لرد باز هم خواست به درگاه مرلین پناه ببرد ولی تا آمد اینکار را کند، دیگر کار از کار گذشته بود و مادرش با منگنه و آستین هایی بالا زده به سمت او می آمد.
- آواکادوی خوش خط و خال مامان! ببین... دِ، خیابون و کوچه رو نه، دست منو ببین...
لرد با ترس و لرز سرش را به سمت مادرش، مروپ بازگرداند.
- خب، اون رو از چهار طرف به میز منگنه می زنیم... فهمیدی انجیر سیاسوخته مامان؟
لرد سرش را به نشانه تایید، حرکت داد و سپس مروپ به سمت صندلی خودش بازگشت تا ادامه کارش را انجام دهد. آستین های مروپ، چه دست راست و چه دست چپ، هردو بالا بود و این اتفاق سبب این می شد که لرد، هوریس و رودولف از نگاه کردن به او اجتناب کنند و هیچ کلامی را به زبان نیاورند مگر اینکه خطاب قرار داده شوند...
- هوریس مامان کوک دهنش رو تموم کردی؟
- بله... بانو...
- سیر تند و بدبوی مامان، تو چطور؟ کوک انگشتاش رو تموم کردی؟
- اِم... خب... راستش تموم کردم مادر، اما انگشتای این ملعون نا مناسبه! ببینین.
و بعد لرد دست آریانا را به مروپ داد. به نظر می آمد که انگشتانش نادرست چیده شده است و عجیب الخلقه است، اما این برای هرکس بود که نمی دانست لرد دست او را دوخته است!
- پیاز گندیده مامان! چرا انگشتاش رو اینطوری کردی؟
- انگشتانش اینگونه بود! به ما تهمت ناروا نزنید!
- که اینطور انگور لهیده مامان!
سپس مروپ دست را گرفت و شروع به کندن از هرجایی که لرد کوک زده بود، کرد. لرد که طاقت دیدن اینکه حاصل دست رنجش از بین برود را نداشت، با حالت "نــه! این کارو نکن!" گفت:
- مادر... عه، مادر! نکنید چرا دارید دوباره باز و تیکه و پارش می کنید؟! مادر نکنید! نـــکـــنید!
اما مروپ این حرف ها را متوجه نبود. او بعد از تکه تکه کردن دوباره آریانا رو به لرد گفت:
- حالا دوباره می دوزی، شلیل پلاسیده مامان!
- اما مادر...
- دِ، اما نداره دیگه! اون موقعا... همون وقتا که تو خونه بابام با داداش مورفین بودیم... اگه سوراخای جوراب بابا رو یه طوری کوک نمی زدم که عین روز اولش بشه، داغ رو دستم میذاشت... آخ، آخ! اون وقت اینارو باش، نه سرعت دارن؛ نه استعداد و نه دقت!
بعد از استیضاح های مروپ، لرد سرخورده شد و جلوی رودولف و هوریس کمی خجالت کشید و رنگ پوست کمی کمرنگ شد! اما الان نباید آن را بروز می داد و اقتدارش را نیست و نابود می کرد! او تصمیم گرفت تا ایده دیگری را عملی کند و یا معلم دیگری پیدا کند؛ اما هیچ چیز به ذهنش نرسید! شاید بهتر بود به جای راه فرار، به نحوه دوخت و دوز فکر می کرد و به دوختن آریانا می پرداخت!