مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم میرساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامهریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیتهای شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.
همه جای که به نظرتون می رسه رو بگردید .
ملت مرگ خوار به سرعت متواری شدند.
بیرون اتاق لرد
دامبل در کیسه رو باز کردو
لرد برگشت و به چشمان هدویگ رو به رو شد .وبعد از دقایقی سیم قطع شده .
چشمان لرد از خشم می درخشید .لرد به سرعت به سوی خانه ریدل آپارات کرد .
لرد سیاه در حالی که دست عمه رو گرفته بود تا از پله ها پایین نیفته .
تامی کوچولو خیلی لاغر شدی این همه خدمه داری باز هم کسی به تو نمی رسه عمه قربونت بشه این چند روز چنان بهت برسم بلکه یه زره اون قیافه ات شبیه ادم شد .
بخور تامی جون خجالت نکش خونه خودته !
لرد در حالی که داشت خفه می شد هی زیر لب به این شانسش فحش می داد , همه عمه دارن ما هم داریم با یه پات لب قوره سرتو بذار به میر دیگه .
عمه سرشو بلند کرد و رو به لرد کرد و گفت : تامی جون چیزی گفتی :
ناگهان در مرلینگاه باز شد و لرد از این مکان خیلی آرامش بخش خارج شد .
نارسیسا با یک آپارات سریع خود را به مکان اجتماع مرگ خوران رساند.
همه در سالن عمومی قصر مالفوی ها جمع شدن .
بارتی در حالی که خودوشو برای نارسیسا لوس می کرد گفت :
خاله نارسی چی شده .
نارسیسا رفت بارتی رو بغل کرد و با بغض گفت :
بارتی جون بابات معتاد شده .
بلا که هنوز به خاطر آپارات نفس نفس می زد چوب دستی خود رو پایین آورد و طلسم رو باطل کرد ورو به مورفین کرد.
یا اون دستگاه مشنگی رو باید از بین ببریم یا اون جغدو رو اسمش چی بود .!
بارتی ادامه داد یا هدویگ رو باید از بین ببریم .
خاله نارسی چی شده .
زمان : همون زمان !
- تام ... تام ... بلندشو ، بلندشو تام ...
تام: بله ؟! ... تو کی هستی ؟ تو ...
- من خود توام تام ، بلندشو ...
تام ریدل دانش آموز سال هفتم ، در تخت خود در سالن اسلیترین تنها بود و کتابهایی در رابطه با گذشته هاگوارتز را ورق میزد ، ناگهان صدایی از درون تمام وجودش را در بر گرفت و بر او غلبه کرد . صدایی که بسیار آشنا بنظر میرسید .
فکری که با شروع صداها از چند روز قبل از درون او را خُرد میکرد و تحت تاثیر قرار داده بود .
او کسی بود که از همه چیز خبر داشت ، کسی که اطلاعات کافی داشت ، اما هیچ کس جز خود او از همه اتفاقات خبر نداشت !
تام سراسیمه از جای خود برخاسته بود ، کاملاً گیج بنظر میرسد ، باز هم ادعاها شروع شده بود ، اما این بار کمی تفاوت داشت ، برای آنکه صدا ادعا میکرد که در آینه میتوان او را دید . پس بر احساس خود غلبه کرد ، به طرف آینه در آن طرف سالن رفت ! افکارش کاملاً مشوش و نگران بود ، آیا واقعاً کسی در آینه بود ؟ چشمانش میلرزید ، توان نگاه کردن در آینه را نداشت اما بایستی خود را خلاص میکرد ، باید به خود میقبولاند که این صداها و حالات توهماتی بیش نیست که در اثر تنهایی به سراغش آمده است ، سرش را بلند کرد ، چشمانش را به آینه دوخت ... کسی در آن بود صورتی کریه و زشت هیکلی بلند قامت ...
تام : نه ... نه کسی جز من حاکم این تالار و مار نیست ، این منم که ...
مار عظیم الجثه ای از انتهای سالن به طرفش میآمد ، برای آنکه به صدا نشان دهد که باسیلیک تحت فرمان اوست ، او را صدا زد . مار به طرفش آمد و در کنارش ایستاد ، منتظر آن بود که فرمان اربابش را اطاعت کند .
اما تام شمشیر بزرگی را از غیب ظاهر کرد و در گلوی آن فرو برد.
سپس چوبدستیش را بر سرش ، در کنار گوشش قرار داد و مهلکترین وردی را که بلد بود را بر زبان آورد تا از صدایی روزها او را آزار داده بود رهایی یابد .
تام : آوداکداورا ...
بدن بیجانش بر روی زمین افتاد !
فهرست مکانهای اسرارآمیز که به فرماندهی ماموران اسرار تحت کنترل وزارتخانه است
خانه جنهای شرور
کلبه قدیمی اسلاگهورن
تالار اسرار
.
.
.