اه! اه! اه! چقدر از این سوال جوابای تکراری بدم میاد!! آخه یه خاطره ایی؛ طنزی. این که نشد وزارتی شدن ایفای نقش.چارتاتون مسواک بیارن، شبو دور هم باشیم. پرسی تو هم بیا. البته این پیژامه ی کذایی ایی که مورگی( توی پرانتز آ
) هم میگه بپوش، مبادا بیناموسی بشه و مجبور بشم با این سن و سال، خم شم و پاچه شلوار اون عینکی(شاید هم این عینکی) رو ببرم بالا و اون پای مطمئنا پر مو و بخارونم. خب انکار نمیکنم که از دیدن لنگه جوراب ورنون که پای بیریخت اون عینکی
لِه رو در بر گرفته خوشحال نمیشم
ولی هر آن، ممکنه برای ریپر الگوی خاصی بشه!!
حالا چون اینجا شده پورتال ویژه ی مدیران، چه از نوع هاگوارتز، چه از نوع تعلیقی. من حمایتم رو، از این تاپیک تا حلق تاپیک وزارت، اعلام میکنم. البته از همه به جز اون عینکی.
این خبر میمون و مبارک رو هم به سمع و بصر و نظرتون برسونم که هر کی عینک اون پسره ی سربار رو بشکونه، معاونت وزارت روی شاخشه.به مورگی( آ ):تازه فهمیدی؟! نه تنها کیف میده تازه جامدادی هم میده. اگه در کیف رو هم باز کنی، خودکار و غلط گیر و خوراکی زنگ تفریح و صابون ورقه ایی و قورباغه و قلم پر و غیره هم میده
اینکه من یه نامزد چندجانبه ام شکی نیست توش و بوش و اونی که به من میگفت بیسکوییتی کوش؟! ولی مهم نیست کی انتخاب میشه و من از لبخند شما حمایت میکنم.
به آنیت:همونطور که به شدت وسوسه انگیزه، باید بگم از انواع حرکات جلف و آکروباتیک حمایت میکنم و کلا هر عملی که باعث بشه ملت حال کنن و بخندن ایضا!
خب بذار فکر کنم. توی کابینتم یه خورده بیسکوییت برای ریپر، سیگار برگ برای کلنل فابستر، لنگه جوراب ورنون( که لنگه ی دیگه اش پای اون عینکیه)، یه ظرف نوشیدنی، یه خورده ریش از اون عینکی، که در مرحله ی آخر و سر صندوق به ملت عرضه میکنم تا کلی بهش بخندن. البته دقت کن که باید حتما به این شکل باشه:
همینطور بگم که، میتونی کاملا روی من به عنوان یه وزیر قدرتمند زن حساب کنی و اولین اقدامم تغییر در پوشش ساحره هاست که دستور میدم همه شون از دم
پیژامه ی لی بپوشن( قابل توجه خواهر تعادل؛
)
این رو هم بدون!! هزگر تن به ذلت نخواهم داد که بگم هر چی آقامون بگه!!
همچنین اظهار خوشحالی میکنم از اینکه به مدیر و مدبر بودن من ایمان آوردی. از هر گونه فعالیت تخریبی و کودتایی ات هم حمایت میکنم. یه چند نفری رو جمع داشته باش فعلا!
به مورگی( بدون آ):کاملا تابلوئه که من قبلا عضو بودم یا نه. ولی مطمئن باش سرشار از اعتماد بنفسم و کلا خیلی با خودم حال میکنم. کلا روحیه ی وزرشکاریم برمیگرده به یه روز خاطره انگیز که با کلنل فابستر رفته بودیم زیارت
که یه مرتبه ورنون و پتونیا و دادلی تپلی رو دیدیم و همینطور یه موجود لاغر با سایز small، که همینجور هی سرباری و زیاد بودن از ریختش میبارید. دادلی هم، جونم برات بگه عینکش رو پرت کرد که ریپر بره دنبالش. همونجا بود که یه مرتبه یه حسی به من دست داد و احساس کردم که من هم میخوام برم دنبالش و این شد که در رشته ی دو میدانی هم تا به حال کسی پیدا نشده که بتونه رکورد دوی صد متر من رو در سبک کرال قورباغه زده باشه
خب حالا چون واسه ی برنامه اصرار میورزی، و من هم متقابلا به ما عشق میورزم، چارتا برنامه ارائه میدم:
4.3.2.1. اینکه پست بزنیم، حال کنیم و بخندیم هی!! و این برنامه ادامه دارد. دوست نداری برنامه رو؟ ولی باور کن هیچ برنامه ی از پیش تعیین شده ایی برای خنده، نمیتونه کاملا اثربخش باشه. من یه قولی میدم، یه برنامه میریزم. اومدی دیدی موقع اجرا یه جور دیگه ایی حال کردم. ولی کلا شیوه ی خنده ی موزون و پیوسته و مکزیکی رو در سطح وسیع انجمنی حمایت میورزم!!
به پرسی:اوه دل و قلوه ی عمه
من کاملا روی بی برنامه بودن اصرار دارم. ولی حالا که قیافه ی جدیدت رو دیدم نظرم نسبت بهت عوض شده
و بهت میگم که یه برنامه ی ویژه برای تو دارم. میتونم بطور کاملا مخفیانه مجوز ساخت سریالهای طنز صد و هشتاد و دو شبی(به تعداد شبهای وزارت) رو بهت بدم. ولی اگه این ایده پا نگرفت، بیا بشو وزیر گشت ارشاد. موافقی؟ آره عمه؟ بگو بله... بگو بله
کلا به ملت:
بدویین که تمومش کردم! شهر شهر فرنگه! از همه رنگه! بیایین که مشاغل وزارت رو تقسیم کردم! خواهر مری و برادر ایگور!! شما هم بیاین.
رانندگی جاروی وزارتی، شغلیه که ذهن همه ی جوونها رو به آتیش کشیده