هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو

فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی کاندیداهای نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو از 30 اردیبهشت آغار شده و تا پایان روز 3 خرداد ادامه می‌یابد.

قوانین تبلیغات تابلوی اعلانات


ستادهای انتخاباتی




پاسخ به: خانه شماره دوازده گریمولد
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
خلاصه :

دامبلدور به خونه ریدل رفته تا مرگخوار ها رو به راه راست هدایت کنه. با حموم شروع میکنه و سعی میکنه که همگی رو تمیز کنه.
ولدمورت هم به خونه گریمولد رفته (با نجینی) تا محفلی ها رو به تاریکی و مرگخواری عادت بده.

----
خونه گریمولد:

ولدمورت در خونه گریمولد رو باز کرد و با صحنه ای بسیار وحشتناک رو به رو شد. تو بدترین کابوس ها هم چنین صحنه ای رو ندیده بود. دستاش به لرزش افتاد و سعی کرد که این رو از بقیه پنهان کنه. نجینی که دور گردن ولدمورت خواب بود با این لرزش از خواب بیدار شد و اون هم این صحنه رو دید. به محض دیدن محفلی و کارهایی که داشتن میکردن سریعا از دور گردن ولدمورت خارج شد تا از خونه گریمولد فرار کنه ولی ولدمورت تنهایی نمیتونست موفق بشه. دم نجینی رو گرفت و در خونه گریمولد رو بست. برای اولین بار زندگیش احساس تنهایی میکرد و نیاز به یه دوست و رفیق قدیمی داشت. نجینی لرزان گفت:
-چیه اینجا ؟ چرا اینجوریه ؟ چرا اینقد روشنه ، کووووور شدم.

رون و هری در حال انجام تکالیف هاگوارتز بودن و هرمیون با مهربونی بهشون کمک میکرد. اون طرف تر مالی خیلی آروم به آرنولد غذای گربه میداد و چیزهای بد مثل چیپس رو از جلوش بر میداشت. به آرومی روی سرش دست میکشید و محبت بهش منتقل میکرد. حتی مودی هم در اتاق خونش رو بسته و چند نفر از تازه وارد های محفل رو دور خودش جمع کرده بود و از داستان های دوران جوونی تعریف میکرد. دو تا محفلی هم خیلی رندوملی همدیگه رو بغل کرده بودن و دقایق زیادی به همون حالت مونده بودن.

سر کادوگان به عنوان اولین نفری که برگشت ولدمورت رو دیده بود به بقیه اخطار داد و خودش به حرف اومد.
-ای نماد تیری و تاریکی. با کدامین جرات به این خانه برگشتی؟

ولدمورت دم نجینی رو ول کرد و خودش به وسط اتاق رفت. نجینی ولی سریعا به طرف آشپزخونه رفت که گرسنگیش رو برطرف کنه. اما غذایی جز سوپ پیاز وجود نداشت. با ناامیدی و ناراحتی به وسط اتاق برگشت و از باباش پرسید :
-چیکار کردم که این مجازاتمه؟ حاضرم یه سال هم اتاق رودولف باشم ولی اینجا نباشم.

ولدمورت یه سال هم اتاق بودن با رودولف رو بررسی کرد و به نظرش منطقی میرسید. اما نمیخواست که جا بزنه و برای اولین بار به شکست اعتراف کنه. با کروشیو کردن چند نفر دم دستی ، بقیه رو دور خودش جمع کرد و فریاد کشید :
-خب دیگه بسته. از این به بعد فقط تاریکی . پرده ها رو بکشید. بعدش نجینی یکیتون رو گاز میگیره و به آرومی میخوره ، بقیه حق ندارید نجاتش بدید. باید هم حتما نگاهش کنید تا اون تاریکی واقعی تو وجودتون شکل بگیره.




پاسخ به: پادگان ققنوس
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
توضیحات :

انتظار میره ازتون که کوتاه بنویسید، مثل نمونه پایین (حتی کوتاه تر). نیاز نیست که به ادامه دادن سوژه زیاد فک کنید، هرجا بردینش اشکال نداره. اصلا فکر نکنید که سوژه از بین رفت یا کشته شد، مهم نیستن اصلا این مسائل تو این تاپیک.
وقت زیادی نیاز نیست بذارید. بیشتر از 15 دقیقه وقت برای پست زدن نذارید، شروع کنید به نوشتن و هرچی اومد بنویسید و بفرستید.

خلاصه :
مرگخوارها و محفل ها از دامبلدور و ولدمورت مستقل شدن و ماموریت های خودشون رو انجام میدن.
گروه اول به دنبال آزمایشگاهی در هاگوارتز رفتن.
گروه دوم به تهران رفتن تا با این شهر آشنا بشن.
گروه سوم به یکی از ورزشگاه های جام جهانی رفتن تا سنگ زندگی بی‌پایان رو پیدا کنن.

*هر کدوم از شاخه های داستان رو که دوست داشتین ادامه بدین از پست قبلی که در مورد اون سوژه نوشته بود.

---
-گلللللللللللل

جیسون با ناراحتی به سمت مودی برگشت و گفت:
-اینا چرا هی بلند میشن داد و بیداد میکنن نمیذارن بازی رو ببینیم؟

مودی چشم هاش خیلی سریع از اینور به اونور میرفتن و به فوتبال اهمیتی نمیداد. تک تک افرادی که تو ورزشگاه حضور داشتن ممکن بود که خطری براش به وجود بیارن. باید خیلی دقیق همه چیز رو بررسی میکرد و از هرگونه حمله به خودش و دوستاش جلوگیری می کرد.

-ساندویییییچ تخم مرغ؟ تخمه؟ آب؟ نوشابه؟ زهر ماری؟

جیسون عصبی شد. مودی مشکوک شد. جفتشون با عصبانیت بلند شدن به ساندویچ فروش ورزشگاه حمله کردن. بلاتریکس که تا حالا داشت با بلیتی که دم در خریده بودن ور میرفت این صحنه رو دید. به آرومی از جاش بلند شد و به طرف دو محفلی رفت. از یقه جفتشون رو بلند کرد و با لحن عصبی گفت:
-رو این بلیت ها نوشته که بازی افتتاحیه. مگه توپ مورد نظر تو بازی دوم جام جهانی استفاده نمیشد ؟

مودی و جیسون نگاهی به هم کردن و شونه هاشون رو بالا انداختن. بلا هم نمیدونست چه اتفاقی داره میفته. تو دنیای جادویی هری پاتر فقط بازی فینال به نمایش گذاشته شده بود و خبری از بازی های قبلی نبود. یعنی ممکنه تو یه مسابقه بیشتر از یه بازی انجام بشه؟




ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۲۵ ۲۲:۰۷:۲۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۲۵ ۲۲:۰۷:۵۳



پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ دوشنبه ۱۱ دی ۱۳۹۶
نقل قول:

الفیاس دوج نوشته:
سلام پروفسور
من میخواهم که به جبهی ی ققنوسیانی که جان خود را برای از بین بردنولدمورت گذاشته اند عضو شوم آیا به من اذن ورود می دهید ؟


سلام و درود بر تو الفیاس.

به سایت جادوگران خوش اومدی. از اینکه به محض ورود به سفیدی و محفل رو آوردی بسیار خوشحال هستم. این نشون میده که چه شخصیت والایی داری که بدون مکث و تردید محفل و سفیدی رو انتخاب کردی تا با سیاهی و مرگخوارها مبارزه کنی.

اما متاسفانه هنوز فعالیتی نداشتی که این رو ثابت کنه. نیت و فکر عالی داری ولی باید در عمل هم این رو نشون بدی. یه ذره فعالیت کنی ، پست های رول و ایفای نقش بزنی و پیشرفت کنی. بعد از اون دوباره به اینجا بیایی تا عضو محفل ققنوس بشی.
چند تا پیشنهاد دارم برای پیشرفت :

1) تالار خصوصی هافلپاف : تالار خصوصی گروهت مخصوص این هست که کارت رو شروع کنی، نمایشنامه بزنی. از ناظر و اعضای هم گروهیت بخوای که کمکت کنن. اگر سوالی داری ازشون بپرسی و اونها هم مسلما دوست دارن که بهت کمک کنن تا پیشرفت کنی. تالار هافلپاف هم جز یکی از بهترین و صمیمی ترین انجمن های خصوصی هست.

2) با آملیا ، رهبر الف دال تماس بگیر تا جایی برات تو الف دال پیدا کنه. الف دال به پیشرفت تازه وارد ها خیلی کمک میکنه. میتونی تو ماموریت هاشون شرکت کنی، حتی ماموریت شخصی از آملیا بخوای. مثل تالار خصوصی میتونی هر سوال و مشکلی هم داری از ایشون بپرسی.

3)وقتی نمایشنامه نوشتی، به تالار نقد برو و درخواست نقد بده. افراد قوی و با تجربه ای مسوول نقد پست ها هستن که بهت کمک میکنن کیفیت پست هات رو بالا ببری. از نکات ریز تا نکات حیاتی بهت آموزش میدن تا بهتر و قوی تر بشی.

4)تو انجمن محفل ققنوس فعالیت کن و پست بزن. پست های قبلی رو مطالعه کن با دقت و سوژه ها رو که متوجه شی ، ادامه شون بده. همیشه حواست باشه که جا برای نفر بعدی هم بذاری که بتونه بعد پست تو ادامه بده داستان رو.


فعلا تایید نشد.

در پناه عشق باشی.




پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ شنبه ۹ دی ۱۳۹۶
هرمیون همچنان آملیا رو کتک میزد و فریاد میکشید:
-چرا زحمت و پست ملت رو نادیده میگیری و سوژه هاشون رو برمیگردونی؟

آملیا تعجب کرد. موضوع درگیری اولشون این نبود؛ بلکه در مورد استفاده کروشیو توسط محفلی ها به جون هم افتاده بودن. هرمیون با یه دست گردن آملیا رو زمین نگه داشت و با دست دیگه چوب دستیش رو از رو زمین برداشت. طلسمی اجرا کرد و حالا آملیا هم با طناب های کلفتی زندانی هرمیون شده بود.
-چیکار میکنی هرمیون ؟
-فک کردی میتونی جلوی من رو بگیری که دنیا رو بهتر کنم؟
-ولی پروف ...
-هم تو و پروف یه سری ایده های بچه گونه دارین. زمانش رسیده که بزرگ شید و متوجه شید با عشق نمیشه همه چیز رو جلو برد ... نه تو این دنیای کثیف.

هرمیون زمانی که چاقو رو برداشت و به هکتور نزدیک شد، دژا وو (Deja Vu) خفنی بهش دست داد. انگاری که همین کار ها رو یه بار دیگه هم انجام داده. برای اینکه خواننده قبلا متوجه اتفاقات افتاده شده ، تمام کارها رو سریعتر انجام میده و از افکت های درامتیک استفاده ای نمیکنه. خیلی آروم به عقب برمیگرده و به هکتور خیره میشه.
-جون بی ریش چه محفلی جیگری میشی.

آملیا دست و پا بسته ، به زور سرش رو خم کرد تا هکتور رو ببینه. بعله، بدون ریش واقعا محفلی تر به نظر میرسید. حتی اگر هیچوقت ریش نداشته قبلا، اشکالی نداره که یه دفعه داشته باشه. متوجه شد که باید با بقیه مهربون تر باشه و به رول هاشون احترام بذاره. تمام این تغییر و تحولات فکری تو ذهنش باعث شد که مطمئن شه حق با هرمیون نیست. هرجور شده باید دست و پاش رو باز میکرد و به پروف خبر میداد. قبل اینکه هرمیون کاری کنه که خودش هم پشیمون بشه.
هرمیون ریش هارو تو سطل آشغال انداخت و به هکتور خیلی نزدیک شد. چشمای هرمیون چند سانتی متر با چشم های هکتور فاصله داشتن.
-خب ... حالا برا اینکه ببینیم واقعا محفلی شدی یا معجون اثر نکرده.




پاسخ به: اطلاعیه های جام آتش
پیام زده شده در: ۲۲:۰۱ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶
دوره جدید مسابقات جام آتش


اول از همه برای اطمینان خاطر دانش آموزای امتحانات ماگلی بگم که دوره جدید مسابقات از اول بهمن شروع خواهد شد.


حالا که خیال همه راحت شد، با تصمیم مدیریت به خاطر اینکه فعالیت اعضا معمولا در فصل زمستون بسیار پایین هست، هاگوارتز برگزار نخواهد شد. در عوض، مسابقات جام آتش در نظر گرفته شده که مسوولیت برگزاریش رو به ریش اینجانب سپردن. به چند نکته زیر دقت کنید.

*جام آتش در سه مرحله برگزار خواهد شد.
*هر مرحله بخشی از شرکت کننده ها فقط به مرحله بعدی میرن و بقیه حذف میشن.
*در پایان مرحله سوم، به سه نفر اول رنک های خوشگل و باحالی داده میشه که ازش برای کلاس گذاشتن جلوی بقیه میشه استفاده کرد.
*مسابقات کاملا در قالب رول نویسی (نمایشنامه) برگزار خواهد شد.

فعلا در دی ماه، تنها کاری که از اعضا انتظار میره انجام بشه این هست که تو تالار های خصوصی هر گروه کاندید شرکت و یا داوری این مسابقات بشن و ناظر گروه ها به هر طریقی که دوست دارن چند نفر رو به عنوان نماینده برای شرکت در جام آتش اعلام کنن.
هر گروه باید 3 نماینده و 1 داور معرفی کنه. به این ترتیب مرحله اول مسابقات بین 12 نفر برگزار خواهد شد و 4 داور که هر کدوم از یه گروه هاگوارتز هستن داوری رو بر عهده میگیرن.
بعد از مرحله اول، 6 نفر اول به مرحله دوم میرسن. 3 نفر برتر مرحله دوم هم به مرحله پایانی میرسن که از بینشون قهرمان مشخص میشه.

ناظر های عزیز ، تا 29 دی مهلت دارن که اسامی 3 نفر شرکت کننده گروهشون و یک داور در تاپیک مدیریت جام آتش معرفی کنن. یه مثال میزنم از نحوه این معرفی:

شرکت کننده ها : هری پاتر، هرمیون گرنجر ، رون ویزلی
داور: گودریک گریفیندور

اینکه چجوری این نماینده ها انتخاب میشن کاملا بر عهده ناظرین تالار های خصوصی هست. ممکنه بخوان مسابقه برگزار کنن یا به تشخیص خودشون بفرستن و نظرسنجی تو کار نباشه.


اگر سوالی، پیشنهادی و در کل صحبتی بود ، همون تاپیک مدیریت جام آتش منتظر شماست.


در پناه عشق باشید.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۷ ۲۲:۱۷:۳۶
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۸ ۰:۰۰:۰۱



پاسخ به: اتاق ضروريات
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ یکشنبه ۳ دی ۱۳۹۶
جیمز برای لحظاتی نمیتونست از سر جاش تکون بخوره. فقط به ریموس نگاه میکرد که تد رو روی زمین انداخته و هر لحظه بهش نزدیک تر میشه. ناخن های ریموس زیر نور ماه میدرخشیدن و همین باعث شد که جیمز بتونه به خودش بیاد و به سمت تدی حرکت کنه.

-ولی پدر؟ من تدم ، تدی، پسرت!

ریموس ولی به حرفهای تد توجهی نمیکرد. حیوون درونش تد رو فقط به عنوان یه شام خوشمزه میدید و ترحمی در کار نبود. وقتی دستش رو بالا آورد تا ناخن تو گردن تدی فرو ببره ، جیمز بالاخره به ریموس رسید و از پشت گرفتش. دو نفر کمی از تدی دور شدن و روی زمین افتادن. حالا هم جیمز هم تدی روی زمین بودن و ریموس بالا سرشون وایستاده بود. چند لحظه مکث کرد تا تصمیم بگیره کدوم رو واسه شام اصلی بخوره و کدوم رو واسه دسر.

-بابایی؟

تد با گریه گفت و سعی کرد از سر جاش بلند شه ولی نتونست. باور اینکه پدرش میخواست جفتشون رو بکشه مثل بار سنگی روش افتاده بود و اجازه نمیداد تکون بخوره. ریموس بالاخره تصمیم گرفت و به سمت جیمز حرکت کرد. جیمز سعی کرد کمی خودش رو بلند کنه و به عقب حرکت کنه. آخرین لحظات زندگیش جلوی چشماش بودن و حتی به ریموس نگاهی نمیکرد. نگاهش به تد بود و اینکه چقد ناراحت گوشه ای افتاده. اشک چشمای خودش رو هم فرا گرفت و فریاد زد.
-تدی. خودت رو نجات بده. سریع بلند شو و برو.

بووووومب

چندین طلسم به ریموس برخورد کرد و به گوشه ای دور از جیمز پرت شد. وقتی سعی کرد بلند شه، رز رو دید که با چوب دستی و خیلی جدی جلوش وایستاده و منتظره که حرکتی کنه. شرایط رو برای انتقام نامناسب دونست؛ از جاش بلند شد و به طرف قلعه هاگوارتز فرار کرد. رز به سمت جیمز رفت و بهش کمک کرد که بلند شه. جیمز هم سریعا به طرف تدی رفت و به رز اشاره کرد که هری هم کمی اونطرف تر بیهوش روی زمین افتاده.

بوی دانش آموزان خوشمزه تمام فکر ریموس رو فرا گرفته بود و با سرعت به طرف هاگوارتز میدوئید.




پاسخ به: نقدستان محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶
نقد پست 141 خاطرات یاران ققنوس نوشته شده توسط آدر کانلی

* برای فضاسازی هات باید یه نوع نوشتن رو انتخاب کنی. یا فورمال باشه یا اینفورمال. همزمان که جفتش رو استفاده میکنی، از زیبایی فضاسازی هات کم میکنه و باعث میشه که خواننده فک کنه که دقتی در نوشتنشون انجام ندادی.

نقل قول:
آبش آرام و روان بود و ماهی های زیادی در‌آن شنا می کردند.


آبی آرام و روان داشت و ماهی های زیادی در آن شنا می کردند.

*تو توصیفات نباید زیاده روی کنی. اگر هم فکر میکنی رو یه مورد خاص باید بیشتر کار کنی، میزان وقتی که براش میذاری تو پستت باید بیشتر بشن.

نقل قول:
لباس رکابی پاره و کهنه و خشن و کلفتی پوشیده بود که بازو های لخت و قوی اش را نشان می‌ داد.


4 تا صفت و در مجموع 5 تا توصیف از لباس طرف رو پشت سر هم گذاشتی. اگر احساس میکنی که لباس یکی از شخصیت ها تو کل داستانت مهم هستن، بهتره که کلمات و جملات بیشتری رو بهشون اختصاص بدی. هر دو تا صفت رو تو دو تا جمله متفاوت بگی. حتی مجبور نیستی پشت سر هم بگی همه رو. میتونی مثلا چند تا دیالوگ بگی و بعد یه توصیف دیگه بکنی.
تو این تیکه خاص، به نظر خودم نیازی به این همه توصیف نبود. لباس رکابی خشن دقیقا یعنی چی؟ صرفا چون یه صفت بذاری جلوی یه کلمه ، معنی دار و قشنگ نمیشه. باید صفت های مناسب بذاری.
تیکه دومش که در مورد بازو هاش حرف زده بودی ، خیلی قشنگ بود. خوب تصویری تو ذهن خواننده ایجاد کردی که چجور آدمی رو به روی شخصیت اول داستان وایستاده.

*خلاقیت خیلی بالایی داری آدر. سوژه های خیلی قشنگی پیدا میکنی و خیلی خوب پرورشون میدی. خیلی خوب مراحل شیطانی شدن شخصیت اولت رو توصیف کردی. از چیزهای کوچیک شروع شد تا کم کم خشن تر شدن و بالاخره نزدیک بود به یک اتفاق خیلی وحشتناک تبدیل بشه. اینکه بتونی تک تک مراحل این تبدیل شدن از یه بچه پاک و سالم به یه شیطان رو بنویسی خیلی کار سختی هست و تو این پست به خوبی انجامش دادی بودی.
بقیه توصیفات صحنه هم خوب بود. شخصا با خوندشون میتونستم خودم رو تو صحنه های مختلف تصور کنم. در مورد توصیف بیش از حد چندین مورد بیشتر دیدم و یا صفت هایی نامربوطی که به بعضی از کلمات میزنی. اگر به اونها بیشتر دقت کنی ، خیلی عالی تر هم میشن.

*احساس میکنم که یه ذره با عجله مینویسی و یا اینکه چندین دور از روی متن نمیخونی. این اشکال نداره اگر صرفا برای تفریح پست مینویسی. من خودم خیلی اوقات از روی پست هام تو این سایت یه بارم نمیخونم. چون هدفم صرفا اینه که چند تا پست بزنم و لذت ببرم از در کنار بقیه نوشتن. اما اگر تو هدفت جز لذت، نویسنده بهتری شدن هم هست باید چندین دور بخونی. بعضی جاهایی که به نظرت عجیب میرسن رو بلند بخون، از خانواده یا دوستت درخواست کن که گوش کنن و ببینن که خوب هست یا نه. برای مثال، تخم مرغ مرغ هامون. یه چنین تیکه ای داشتی تو پستت که مطمئن هستم که اگر چند بار میخوندی حتما میتونستی بهترش کنی. تخم مرغ دیگه نیازی به توضیح دادن نداره که برای مرغ هست. تو خود کلمه تخم مرغ متوجه میشیم ما که در مورد چی داریم حرف میزنیم. چند مورد دیگه هم اینجوری بود که با توجه به بقیه پستت، مطمئنم میتونستی بهتر بنویسیشون.

*اینی که اینجا میگم رو فقط در حالتی بخون که میخوای از نظر نویسندگی هم پیشرفت کنی. یه چیزی تو دنیای ادبیات داریم به نام (Deus ex Machina). این به این معنی هست که نویسنده از یه اتفاق عجیب غریب استفاده کنه تا به شخصیت هاش کمک کنه. در واقع از شانس و سرنوشت و این صحبت ها. چیزی که خانم رولینگ خیلی ازش استفاده میکنه و همین باعث شده که کتاب های هری پاتر جز اثر های ادبی قوی دنیا نباشه. بیشتر شبیه کتابی تفریحی به وجود آورده. این یه وسیله ای هست که نویسنده ها ازش استفاده میکنن تا یه پایان شاد و خوب برای خواننده ها درست کنن.
شما هم از همین مورد استفاده کردی. یه بچه هشت ساله تونست با چیزی که خود شیطان بهش داده بود اونو از بین ببره. تازه در حالی که شیطان با پدرش هم درگیر بود. حتی پدر کوچکترین زخمی هم بهش وارد نشد. میبینی که این سری اتفاقات که افتاده خیلی احتمال کمی داره که انجام بشه. حتی اگر شما فانتزی مینویسین، باید انتخاب کنی که از این مساله استفاده داری میکنی یا نه. یعنی ممکنه شما بگی که خب دنیای فانتزی که واقعی نیست و پس اتفاقات غیر واقعی توش میتونه بیفته. اما این درست نیست، شما در دنیای فانتزی هم باید به شانس و اقبال یه درصد منطقی بدی.

*پیشنهاد آخرم هم این هست که به عنوان عضو محفل، سعی کن پست های ادامه دار و در هماهنگی با بقیه بچه ها بفرستی. تو پست های ادامه دار هم سعی کن که طول پستت کمتر باشه تا نفرات بعدی وقت کمتری صرف ادامه دادن بکنن. پست تکی، طولش مهم نیست. هرچقد عشقت کشید میتونی بنویسی. دو خط یا دو هزار خط مثلا. اما تو ادامه دار ها سعی کن کوتاه تر بنویسی.


در پناه عشق باشی.





پاسخ به: بنیاد مورخان
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ جمعه ۱ دی ۱۳۹۶
"ترین های محفل" در فصل پاییز 1396:


بهترین نویسنده : آرنولد پفک پیگمی

فعال ترین عضو : آملیا فیتلوورت

بهترین اعضای تازه وارد: سر کادوگان و رون ویزلی



در پناه عشق باشید.





پاسخ به: زندگي و نيرنگهاي آلبوس دامبلدور
پیام زده شده در: ۱۴:۱۳ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
توضیحات:
* میتونید هم جدی ادامه بدین هم طنز. این مساله که یه تاپیک طنز یا جدی هست واقعا معنی نداره. هرکی هر جور دوست داره میتونه ادامه بده. تو جدی میتونه شوخی و خنده باشه و تو طنز میتونه صحنه های جدی باشه. هرکی هرجور عشقش کشید ادامه بده.
*موضوع اصلی اینه که دامبلدور دنبال عشق جدید میگرده. با ریش بگیریدش هرجا دلتون خواست ببریدش. با هر کی دوست دارید معرفیش کنید و بنویسید که چی شد. فقط عشق نهایی رو خیلی سریع واسش پیدا نکنید.

سوژه جدید

یه سخنرانی طولانی دیگه داشت و چندین جادوگر و ساحره به راه راست هدایت شده بودن. البته فکر میکرد که هدایت شدن و احتمال داشت که دقیقا بعد از سخنرانی سر از خونه ریدل در بیارن. این روزها خونه ریدل ها جذابیت بیشتری برای ملت داشت و نمیتونست جلوی هجوم مردم به سیاهی رو بگیره. اما اگر حتی بخشی از سخنرانیش رو گوش کرده باشن و انجام بدن یه پیروزی محسوب میشد. مخصوصا حرف هاش در مورد عشق ...
عشق چی بود؟ سال ها بود که در موردش با همه حرف میزد. همه رو دعوت میکرد که عاشق باشن و دلشون رو بزرگ کنن تا یه نفر دیگه هم توش جا بشه. اما خودش، آلبوس دامبلدور که این حرف ها رو میزد نتونسته بود حفره بزرگی که تو دلش به وجود اومده رو پر کنه.
سالها از دوستیش با گریندل والد گذشته ولی هنوز جایگزینی پیدا نکرده بود. مدتی سعی کرد مینروا رو دوست داشته باشه ولی هیچوقت مثل عشقش به گریندل والد نشده بود.

با ناراحتی به طرف آشپزخونه خونه گریمولد حرکت کرد و روی صندلی نشست. مالی مشغول آشپزی برای هزاران محفلی بود.
-مالی؟

مالی یه دفعه از جاش پرید. اصلا متوجه ورود دامبلدور نشده بود. یه دست روی قلبش گذاشت و رو به روی دامبلدور نشست.
-از ترس مردم. چی شده آلبوس؟

دامبلدور نگاهی به مالی انداخت. اشک تو چشماش جمع شد. تا حالا هیچکس اشک های دامبلدور رو ندیده بود. امکان داشت که این اشک ها مثل ققنوس قابلیت هایی داشته باشن. مالی به آرومی دستای چروکیده شد دامبلدور رو گرفت و گفت:
-آلبوس؟
-چرا نمیتونم کسی رو پیدا کنم این روزهای آخر زندگیم رو باهاش بگذرونم؟

و اشک های دامبلدور مشکل کمبود آب لندن رو برطرف کرد.




پاسخ به: قلعه ي روشنايي!
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶
پایان سوژه

نوبت مسابقه سوم بود که دامبلدور از این درگیری ها خسته شد. جلوی محفلی سوم رو گرفت و خودش روی میز رفت. وقتی چوب دستی به گردنش گرفت همه فهمیدن که سخنرانی طولانی در انتظارشونه. ولدمورت با ناراحتی و ناامیدی روی صندلی نشست.
-عزیزانم، محفلی و مرگخوار. الان وقت این نیست که ما با هم درگیر بشیم. وزارت خونه توسط یه فرد دیکتاتور به اسارت گرفته شده و رنک مرلین برگذار میکنه واسه خودش.

آرسینوس تا این حرفها رو شنید متوجه نگاه های عصبی ملت شد. سریعا به سمت وزارت خونه آپارات کرد. ولدمورت نظرش جلب شد و از رو صندلی بلند شد و روی میز رفت.
-چی شده پیرمرد؟ ترسیدی موضوع رو عوض کردی؟
-تام ، تو هیچوقت هیچ چیز رو درک نمیکنی پسرم.
-حالا که اینجوری شد به نظرم کل ترین ها رو حذف کنیم از سایت.

دامبلدور به ولدمورت توجهی نکرد و به حرف هاش ادامه داد. اما لرد سیاهی از این کار خوشش نیومد و چوب دستیش رو در آورد و طلسمی به طرف دامبلدور فرستاد. طبق معمول مرگخوارها وقتی دیدن ولدمورت و دامبلدور درگیر شدن سریعا غیب شدن به امید اینکه ولدمورت باز شکست بخوره و اونها بتونن به زندگی عادی برگردن.
دامبلدور هم مثل همیشه با یه دست طلسم میفرستاد، به یه دست هری رو به گوشه ای پرتاب کرد تا یه موقع خونی از دماغش نیاد.
-تام بس کن، به جای اینکه بریم وزارت خونه رو نجات بدیم دوباره میخوای دوئل شکست بخوری؟

ولدمورت اما ول کن نبود؛ طلسم با رنگ های مختلفی به سمت دامبلدور میفرستاد. دامبلدور هم به یه دست طلسم های ولدمورت رو دفع میکرد و با یه دستش جان پیچ نابود میکرد.
-آلبوس، بازم مثل اینکه دوئلمون برنده نداره.

ولدمورت این رو گفت و با طلسمی عجیب تبدیل به دود سیاهی شد و از کوچه ناکترن خارج شد. دامبلدور هم محفلی ها رو جمع کرد و به طرف تاپیک های دیگه با سوژه های جدید برد.

پایان.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.