- به نظرتون من می تونم از پسش بر بیام ؟
- چرا که نه ؟ مگه تو چته ؟
- گفتید اسم این مرحله چی بود ؟
درک جفت پا پرید وسط حرف اریکا و لودو و اظهار نظر کرد : مردان مریخی ، زنان ونوسی .
ماندی لنگه کفشش رو که توی دستش بود محکم کوبید توی مخ درک و گفت : نه خیر . مردان آهنین و زنان پفکی . ترجیحا می شه " پسران آهنین و دختران پفکی ".
دنیس همونطور که داشت بند کتونی اریکا رو محکم می کرد
گفت : اوهو ... ماندی مراقب حرف زدنت باش ها !
لودو سریع پرید روی موتورش و تند تند گفت : اریکا بپر بریم که دیر شد .
درک و ماندی هم سوار موتور گل منگلی درک شدن .
اِما : آخه چطور اریکا می خواد با یه پای شکسته تو مسابقه شرکت کنه ؟ تازه چطور می خواین با موتور ببرینش ؟
لودو : نترس از ..... اون با من !
لوکیشن : محل مسابقه . پروفسور کوئیرل وسط زمین مسابقه واستاده بود و هی با میکروفون ور می رفت و توش فوت تستی می کرد .
مثل اینکه برای این مرحله تصمیم گرفته بود از شیوه ای کاملا ماگلی استفاده کنه .
هاگرید : بابا ... پروفسور بس کن دیگه . باد ما رو برد بس که تو این میکروفون فوتیدی ! همه ی لوکیشن های مراحل مسابقه نابود شد .
یه دفعه صدای قار قار بلندی که بی شباهت به قار قار کلاغ نبود توی محوطه پیچید .
همه به طور هماهنگ به سمت قار قار مذکور دوران 180 درجه کردن .
درست وسط محوطه صدای قار قار خفه شد و ... بر و بچز هافلی از موتورهاشون پریدن پایین .
ملت :
کوئیرل به این حالت
: این موتوره یا قارقارک ؟
بیست مین بعدبالاخره مسابقه آغاز شده . حالا نوبت شرکت کنندگان هافلی هست . اول از همه : اریکا زادینگ .
پروفسور کوئیرل که با دیدن لنگ شکسته ی اریکا این مدلی شده بود گفت : بله . حالا نوبت می رسه به دوشیزه زادینگ.
سن : 1 سال و 6 ماه .
هاگرید فورا در گوش پروفسور پچ پچ کرد : نه پروفسور . اون مدت زمان عضویتشه توی سایت .
کوئیرل : چی ؟! آها ... راست میگی ... خب ... سن : به بقیه مخصوصا پسرا ربطی نداره .
شغل : ناظر هافلپافه .
و انگیزه ...
یه دفعه صدای ماندی از اون وسط در میاد : اینکه یه دختر پفکیه .
درک : نه خیر ... می خواد ثابت کنه که دخترا هم می تونن .
لودو : ای بابا ... نه خیر . پروفسور بگو سربلندی هافلپاف .
کوئیرل : مگه خودش زبون نداره که همه تون به جای اون نظر میدین ؟!
FIRST ITEM " "هاگرید : خب ... حالا میریم سراغ اولین آیتم . پرتاب چکش 1200 کیلویی به چتر باکس که باید به منوی مدیریت اصابت کنه. این شما ... و این هم ... اریکا زادینگ .
اریکا همونطور که عصاش زیر بغلش بود آسه آسه میاد جلو . بعد عصاشو میندازه زمین و دولا میشه تا چکش رو از روی جایگاهش برداره . زور ... زور ...
زووووووووووووووور ... نه نمی تونه . :no:
صدای خنده ی تماشاچی ها توی محوطه انعکاس پیدا میکنه .
اما یه دفعه اریکا دست از زور زدن
بر میداره . صاف و شق و رق وامیسته . دستشو می کنه توی جیبش که به طرز مشکوکیوسی قلنبه ست . و یه کاغذ گنده رو به چه قلنبگی می کشه بیرون . بعد با حوصله بازش می کنه . هی باز می کنه ... هی باز می کنه ... باز می کنه ... تا اینکه قاعده ی کاغذ معلوم میشه . اندازه ی یه نقشه ی جهان نما بود . یه دفعه چشمای ملت به همراه داوران مثل گاراژ باز میشه .
لودو چهار زانو کف زمین میشه و دو دستی می کوبه توی سرش و خاک کف زمین رو میریزه تو سرش : اَیییییییییی ... بخشکی شانس ... خدا شانس بده ...
کاغذ مذکور چیزی نبود جز عکس دنیس !
اریکا خوب به عکس نگاه میکنه . بعد دوباره می چاپوندش توی جیبش و
آِِِِِِِِِِِِِِیییییییییییییی نفس کش !!!!خم میشه و با قدرت تمام چکش رو به راحتی بلند کردن یه پر (!) بلندش میکنه و دو سه دور ، دور سرش می چرخونه و بالاخره عملیات پرتاب رو انجام میده و
بوم !ملت :
دو سه دقیقه یعد بالاخره پروفسور کوئیرل که از شدت تعجب رفته بود روی SILENT به حرف اومد : خب ... بله ... پرتاب چکش با موفقیت انجام گرفت. منوی مدیریت به کلی خرد و خاکشیر شد . بی منو شدیم رفت .
SECOND ITEM " "فضا سازی مدرن !اتاقی که بی شباهت با اتاق بازپرسی نبود ... یه لامپ کم نور ، که اون وسط از سقف آویزون بود... یه میز درب داغون با دو تا صندلی ... و در نهایت یه فرگوس سریش .
اریکا دوون دوون اومد توی اتاق و در روی بست . فرگوس نشسته بود روی یکی از صندلی ها . تا اریکا رو با اون پای آویزونش دید فورا حس انسان دوستیش (!) گل کرد و اومد کمک اریکا .
اریکا توی دلش : آره جون عمه ت ... اگه انقدر انسان دوست بودی ، الان همه ی مدیرا نباید کف سرشون مثل کف دست من صاف و براق باشه .
فرگوس : پات شکسته ؟
اریکا :
فرگوس : در رفته ؟
اریکا : مگه پای من کشه که در بره ؟!
فرگوس :
اریکا : در رفته شکسته .
فرگوس : مگه پای تو مولینکسه ؟
یا در میره یا میشکنه .
اریکا : ببین من چند تا سوال دارم ...
مرغ اول اومد یا تخم مرغ ؟
چرا آسمون آبیه ؟
چرا دیوار بلنده ؟
عمق اقیانوس چقدره ؟
1001 تفاوت راسو با لولو چیه ؟
اسم تک تک سربازهای جنگ جهانی دوم چی بود ؟
وزن یه فیل بزرگ چقدره ؟
اگه هفت تا سیب داشتی دو تاشو به من می دادی اونوقت قناری چند تا دندون داره ؟
در بعد از ظهر سال 1621 چی شد ؟
چرا تو صد بار شناسه تو عوض کردی ؟
شناسه ی تو در حال حاضر چیه ؟
چرا خورشید می تابه ؟
چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟.............
یه دفعه در اتاق باز شد و فرگوس بدو بدو اومد بیرون و چسبید به پروفسور کوئیرل : پروفسور دستم به دستارت ... من اصلا جواب سوالهامو پیدا نکردم ... این چه دیوونه ای بود انداختین به جون من ؟!
LAST ITEM " "و حالا میریم سراغ آخرین مرحله .
هاگرید ، اریکا رو برد به سمت یه اتاق .
کوئیرل : بله ... آخرین مرحله اینه که دوشیزه زادینگ باید یک ساعت تموم رو توی این اتاق با بی ناموس ترین فرد هافلپاف ، یعنی " بورگین " بگذرونه .
اریکا :
دنیس از بین جمعیت :
لودو و درک و ماندی :
یک ساعت بعد پروفسور کوئیرل مثل فاتحان میدان جنگ میره در اتاق مذکور رو باز میکنه : دوشیزه زادینگ تشریف بیارین بیرون .
اریکا : نه ... نمی تونم ...
حالا ملت هم منتظر ...
- چرا نمی تونین بیایین ؟
اریکا : به یکی بگین بیاد کمکم .
درک داوطلبانه میره تو . دو سه ثانیه بعد درک ، همونطور که کمک اریکا می کرد که رو زمین ولو نشه ، آوردش بیرون .
پشت سر اونها ، هاگرید ، بورگین رو آورد بیرون .
ملت با دیدن بورگین :
کوئیرل : چی کارش کردی ؟
اریکا با بی خیالی تمام : هیچی ... قبل از اینکه به من بیش از 1 متر نزدیک بشه عصاهامو برداشتم باهاش حسابش رو رسیدم.
انقدر زدم توی سرش که عصاهام شکست ولی مخ این بدجنس نشکست . الان هم هیچی نداشتم باهاشون بیام بیرون .
کوئیرل : خب ... بله ...
شما این سه آیتم رو با موفقیت پشت سر گذاشتین .
بعد زیر لب گفت : لعنت بر منکرش هر کی بگه که دخترا پفکی هستن .