .

کورمک لاگن :

خوبه من در مورد جورابها توی درس توضیح دادم . نکته منبر خوب بود .بعد بوقیدی مری چفیه میندازه رو دوشش ؟

فضا سازی : 10 امتیاز

شزایط اضطرارت خوب بود ، منتهی در مورد خود حالاتش بیشتر میتونستی توضیح بدی .

شرایط اضطرار = 15 امتیاز

امتیاز کل = 25 امتیاز .

نارسیسا مالفوی :

شما خودتم تو کلاس بودی مثل اینکه خوب بود

فضاسازی = 15 امتیاز

الان شرایط اضطرار چی بود ؟ دوشیزه مامانی نمیتونه روضه بگیره ؟ یعنی الان از مری مامانی تر ؟

شرایط اضطرار = صفر امتیاز

امتیاز کل = 15 امتیاز .

پروفسور گرابلی پلنک :

نکته منبر رو داشت . اما وقتی میزا گرد بود استاد بوق بود که هی از یه طرف به طرف دیگه میرفت ؟

فضا سازی : 10 امتیاز

شرایط اضطرار خوب بود ، منتهی تو هم در مورد آن راه حلهای راحتی داده بودی و در مورد خود دعا چیزی نگفته بودی چون شرایط برای آن عنوان شده بوده دیگه .

شرایط اضطرار = 15 امتیاز

امتیاز کل : 25 امتیاز .

پیوز :

ایول حس کردم دارم از عطر آنجا استشمام میکنم . نکته منبر هم داشت .

فضا سازی : 15 امتیاز

نه زیاد راضیم نکرد این شرایط اضطرارت ، بایستی نوع سخنرانی و علت دیر رسیدن رو هم بیان میکردی .

شرایط اضطرار :10 امتیاز

یک امتیاز اضافی بابت پیشنهادت ، چون عنوانش خوب نبود .

امتیاز کل : 26 امتیاز .

ریتا اسکیتر :

توضیح در مورد حالات خوب بود ، چادر گل گلی هم خودت میپوشی
اما منبر نداشت .

فضا سازی : 10 امتیاز .

الان داستان داری میگی دیگه شرایط اضطررت خوب نبود ، فقط برای اینکه نکته طاعونت رو خوب گفتی و میتونستی بهتر و بیشتر عنوان کنی بهت امتیاز میدم .
گفتم شرایط اضطرار نباید به همین راحتی حل بشه و نه توسط خود فرد .

شرایط اضطرار : 5 امتیاز

دو امتیاز اضافی بابت پیشنهادت

امتیاز کل : 17 امتیاز .

لورا مدلی :

توضیحاتت در مورد حالات خوب بود ، مخصوصا اینکه از نوع حرکات هم حرف زده بودی . این یه فضا سازی رو خوب جلوه میده .

فضا سازی : 12 امتیاز


شرایط اضطرارت خوب بود ، اما از حالتهای آن فرد باید بگی ، بعد کدوم شیخی بوق خورده که بخواد حک روی حرف من ساطع کنه از نظر من باید دلش رو میبرید مینداخت دور که دیگه ضعیف نباشه و ضعفه نگیره

شرایط اضطرار : 10 امتیاز

1 امتیاز بابت پیشنهادت منتهی دروغ مصلحتی ما کلاً ندریم تو دینمون

امتیاز کل : 23 امتیاز

لینی وارنر :

فضا سازی خوب بود مخصوصا اینکه در مورد منبر هم گفته بودی ، حالا هم سعی کن با نوع رفتار توی فضاسازیات باشه .

فضا سازی : 15 امتیاز

این الان شرایط اضطرار بود ؟ یا تفکراتی از شرایط اضطرار ؟ اولش داشتی خوب یش میرفتی اما بعدش اصلاً درست نبود . تازه نباید توسط خود افراد درست و حل بشه .

شرایط اضطرار : 5 امتیاز

کل امتیاز : 20 امتیاز




امتیازات گروهها :

گریفندور : 22

ابرفورث دامبلدور = 15 امتیاز
کورمک لاگن : 25 امتیاز
پروفسور گرابلی پلنک : 25 امتیاز

ریونکلاو :20

لونا لاوگود = 10 امتیاز
بادراد ریشو : 30 امتیاز
لینی وارنر : 20 امتیاز

اسلیترین :17

سوروس اسنیپ : 17 امتیاز
رابستن لسترنج : 20 امتیاز
نارسیسا مالفوی : 15 امتیاز

هافپاف :22

پیوز : 26 امتیاز
ریااسکیتر : 17 امتیاز
لورا مدلی : 23 امتیاز

پست تدریس تا دقایقی دیگر .


ویرایش شده توسط مری فریز باود در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۸ ۱۷:۵۳:۵۲
ویرایش شده توسط مری فریز باود در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۸ ۱۸:۱۱:۲۵

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۶:۵۳ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
1- فضاسازی:
کلاسی مربع شکل، با فرشی نارنجی که کف کلاس پهن شده بود. با اینکه میز و نیمکت تو کلاس بود، دانش آموزا مجبور بودند دم در کلاس کفشاشونو در بیارن و بعد وارد کلاس بشن، مری که در راس کلاس نشسته بود، با چشمانی تنگ شده تک تک بچه هایی که وارد کلاس میشدن رو برانداز میکرد و هرزگاهی از یکی از دانش آموزا ایراد میگرفت.
در دیوار کلاس پر بود از حدیث و آیه و سخنان گرانبهای مرلین، کالین و برادر حمید! در گوشه ای از کلاس، آفتابه ای طلایی رنگ رو یک سه پایه گذاشته بودند!

2- یک شرایط اضطراری
شخصی بعد از سالها تصمیم میگره که روزه بگیره، بناراین صبح زود برای سحری بلند شد و غذا خورد و خوابید
صبح که بلند شد دل ضعفه ی خیلی شدیدی داشت اما سعی کرد بهش توجه نکنه و به محل کارش رفت! به هنگام کار دل ضعفه اش شدیدتر شد و کار به جایی رسید که از حال رفت، هرچی بهش اصرار کردند چیزی بخوره تا از اون حال دربیاد، به دلیل جو زدگی شدید قبول نکرد و کم کم از هوش رفت!

تصمیم بر آن شد که اونو پیش شیخ محله ببرند تا تشخیص بده میتونه چیزی بخوره یا نه! شیخ پس از شنیدن شرح حال اون بنده خدا از زبون شاهدان، فتوا داد که باید روزه رو شکست!

3- پیشنهاد:
در مورده دروغ مصلحتی بحث کنید ای شخص فقیه!



Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۰ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
1- فضای کلاس از پچ پچ دانش آموزان پر شده بود، همه درمورده درس جدیدی که به برنامه تحصیلی اضافه شده بود، بحث میکردند. کلاس از میز و نیمکت خالی بود و بیشتر شبیه مکتب خونه های ماگلی بود! کف زمین موکت سبز رنگی انداخته بودند و دانش آموزان قبل از ورود به کلاس مجبور بودند که کفش های خودشون رو در بیارن. پنجره مات گرفته ای در گوشه ای از کلاس بود که باعث میشد بوی پا زیاد شامه رو اذیت نکنه! در و دیوار کلاس از هر پوستر و توضیحی خالی بود، فقط رو به روی دانش آموزا، بالای تخته، عکس بزرگ و قاب شده ای از مرلین زده بودند.
بعد از چند لحظه در کلاس گشوده شد و زن قد بلندی، درحالی که با چادر سفت و سخت جلوی صورتش رو گرفته بود، وارد کلاس شد. نوک جورابش پاره بود و انگشت شصتش زده بود بیرون!

2. یک شرایط اضطراری دیگر را توصیف کنید . ( 15 امتیاز )
گویند مظفرالدین میرزا شخصی بود بس مال دار. دست خیری که او داشت باعث میشد از همه نقاط روستا، مردمی در طلب مال به او مراجعه کنند.
روزی مظفرالدین میرزا قصد کرد مسجدی سازد بس بزرگ، برایش دیوارهای رنگین بنا کند و پنجره های وسیع گزارد تا بدین جهت، پایه های قصر خود را در بهشت مستحکم سازد.
چندی نگذشته بود که تصمیم خود را با مشاور اعظمش در میان نهاده بود که فردی، هراسناک با چهارپا نزد او آمد و اظهار داشت، همی بزرگ قبیله اش اورا به نزد مظفر فرستاده تا برای طایفه اش طلب کمک کند. گویی طاعون بر آنها چیره شده بود و برای دفع این مرض هولناک، حکیم شهری خبر کرده بودند که مال بسیار میخواست!
مظفر در تنگنا قرار گرفت و برای آنکه از ریا بپرهیزد، به دروغ متوسل شد و اصرار داشت که اکنون آهی در بساط ندارد. اما مشاورش که طاعون را واجب میدید، گفت که مظفرالدین قصد ساخت مسجد دارد!
بنده ی نیکوکار که آشکار شدن راز ساخت مسجد را ریا میداسنت، تمامی ثروتش را به قبیله طاعون زده بخشید تا به این گونه هم از ریا بپرهیزد و هم جان عده ای را نجات دهد!

3- از حجاب صحبت کن


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: كلاس ديني و بينش جادويي
پیام زده شده در: ۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ تیر ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1. فضا سازی این جلسه در یک پارا گراف .( 15 امتیاز )

اتاق مربع شکل نسبتا بزرگی که با فرش قرمز گل گلی ای پوشیده شده بود ، محل تشکیل کلاس بود. در یک سمت یک قفسه با کتاب های مفاتیح المرلین ، مرلین نامه ، وصیت نامه کالین و ... قرار داشت و در سمت دیگر پنجره های سبز رنگ بود که نور سبزی در فضا پخش میکرد. در جلوی اتاق منبر بزرگی بود که مری در بالاترین طبقه آن نشسته بود. همه دانش آموزان در حالی که کفش هایشان را کنده بودند و جوراب های سوراخشان را به نمایش گذارده بودند به مری نگاه میکردند ، عطر خوش پا و جوراب فضا را ملکوتی کرده بود ...

2. یک شرایط اضطراری دیگر را توصیف کنید . ( 15 امتیاز )

همانا اگر عمامه بر سر نهاده ، بوی سیر و پیاز در فضا افکنده و در حال سخن باشید ، و ناگهان متوجه شوید که به شدت نیاز به تخلیه ی کلیه جات دارید و اگر کوتاه نمودن سخن یا قطع کردن خطبه بر شما مقدور نباشد و یا اگر آنقدر دیر به این امر برسید که در کنار هاله نورتان ، هاله زرد رنگی نیز محیط اطراف را فرا بگیرد ، در آن صورت شما در یک شرایط اضطراری هستید ...

4. در مورد چگونگی برقرار کردن ارتباط با روح بلند مرلین صحبت کنید !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.