هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۰ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۵۷ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 433
آفلاین
به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟
همون طور كه مي دونيد جادوگر و ماگل در سراسر زندگي خود ناخواسته در كنار هم زندگي كردن. در گذشته هم جادوگران مخفي نگه داشتن دنياي خودشون رو مهم مي دونستن. به نظر من جادوگراني كه خودشون رو اصيل زاده مي دونستن و ماگل ها رو پست مي شمردن در گذشته هم وجود داشتن و سعي در آزار و اذيت اون ها با استفاده از جادو داشتن در اون زمان افرادي بودن كه با استفاده از افسون فراموشي حافظه اون ها رو اصلاح كنن اما چون سازماني براي مبارزه با اين گونه مسائل وجود نداشت مطمئنا حافظه ي همه اونا اصلاح نمي شد.

یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.
از جمله فعاليت هاي اين اداره از بين بردن جادوي وسايل ماگلي جادو شدست . يكي از بچه ها از زبون رون ويزلي شنيده كه پدرش كه تو اين اداره كار مي كنه به خونه پيرزن ماگلي رفته كه سرويس چاي خوريش جادو شده بود. طوري كه قوريش به سر و صورت مهمونا قهوه مي پاشيد و استكان ها به سر اونا ضربه وارد مي كرد و شكر پاشش در صورتي كه توش شكر مي ريختن شروع به جيغ زدن مي كرد. پدر رون اون وسايل رو توقيف كرده و مجبور شده تا زماني كه اصلاح گران حافظه برسن به حرف هاي اون پيرزن گوش بده ... فكر نمي كنم كسي رو كه اين وسايل رو به اون پيرزن فروخته پيدا كرده باشن !

مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.
ماگل ها چون از جادو خيلي مي ترسن هميشه تو داستان هاشون جادوگر ها رو خبيث نشون مي دن ... اين داستان خيلي قديميه ...
در روزگاران خيلي خيلي قديم تر از وقتي كه يكي بود و يكي نبود در جايي كه خيلي تاريك بود چون شب بود و ماه پشت ابر بود يه كلبه خيلي كوچيك در يه دهكده خيلي كوچيك وجود داشت ... ديگه اونجا تاريك نبود چون شب نبود صبح شده بود ... دختر كوچك و زيبايي مثل همه ي داستانا از كلبه بيرون اومد از يكم دورتر از كلبه صداي پيرزني ميومد كه يه گاري همراهش بود ... يه گاري پر از عروسك ...
- زود باشين دختراي كوچولو ... بياين و از اين عروسكا بخرين ... بياين دختراي خوشمزه ... نه ... چيزه ... دختراي خوشگل و سيفيد ! بياين ديگه
همه ي دختراي دهكده به دنبال پيرزن رفتن ... برا اينكه كسي مزاحم نشه مثل هميشه پدر و مادرا صبح زود همه با هم به مزرعه رفته بودن و وقتي كه بر مي گردن مي بينن كه تو دهكده هيچ بچه اي نيست ( نكته : اهالي اين دهكده دختر زا بودن و هيچ پسر بچه اي تو دهكده نبوده كه بخواد الان نباشه ! ) با رفتن دخترا شادي هم از اون دهكده رفت ... پيرزن دخترا رو به دنبال خودش به كجا مي برد ؟ ( از اين سوالايي كه برا قشنگي داستان مي پرسن ) خيلي خيلي دورتر از يكم دورتر از كلبه پيرزن همه دخترا رو سوار گاري كرده بود و اونا رو به اعماق جنگل تاريك مي برد . دخترا حاليشون نبود چون داشتن با عروسكا بازي مي كردن ... همون دختر خوشگله كه از كلبه كوچيكه بيرون اومده بود با اون صداي نازك و بچه گانش از پيرزن مي پرسه :
- ( با لحن كش دار بچه لوسا بخونين ) خــــــــــاله ؟! ما رو نمي بري خونه ؟ من جيس ( نمي تونه حرف " ش " رو تلفظ كنه *) دارم !
پيرزن : دارم شما رو يه جاي خيلي خوب مي برم ! اونجا پر عروسكه !
همون دختره : آخه من گسنمه ( مراجعه شود به توضيح قبلي *)
پيرزن مي گه : اينجا رو ببين
و با حركت دستش يه سبد پر از شيريني ظاهر ميشه . همه دخترا كف كردن ... به يه كلبه وسط جنگل مي رسن دوباره همه جا خيلي تاريكه چون شبه و ماه هم پشت ابره ... وارد كلبه ميشن ... كلبه پر از استخونه . كم كم قيافه ي پيرزن تغيير مي كنه و خيلي وحشتناك ميشه ... پيرزن قهقهه ي شيطاني رو سر مي ده و با صدايي كه به وحشتناكي قيافشه ميگه :
- مي خورمتون !!!
خب داستان تموم شد از اون داستانايي بود كه مادراي ماگل شبا برا بچه هاي شيطونشون تعريف مي كردن تا خبر مرگشون بخوابن ! اين داستان هم حاصل افكار مغشوش مادر ماگل من بوده كه وقتي كوچيك بودم برام تعريف كرده .



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۵ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟
قبل از اینکه ماگل ها به وجود جادوگری پی ببرند با مشاهده ی بعضی از موجودات نظیر اسفنکس و سی مرغ و اسب تکشاخ و پری دریایی و ...به وجود جادو پی بردند.
در کتبی که ماگل ها نوشته اند بارها نام اینگونه موجودات دیده شده اند.قطعا آن فردی که اول از همه یک موجود جادویی را دیده و به توانایی های عجیب این موجود فکر کرده است, اولین فردی محسوب میشود که به وجود جادو پی برده.

یک مورد از فعالیت های اداره ی سوء استفاده از محصولات مشنگی را بنویسید:در اداره ی سوء استفاده از محصولات مشنگی بخشی وجود داره به نام« اداره ی اطلاعات گمراه کنند»(ر .ج موجودات شگفت انگیز.نوشته شده توسط نیوت اسکمندر)
در مواردی که سوء استفاده ای صورت میگیره.و مشنگی به مسائل رخ داده مشکوک میشود این اداره وارد عمل شده و از طریق یک واسطه با وزیر ماگل ها تماس میگیرد و دلایل معقول و ظاهر فریبی ارائه میدهد.

در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگران ساخته اند بنویسید.
متاسفانه وزارتخانه ی جادوگری چند سال پیش اشتباه بزرگی را انجام داد که باعث شد وجود جادوگران بر همه ی ماگل ها اثبات شود.وزارتخانه فراموش کرد که طلسم فراموشی را بر روی ماگی به نام رولینگ اجرا کند.و این شروع ماجرا بود.
رولینگ در حال مسافرت به شهری برای دیدن یکی از دوستانش بود.که ناگهان ساختمانی ویران را مشاهد کرد.درکنار آن ساختما نوشته شده بود:«خطر مرگ.نزدیک نشوید»
اما او توجه نکرد و به داخل ساختمان رفت.و توانست هاگوارتز را مشاهده کند.با سوالاتی هم که از دانش آموزان پرسید اطلاعات زیادی را به دست اورد و این اطلاعات را با حدسیات خود مخلوط کرد و توانست به نتیجه گیری های مهمی برسد.
اما او پا را فراتر نهاد و شروع به نوشتن کتابی کرد با نام «هری پاتر»
این کتاب سرگذشت پسر جادوگریست که به هاگوارتز میرود و در آنجا به تحصیل میپردازد.و در کلاس های مختلف شرکت میکند.
او به زیبایی توانسته است فضای مدرسه ی هاگوارتز را توصیف کند.
همچنین بار ها از وزارتخانه صحبت کرده و تمامی اماکن مهم جادوگری را با نوشتن آدرس آنها نام برده است.وقتی او در کتابش از بیمارستان سنت مانگو نوشت ,تمامی جادوگران دهان خود را از تعجب همانند غار گشودند.
هنوز مشخص نیست که او این اطلاعات را از کجا می آورد ولی پیش بینی میشود که با یکی از مقامات وزارتخانه ارتباطات مشکوکی را داشته باشد.
او همچنین نام تیم های کوییدیچ و سال انجام شدن اخرین جام جهانی را در کتابش ذکر کرده است.گویی خود در آن جام جهانی حضور داشته است.
صحبت هایش از ساختار محفل در این کتاب ,اطلاعات مخفی بسیاری را فاش کرد که موجب مرگ آلبوس دامبلدور شد.


ویرایش شده توسط آرشام در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱ ۱۶:۴۲:۳۸

[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟

خوب ماگل ها ابتدا با دیدن یک سری اتفاق های عجیب برای خود خیال پردازی های زیادی میکردند... گونه‌های مختلف ماگلی عقاید مختلفی برای خود داشتن... اما از آنجای که ابتدا جن ها آزاد بودن و مورد مراقبت قرار نمی گرفتن بعضی مردم به وجود این موجودات یقین آورده بودند... جن ها که از جادوگران متنفربودن زیرا باید به آنها خدمت میکردن و در ازای اون چیزی آید آنان نمیشد سعی در گرفتن ارتباط با انسان ها شدن و همین موضوع باعث شد که اطلاعات کمی پیرامون دنیای جادوی در اختیار ماگل های خون لجنی قرار بگیره. آه ببخشید خوب من یه اصیل زاده هستم به من حق بدید.


یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.


آنان یکی سخت ترین وظافی که دارن ثبت محصولات تولید شده توسط ماگل هاست این کار از آنجا بسیار دشوار است که ماگل با تکیه بر تکنولوژی روزانه یا شاید در ساعت به ساخت وسیله جدید می پردازند از آنجای که اداره مبارزه با سو استفاده از محصولات ماگلی بر پیشگری از اینکه کسی وسیله جدید ساخته شده توسط ماگل ها سو استفاده نکنه باید سریع آن را به لیست یا همون دیتا بیس محصولات ماگلی اضافه کنن تا در صورت سو استفاده از اون وسیله غیر شناسایی یا نا شناخته نباشه درست مثل یک آنتی ویروس کامپیوتر ماگلی که میبایست بروز شده تا در مقابل حملات جدید آمادگی داشته باشه.


و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد


ماگل ها از آنجای که بسیار ندید بدید در جادو هستن به داستان چرند و غیر واقعی خود ساخته ذهن خودشون هست خیلی علاقه نشون میدن به طوری که یکی از معروف ترین اونا داستانی به نام هری پاتر هست که این داستان به هدی در بین ماگل های رواج پیدا کرده که حتی شنیده شده برای اون خودکشی میکنن و برای گرفتن یک کاغذ خط خطی از نویسنده اون اقدام به ....

اما برای این که بیشتر با داستانهای ارجیفشون آشنا بشیم من یه قسمت را آماده کردم که براتون میخونم:

یکی بود سه تا نبود زیره آفتابه مرلین کسی جز سوسک نبود.

قسمتی از کتاب داستانی در مورد جادوگر ها( هری پاتر جام آتش فصل چهاردهم نفرین های نا بخشودنی.

. طلسم‌ها، طلسم‌ها انواع وشدت های مختلفی دارند. خوب، از نظر من باید به شما ضدِ طلسم‌ها را یاد بدهم،
قرار نبود تا کلاس ششم طلسم‌های سیاهِ غیرمجاز رو به شما نشان بدهیم.
تا قبل از آن شما بچه‌تر از آنید که بتوانید با آن مواجه شوید. اما پرفسور دامبلدور فکر می‌کند که توان آن را دارید، وبه نظر من هر چه زودتر بفهمیدکه باید خودتان را در برابر چه چیزهایی آماده کنید، بهتر است. اینکه چطور از خودتان در مقابل حمله‌ای که هرگز ندیده‌اید دفاع کنید.

مسلماََ جادوگری که بخواهد شما را به طرز نا بخشودنی طلسم کند، مراحل کار را برایتان توضیح نمی‌دهد. نمی‌آید این کار را با ادب و نزاکت جلوی شما بکند. شما باید آماده باشید. باید هوشیار و گوش به زنگ باشید. شما باید وقتی من صحبت می‌کنم آن را بگذارید کنار خانمِ براون!

لاوندر براون سرخ شد. او داشت زیر میز جدول تکمیل شدۀ سیاراتش را به پارواتی نشان می‌داد. این طور که معلوم بود چشمِ جادویِ مودی می‌توانست از یک طرف چوب طرف دیگرش را ببیند، همان طور که می‌توانست پشت سرش را ببیند. مودی ادامه داد:

- خوب... کدام یک از شما می‌دانید چه طلسم‌های طبق قوانین وزارت جادو سخت ترین مجازات‌ها را دارند؟

خیلی‌ها، از جمله رون و هرمیون، دستهایشان را بلند کردند. مودی به رون اشاره کرد که جواب بدهد، هر چند چشم جادویی‌اش هنوز روی رون لاوندر ثابت بود.

رون با تردید گفت:
- اِ.. پدرم یک چیزهایی بهم گفته...اِ...راجع به...فکر می کنم... نفرین تکبر!

مودی گفت :
- البته! پدرت حتما این یکی را خوب می‌شناسد. نفرین تکبر زمانی برای وزارت‌خانه کلی مشکل درست کرده بود.
مودی به سختی بلند شد وروی پاهای ناموزونش ایستاد. بعد کشوی میز‌ش را باز کرد و از آن یک تنگ شیشه‌ای بیرون آورد. در شیشه سه عنکبوت بزرگِ سیاه می‌لولیدند. هری حس کرد که رون خودش را کمی کنار کشید ـرون از عنکبوت نفرت داشت.
مودی یکی از عنکبوت‌ها را در آورد و کف دستش گرفت تا همه آن را ببینند. بعد چوبدستی اش را به طرف آن گرفت و زیر لب گفت:
- تکبر!
عنکبوت از دستش به یک نخ باریک ابریشمی پرید و شروع کرد به تاب خوردن به جلو وعقب. پاهایش را صاف دراز کرد، معلقی زد، نخ را ول کرد و روی میز پایین آمد و شروع کرد به چرخ و فلک زدن. مودی چوبدستی‌اش را تکانی داد: عنکبوت روی دو پای عقبش بلند شد و شروع کرد به رقصیدن.
همه خندیدند ـ همه بجز مودی ـ که گفت :
- به نظرتان با مزه است ، نه؟ نمیدانم اگر این کار را با شما کرده بودم، بازم هم همین قدر خوشتان می‌آمد یا نه؟
خنده‌ها تقریباً بلافاصله تمام شد.
عنکبوت هنوز داشت می‌رقصید. مودی آهسته گفت:
- کنترل کامل. من می‌توانم مجبورش کنم خودش را از پنچره بیندازد بیرون، خودش را غرق کند یا خودش را توی گلوی یکی از شما بیندازد...
رون بی اختیار لرزید.
مودی گفت:
- سال ها قبل جادوگران و ساحره‌های زیادی با طلسمِ تکبر کنترل می شدند ـ هری میدانست که او درباره‌ی زمانی صحبت می کرد که ولدمورت می توانسته هر کاری بکند ـ برای وزارت خیلی سخت بود که معلوم کند چه کسی مجبور به انجام یک جنایت شده و چه کسی با ارادۀ خودش آن را مرتکب شده. اما می توان با طلسم تکبر مقابله کرد و من به شما یاد می دهم چطور این کار را انجام دهید. این کاراز عهدۀ هر کسی بر نمی آید . بهتر است. بهتر است تا می توانید مواظب باشید در برابر این طلسم قرار نگیرید، و فریاد زد:
- هشیاری دائم!
همه سریعاً بلند شدند.

مودی عنکبوت را که مشغول معلق زدن بود، برداشت و در تنگ انداخت. پرسید:
- کسی دیگری چیزی بلند نیست؟ یک طلسم غیر مجاز دیگر؟
هرمیون دست شرا بلند کرد، و نویل هم همین طور. باعث تعجب هری شد، چون نویل، بجز سر کلاسِ هربولوژی که از همهً درس ها بهتر بلد بود، هیچ وقت برای جواب دادن داوطلب نمی شد. نویل خودش هم از جرأت خودش متعجب شده بود.



جادوگران


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟ خب من فکر می کنم در اثر سهل انگاری جادوگران قدیم ماگل ها به وجود جادو پی بردن . مثل این که اولین بار ماگل ها یک زوج جادوگر را که مشغول جارو سواری بوده اند دیدن و به وجود جادو پی بردند

یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید( خب می دونین که پدرم قبلا در بخش سو استفاده از محصولات مشنگی کار می کرده البته الان شغلش عوض شده ولی... به هر حال یه روز که من کوچیک بودم با بابا رفتم مغازه ی نمی دونم بابا اسمشو بلده ... پروفسور هم تو درس هاش گفت .. آهان کامپیتر .رفتم مغازه ی کامپیوتر فروشی . بیچاره مشتریه دکمه ی روشن رو زد بعد باه مانیتور خیره موند .بعدش با یه نگاه خماری ( خدا نصیب نکنه !!) بابا رو نگاه کرد و به قصد کشت حمله کرد به بابا.!!! آخر فهمیدیم تحت تاثیر طلسم فرمان بود خلاصه چون من و بابا اون جا بودیم بخیر گذشت وگرنه صاحب مغازه و مشتری های دیگه میمردن!!

و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)
خب باشه الان میگم. یکی بود .یکی نبود . یه دختری بود به اسمه دوروتی. دوروتی خیلی دختر خوبی بود و همراه با سگش توتو زندگی میکرد.
یه روز یه گردباد خیلی قوی ای اومد و خونه ی دوروتی رو همراه با خودش و سگش و وسایلشون بلند کرد و به آسمون برد.
صبح که دوروتی بیدار شد دید توی یه شهر دیگست. و یه خانمی اومده بالای سرش و یه شاخه ی درخت هم دستشه!!!
خانم گفت:من جادوگر خوش جنس هستم. من از شما ممنونم که جادوگر بدجنس شهر رو کشتید. او با شاخه ی درخت یک سبد پر از میوه و قورباغه شکلاتی و دانه های برتی بات با طعم همه چیز و کلوچه های هاگرید و شیرنی خانگی خانم ویزلی ظاهر کرد و به او گفت : راه رسیدن به جادوگر شهر زمرد از این وره . دوروتی در حالی که سبد رو میگرفت گفت: مگه تو دنیا جادوگر وجود داره؟ جادوگر خوش جنس از اون جایی که خیلی ساده بود و هنوز قوانین مراقبت های زد مشنگی وضع نشده بود همه چیز رو در مورد جادوگران و ساحره ها به دوروتی گفت. اما بعد ها به دلیل ضربه مغزی شدن دوروتی بر اثر برخورد با سنگ همه ی این چیز ها فاش نشد.خب قصه ی ما به سر رسید ققنوسه به خونش نرسید!!! پروفسور ببخشید 15 خط نشد



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

بلاتریکس  لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 195
آفلاین
به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟(توجه داشته باشید نظر شما برای من خیلی مهمه)

پاسخ:
از زمانهای گذشته جادوگران و ماگلا مجبور به زندگی در کنار هم بوده اند. و وظیفه مخفی شدن به دلیل استعدادهای خارق العاده ای که داشتندهمیشه به عهده جادوگران بوده.در قوانین جادوگران هم بر این وظیفه تاکید شده است.بطوریکه جادوگران اگر اشتباها و یا از روی اجبار در مقابل یک ماگل یا بر روی او جادویی انجام میدادند بلافاصله ماموران وزارت جادو با اصلاح کردن حافظه ماگل باعث میشدند که آن واقعه به کلی فراموش شود.با اینحال ممکن است در مواقعی در اثر کوتاهی ماموران یا فراموشی این اصلاح حافظه انجام نشودیا ناقص انجام شودکه احتمالا در مورد اولین ماگل چنین اتفاقی رخ داده و او تصادفا شاهر جادو کردن جادوگری شده است.. در این حالت ماگلی که از وجود جادو مطلع شده سعی میکند وجود آنرا برای بقیه ماگلها هم اثبات کند که در بیشتر مواقع کسی حرفش را باور نمیکند.با اینحال ماگلها با دیدن حوادثی ک گاهگاهی در اطرافشان اتفاق می افتاد و هیچ گونه توجیه منطقی یا علمی نداشت به وجود عوامل غیر طبیعی مشکوک شدند و با اینکه بیشتر ماگلها جرات اعتراف بهاینکه وجود جادو را باور میکنند ندارند در دل از وجود جادو کاملا مطمئن هستند.

یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید)

پاسخ:
یک مورد از فعالیتهای این اداره سالها پیش در روزنامه ولدی تایمز چاپ شده بود.ظاهرا در دنیای مشنگی وسیله ای به نام قیچی وجود داردکه برای دوختن لباسهای ماگلها به کار میرود.چند سال پیش لرد سیاه یکی از این وسیله ها را بدست میآورد.و سه سال تمام سیاهترین جادو ها را روی این وسیله اجرا میکند.بعد از سه سال از این وسیله ماگلی برای تکه تکه کردن روحش و درست کردن هورکراکس استفاده میکند که کاملا غیر قانونی است.از همه بدتر لرد سیاه بعد از استفاده از این وسیله آن را به حال خودش رها میکند و قیچی جادویی به تکه تکه کردن ادامه میدهد ولی چون قدرت جادویی خود را از دست داده به جای روح به تکه تکه کردن جسم ماگلها میپردازد.عکسهایی از این حادثه فجیع وجود دارد که متاسفانه قابل دیدن نیست.. اداره مبارزه با سو ءاستفاده از اشیای مشنگی پس از سعی و تلاش فراوان موفق به دستگیری و انهدام این قیچی شد.


و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)"


ماگلها داستانهای زیادی درباره جادوگران ساخته اند که اکثر این داستانها با واقعیت فاصله زیادی دارد. علت این است که ماگلها اطلاعات چندانی از جادوگران و نحوه زندگی آنها ندارند.
یکی از داستانهایی که ماگلها در باره جادوگران ساخته اند در باره دختری است که بطور کاملا اتفاقی از خانه و محل زندگیش دور میشود و برای بازگشت به دنبال جادوگری قدرتمندمیگردد.
به او گفته شده که این جادوگر که در شهر زمرد زندگی میکند قادر است او را به خانه اش برگرداند..این دختر در راه رسیدن به جادوگر از دوستان زیادی پیدا میکند و با مشکلاتی مواجه میشود ولی درآخر متوجه میشود جادوگری که این همه سختی را برای پیدا کردنش تحمل کرده است در واقع یک ماگل است.درست مثل خودش.و با استفاه از هوش و ذکاوت ماگلی خودش موفق شده همه را فریب بدهد.
نگاه کلی به این داستان نشان میدهد که ماگلی که این داستان رانوشته قصد انکار وجود جادو و جادوگران را دارد ولی موضوع اصلی اینجاست که دراوایل داستان دختر بطور اتفاقی باعث مرگ یک جادوگر شرور میشود و کفشهای او را به عنوان هدیه از مردم آن سرزمین میگیرد و در اواخر داستان توسط یک جادوگر دیگر اسیر میشود و این دو واقعا جادوگر هستند. متاسفانه در این داستان هر دو جادوگری که وجود دارند بدجنس و بد ذاتند.این نشان دهنده ترس و وحشتی است که ماگلها از جادوگران دارند چون مطمئن نیستند در بین جادوگران هم کسانی پیدا بشوند که از نیروهای خود استفاده خوب و مثبت بکنند.
از روند این داستان میتوان متوجه شد که ماگلها هر چند شجاعت اعتراف به وجود جادو را ندارند ولی از ته قلب به وجود جادو و جادوگران ایمان دارند.



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
-به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟(توجه داشته باشید نظر شما برای من خیلی مهمه)

جادوگران همگام با ماگلها بوجود اومدن و نمیدونستن غیر از خودشون نوع دیگه ای هم وجود داره...پس بدون اینکه ترسی از فاش شدن رازشون توسط ماگلها داشته باشن جادو کردن و چون طلسم فراموشی هنوز اختراع نشده بود نتیجتا این وردها و جادوها تو ذهن ماگلها باقی موند و با وجود اینکه خودشون تکذیب میکنن ولی بعضیها اعتقاد دارن که جادو وجود داره.

-یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید)


برای مثال افرادی برای خنده به آزار و اذیت ماگل ها میپردازن و وسایلشونو جادو میکنن مثلا یه قالیچه رو جادو میکنن که ببردشون هوا! یا کلیدهارو جادو میکنن که غیب بشن ولی ماگلها اصرار میکنن که کلیدشون گم شده! یا یکی از فجیع ترین اونها جادو کردن یک قوری عتیقه بود بطوریکه در میهمانی به سر و پای ماگلها جایی داغ پاشید.
اداره مبارزه با سوء استفاده از وسایل ماگلی این افراد رو دستگیر میکنه و روی ماگلهای آسیب دیده طلسم فراموشیس اجرا میکنه و وسایل رو هم به وضع اولیه شون برمیگردونه. اگه آسیب ماگلها جدی باشه در سنت مانگو بستری میشن.

و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)"

داستانهای مختلفی وجود داره که اکثرا ماگلهایی که جادو و جادوگرا رو دیدن اونارو ساختن و بعضی هم ساخته تفکر و خیالپردازی ماگلها بوده.
مثلا ماگلها پرواز جادوگر با جادو رو دیدن و به همین علت در اکثر داستانها جادوگرها به همراه جادو حضور دارن هرچند که توصیفات ماگلها از جادوگرا اصلا به واقعیت نزدیک نیست
داستانهای زاده خیال ماگلها:
در این داستانها جادوگران بد هستند و بینی دراز و جوش و اینجور چیزای زیادی دارن و در کل بدقیافه هستن! در حالی که جادوگر خوش قیافه زیاد هست. در این داستانها جادوگران میتونند با پرندگان و حیوانات حرف بزنند و اونارو تحت خدمت خودشون دربیارن.
در بعضی داستانها که اصطلاحا داستانهای پریان گفته میشن یک ماگل برای یافتن آب حیات یعنی آبی که به انسان عمر جاودان میده و یا برای پیداکردن سیب زندگانی که همون نقش رو داره به سفرهای خطرناک میرن...امکان داره با جدوگران خطرناک روبرو بشن که اونارو تبدیل به سنگ میکنه ویا جادوگران خوبی که هفت خواهر هستن و به ماگلها هدیه میدن و اونارو به خواهر دیگشون راهنمایی میکنن..و معمولا بزرگترین یا پیرترین خواهر بیشترین اطلاعات رو داره.
در داستانهای ماگلا جادوگر مرد وجود نداره و جادوگر همیشه زن یا به عبارتی ساحره هست(witch)

در داستانی به نام ماه پیشانی دخترکی به پیش جادوگری میره و خونشو تمیز میکنه و بهش مهر و محبت میکنه و جادوگر برای جبران محبت دختر اونو به سه چشمه با آب جادویی راهنمایی میکنه که شستشوی دختر در این آبها باعث زیبا شدن اون میشه و در عوض خواهر ناتنیشو که آدم بدی بوده زشت میکنه.
در داستانی به نام سیندرلا فرشته ای جادویی به دخترک یتیمی کمک میکنه تا لباسهای زیبا داشته باشه و به جشن شاهزاده بره و باهاش ازدواج کنه
برخی جادوگرا قادر به زنده کردن مردگان هستند در حالی که در دنیای واقعایات جادوگر نمیتونه همچین کاری انجام بده.
در داستانهای ماگلها، درویش ها اشخاصی جادویی هستن که سحر و جادو بلدند و معمولا درویشهای جادوگر افراد بدی هستند.
داستانهای جدید هم هنوز جادو دارن مثلا داستان ارباب حلقه ها، دارن شان، در جستجوی دلتورا یا هری پاتر


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱ ۱۵:۵۵:۳۲

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۵ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

دزيره


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از ماه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 201
آفلاین
قبل از اینکه اتفاقی بیفته: ببخشید من نمیدونم الان جلسه ی بعدیم...یا همون جلسه ایم....
--------------------------------------------
فورا دست دزیره میره بالا....
پرفسور اندرومیدا بلک : بعله...بگو دزیره...
دزیره:پرفسور من جوابه سوال اول رو اماده کردم.. .
پرفسور بلک: حوبه...بگو ببینم..اولین ماگل چه جوری به وجود جادو پی برد...

دزیره: به نظر من قبلا چنین فکری به ذهن اون ماگل خطور نکرده بود....شاید در اون زمان جادوگرانی وجود داشتند که ....
در اعمال مخفی کاری زیاد مهارت نداشتند...و یا سهل انگاری میکردند...مطمـۀن ام که اون ماگل نشونه ای از جادو رو به چشم دیده بوده...و یا جادو کردنه جادوگری رو...
و حتی ممکنه که جادوگری عاشق یک ماگل شده باشه...و بعد از اینکه او مرد...همسرش راز اونو فاش کرده باشه...و اینجوری مردم به شک و تردید افتاده باشند...و کم کم به فکر وجود جادوگران نیز بیفتند...

.....
...
__________________________
به بقیه وقت نداشتم جواب بدم... فقط خواستم امتیازه سوال اولی رو بگیرم...ممنون....



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
هدویگ هستم!هستم!
-------------------------------------------------------
-به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟(توجه داشته باشید نظر شما برای من خیلی مهمه)

اونطور که من خبر دارم اولین بار یه ماگل که مال عصر هجر بود متوجه وجود جادو شد.
اونموقع مرلین جوون بود.تازه آفتابه مد شده بود و مرلین هم یه دونه از اون خوشگلاشو خریده بود تا استفاده کنه.یه روز که مرلین داشت قدم می زد و واسه خودش شجریان(!) می خوند دید یه سری آدم بیشعور یه گوشه نشستن.لباساشون از دم بی ناموسی بود.همه یا بیست سی تا برگ خودشونو پوشونده بودن.مرلین از دیدن اونا حالش بد شد و دور از جون شما با سرفه و کلی سر و صدا رفت پشت یه درخت تا احساساتشو نخلیه کنه!
یکی از اون آدما که از قضا خیلی هم فضول بود با شنیدن صدای سرفه های مرلین به سمت اون درخت رفت تا ببینه چه خبره.
مرلین چوب دستیشو در آورد و آفتابه رو ظاهر کرد.ولی وقتی می خواست با جادو آفتابه رو پر آب کنه اون آدمه اونو دید و از ترس فریاد زد!چون مرلین با جادو آفتابه رو پر کرده بود.
مرلین هم که دید دیگه ضایع شده یه طلسم نثار این آدم بدبخت کرد و کارشو ساخت!
نام این مشنگ "مانی گلابی" بود!!!این اولین موجود غیر جادوگری بود که جادو رو می دید به همین دلیل اسم غیر جادوگرا رو به افتخار این آدم ما+گل یعنی ماگل گذاشتن!

-یک مورد از فعالیت های اداره ی سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید)

نمونه....نمونه....نمونه...آهان یادم اومد!
یادمه یه روز که داشتم تو خیابونای مشنگا دنبال یه زوج خوب می گشتم یه مردی رو دیدم که خیلی مشکوک بود.هی دست تو جیبش می کرد یه سری قرص رو در می آورد بعد یه معجون از جیبش در می آورد رو اونا می ریخت.بعد قرصا رو می ذاشت تو یه جیبه دیگش.
یهو یه پسره که کلاه سرش بود و خیلی هم خفن به نظر می رسید به سمت مرد اومد.به مرد گفت:
_اکس داری؟
مرده گفت:
_چند تا؟چه نوعی؟
پسره:صلیبی بده.یه ده تایی می خوام.اکس پارتی دارم.
مرده دست تو یکی از جیباش کرد و چند تا قرص در آورد.اونا رو شمرد و به پسره داد.پسر هم یه مقدار از اون کاغدایی که مشنگا بهش می گن پول رو در آورد و به مرده داد و دوید و رفت.
یهو دیدم که از دو طرف کوچه سه نفر با لباسای فرم ظاهر شدن.
مرده تا اونا رو دید همه چیزی رو که دستش بود تو جیبش گذاشت و خواست فرار کنه.ولی مامورا یه طلسم طرفش فرستادن و اون بیهوش شد و به زمین افتاد.
اون افراد نزدیکتر که اومدن تونستم عبارت"مبارزه با سوء استفاده از محصولات مشنگی" رو رو لباسشون بخونم.
مامورا جیباشو گشتن.یکشون گفت:
_معجون توهم.قرص بی مصرف.اینا تو این جیبش بودن.
یکی دیگه اونیکی جیبشو گشت و گفت:
_تو این جیبش قرص اکسه.مثل اینکه با اینا قرص اکس درست می کرده!
نفر سوم گفت:
_بهتره بریم تحویلش بدیم!
و همه با هم پا شدن و اون فرد رو هم با خودشون بردن.
این بود داستانی که من با چشم خودم دیدم!

و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)"

یکی از داستانهایی که مشنگا راجع به جادوگرا ساختن مال همین اواخره.داستان خیلی جالبیه:
یکی بود...دو تا بود...سه تا بود...چهار تا بود...
یه ساعت بعد
123434 تا بود...
ملت:اه بس کن دیگه!داستانتو بگو!
راوی:ها چشم!توی یه شهر شلوغ یه پیرمرد زندگی می کرد که خیلی مرموز بود.پیرمرد ریش خیلی بلندی داشت و خیلی هم فرتوت و پیر به نظر می رسید.سالها بود که اونجا زندگی می کرد ولی تا حالا نمرده بود.هیچ کس اونو در حال رفت و آدم تو اون محله نمی دید.تنها دختران و زنان محله گاهی وقتا اجازه داشتن به ملاقاتش برن!
اونایی که تا حالا به ملاقات مرد رفته بودن هیچ چیزی راجع به اون ملاقات نمی گفتن.می گفتن که اون از ما خواسته به کسی راجع به نحوه زندگیش چیزی نگیم.تنها چیزی که می گفتن این بود که اون پیرمرد با وجود سن زیادش هنوز خاله بازی می کنه!و این خیلی عجیب بود.
طبق گفته های اهل محل توی خونه پیرمرد قبلا پسر جوونی زندگی می کرد که اسمش زاخاریاس بود.زاخی فردی سرزنده و شاداب بود که همه رو دوست داشت و همه اونو دوست داشتن!
ولی هیچکس مطمئن نیست که زاخی پسر بود یا دختر!یه روز پیرمرد وارد محل شد و به سمت خونه زاخی رفت.زنگو زد و زاخی از اون استقبال گرمی کرد و پیرمرد وارد خونه شد.از اونموقع دیگه هیچکس هیچ وقت زاخی رو ندید.مردم می گن که پیرمرد یه جادوگره و با کشتن زاخی و خوردن خونش تونسته به خودش عمر جاویدان بده و با این که خیلی پیره مرگ رو تجربه نکنه!
همون طور که گفتم هر ساحره ای که پیش پیرمرد رفته بود نتونسته بود هیچ حرفی راجع به اون بزنه.مثل اینکه طلسم شده باشه و هیچی به خاطر نداشته باشه.مردم بر این باورن که هر کی اونجا می ره جسد تکه تکه شده زاخی رو می بینه و به همین دلیل وحشت می کنه و نمی تونه چیزی رو از اونجا به زبون بیاره.هیچ مردی هم هیچ وقت نتونست بوده وارد خونه پیرمرد بشه!و این خودش مزید بر علته که زاخی دختر بوده نه پسر!
ولی یه روز مردای محل دور هم جمع شدن و در خونه پیرمردو شکوندن و وارد خونش شدن.خونه پیرمرد کاملا خالی بود و فقط در جاهایی از اون تار موهای بند و سفیدی ریخته بود!پیرمرد به طور مرموزی از اونجا رفته بود!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱ ۱۵:۳۸:۳۹
ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱ ۱۶:۱۹:۳۵



Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 660
آفلاین
& جلسه ی اول ماگل شناسی &

پروفسور بلک در حالی که داره نفس نفس می زنه وارد کلاس می شه .
"خب...مطمئنن همگی با قوانین هاگوارتز آشنایی دارید و لازم نیست دیگه من چیزی بگم پس از همین اول می ریم سراغ درسمون!..من یه کم دیر کردم پس وقت رو تلف نمی کنیم..."
"ماگل ها یا همون مشنگ ها به کسایی گفته می شه که قدرت های جادویی حتی در حد خیلی کم هم ندارند. در واقع فاقد از هر گونه قدرتی هستند. ماگل ها در اطراف ما زندگی می کنند و کم تر کسی از اون ها به وجود جادو اعتقاد داره البته داستان های زیادی درباره ما ساخته شده که بعضی از اون ها واقعی و برخی هم برگرفته از ذهن و تخیل خودشونه. اغلب باید از ساخته شدن این داستان ها جلوگیری کرد چون مسلما اگر ماگل ها به وجود قطعی ما پی ببرند اتفاقات ناگواری میفته که به نفع جامعه ی جادو نیست... وتقریبا می شه گفت این یکی از وظایف اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی هستش"
"مشنگ ها برای جبران نقص خودشون - منظورم همون نداشتن هر گونه نیرویه فرا ماده ایه - به ذهن و مغز و استعداد خودشون روی اوردند و نسبتا هم موفق بودند البته کاملا مشخصه که اون ها قادر به انجام کارها به سرعت ما نیستند.ماگل ها با استفاده از خلاقیت و استعدادشون وسایلی ساخته اند که بعدا در موردشون بحث مفصلی خواهیم داشت اما برای راحتی کار مختصری در مورد اون ها توضیح می دم درواقع در باره ی چگونگی پیدایش اون ها"
"ماگل ها در ابتدا فقط به نیروی دست اتکا داشتند اما بعد ها به دلیل یک سری مسایل و ارتقای سطح فرهنگی و فکری تصمیم به ایجاد تحولی گرفتند که انقلاب صنعتی رو ایجاد کرد.این باعث شد تا هر کس برای راحتی بیش تر کوشش کند و رقابت در گرفت و وسایلی مثل کامیپوتر و غیره اختراع شد.کامپیوتر ها در ابتدا بسیار ساده و رفته رفته پیش رفت کردند به گونه ای که قابل مقایسه با قبل نیستند "
"با توجه به چیزهایی که گفته شد حتما متوجه شدید که مشنگ ها به دنبال هر گونه نیرویی هستند که بتواند به ان ها در انجام کارها کمک کند و راحت تر باشند."
"ماگل ها در دین واعتقادات خیلی با هم تفاوت دارند.خیلی ها پیرو یک مذهب اند و برخی دیگر نه.که البته باز هم در جلسات بعدی در مورد دین و فرهنگ اون ها صحبت خواهیم کرد"

"خب برای تکلیف به سوال زیر جواب بدید.
-به نظر شما اولین ماگل چگونه به وجود جادو پی برد؟(توجه داشته باشید نظر شما برای من خیلی مهمه)

-یک مورد از فعالیت های اداره ی مبارزه با سو استفاده از محصولات مشنگی رو بنویسید.(کامل توضیح دهید)

و در ضمن مقاله ای هم در مورد یکی از داستان هایی که مشنگ ها در مورد جادوگرها ساخته اند بنویسد.(حداقل 15 سطر)"

"اینم از برنامه ی مبحث های درسی در این ترم :
جلسه ی اول : ماگل ها و مقدمه
جلسه ی دوم : چگونه با ماگل ها ارتباط داشته باشیم؟ و یا ساختار رفتار ماگل ها در برابر عوامل گوناگون
جلسه ی سوم : نیازهای ماگل ها
جلسه ی چهارم : تکنولوژی به جای جادو(1)
جلسه ی پنجم : تکنولوژی به جای جادو (2)
جلسه ی ششم : دین و اعتقادات
جلسه ی هفتم : سیاست
جلسه ی هشتم : عوامل آشوب
جلسه ی نهم : فرهنگ و زبان
جلسه ی دهم : مروری بر درس های گذشته و ارائه ی خلاصه ای از کل مطالب یاد شده
می تونید برید! "


ویرایش شده توسط اندرومیدا در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱ ۱۴:۳۷:۳۷

" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: كلاس ماگل شناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
این کلاس از اول تیر با تدریس پروفسور اندرومیدا بلک در روزهای پنجشنبه آغاز خواهد شد


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۱ ۱۲:۳۰:۱۰









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.