هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۰ جمعه ۳۰ مرداد ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مونتگومری(گورکن خانه ریدل)توسط لرد از خانه ریدلها اخراج میشود و با دیدن آگهی استخدام گورکن به محفل ققنوس میرود دامبلدور قبل از دفن اجساد به مونتگومری قول داده که دخواستهایش را قبول خواهد کرد.ولی مونتگومری درخواستهای عجیب و غریبی دارد!
در خانه ریدلها اجساد روی هم جمع شده و لرد سیاه که از اخراج مونتگومری بشدت پشیمان شده است به مرگخوارانش دستور میدهد او را پیدا کرده و برگردانند.مرگخواران تصمیم میگیرند برای پیدا کردن مونتگومری به محفل بروند ولی بارتی اشتباها(با پودر پرواز) به محل دیگری میرود.وقتی مرگخواران به دنبال بارتی میروند با موجود عجیبی با سر شیر و بدن انسان روبرو میشوند.
________________________________

بلاتریکس چوبش را بطرف غول گرفت.
-اگه یه قدم دیگه برداری با طلسمهای کشنده بلا طرفی.

نارسیسا لبخندی زد وچوب بلا را گرفت.
-بلا اذیتش نکن.بچه میخواد کمی تفریح کنه.

لوسیوس چوب دستیش را روی سر غول گذاشت و سر شیر ناپدید شد.بلا با دیدن بارتی فریادی کشید.
-تو این موقعیت چطور جرات میکنی مسخره بازی در بیاری؟من نمیدونم لرد چرا تو رو مرگخوار کرد.

بارتی اشک ریزان به آغوش نارسیسا پناه برد.چهار مرگخوار به دستور لوسیوس به گریمالد آپارات کردند.
بلا چوب دستیش را از نارسیسا گرفت.
-خب...رسیدیم.نقشه چیه؟لطفا کسی نگه چهار محفلی پیدا کنیم و معجون درست کنیم.این کار یه ماه طول میکشه.

لوسیوس با تعجب نگاهی به بلا کرد.
-ولی این نقشه خودت بود.پس چیکار کنیم؟چطوره بریم در محفلو بزنیم و بگیم ببخشید مونتی ما اینجا جا نمونده؟

بلا لبخندی زد و بطرف خانه شماره 12(که کاملا مرئی و در معرض دید بود!)حرکت کرد.
-فکر بدی نیست.امتحانش میکنیم.

بلا در مقابل چشمان متعجب نارسیسا و لوسیوس و بارتی که ردای نارسیسا را گرفته بود و از ترس میلرزید زنگ در را زد.صدای فریاد ققنوس میدان گریمالد را پر کرد و بعد از چند ثانیه جیمز در را باز کرد...کمی به صورت خندان بلا خیره شد.جیغ بلندی کشید و در را بشدت بست.
بلا درحالیکه دماغش را میمالید و به این نکته که ارباب چقدر خوش شانس است که دماغ ندارد فکر میکرد دوباره در زد.اینبار پیرمردی ریش سفید در را باز کرد.بلا دوباره لبخند زد.
-سلام دامبل...چه خبر؟

دامبلدور نگاهی به چهره های لوسیوس و نارسیسا انداخت.
-چیه؟تام مرده؟بیرونتون کرده؟من عمرا اینجا راتون نمیدم.برین الف دال شاید پلنک قبولتون کرد.

نارسیسا بارتی را به سختی از ردایش جدا و روی ردای لوسیوس نصب کرد.
-اممم...راستش ما اومدیم دنبال مونتگومری.

چهره عصبانی مونتگومری با سه چمدان از لابلای ریش دامبلدور دیده شد.
-هوم...پس بالاخره ارباب فهمید بدون من نمیتونه زندگی کنه؟باشه.من برمیگردم.چهار تا مرگخوارو فرستاده دنبالم.نمیشه رد کرد.

دامبلدور یقه مونتگومری را از پشت گرفت.
-کجا؟؟تو با ما قرار داد داری.ما استخدامت کردیم.حقوقتم که پیش گرفتی.

مونتگومری با دیدن بارتی زد زیر گریه.
-ولی من باید پیش اربابم باشم.جای من اونجاست.اربااااااب.

دامبلدور دستی به ریشش کشید.
-خب...پس فقط یه راه میمونه.دو شیفت کار کن.صبح بیا اینجا و عصر برای تام گور بکن.خوبه؟

مونتگومری فکری کرد.
-هوم...فکر خوبیه.اینجوری برای هر دو طرف با ارزشم و مجبورن هر چی میگم قبول کنن.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۳۰ ۱:۵۳:۴۸



Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۰۵ دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
محفل
- مونتي جون ، سس گوجه فرنگي مبود ، سس مايونز سفارش داديم !
بعدشم جمجمه پيدا نكردم ، الان ميرم از كله پاچه فروشي سر كوچه دوتا جمجمه برات ميارم . الان هم جيمز رو فرستادم بره برات چندتا عكس بي ناموسي بخره .
مونتي جواب داد : بد نيست ولي بوقي سس مايونز كه سفيده !
- حالا چه خاكي توي سر بريزيم ؟
مونتي جواب داد : برو يه كمي مرباي آلبالو بيار بپاش به ديوار بلكه يه كمي بهتر بشه .
- باشه ...
دامبلدور روي پاشنه ي پا چرخيد و به سمت در اتاق حركت كرد . درحالي كه قصد باز كردن دررا داشت ، مونتي اورا صدا زد :
- مگه من بهت نگفتم موهات رو مدل آلماني كپ سه كله بزني ؟
- مونتي جون همه ي آرايشگاه بسته بود ، فردا كوتاه ميكنم .
مونتي بالافاصله جواب داد : پيرمرد يادت نره چه قولي به من دادي ،‌ بايد روزي دوتا جسد برام بياري تا من مهارتم رو از دست ندم . درضمن اگه ماشين اصلاح داري ، بيا خودم برات موهاتو كوتاه ميكنم .
- قولت كه يادمه ، فعلا تد و ريموس رو فرستادم كه از قبرستون چندتا جسد برات گير بيارن . در ضمن من ماشين اصلاح ندارم .

خانه ي ريدل ها

سكوت همه جا را فراگرفته بود و به جز صداي سوختن هيزم هاي درون شومينه هيچ صدايي به گوش نمي رسيد . همه در سرسراي خانه ي ريدل ،‌ جمع شده بودند و منتظر صحبت كردن بلا بودند . سرانجام بلا شروع كرد به صحبت كردن : ارباب ،‌ ما ميخوايم بريم محفل ...
ولدمورت پس از شنيدن اين حرف در حال منفجر شدن از زور عصبانيت بود .
حتي از بس ناراحت شده بود ، فراموش كرده بود كه چه طلسمي روانه بلا كند . بالاخره خود را جمع و جور كرد و گفت : بلاتريكس لسترنج ... پسري كه زنده ماند ... نه ببخشيد ... سپهسالار ارتش من ... ميخواد بره محفلي بشه . بايد منتظر عذاب سالازار باشيد .
سرانجام يك طلسم به ياد آورد : كروش...
- نه ارباب دست نگه داريد ... ما منظورمون اينه كه ميخوايم به محفل نفوذ كنيم و اون گوركن پير رو نجات بديم . من و سيسي و لوسيوس و بارتي .
لرد كمي آرام شد و گفت : كروشيو بلا ، تو چرا بلد نيستي درست براي منم توضيح بدي كه من اينقدر عصباني بشم ؟
لرد ادامه داد : خوبه ، زود باشيد بريد . من به اون گوركن پير نياز دارم .

پس از ده دقيقه ...

بلا گفت : همه ي وسايل جنگ رو آماده كردين ؟
- آره ، بريم .
سپس بلا ، نارسيسيا ، بارتي و لوسيوس به نزديكي شومينه رفتند .
مقداري از پودر سفر را درون آتش ريختند و سپس بارتي فرياد زد :
- خيابان گريف مولد پلاك دوازده
- احمق گرين لرد نه گريمولد ...
در همين لحظه بارتي به درون آتش افتاد و غيب شد .
بلا ، نارسيسا و لوسيوس :
- بدبخت شديم ... بارتي هم از دستمون رفت ... اگه به لرد بگيم ، پوستمون رو ميكنه و باهاش براي نجيني ملحفه درست ميكنه .
لوسيوس كه حالتي آشفته داشت ، گفت : مجبوريم بريم خيابون گريف مولد ... حتي اگه اونجا بهشت* هم باشه ، بايد بريم و بارتي رو پيدا كنيم .
نارسيسا گفت : ولي مونتي چي ميشه ؟
- گورباباي مونتي !
سپس هر سه با پودر سفر و به وسيله ي شومينه به خيابان گريف مولد ، سفر كردند .
پس از اينكه با صورت به زمين خوردند ، صدايي توجه شان را جلب كرد :
- به به ! آدميزاد ...خيلي وقت بود كه هوس گوشت آدميزاد كرده بودم .
سپس هر سه نفر سرهايشان را بالا گرفتند و به دنبال منبع صدا گشتند . سپس در مقابل خود يك غول را مشاهده كردن كه نصف بدنش انسان بود و نصف ديگر شير .
مرگخواران :


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
محفل

مونتی در حالی که روی تخت غلت میزد به دامبلدور و محفلی ها فهش میداد و از این که خوابش نمی برد به ستوه امده بود!

ناگهان از تخت بر خواست و به سمت اشپزخانه رفت وقتی به در اشپزخانه رسید فهمید همه خوابند و این باعث میشد کفرش در ایید.
-اهای دامبل دور های محفلی ها ای بیشعورا کجایید...

همه با وضعی ناجور به اشپزخانه سرازیر شدند و با چشمانی نیمه بسته به دنبال دشمن میگشتند در این بین دامبل دور به جای چوب جادو یک ختکار را در دست داشت و می غرید.

مونتی: خوب من از وضع اینجا خوشم نمی یاد.

دامبل:اخه چرا ، من که شدم نوکرت خواسته هاتم داره برسی میشه دیه ای بابا!

مونتی:من خوابم نمیبره سبک اتاقت خیلی لطیفه از اتاق بچه ها هم بدتر تو خانه ریدل اتاق دراکو مثل غار می مونه!

- خوب ما الا چه غلتی بکنیم؟!!

-خوب الا که خون پیدا نمی شه ولی رو همه دیوارا سس گوچه فرنگی بپاشید چند تا جمجمه هم بزارید اونجا و ... ها اون عکسارم بردارید یه چند تا عکس خوناشامی با دو سه تا عکس بی ناموسی بزارید و پرتره نهنه سریوس رو باز کنید بزارید فحش بده!


دامبلدور: باشه میگم تا پنچ دقیقه دیگه اتاقمو یعنی اتاقتو مخوف کنن. حالا بریم ...

-نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

محفلی ها:

-دامبلدور به خاطر این ازارایی که منو کردید یه جریمه دیگه باید بشد...

-هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا ؟!!

- خوب باید ریشاتو بزنی و مو هاتم مدل المانی کپ سه کله بزنی .

محفل:

خانه ریدل

بارتی:ما باید با خشانت وارد شیم.

بلا:کروشیو کروشیو کروشیو کروشیو کروشیو

سوروس:بلا از همون اول تو به جای هم فکری داری تفریح میکنی یکمم تو نظر بده...

-کروشیو کروش ... ها اِ خوب باشه نظر من اینه که من سیسی لسیوس و بارتی بریم چهار تا محفلی رو پیدا کنیم موهاشونو بکنیم معجون چند عصاره درست کنیم بریم دنیال مونتی البته بعد اون چهار محفلی رو میکشیم.

مرگخواران:

-تمومه دیگه به فکر نیازی نیست همین کارو میکنیم ... خوب بریم سر کار خورمون کروشیو کروشیو کروشیو


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۱ ۱۸:۱۰:۱۵

خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۵ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
محفل

مونتی وارد اتاق دامبلدور شد . حقیقتا با سبک خاصی چیده شده بود . در گوشه ی اتاق تخت مرتبی قرار گرفته بود که در عین سادگی راحت و خوش خواب بود . در نزدیکی تخت یک کمد بزرگ با چندین کتاب و دفترچه قرار گرفته بود . پنجره ی اتاق به حیاط دل چسب محفل مشرف بود . دیوارها به رنگ نارنجی رنگ آمیزی شده بود و چند قطعه عکس رو دیوار خودنمایی می کردند . مونتی غرولندی کرد و به دامبلدور گفت : میدونی اتاقت واقعا دکوراسیون کسل کننده ای داره . فردا بچه ها جمع کن اتاق رو مشکی کنن و چند تا دارک مارک هم روی دیوار بکشن . این عکس رو هم بکن و جای این کتابخونه یک تلویزیون بذار که بتونم پلی استیشن بازی کنم !

- مونتی ! باشه فردا به بچه ها می گم اتاق رو باب میلت تزئین کنن و زیر لب گفت خودم کردم که لعنت بر خودم باد .

- چیزی گفتی ؟

- نه . شما بخواب .

خانه ی ریدل ها

بلاتریکس به شدت عصبانی بود و زیر لب به مونتی ناسزا می گفت .

- امیدوارم خدا لعنتت کنه مونتی ! تو واقعا دردسر سازی ... بچه ها باید به دو گروه مجزا شیم و هر کدوم قسمتی رو بگردیم . وقت هم نداریم ... البته مای لرد هم اعصاب نداره .

- بلا به نظرت الان مونتی کجاست ؟

- رادلف اطمینان ندارم و بیش از اطمینان نداشتن ، تردید دارم اما بهتره یه سر به محفل بزنیم . اگر چه مونتی که امیدوارم خدا لعنتش کنه رفت اما بازم مرگخوار و اصیله و ممکنه فعالیت هایی برای لرد توی محفل داشته باشه . باید به نحوی وارد محفل شیم . آماده اید ؟

همگی سرشان را به نشانه ی تایید تکان دادند .

- خب بهتره فکر کنیم که چه طوری می تونیم وارد محفل شیم ! دونه دونه ایده هاتونو بگید ! چرت باشه و شر و ور بگید ، کروشیوتون می کنم !


گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
خانه ریدل ها

-بودنش دردسره، نبودنش دردسر بزرگتر!
لرد همان طور که در طول اتاق قدم میزد، کلماتی را نیز زمزمه میکرد. نور شعله های رقصان شومینه در چشمانش دیده میشد. لرد به آرامی بر روی صندلی چرمی خود نشست و در فکر فرو رفت. روربرویش، بر روی میز کوتاهی قاب عکسی خودنمائی میکرد. لرد قاب عکس را گرفت و به عکسی که با مرگخوارانش گرفته بود نگریست. چهره پیر مونتگومری در گوشه تصویر دیده میشد. مونتگومری در عکس دستش را برای لرد تکان میداد. لرد ناسزائی گفت و بعد عکس را سرجایش گذاشت.باید هرچه سریعتر آن مرد پیر را پیدا میکرد.

محفل

دامبلدور همان طور که ریش خود را در پیجامه خود فرو میکرد، با دهان باز به مونتگومری خیره شد.
- من؟؟من بشم دستیارت؟
مونتگومری لبخند از روی بدجنسی زد و گفت: آره.تا وقتی که با درخواستم موافقت بشه.بعدش هم معلوم نیست آزادت کنم.
دامبلدور چنگی به موهای خود زد و با آزردگی گفت: چرا من؟؟
- چون تو دشمن ارباب من بودی!از بس ارباب رو اذیت کردی که موهاش ریخت کچل شد! اعصابشو تو خراب کردی. بیچاره هی راه میره به در و دیوار کروشیو میزنه.هیی...ارباب!
مونتی بیل خود را تکان داد و گفت: الان هم نمیخواد دیگه چیزی بگی. برو اتاق خواب خودتو برای من آماده کن. خودت هم توی مرلینگاه میخوابی
مونتگومری این را گفت و بسوی اتاق خواب دامبلدور رفت.دلش خیلی برای خانه ریدل تنگ شده بود.

خانه ریدل ها

بوی بد جسدها تمام خانه را فرا گرفته بود.لر همان طور که دماغ خود راگرفته بود، به مرگخواران خود خیره شد.
مرگخواران بن، شما ابروز مسئولید تا بونتگوبری رو پیدا کنید! ئر کی بدون بونتی برگردی، دهسال کروشیو میشه!
ترس در چهره تمامی مرگخواران دیده میشد. همگی به نشانه تایید سر تکان دادند و بدنبال مونتی رفتند.


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۱۴ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
دامبلدور به زحمت آب دهانش را قورت داد و دستی بر ریشش کشید و زیر چشمی به مونتی نگاهی کرد و گفت : چییزی می خوری ؟

- ممنونم . اگه اول روی درخواستم بحث کنیم و بعد چیزی بخوریم اون غذا بهتر و دل چسب تر میشه . خب دامبلدور نظرت چیه ؟ روزی دوتا جسد رو می تونی تهیه کنی ؟

- ببین مونتی ! خب راستش امکان تهیه اش ... امم . باید با بقیه مشورت کنم . ببخشید .

- مشکلی نیست . من همینجا منتظر میمونم . فراموش نکن که تو اون دامبلدور با قیافه ی قدیس مآبانه ات نمی تونی به من حقه بزنی .

دامبلدور بدون هیچ حرفی به حیاط رفت . هوا حقیقتا دل نشین بود و رطوبتش آزار دهنده بود . آرتور ویزلی و مالی به همراه جینی آمده بودند . دامبلدور با آرتور و مالی مصاحبت سختی داشت و در انتها تصمیم خاصی گرفته نشد .

- ببین آلبوس ، تو باید دقت کنی ! مونتی خلاصه مرگخوار بوده و سیاهه ... اون با این خواسته اش فقط می خواد مرگخواریت رو به اوج برسونه که بتونه برگرده پیش لرد . به نظر من باید فکر چاره ای باشیم .

- اوه مالی ! تو درست میگی ... اما من قول دادم راستش فکر نمی کردم چنین خواسته ای داشته باشه .

- باید با بقیه هم صحبت کنیم !

- مالی تو در واقع گاهی کفر آدم رو در میاری اون الان منتظره !

- خب بیا بریم همگی شام بخوریم یه فکری می کنم براش . باید تلاش کنیم حرفی رو از زیر زبونش بیرون بکشیم . بهتره بیرون شام بخوریم ! آرتور مونتی رو صدا کن .


در اثر رطوبتی کسل کننده تنه ی تمام درختان حیاط دلباز محفل را خزه فرا گرفته بود . مهتاب واقعا زیبا بود و دامبلدور در کشاکشی عمیق بین اراده و حقیقت .

- مونتی جان چرا نمی خوری ؟

- چون می خوام اول درخواستم و حاصل هم فکریتونو بشنوم .

- خب راستش باید تا فردا صبر کنی .

- چرا ؟ شما قول دادید . باشه تا فردا صبر می کنم اما شما باید جریمه بشید چون حتی نمی تونید یک تصمیم ساده بگیرید !

- واای مونتی ! تو واقعا بی احساس و وحشی هستی ! خب حالا جریمه چیه ؟

- باید یکی از اعضای محفل بشه شاگرد من !

دامبلدور ایستاد ...


گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ یکشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مونتگومری(گورکن خانه ریدل)توسط لرد از خانه ریدلها اخراج میشود و با دیدن آگهی استخدام گورکن به محفل ققنوس میرود.دامبلدور جسدی را برای دفن کردن به مونتگومری میدهد و مونتگومری طبق عادت جسد را بطرف آرامگاه سالازار دفن میکند.وقتی دامبلدور متوجه این قضیه میشود با دستپاچگی میگوبد که جسد متعلق به آخرین نواده مرلین کبیر بوده و باید طبق آداب و رسوم مرلین دفن میشده، در غیر اینصورت به اندازه تمام سال های عمر مرلین عذاب و بدشانسی در انتظار ملت جادوگر خواهد بود.
در خانه ریدلها لرد سیاه که از اخراج مونتگومری بشدت پشیمان شده است به مرگخوارانش دستور میدهد او را پیدا کرده و برگردانند.
دامبلدور بالاخره مونتگومری را پیدا کرده و درخواستش را به او میگوید.مونتگومری قبول میکند که قبر را به روش مرلین دفن کند ولی به شرطی که محفلیها چیزهایی را که او میخواهد برایش آماده کنند.
________________________________

مونتگومری لبخند مرگخوارانه ای زد.
-خب...من همین الان جسد رو در میارم و درست دفنش میکنم ولی فراموش نکنین چه قولی دادین ها.

دامبلدور با عجله حرف مونتگومری را قطع کرد.
-باشه بابا.قبوله.هر چی بخوای آماده میکنیم.زودتر برو سر کارت.

مونتگومری بعد از اینکه تک تک محفلی ها را به جد و آبادشان قسم داد که خواسته اش را اجرا کنند بطرف قبر رفت و سرگرم کندن شد.


نیم ساعت بعد:

جیمز لیوان آب خنک را به دست مونتگومری داد.
-خسته نباشی دایی مونتی.قبرش خیلی خوشگل شد.آدم هوس میکنه بمیره.راستی، دامبلدور گفت کارت که تموم شد بری سالن اجتماعات محفل...یعنی همون آشپزخونه تنگ و تاریک خودمون

مونتگومری آخرین ذرات خاک را از روی صورت بیلی تمیز کرد و وارد خانه شد.ملت محفلی دور تا دور میز کوچکی نشسته بودند.دامبلدور با دیدن مونتی از جا بلند شد.
-اومدی؟همه ما ازت ممنونیم و منتظریم که درخواستتو بشنویم.

مونتگومری به دلایل ناموسی کمی از دامبلدور فاصله گرفت.
-خب...اولا که باید هر روز صبح دسته بیلی رو روغن کاری کنین و خوب تمیزش کنین.پیچ و مهره هاشم سفت کنین.بعدشم....من برای اینکه مهارتمو از دست ندم باید روزی حداقل دو تا جسد دفن کنم.باید روزی دو تا جسد برام جور کنین.یادتون نرفته که.شما قول دادین.




Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۱۶ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
دامبل گوشه ای ریش انبوهش را که به نظر میرسید متعلق به سبیلش باشد تاب داد و گفت:ببین مونتی جون زیاد زحمتی نداره.تنها کاری که باید بکنی اینه که یه قبر جدید رو به مرلین بکنی.بعد نواده مرلین رو از توی قبر قبلی در بیاری.بهد بذاریش تو اون یکی قبر!فقط تمام این چیزایی رو که گفتم باید تا قبل از...

دامبلدور نتوانست ادامه حرفش را کامل کند چون مونتگومری که به شدت خشمگین شده بود بلیش را دور سرش میچرخاند و نفس کش میطلبید!
مونتگومری:واقعا که!بوق به همتون!شماها هیچ چیزی از آئین مقدس کفن و دفن نمیدونین؟من خودم سه بار عضو مجمع تصحیح لایحه کفن و بودم بودم!از من میخواین نبش قبر کنم؟برین بوقیا تا نزدم با همین بیل خوردتون کنم!

دامبلدور دست از سر ریش بیچاره اش برداشت و آن را که مثل موهای لویی شانزدهم فر خورده بود به حال خود رها کرد و بعد از نگاه کردن به ساعت گفت:ای وای یکی این رو توجیه کنه!الان ظهر میشه هممون بیچاره میشیم!

کمی بعد:
تد و جیمز مونتگومری رو به گوشه ای برده بودند و شدیدا مشغول توضیح دادن وضعیت بودند:...گرفتی؟یعنی اگه تا قبل از ظهر این کار انجام نشه بدبختیم!نه فقط ما.همه جادوگرا!

مونتگومری اول چانه خودش و بعد چانه بیلش! را خاراند و بعد گفت:هوم.البته در قانون هزار و ششصد و نود و نهم در بند پونصد و سه قانون کفن و دفن ذکر شده که در مواقع اضطراری با وجود داشتن شرایط و ضوابط خاص در اون مرحله زمانی میشه قانون قبلیش یعنی عدم نبش قبر رو کنسل کرده و این عمل خلاف قانون رو قانونی کرد!

جیمز با چشم های گرد شده به تد نگاه کرد و گفت:تدی؟تو فهمیدی این چی گفت؟
در همین لحظه دامبلدور به نزدیکشان امد و گفت:شما رو به مرلین عجله کنین!داره دیر میشه.چی شد قبول کرد؟
تد که چشمهایش از جیمز هم گرد تر شده بود گفت:نمیدونم.به گمونم قبول کرد!ولی گفت باید رابطه ضابطه داشته باشه یا همچین چیزی!

دامبلدور که از حرف های تد هیچ چیزی نفهمیده بود از مونتگومری پرسید:چیکار کنیم آخر!قبوله؟
مونتگومری از روی زمین بلند شد و گفت:اوهوم.بر اساس او قانونی که گفتم قبوله!فقط باید همه چیزایی رو که من میگم برام حاضر کنین.اونم هر چه زودتر!
دامبلدور که دوباره نگاهش به ساعت افتاده بود گفت:هرچی بگی اماده میکنیم ولی تو رو به همون سالازارت زود باش دیگه!!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۸

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
محفلي ها همچنان به دنبال مونتگومري بودند. مونتگومري همچنان در حال فكر كردن بود . چرا لرد سياه اون رو بيرون كرده بودند ؟ او حتي نميتوانست تصور كند كه در همان لحظه هم مرگخواران و هم محفلي ها به دنبال او بودند و تا اين اندازه مهم شده بود . او همچنان زير درخت در حال صحبت با بيلش بود كه ناگهان صدايي شنيد:

- ديدمش....ديدمش......پيداش كردم . زود باشيد بياين .
اين صداي يك پسر بچه بود كه به گوش او رسيده بود . در همان لحظه او جمعيت زيادي از محفلي ها را ديد كه به سمت او مي آمدند.
جيمز گفت : بايد به قولي كه داديد ، عمل كنيد . يعني من از شما يه دونه يويوي قرمز ميخوام .
دامبلدور به سمت او آمد و او را به آغوش كشيد و گفت : مونتي ، پسر گلم كجا بودي ؟
سپس اورا به ساختمان گريمولد بردند ...

خانه ي ريدل ها

بلا تعظيم كوتاهي كرد و گفت : ارباب ، مورگانا و بليز رو براي پيدا كردن گوركن فرستادم .
ولدمورت با صدايي سرد و خشك ، شروع كرد به صحبت كردن :
- اين گوركن معلوم نيست كدوم گوري رفته ؟
دالاهوف باخودش گفت : به همون گوري كه خودش كنده . و سپس پوزخندي زد .
- كروشيو دالاهوف ، ميدوني كه من دكتراي خوندن ذهن دارم و ميخوام فوق دكترا هم بگيرم ، ديگه هم نمك نميپاشي ، فهميدي ؟
- بله ، ارباب .
لوسيوس از در وارد شد و تعظيم كرد و گفت : ارباب ، بوي اين جسد ها بلند شده ، چي كار كنيم ؟
- منتظر ميمونيم تا اون گوركن رو بيارن . ولدمورت كه روي كاناپه لم داده بود و خيلي كلافه شده بود ، گفت : كروشيو تو آل . نارسيسا گفت : ولي ارباب ما كه حرفي نزديم ! چرا شكنجه ميكنيد ؟
- خب ... چيزه .... آها براي اينكه مدام به من زل زديد . بلند شيد يه كاري كنيد .

محفل ققنوس

- مونتي جان ، ما از توي ميخوايم كه يه گور براي ما بكني و طرف رو دفن كني ولي ...
- ولي چي ؟
دامبلدور ادامه داد : ولي يه كم فرق ميكنه ؛ اين كسي كه تو قراره گورشو بكني ، نوه ي مرلينه و مرلين توي وصيتنامه اش از ما خواسته كه آخرين نوه اش رو طبق يك آداب و رسوم خاص دفن كنيم .
مونتگومري به دامبلدور زل زده بود ، كه كلمات را پشت سرهم به زبان مياورد .
دامبلدور ادامه داد : ما از تو ميخوايم كه اين كا رو براي ما بكني .
مونتگومري گفت : ميتونم بپرسم اون آداب و رسوم خاص چيه ؟
دامبلدور گفت : .....


خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۸

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
جیمز که حوصله اش سر رفته بود گفت:ای بابا حرفت رو تموم کن دیگه آلبوس!
آلبوس دستش را پیشانی اش میکوبه و میگه:این جسد اخرین نواده مرلینه!160 سال رفته تو تبت زندگی کرده بود!شاید یه راهی پیدا کنه که قبل از مردن بتونه مرلین رو ملاقات کنه!آخر سر هم مرد رفت پیش مرلین!

تد ابرویش را بالا انداخت و گفت:خب که چی؟حالا مگه مهمه؟
دامبل سرش رو به شدت تکون میده و میگه:آره خیلی مهمه.مرلین وصیت کرده حتما باید آخرین نفر از خاندانش رو طبق اداب و رسوم رو به خودش خاک کنن.وگرنه به اندازه تمام سال های عمر مرلین عذاب و بدشانسی در انتظار ملت جادوگر خواهد بود!

ریموس آب دهانش را به زور مشت و لگد قورت داد و گفت:خب اینکه کاری نداره.بریم سریع اون گورکن بیاریمش درستش کنیم!
دامبل نگاهی به ساعت کرد و گفت:آره حتما!باید تا قبل از ظهر پیداش کنیم این کار رو بکنه!وگرنه مرلین خودش به دادمون برسه!

با گفتن این جمله تمام محفلیان به اقصی نقاط خانه حمله کردن تا مونتگومری رو پیدا کنن!
مونتگومری در حالی که از خانه گریمالد بیرون رفته و میشه اون رو در بک گراند تصویر دید به درختی تکیه داده و آه میکشه!
مونتگومری:هیییی.یادش بخیر.چه روزایی بود.تو خانه ریدل روزی حداقل 50 تا جسد خاک میکردم.میترسم از فرط بیکاری مجبور بشم باز نشسته بشم!

(در بک گراند تصویر تعدادی محفلی به صورت خیلی ریز دیده میشه که به سر و صورت زنان اطراف خانه گریمالد رو جستجو میکنن!)
مونتگومری بیلش رو نوازش میکنه و میگه:امیدوارم یه کاری جور بشه برامون بیلی.چون به این محفلی ها که هیچ امیدی نیست.
اینا اصلا امار مرگ و میر ندارن!

در خانه ریدل لرد مشغول کروشیو کردن همه مرگخوارهاییه که از جلوش رد میشن!
لرد:چرا گذاشتین مونتگومری بره؟کروشیو!
رودولف بعد از دریافت یک کرشیوی دوبل گفت:ارباب تقصیر ما نیست...خودتون گفتین اخراجه و بره وسایلش رو جمع کنه و بره!
لرد بعد از یک کروشیوی سند تو آل گفت:من گفتم که گفتم.شما نباید میذاشتین جسدش هم از خانه ریدل خارج بشه!حالا میگردین هرجا هست پیداش میکنین و برش میگردونین!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.