هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

شصت و نهمین دوره‌ی ترین‌های سایت جادوگران برای انتخاب بهترین‌های فصل بهار 1403، از 20 خرداد آغاز شده است و تا 24 خرداد ادامه خواهد داشت. از اعضای محترم سایت جادوگران تقاضا می‌شود تا با شرکت در عناوین زیر ما را در انتخاب هرچه بهتر اعضای شایسته‌ی این فصل یاری کنند.

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: صد و يك راه براي ذله كردنه کریچر!
پیام زده شده در: ۱۶:۳۸ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۵
#38

مادام رزمرتا old32


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۴۳ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از سه دسته جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
کریچر کولی هم در حالی که داشته ریش سرژو میکشیده میگه: "سرژِی خان به سلامت باد! غلط کردم خان والا!دیگه با وینکی تنهایی نمیرم بیرون! دیگه خوابای بد بد نمیبینم!عفو کنین"
همه یه نگاه مشکوکیوس به کریچر میندازن و در همین احوالات این سر و صداها به خوابگاه ناظران حاضر در تالار ریون (!) میرسه و باعث میشه تا پنی از خواب بپره! بلند میشه زنگ میزنه به یکی
و باعث میشه که گوشی یکی از ملت اونور زنگ بخوره!!!
_الو سلام! ببین من خواب دیدم بوق بوق بوق...
_آخ آخ بابام اومد!
_نه خداییش اینجا وسط تالار بابای تو چی کار میکنه؟
_ خب ببین این مال کارگردانی ضعیف این پسته! بیخیال!بای!
پنی تا گوشی رو قطع میکنه با نگاه خشمگین رزی مواجه میشه که داره میگه: من رو تو غیرت دارم بوقی!واسه چی زنگ میزنی به بچه ی مردم!
با یک صدای جیغ که بیانگر جریوس مینیمم بود رزی میره تا کار به جاهای ماکزیمم نکشه!
=================================
سیاهی مطلق بر دوربین حکم فرماست که ناگهان نور یک چراغ قوه همچون خورشیدی در میان آسمان دلِ ابری و گرفته اش شروع به درخشش میکنه!
اسکی که یه ذره گیج میزنه میگه:
رزی خانم اجازه؟ توی فیلما من همیشه دیدم لامپ میذارن! چراغ قوه دمده شده!
رزی یه نگاه ابرو بالا بنداز میکنه و میگه:
تو متوجه نیستی که الان زمستونه و ما باید صرفه جویی کنیم و به جای لامپ از چراغ قوه استفاده کنیم تا همه ی خونه ها بتونن گاز داشته باشن!(چه ربطی داشت؟ )
خلاصه که بیخیال این بحثا شو!
در این لحظه کاچی که کفش پاش نیست و به دلایلی باید براش بخریم ، همون طوری پابرهنه میپره وسط حرف رزی و میگه:
رزی خانم اجازه؟ ولی الان همه ی تماشاگر نماها منتظرن تا بدونن آخر تیکه ی قبلی چی شد....
ییهو (!) فینی* میاد جلوی دوربین و میگه:
ما نیاز به یه فلاش بک داریم ، سو وی موو تو دت تایم!**
همه همچنان با همدیگه درگیرن که رزی و پنی سر میرسن!
همه به صورت سوت بلبلی در میان و دوباره صحنه برمیگرده به اتاق!!!
فینی که میبینه این صحنه نیاز به توضیح داره میگه:
و از اونجایی که حذبیا پارتیشون کلفت بود همشون به ژرفای رختخوابهاشون برگشتن!
نور چراغ قوه که برای صرفه جویی بیشتر در این مدت خاموش بود دوباره روشن میشه....
_چرا اومدی تالار ما؟؟
_خب ریون خوبه! من دوسش دارم !خوبه!من دوسش دارم!خوبه! من دوسش دارم!
دستی سر اسکی را نوازش میکند و خش مخ اسکی برطرف میشود!
بعد دیگه قهرمان مدرسه هم که شد!تازه من تو همه ی گروها بودم قبلا فقط ریون نبودم!
کاچی ،پنی و رزی هم پچ پچ کنان و پچ پچ خوران اظهار نظر میکردند!!در آخر هر سه به این حالت به اسکی نگاه میکنند... بعد هر سه با هم میگن :
"کریچ تو کمد"
نور اتاق حرکت میکنه اندکی چپ و راست نموده ؛ دری رو باز میکنه و کریچ و اسکی به تاریکی اون تو ملحق میشن!
ملتی که توی پست های قبل و توی این پست بودن همچنین عوامل پشت صحنه و دست اندر کاران فریادی از شادی میکشن و کاچی هنوز متوجه نشده بچه ها علاوه بر آزار اسکی میخوان اونم آزار بدن!
====================================
*فینی جون چند وقت بود تو پستا نبود دلم براش تنگید خواستم توی پستم باشه!
**so we move to that time!!!

خودتون میدونین چند قرن بود پست رول نزده بودم!ببخشید خواهشا!


ویرایش شده توسط مادام رزمرتا در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۲۱ ۲۱:۵۱:۱۶

Only Raven


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه کریچر!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۰ پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۵
#37

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
کله ی اسکی میخوره به لبه تخت و به صورت کاملا آنتحاری شپلخ میشه!
اهالی حذب که ابروهاشون رو بالا انداخته بودند و داشتند به شدت از خودش افتخار در میکردند، یک نگاه " تازه به دران رسیده!" به اسکی میندازن.
سرژ یه تار ریش برمیداره و سریعا دست و پای اسکی رو میبنده!
بعد اسکی رو ندازن روی فنگ، فنگ هم سوار ققی میشه و در حالی که بری ققی رو تریپ جاسم، داره حمل میکنه، سعی میکنه از در خارج بشه!

_ بیا بیا بیا... نه ! راست راست... حالا چپ!
بری داد میزنه:
_ سرژ درست آدرس بده! نفهمیدم، از کودوم ور گفتی؟؟... الان برم عقب؟
سرژ اروم میگه:
_ سسسسس!... آروم! الان برو چپ!
بری که نمیفهمه سرژ داره چی میگه، داد میزنه:
_ خب از اول بگو! الان میرم راست!

و بدون توجه که سرژ که داره مکررا روی خودش طلسم جریوس رو اجرا میکنه، میره سمت راست و برخورد فیزیکی شدید با شتاب 52.67 متر بر ثانیه، با کریچر میکنه و همه میریزن روی کریچر!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


صد و يك راه براي ذله كردنه کریچر!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۵
#36

اسکاور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
از کارخانه ی دستمال سازی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 387
آفلاین
پشت در خوابگاه مخصوص مدیران حاضر در تالار ریون(!) چهار عضو اصلی حذب در حال تصمیم گیری هستن که اسکاور رو چه شکلی به حرف بیارن!


ققی: بهتره از راه تهدید های حذبی وارد عمل بشیم
بری: انقدر بزنیمش خون بالا بیاره!
سرژ: بکشیمش!!
قنگ: غررررررر واق واق عووووو!(ترجمه!: بوهای بدی رو استشمام میکنم!)


چهار نفر با همدیگه تصمیم میگیرن که یِیهو(!!) داخل خوابگاه بشن تا اسکاور بدبخت زهرترک بشه و هر چی میدونه بگه!


-اون طرف در!-

داخل خوابگاه یکی از دستمال های اسکاور بهش اخطار میده!

دستمال: بووووووق!...بووووووووق!...بوووووق!

اسکی از خواب بلند میشه و دستمال رو نوازشی میکنه...دستمال از بوق زدن دست میکشه!
اسکی سریعا به سمت چمدون مخصوص دستمال هاش میره و چندتا دستمال برمیداره و زیر تختش قایم میشه!!



در همین لحظه چهار نفرِ فوق به صورت انتحاری وارد خوابگاه میشن و با همدیگه میپرن رویه تخت اسکاور!

ققی: ای خائن مدیرپرست!!
سرژ:...خفش کنین!!
بری: بالشتو بوکون تو دهنش!
فنگ: خرخرخرخرررررررر!(ترجمه: الان خرخرتو میجوئم! )

بعد از چندین دقیقه خوددرگیری تازه متوجه میشن که کسی رویه تخت نیست...هر چهار نفر تو هم گیر کردن!!

بری: سرژ ریشتو از جورابم دربیار!
سرژ:
بری: سرژ ریشتو در بیار جورابم کثیف شد!!!
سرژ:
ققی: این چرا همچین میکنه؟!

سرژ دستشو میکنه تو گوشش و یه چیزی در تو گوشش در میاره!
سرژ: ققی...پرت رفته بود تو گوشم قلقلک میداد!




بعد از یکی دو دقیقه علافی و گفتن دیالوگ های مسخره هر چهار نفر یاد اسکی میفتن...


ققی: هرجا هستی خودتو نشون بده!
سرژ: بوشو حس میکنم!
فنگ: واق واق عووووو!(ترجمه: این دیالوگ من بود مسخره!)
سرژ: اوه راست میگی!...باید همین نزدیکیا باشه!


در همین لحظه فنگ مثل سگ! همه جارو بو میکشه!

فنگ: عوووووو عووووو!(ترجمه: معلوم نیست کجاست! )
بری: چه سگ خری!
سرژ: من فهمیدم کجاست!
همگی: کجاست؟!
سرژ: زیر تخته!
ققی: از کجا میدونی؟!
سرژ: بوشو حس میکنم!!
فنگ: عوووووووو!


در این لحظه اسکی خودشو از زیر تخت میکشه بیرون ولی کلش میخوره لبه ی تخت!


[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه کریچر!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ چهارشنبه ۲۰ دی ۱۳۸۵
#35

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
صد و یک راه برای ذله کردن کریچ و اسکی!!!

---

_ نه خواهش میکنم... نه!
اما فرد مجهول الهویه، زبون ققی رو میذاره لای نوکش و کله ی ققی رو پخ پخ میکنه! ققی بدون سر پرواز میکنه و صحنه خیلی وحشتناکه، یه چیزی تو مایه های مقصد نهایی! برای همین سانسور خشانت میشه!

ققی یهو از خواب میپره و دستش رو روی گردنش می ماله و بدو بدو میره به سمت قرارگاه حذب در تالار ریون!

---

_ هر چی بخوای بهت میدم، پول، ماشین... فقط دست به ریشم نزن... تمنا میکنم...!
تیغ ژیلت به سمت ریشوان سرژ می یاد و در یک حرکت کاملا آنتحاری- برقی اونا رو چپه تراش(!) میکنه! بعد فرد مجهول الحال یک آینه میده دست سرژ ، سرژ خودشو که میبینه، فریادی به بلندای فریاد خودش میکشه و پخ پخ!

سرژ در حالی که عرق کرده از خواب میپره! و زمزمه میکنه:
_ این هشدار اهورا حذباست!
و بدو بدو میره سمت مقر حذب در تالار ریون!

---

_ بیناموس! ... من سوپر سگم نه ...!... باشه باشه، من ... سگم! خواهش میکنم این توپ پشمالوم رو ننداز توی آب...نه... نـــــــــــه!
و فنگولی بدو بدو میپره توی آب تا توپش رو نجات بده، اما خودش پخ پخ! فرد مجهول النام، قهقه ای رو سر میده و فنگ از خواب میپره!
هنوز صدای خنده های مستانه(!) اون توی گوشش زنگ میزد! باید تلفن رو... نه! باید میرفت مقر حذب در تالار ریون!

---
_ نیستی!
_ هستم!
_ بیخود کردی! تو بیناموس نیستی!
_ چرا چرا! هستم هستم هستم!
_ ما هر گونه بیناموسی رو از تو دور میکنیم تا پاک بشی!
_ این کارو با من نکنید... نه... خواهش میکنم...!
فرد مجهول البیانی برودریک رو به دستور یکی دیگه، در اتاقی سفید زندانی میکنه تا اون دست از بیناموسی برداره! بری هم در غم بیناموسی، با دندوناش، رگ دستشو قطع میکنه و پخ پخ!

_ هیییی! نمردم هنوز؟... آخیش! اینجا تالار ریونه!
بری نفسی از روی آسودگی خیال میکشه و بدو بدو میره سمت مقر حذب در ریون تا بقیه رو آگاه کنه!

---

مقر حذب در تالار یون، ساعت 1:45 نیمه شب!

گوپس!
دو تا آدم و دو تا جونور، یهو به حالت گوپسی به هم برخورد شدیدی میکنن که تا آمدن افسر برای کشیدن کروکی همونجوری میمونن! بعد از اومدن افسر معلوم میشه تقصیر ققی بوده که توی هوا ویراژ میداده و فنگ که چراغ قرمز خوابگاه دختران رو رد کرده و از وسط اونجا رد شده! و سرژ که کمربند ایمنی ریشهاش رو نبسته بوده و ریشوان اون میرن توی بینی بری و باعث میشن که عطسه بزنه، فوقع ما وقع!

بعد از جا به جا شدن و تعریف کردن قضایا و تعجب بابت اینکه:
_ اوا؟! تو هم خواب بد دیدی ؟!!
همه به این فکر فرو میرن که این یک زنگ خطر بوده و هر چی هست زیر سر کریچه! اما وقتی میبینن کریچ داره زمین رو با روقوریش، تمیز میکنه و در عین حال داره برای امتحاناش کمی تا قسمتی درس میخونه و از غم دوری وینکی اشک توی چشماشه! بیخیال اون میشن و فکرشون روی یه نفر دیگه متمرکز میشه!
و بلاخره در یک تفکر کاملا آنتحاری، ققی خودش تهنایی(!) به این نتیجه میرسه که:
_ هووومکیوس! هر چی هست، زیر سر این اسکاوره!! من میدونم، این اومده اینجا تا ما رو بدبخت کنه! نظر شماها چیه؟!
همه کله هاشون رو مثل بلانسبت، بلانسب، روم به دیوار، گلاب به روتان(!) مثل پنی() به نشانه ی موافقت تکون میدن. و بعد از مدتی سرژ میگه:
_ هووومک! من فکر میکنم بهتره یه زهر چشم ازش بگیریم، تا حساب کار دستش بیاد!

اهالی حذب و بقیه ی بچه هایی که پشت در با گوشهای گسترش شونده ی فرد و جوج، استراق سمع میکردن، حالت خبیثانه ای به این گونه: بهشون دست میده و به سمت خوابگاه اسکی به راه می یفتن!
لازم به ذکره که حذبیا نمیدونستن یه مشت بچه مچه دارن حرفای بزرگانه ی اونها رو گوش میدن!

---

پروانه، گل، سنبل! عشق، لطافت، زز بودن، اشعار لطیف عشقولانه و قلبی آکنده از اندوه!
اینا خوابایی بودن که اسکاور داشت میدید! غافل از اینکه پشت در، خبرایی هست!

==========

شرمنده از اینکه بد نوشته شد یا حالا هر چی! ببخشید دیگه! میترسیدم مامانم سر برسن!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه کریچر!
پیام زده شده در: ۱۹:۲۱ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۸۵
#34

مادام رزمرتا old32


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۷ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۴۳ چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۰
از سه دسته جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
این تاپیک دوباره باز میشه ولی این دفعه شیوه اش عوض میشه!
دیگه توی این تاپیک پستی درباره ی مدیران خورده نمیشه همون طور که میدونین هر پستی در این باره خورده بشه پاک میشه.
اسم تاپیک هم به صد و یک راه برای ذله کردن کریچر برگشت ولی این دفعه به جز کریچر برای خود منم میتونین بنویسین
البته من از پنی خبر ندارم برای همین درباره ی اون چیزی نمیگم ولی در کل یه ذره بیاین پشت ما هم بنویسین دیگه!
بازم میگم اسمی از مدیری ببرین خودم میام لهتون میکنم!

با تشکر از همه ،ناظر آستاکبار تالار،رزی!

هوم...دستت درد نکنه رزی جان.خب برای منم میتونین بنویسین!فقط درباره آواتورم چیزی نگین چون این یکی از راههای ذله کردن شماست!باشد که حالت تهوع و دل پیچه بگیرید!


ویرایش شده توسط پنه لوپه کلیر واتر در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۷ ۲۰:۰۲:۳۲

Only Raven


اين تاپيك تعطيله
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۵
#33

بیل ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۳ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵
از The Burrow
گروه:
کاربران عضو
پیام: 597
آفلاین
به ناظر تالار
شناسه پروفسور بينز بدليل توهين به مدت يك هفته بسته مي‌شود. پست وي نيز به خاطر مخالفت با قوانين سايت و نتاقض با تذكرات مدير سايت، لرد ولدمورت پاك و اين تاپيك قفل شد و تا تصميم‌گيري نهايي در مورد اين تاپيك قفل خواهد ماند.


ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۲۴ ۲۱:۳۴:۵۶

Soon we must all face the choice
between what is right and what is easy




تصویر کوچک شده


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه مسئولان!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ سه شنبه ۴ مهر ۱۳۸۵
#32

XXX


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۴ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
از مریخ
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 241
آفلاین
ملت تو کف بودن و داشتن به آزارهای این راجر می اندیشیدن که یهو فلیت آسمانی نازل شد.
اهم اهم. یا الله. ملت ریون کجایین؟؟
فلیت با اون قدش داشت بالا و پایین می پرید که یهو از یه گوشه ای یه بچه کلاس اولی پیدا شد.
قربان سلام.
علیک سلام بچه. ببینم اینا کجا رفتن؟؟
کیا قربان؟؟
اینقد قربون قربون نکن قربون رفته از سر کوچه هاگزمید نون بگیره الان برمیگرده. ملت کجا رفتن؟
والا فلی جون یه کم اون طرف تر راجر همرو بسته داره قلقلکشون میده.
نمنه؟؟
اون پسره کلاس اولی:
مثل اینکه این آدم بشو نیست. این یکیو خودم باید آدمش کنم.
فلیت در حال حرکت به سمتی بود که یهو دید راجر با یه پر وایساده داره به ملت میخنده.
بووووق... بوووق.... برین کنار من اومدم
اول کار یه کمی شوک زدگی.
بعد:: راااااااجججججججججججرررررررررررررر
حالا راجر دیویس است که میلرزد.
دست و پای ملت رو باز کن کارت دارم.
راجر دست و پای ملت رو باز میکنه.
فلیت رو به ملت: دست و پاشو ببندین. ققی اون پرشو بگیر بیار اینجا. چن تا هم از اون پرای خودت بده دست ملت.
ملت همیشه در کف از کف در بیاین و حالشو بگیرین.
ملت در حال حرکت به سمت راجر و گرفتن دید دوربین:
راجر رو به دوربین:
بعد از اون.
نکن جون من نکن.


هوم عزیز یخورده مفهوم بنویس ملت بفهمن چی شد!! من نفهمیدم دیالوگتچی بود کی بود کجا بود!!! باید یجوری بنویسی که اون فردی که میاد ادامه بده بیخیال نشه!! آفرین!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۶ ۱۷:۰۱:۴۲

من به انØ


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه مسئولان!
پیام زده شده در: ۱:۳۶ یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۵
#31

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
راجر وارد تالار شد و يه نگاهي انداخت دور و برش تا تصميم بگيره ايندفعه به كي گير بده . فينياس هم همونطرفا نشسته بود پاي تي وي و داشت برنامه ي مورد علاقش يعني برنامه كودك نگاه مي كرد .
راجر با خودش گفت : پيداش كردم
راجر رفت طرف فينياس و گفت : باز داري چي كار مي كني ؟
فيني : مگه نمي بيني ؟ دارم ريون تي وي رو مي بينم .
راجر كنترل تي وي رو از دست فيني قاپيد و گفت : تا وقتي من ناظرم تي وي و اين حرفا تعطيل . بگرفتي ؟
فيني : زود باش اونو پس بده . فكر نكن من ازت مي ترسم .
راجر : نفهميدم چي شد ؟
بينز: من تا وقتي هستم ريون تي وي هم هست .
فيني :
راجر : اينو. فينياس خيلي به خودت مطمئني .
راجر رو به ملت : بچه ها نمي خوايد بهش نشون بديد با كي طرفه ؟
ملت به راجر :
فلور : چي كارش داري باب . بذار تي ويش رو ببينه .اين فسيناس بد بخت كه كاري با كسي نداره .
فيني : اي باب فلور اسمم رو داغون كردي كه . اسم من فينياسه اگه سخته فيني صدام كن .
فلور :
راجر : مگه نمي گم بريزد خفش كنيد ؟
ملت رو به راجر :
راجر : ها اين يعني چه ؟ اينجاچه خبره ؟
فيني :
راجر : حيف كه الان وقت ندارم و بايد برم و گرنه ...
ملت:
راجر دو تا پا از ققي قرض گرفت و دويد تو خوابگاه .


Only Raven!


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه مسئولان!
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۸۵
#30

اکتاویوس پیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۰ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۴۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
از از یه جهنم دره ای میام دیگه!
گروه:
شناسه‌های بسته شده
پیام: 283
آفلاین
کریچ بوفالو عاشق میشود!

کریچ بوفالو داشت تو کوچه دیاگون قدم میزد. کریچ در حالی که یه کلاه رو سرش گذاشته بود و کتش رو، روی یکی از دستاش اویزون کرده بود و همچین داش مشتی ای داشت قدم میزد، یه دستمال یزدی هم تو دستش گرفته بود.در کنار کریچ بوفالو، دو تا نوچه ش به نام های بینز و اکتا که لباس هایی شبیه به لباس های کریچ پوشیده بودند حرکت می کردند. تمام ملت حاضر تو کوچه دیاگون به کریچ و دو تا نوچه ش احترام می ذاشتند. اونا بدجوری از این 3 نفر و 3 نفر دیگه که الان تو قهوه خونه پاتیل درزدار بودن حساب میبردن. چند سالی بود که اوضاع به این شکل بود. اتفاقا کریچ و دو تا نوچه ش هم داشتند به دیدن اون 3 نفر دیگه تو قهوه خونه میرفتند. اون 3 نفر دیگه ققی و برادر حمید و ادی بودند. تو این محل حرف اول و اخر رو این 6 نفر می زدند. کریچ بالاخره به قهوه خونه رسید و وارد اون شد! صاحب قهوه خونه، تام که تازه کریچ رو دیده بود گفت: سلام به روی ماهت کریچ بوفالو! خوش اومدی!
کریچ بوفالو: سلام بروی زهرمارت تامی عشقی! بتپ اون ور چند تا چایی دیشلمه بردار بیار بینم!
کریچ و دو تا نوچه ش به سمت جایی که 3 نفر هم لباس خودشون روی تختی نشسته بودند رفتند.
ققی وقتی کریچ رو دید گفت: داآش نوکرتیم به مولا!
دو تا نوچه هاش هم احترام خاصی به کریچ گذاشتند!
کریچ و نوچه هاش روی تختی مقابل اونا نشستند.کریچ گفت: جیمی جمالتو عشقه! میگم نفله! چند وقته خبری ازت نیست؟
ققی: اره بوفالو! میخوام وزیر شم!
کریچ: خوبه با مرام!
ققی قلیونی رو که داشت می کشید رو به طرف کریچ گرفت و گفت: بکش رووشن شی! چاقه چاقه جون تو!
کریچ قلیون رو گرفت و چند تا پک زد و بعد گفت: چند وقته بدجوری حالم خرابه ققی کف مرام! واسه این اومدم پیشت تا یه کاری رو بایست واسم انجامش بدی!
ققی کف مرام: بوگو داآش!غمت نباشه!
کریچ: آ قربون داآش! اون مرامتو بخورم! راستش این چیزی که الان می خوام واست بگم خوش ن آ رم کس دیگه ای به غیر خودمون 6 تا بفهمه!
ققی: خیالت راحت مشتی! بیریز بیرون اون حرف دلتو!
کریچ: دست رو دلم نذار که خونه! این دل صاب مرده بدجوری هلاکم کرده!
در همون لحظه تام 3 تا چایی روی تخت کریچ گذاشت و رفت!
ققی:نبینم ناراحتی بوفالو!
کریچ دستی به پشت موهاش کشید و گفت: ببین کف مرام! بذار رووشنت کنم! شعارمونو که یادت هست؟
تو نوچه ای و ما گنده لاتیم!
هرچی بشه باز ما خاک پاتیم!
ققی: اره! جون داآش حله حله!
کریچ یه خورده از اون چای خورد و بعد از چند لحظه استکان چای رو یه گوشه پرت کرد و بعد هم یه قمه از تو شلوارش بیرون کشید و داد زد: ا که هی! تف به اون ذاتت تامی عشقی! این زهرماری چی بود به خورد من دادی؟ شیطونه میگه بزنم شیکم میکمتو سفره کونما!
تام که کلی ترسیده بود گفت: غلط کردم بوفالو! اشتباه کردم! الان یکی دیگه واست میارم!
کریچ دوباره سرجاش نشست انگار که این یه مسئله عادی بود و بعد به بینز گفت: کجا بودیم بینزی؟
بینز: اون جا که شعارمونو واسش گفتی بوفالو!
کریچ روشو به سمت ققی کرد و گفت: اره داشتم میگفتم! خودت میدونی که وقتی من از اون ته کوچه ناکترن تا این سر کوچه دیاگون قدم میزنم هیچ ننه قمری نیست که جلو پای من لنگ نندازه!
کریچ بعدش استیناشو بالا زد و به خالکوبی هاش اشاره کرد و گفت: اینی رو که رو بازومه رو می بینی؟ بعد از اینکه سر کوییرل رو گذاشتم رو سینه ش، اینو خالکوبی کردم!
بعد به شکمش اشاره کرد و گفت: این یکی رو می بینی که نقش اژدها داره واسه وقتیه که عله رو نفله کردم! ولی الان یه چند وقته که یه ضعیفه بدجوری منو دیوونه خودش کرده! اصلا دیگه دستم تو کار نمیره! کرک و پرم ریخته!
ققی: یه ضعیفه؟
کریچ: اره! بدجوری خاطرشو می خوام! ولی امونمو بریده! لا مسب!
ققی: لیمو امونیش می کنم جون تو! فقط بوگو کی هست؟
کریچ: نه کف مرام! خیلی هواشو می خوام! نمیدونی! به این تار سیبیل قسم، بعضی شبا به خاطر دوری ازش میخوام این قمه رو که عصمتمون به اون بسته س رو تو شیکمم فرو کنم! لا کردار خیلی حجب و حیا داره!
ققی: نگو بوفالو! نگو اوقاتمون تلخ میشه! خودم واست راست و ریستش می کنم! تو فقط نشونی هاشو بده! بقیش ریدیفه!
کریچ: اسمش وینکیه!
ققی: خیله خب! نشونی ظاهریش هم بدی دیگه حله!
کریچ به دو تا نوچه ش اشاره کرد و بعد بینز گفت: چشم چشم دو ابرو!
اکتا هم بعد اون گفت: لب و دهن و یه گردو!
ققی: فهمیدم! کریچ فردا قبل از اینکه خورشید طلوع کنه جلو همین قهوه خونه دستشو میذارم تو دستت! برو خیالت تخت!
....


یک زن چیزی ج


Re: صد و يك راه براي ذله كردنه مسئولان!
پیام زده شده در: ۴:۲۲ شنبه ۴ شهریور ۱۳۸۵
#29

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
فلور می یاد و توی تالار و ققی و فنگ رو می بینه که اشک می ریزن و ناله می کنن!

فلور: جونورای خوشگل چی شده؟
ققی: کریچ رفت! هق هق هق
فلور: هوووم اوه کریچ بیچاره چه دورانی بود باهم می رفتیم کافی شاپ اون وقتا که راجر نبود یادته ققی؟
ققی: هی همچین!

راجر یکدفعه اون ورا سرو کله اش پیدا می شه و تا جمله ی آخر فلور رو می شنوه می یفته رو زمین!

راجر: وای قلبم!

و راجر وسط تالار دراز دراز می فته کف!

فلور: راستی فنگ تو احساس نمی کنی گرسنه ای؟!

فنگ: واق واق(آب دهنش می ریزه رو ققی!) واق همچین احساس می کنم واق!اوه ققی تو چه پرنده ی خوشمزه ای هستی!

ققی: وای نه فلوررررررررررررررررررررر! تو حالت خوبه فلور!

فلور:

و روی زمین در حال قل خوردنه! و در حال انفجار خنده!

ققنوس داره بالا و پایین می پره و پرواز کنن جیغ می کشه و فنگ دنبالش عینک آفتابیشم زده که نورهایی که از توی پنجره های تالار می یاد اذیتش نکنه! و هر چند دقیقه یکبار روی راجر می پره!

پرش اول

راجر:اوق!

پرش دوم

راجر: هین!

پرش سوم

راجر: ها!

پرش4
//5
//6
//7

فلور: چه بازی جالبیه و یک چکش می زنه توی سر راجر!

راجر: هااااااااااااااااااااای!


اي من لذت مي‌برم يه نفر منو ذله كنه! بالاخره يه نفر پيدا شد اين قدر به اون كريچ گير نده! آخه اونم ارزش گير دادن داره؟!


ویرایش شده توسط راجر ديويس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۴ ۱۳:۱۳:۰۶
ویرایش شده توسط راجر ديويس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۴ ۱۳:۱۷:۲۹

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.