هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: مغازه روغن موی سوروس اسنیپ
پیام زده شده در: ۰:۲۹ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶
#81
لینی نیش زهر آلود را از درون گیاه مصنوعی خارج کرد.
- بیا... من رو مجبور میکنی اعمال خشونت بار انجام بدم. گل بد!

گیاه همچنان هم نمیخواست لینی را ول کند. و حتی به نظر لینی، داشت تنگ تر هم میشد!
- چرا داری بیشتر گیر میندازی منو؟ چرا حتی داری گرم میشی؟

گیاه داشت گرم میشد. عرق میکرد حتی!

- جدی جدی گرمم شد دیگه. ولم کن.

گیاه که لرزشش هم به گرم شدنش اضافه شده بود، همچنان قصد رها کردن لینی را نداشت.
و البته لینی هم قصد تسلیم شدن را نداشت و همچنان برای آزادی تقلا میکرد.
- عه... سلام.

لینی به دو چشم ریز و سیاه زل زده بود و سلام کرده بود.
چشمانی پر از خشم و نفرت، درست بالای دهانی پر از دندان های سوزنی و تیز.
و البته نمیشد از این واقعیت چشم پوشی کرد که گیاه با شنیدن صدای لینی و چشم در چشم شدن با او نیز آب دهانش راه افتاده بود!

لینی بال هایش را بست. چشمانش را هم بست.
لینی آماده خورده شدن بود.
اما ناگهان...

پوپ!

صدا آنقدر چندش آور بود که لینی چشمانش را گشود. و آنجا بود که دید آدامسی به رنگ صورتی روی صورت گیاه را پوشانده و راه نفسش را هم بسته.
پس لینی فرصت را غنیمت شمرد و به سرعت فرار کرد، و بعد به ناجی اش، که دستی معلق در هوا بود نگاه کرد. هرچند که بانز او را ندیده بود!



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶
#82
مرگخواران برای دقایقی همچنان به یکدیگر نگاه کردند تا شاید کسی جرئت جواب دادن به سوال لرد را پیدا کند.
اما هیچکس نتوانست جرئتش را پیدا کند. به نظر میرسید جرئت همه شان زیر آوارهای خانه ریدل گم شده بود!

- چطور جرئت میکنید جواب ندید؟ صدای نفس هاتون رو... اوه... اینا چین؟

چهره مرگخواران پر از عرق شرم شد. آنها امیدوار بودند لرد به طور کامل در زیر آوار مدفون شده باشد، اما نتواند چیزهایی را که در مدت مرگخواریشان مخفی کرده بودند را بیابد.

- اوه... پس از شدت ترستونه که جواب نمیدید. جرئت هاتون رو پیدا کردیم اینجا. و قصد داریم بکشیم همشون رو.
- نههههههه!
- کشتیمشون دیگه. همشون اندازه مورچه بودن کلا. پامون رفت روشون.

قطرات عرق شرم، روی صورت مرگخواران، تبدیل به آبشار شد!

- حالا میاید خارجمون کنید یا نه؟ مرگخوارید خیر سرتون. جادوگر و ساحره اید!

فکر مرگخواران، مستقیم به سوی چوبدستی هایشان رفت. با فرمان مغز، دستانشان نیز به سوی جیب ها و غلاف چوبدستی هایشان.
اما تنها چیزی که یافتند، تار عنکبوت بود. به نظر میرسید آراگوگ زمانی به جیب تک تکشان سرک کشیده است تا شاید غذایی بیابد!

- ارباب... چوبدستی نداریم.
- پس لااقل یه چیزی بیارید بخوریم زیر این آوار!



پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶
#83
مرگخواران در حالی که اربابشان را صدا میکردند و تعظیم میکردند، به موجود لردنما نزدیک شدند.
- ارباب بذارید کولتون کنیم ببریمتون ارباب.
- هاهاهاهوووهیی!

به نظر میرسید موجود لردنما از سر بزرگِ رودولف خوشش آمده و حتی آن را شبیه به نارگیل دیده است، چرا که به ناگهان سنگی از روی زمین قاپید و پرید روی سرِ رودولف تا همزمان که وی را گاز گرفته، با سنگ هم ضربه ای کاری وارد سازد.

مرگخواران که موهایشان ریخته بود، به سرعت برای نجات رودولف وارد عمل شدند و موجود لردنما را گرفتند.
- ارباب؟ ارباب از کی شما نارگیل دوست دارید آخه؟ ارباب شما که از همه نوع میوه بدتون میومد.
- کله من شبیه نارگیله نامردا؟
- نارگیل مگه میوه ـس؟
- مگه نارگیل همون توپ فوتبال چهل تیکه نبود؟! my life is a lie!
- این اصلا لرد نیست آقا... ارباب چنگ نمیزد که!
- موافقم... این فقط شبیه اربابمونه!
- هوهوهوهوهیی!

جانور با دیدن هکتور ناگهان چنین فریادی کشیده بود و همزمان ویبره رفته بود.
ملت مرگخوار ناگهان سکوت کردند و همگی به طرز بدی به هکتور نگاه کردند.

- چیه؟ چرا اینطوری نگاه میکنید؟ هکتور ندیدید؟

مرگخواران هکتور دیده بودند. اما فکر دیگری به ذهنشان رسیده بود، که لینی با خوشحالی حاضر به گفتن آن شد.
- هک، تو بودی که معجون پاشیدی روی دیوارای هزارتو؟
- بله بله. میبینید چقدر خوشگل شده؟
- دقیقا هک. به همین دلیل قراره که مسئولیت این موجودِ لردنما از این به بعد با تو باشه.

و پیش از آنکه هکتور بتواند دست رد به سینه جایزه اش بزند، جانور در آغوشش قرار گرفته بود.

- اوه... ملت، از بیرون صدای حرف میشنوم. بازرسای وزارت اومدن!



پاسخ به: ايستگاه كينگزكراس
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶
#84
- چتونه؟ البته باید از اسم لرد سیاه بترسید. ولی الان سر کلاسید و باید به سوال من هم جواب بدید!

دانش آموزان جواب ندادند. در واقع بیش از حد ترسیده بودند. تعدادی از آنها، از شدت ترس به همراه سوسک هایی که از سر و کولشان بالا میرفتند، تلاش کردند روی ریل قطار بپرند، اما سوسک ها دوباره به داخل پرتابشان کردند. تعدادی نیز به امید رهایی از کلاس و بستری شدن در درمانگاه، سوسک ها را قورت دادند؛ اما سوسک ها باز هم زرنگی و خلاقیت به خرج دادند و از دهان و بینی دانش آموزان خارج شدند.

ریتا که دید کم کم در حال از دست دادن کنترل کلاس و حتی دستیاران کوچکش است، به سرعت منوی مدیریت درخشانش را از جیب بیرون کشید و با فشردن دکمه ای روی آن، کلاس را ثابت و ساکت کرد.
- خیلی خب... اصلا از بحث مورد خطاب قرار دادن بگذریم. نامه مینویسید به لرد سیاه، و بعد تحویل من میدید نامه هارو. میشه آموزش در حین کار و منم میتونم در این مدت مقاله پیام امروز بنویسم و از خودم تقدیر کنم برای این آموزش پر بار و خفن.

دانش آموزان نگاهی به یکدیگر کردند، سپس آب دهانی قورت دادند و با دستانی لرزان شروع کردند به نوشتن...

نیم ساعت بعد:

- خیلی خب وقت تمومه. قلم پرا رو بذارید روی میز، میام دونه دونه بالا سرتون میخونم نامه هاتونو.

دانش آموزان با چشمانی پر از اشک و ترس، قلم پرهایشان را روی میز گذاشتند، و ریتا در حالی که یک قلم پر و کاغذ پوستی در دست گرفته بود، به میانشان آمد و به کاغذ پوستی مقابل اولین دانش آموز نگاه کرد.
- شعر نوشتی؟ اون نقاشی چیه؟ چرا گل دادی به لرد سیاه تو نقاشیت؟
- پروفسور گفتید نامه بنویسید. موضوع ندادید که. نامه من در مورد صلح جهانیه.

ریتا نگاه عاقل اندر سفیهی به دانش آموز انداخت و به سراغ دانش آموز بعدی رفت.
- کسی که این نامه رو نوشته کو؟ چرا اصلا نامه ننوشته؟
- بانز هستم پروفسور. نامه ـم هم مثل خودم نامرئیه.
- همتون برید بیرون اصلا! نمره همتون صفره!

دانش آموزان به سرعت از کلاس خارج شدند تا به سراغ کلاس بعدی خود بروند.
کلاس گیاه شناسی، با تدریس رز ویزلی...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۱۳ ۱۴:۱۵:۴۱


پاسخ به: سالن ورزش های ماگلی
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶
#85
مرگخواران کلمه "مخفیانه" را به خوبی متوجه میشدند. حتی همان لحظه هم رداهایی با طرح گل و بلبل و سنگ پوشیده بودند تا بتوانند به خوبی در میدان گریمولد استتار کنند.
اما مرگخواران، حتی با وجود اینهمه هوش و زرنگی، یک نکته را فراموش کرده بودند. و آن نکته این بود که آپارات، معنای کلمه "مخفیانه" را نمیداند!
و آنها با فراموش کردن این نکته، و البته با شماره سه بلاتریکس، با صدای پاق بلندی غیب شدند و چند ثانیه بعد هم با همان صدای پاق، که موجب ریزش پرهای کلاغ ها شد، در میدان گریمولد ظاهر شدند.

مرگخواران بلافاصله پس از ورود، با ده ها جفت چشم که از پنجره های خانه ها بهشان زل زده بودند، رو به رو شدند.
مرگخواران سرخ و حتی کبود شدند و جهت عادی نشان دادن وضعیت شروع کردند به بالا و پایین پریدن تا صدای "پاق" را شبیه سازی کنند. هرچند که به نظر نمیرسید ساکنان میدان گریمولد چندان هم قانع شده باشند.

بالاخره پس از یک ساعت بالا و پایین پریدن مرگخواران، فضولی ماگل ها مهار شد و همگی از پنجره های خانه هایشان فاصله گرفتند.
مرگخواران که به شدت خسته شده بودند و نفس نفس میزدند، کنار حوض وسط میدان نشستند. همگی به یکدیگر، و البته به آفتاب داغ وسط آسمان نگاه کردند.
و سپس رودولف گفت:
- واقعا چرا نمیشد شب بیایم؟ من الان به خاطر اینهمه پرش، عضلاتم سوختن خب.
- منظورت اینه که بادت خالی شد؟

رودولف ترجیح داد دهانش را ببندد، تا شاید بلاتریکس بیش از این ترور شخصیتی اش نکند و جذابیت طبیعی اش را مقابل دیگر ساحره های مرگخوار زیر سوال نبرد.

لینی که روی زمین نشسته بود و بال های کوچکش را جمع کرده بود و ماساژ میداد، گفت:
- خونه گریمولد نامرئیه خب... برنامه واسه وارد شدن بهش چیه؟
- مطمئنم که یه ایده ای داری لینی. مگه نه؟
- 👀



پاسخ به: قوانین مسابقات و عضویت کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۰۰ جمعه ۱۰ آذر ۱۳۹۶
#86
اطلاعیه لیگ کوییدیچ 1396

پیرامون اتمام وقت قانونی ثبت تیم ها، به دلیل درخواست کاپیتان های تیم ها، و با موافقت فدراسیون، مهلت ثبت نام تا یک هفته، یعنی تاریخ 16 آذر تمدید میشود.

* در این مدت، تیم های ثبت نام کرده میتوانند بدون نگرانی از بابت کم شدن ظرفیت تعویضشان، اقدام به تعویض بازیکن ها و حتی نام تیم خود کنند.

** قوانین مسابقات، به دلیل برنامه ریزی فدراسیون برای برگزاری نوع متفاوتی از مسابقات، در صورت شرکت بیش از 6 تیم، پس از اتمام مهلت تمدید شده اعلام خواهد شد.

*** همچنین تمامی اعضا میتوانند هرگونه سوال، انتقاد و پیشنهاد خود را در تاپیک دفتر نظارت انجمن مطرح نمایند.



پاسخ به: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶
#87
ستون مصاحبه ها
روزنامه پیام امروز
25 نوامبر 2017


گزارش امروز که توسط یکی از بهترین خبرنگارهای ما، که البته به درخواست خودش، نامش را فاش نخواهیم کرد و بسیار نگو و نپرس است، تهیه شده است، به مصاحبه با جناب پادشاه سحر و جادو میپردازد تا ایشان برخی روشن گری ها و پاسخ شهروندان جاه طلب و به گفته خود ایشان:"پررو" را بدهند و جامعه را به سوی رستگاری رهنمون سازند.
متن گزارش از زبان خود شخص خبرنگار بسیار نگو و نپرس واحد مرکزی پیام امروز:

بنده خبرنگار بسیار نگو و نپرس روزنامه پیام امروز، امروز با شما خوانندگان گرامی و البته جناب پادشاه همراه خواهم بود تا ایشان پاسخ برخی گزافه گویی ها را در صورت گزافه گویان بکوبند و البته معاون اولشان چوبدستی را از روی گلوی بنده بردارند.
جناب پادشاه در شروع مصاحبه -که به درخواست خودشان بدون حذفیات کامل منتشر میشود- فرمودند:
- ...ما به تازگی مطلع شدیم یک عدد شهروند جنگاور ما که البته محل زندگیش هم در "چاه" هست، بسیار پررو شده اخیرا.
- بله بله... این رو به صورت مستقیم بهش گفتید اعلیحضرت... دیگه چه صحبتایی در مورد مطلب اخیری که از سوی ایشون در پیام امروز چاپ شده دارید؟

پادشاه همچنان که چکشی در دست گرفته و به صورت بنده می کوبیدند، فرمودند:
- مطلب پیام امروز چاپ کرده؟ انقدر آزادی دارن اینا؟ بعدا یادمون باشه بگیریم این قدرتشونو... به هرحال... در ابتدای کار، با عرض درود به تمام شهروندانمان، غیر از اون یه دونه.
- اعلیحضرتا، میشه بریم سر اصل مطلب حتی؟ چوبدستی رو خیلی بد فشار میدن روی گلوی بنده.
- میشه بریم سر اصل مطلب. ولی ما نمیخوایم. مقدمه میچینیم. و اولین مقدمه ما هم یه سوال از خود شخص شماست که اومدی مزاحممون شدی. واقعا چرا اینجایی؟ چطور شما و شمایان جرئت می کنید وقت با ارزش مارو بگیرید؟ ما نمیدونیم بشینیم پشت سر هم در حواشی و حرف های خاله زنکی و شایعات و شهروندگرایی شما شرکت کنیم یا به وضع مملکت رسیدگی کنیم.
- شما احضارم کردید که بیام، مصاحبه کنم، روشن گری کنید البته.
- عه؟ بله! یک شهروند یک حرکتی میکنه که صدتا روشنگر نمیتونن درستش کنن. چیو میخواستیم روشنگری کنیم واسه ملت حالا؟
- اتهاماتی که یک عدد شهروند در پیام امروز به شما زدن رو؟

پادشاه در این زمان خمیازه ای کشیدن که البته به گفته خودشون به خاطر شب و روز بیدار ماندن برای حل کردن مشکلات جامعه بود. و بعد چشم غره ای به قلم پر بنده که البته تند نویس هم نیست رفتن و صحبت هاشون رو ادامه دادن.
- ببینید... یک شهروندی اومده یه چیزی گفته. شهروندا همیشه یه چیزی میگن. کی اهمیت میده؟ میخوان شلوغ کنن. افترا میزنن، سعی میکنن جو بدن. ما خودمونم یه زمان شهروند بودیم. وزیر بودیم. میدونیم چیکار میکنن و در چه جوی هستن دیگه. و البته امیدوارم که جامعه جادویی زیاد به این گزافه گویی ها توجه نکنه و مثل بچه های خوب به کارهای خودش ادامه بده. و این رو بدونید که این افراد مدرک قابل استنادی هیچوقت ارائه نه کردن و نه میکنن. هدف این تشکل ها همیشه افترا به ساحت مقدس بارگاه سلطنتی هست. چه تشکل زوپس نشین ها باشن، چه تشکل شهروندها باشن. ما هنوز تابلوهای سلطانی برای اتاق ها و مدیران دربار نساختیم. این ساختمون هنوز بوی وزارت و مدیریت میده. وقتی که ما با صداقت و راستی میشینیم اعمال سلطنتی میکنیم، اینها شیطنت میکنن.
- اما جناب پادشاه، این شهروند به خصوص، عملا شما و گروه گریفیندور رو متهم کردن!
- فکر میکنن که متهم کردن. فقط نشر اکاذیبه. به سلطنت مقدس ما حسودیشون میشه، خواستن قضیه رو بکشن به گروه. فکر کردن ما برامون مهمه. این جور افراد دون مایه هی از ریش گریفیندورها، هافلپاف ها، ریونکلاوها و حتی اسلیترین ها و این جور امورات کم اهمیت آویزان میشن. که چه؟ این شهروند هم میتونه به محل زندگیش، "چاه" برگرده. هرچند که بنده فکر میکنم جای وزغ ها در مرداب باشه... به هر حال... مهم نیست. الان هم وقت ناهاره و شما هم میتونید شر کثیفتون رو کم کنید.. البته نه... چیزای زیادی در این اتاق دیدید. شما میمونید همینجا، گزارشتون با جغد میره پیام امروز.

پایان گزارش


هم اکنون از وضعیت خبرنگار پیام امروز اطلاعاتی در دست نیست و البته به دلیل مسائل امنیتی، هرگونه صحبت در این مورد ممنوع میباشد و ممکن است روزنامه پیام امروز به طور کلی به داخل گونی منتقل شود. نتیجتا زنده باد پادشاه و بدرود تا گزارشی دیگر.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۴ ۲۳:۰۰:۰۴


پاسخ به: قوانین مسابقات و عضویت کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۵۲ جمعه ۳ آذر ۱۳۹۶
#88
قوانین لیگ کوییدیچ 1396


قوانین ثبت نام تیم ها:


1- زمان تشکیل تیم از 3 آذر 1396 آغاز و تا 9 آذر 1396 ادامه خواهد داشت.

2- هر تیم باید دارای حداقل 3 بازیکن باشد و میتواند حداکثر نیز 4 بازیکن داشته باشد.

3- برای تشکیل دوباره تیم هایی که در لیگ قبل شرکت کرده اند، باید حداقل یکی از اعضای فصل قبل در این تیم حضور داشته باشد.

4- کاپیتان تیم باید لیست کامل تیم خود را (شامل اعضای حقیقی و مجازی) تا تاریخ مقرر در تاپیک سازمان عقد و ثبت قرارداد ها اعلام کند.

5- بازیکنانی که مایل به عضویت در یک تیم هستند، اما تیم خاصی با آن ها مذاکره نکرده است؛ می توانند در تاپیک عضویت در کوییدیچ اعلام کنند تا کاپیتان ها از آن ها استفاده کنند.

6- بعد از پایان زمان تشکیل تیم، تیم ها تنها میتوانند دو بار، و فقط در فاصله بین دو مسابقه اعضای حقیقی تیمشان را تعویض کنند.
تبصره: بازیکن های مجازی تنها یکبار میتوانند تعویض شوند.

7- در صورتی که تیم های تشکیل شده کمتر از 6 عدد باشند، مسابقات تنها به صورت تک حذفی برگزار خواهند شد.

* میتوانید اعتراض، انتقاد و پیشنهادات خود را در تاپیک دفتر نظارت انجمن مطرح کنید.

** قوانین مسابقات بعد از اتمام مهلت تشکیل تیم اعلام خواهد شد.



پاسخ به: باجه تلفن وزارتخانه (ارتباط با مسئولان)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ پنجشنبه ۲ آذر ۱۳۹۶
#89
سلام شهروند.

دقیقا شهروند. خیلی موافق هستم باهات!
اما بذار اول من یه داستان بگم برات. یه روز یه شهروندی بود که خیلی شهروند بود. بعد یهو دیگه نبود. یعنی تصمیم گرفت نباشه و بر اثر همین تصمیم گیری، شهرونده میخوره به نرده ولی برنمیگرده. که خب مصداق بارز پررویی است اینکار.

اما در مورد آزکابان. پادشاه رو از آزکابان نترسانید شهروند. آزکابان بذر هویت وزارت است!

و اینکه الان ساعت زیاد گذشته و من تحرکی از سمت شما نمیبینم که این نشون از گربه (مجید) توخالی بودن شما دارد. اصلاح کنید خانم شهروند... اون گربه رو دیگه لولو برد.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲ ۱۳:۵۷:۰۰


پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۳:۵۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
#90
اطلاعیه چهارم دولت داس و کراوات

پیرامون برخی ضجه ها و التماسات ملت، و چون ما بسیار دموکراسی طور هستیم، جام جهانی کوییدیچ با نظارت خودمان، نقاب و آیلین پرنس، به زودی اجرا خواهد شد.

تصویر کوچک شده







هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.