فرض كنين شما معلم كلاس دفاع در برابر جادوي سياه هستين.به طور دقيق و با تمام چيز هاي لازم اين درس رو با هر موضوعي خواستيد تدريس كنين!با قدمهای آهسته و آرام به سمت کلاسی در انتهای راهرو پیش رفت. اضطراب همهی وجودش را تسخير کرده بود، ديگه به کلاس که رسیده بود. گوشش را روی در كلاس گذاشت. از کلاس صداهای گنگ و نا مفهومي به گوشش رسيد. به نظر کلاس بیش از اندازه شلوغ بود!
»»ژوپس««افكت باز شدن در)
آهسته در را باز کرد و به درون کلاس نگاهی انداخت، دانش آموزان با تعجب او را نگاه می کردند. كمي مكث كرد و وارد كلاس شد و با خونسردي ساختگي گفت:
- سلام عزیزانم! من رز زلر هستم! مفتخرم امروز به شما درس دفاع در برابر جادوی سیاه رو تدریس کنم! امیدوارم روز خوبی رو در کنار هم داشته باشیم!
به دانش آموزان نگاهي کرد که هم چنان با تعجب او را زير نظر داشتند. کیفش را که در دستش بود سفت چسبید تا اضطراب و لرزش دستانش را نشان داده نشود. با همان خونسردي ساختگي قبل ادامه داد:
- خب بچهها! من مستقیم میرم سراغ درس تا وقت کم نیاریم! امروز دربارهی خود جادوی سیاه و جادوگرانی که در این زمینه فعالیت کردند، صحبت خواهيم کرد!
از میان دانش آموزان کلاس صدای گنگی را شنید که گفت:
- چه چرت!
با شنیدن این حرف لبش را گزید. ترجيح داد اين صدا را ناديده بگيرد. اخمی کرد و گفت:
- خب بچهها! کی میتونه به من بگه اصلا خود واژهی دفاع در برابر جادوی سیاه یعنی چی؟
با مطرح شدن اين سوال دست چند نفر از دانش آموزان بلند شد. توجهش به دختری جلب شد که از همه زیباتر بود، رو به او كرد و با لبخند گفت:
- تو اسمت چیه عزیزم؟
- دایانا رنکین!
- خب بگو عزیزم جوابش چی میشه؟!
- یعنی نوعی دفاع که ما در مقابل جادوهایی میکنیم که هدف کلی آنها زیان رساندن به ما هستند!
به سمت ديگر كلاس رفت و گفت:
- خب تا حدودی درسته! میتونیم این رو هم به عنوان معنیش قبول کنیم! در اصل دفاع در برابر جادوي سياه به ما كمك ميكنه تا در صورت مواجه با وردهاي سياه و شيطاني بهترين عكسالعمل رو نشون بديم و در مقابل اين نوع اوراد بتونيم از خودمون و ديگران دفاع كنيم.
كمي مكث كرد و به تكتك چهرهها نگاهي انداخت. با لحني مهربانتر ادامه داد:
- خب حالا میخوایم درباره ی جادوگرانی صحبت کنیم که تو این زمینه فعالیت داشتند! کی می تونه اسم چند تا از این جادوگرانو برای من بگه؟
در کلاس هم همهای شد و هر کس یه چیز میگفت:
- گریندلوالد!
- پیوز!
- پرسی ویزلي!
- آلبوس دامبلدور! من شنيدم *بوق* بوده!
- ایگور کارکاروف!
- اسمشو نبر!
- نویل لانگ باتم! شيطون رو درس ميده!
هر کس اولین اسمی که یادش ميامد را گفت و این باعث بينظمي در کلاس شده بود. رز با فرياد و كمي خشونت گفت:
- ساکـــــــــــــــــت!
هر چیزه چرتی که به ذهنتون میاد رو نگید!
جدی باشید! فقط اسم جادوگرای سیاه رو بگید!
پسري با موهاي بور از جايش پاشد و گفت:
- استاد اگه بخواید میتونیم اسم معلمامونو رو هم بگیم! با این تکلیفاشون دست همهی جادوگرای سیاه رو از پشت بستن!
ناگهان جو کلاس به هم ریخت و همهي دانشاموزان با جملههای آره، راست میگه، واقعا، گل گفتی و ... همراه با خنده به بیان احساسات خود پرداختند! رز که از این همه خندهی بیاساس متعجب شده بود با دلخوري گفت:
- إإإإإإإإإإإإإإإإ !! گفتم جدی باشید!
پسری دستش را بلند کرد و گفت:
- خب ما فقط گریندلوالد رو میشناسیم با اسمشو نبر! و يه جادوگر مخوف ديگه كه اسمش دامبلدور بوده!
ناگهان كلاس از خنده منفجر شد. حتي خود رز هم خندهاش گرفته بود! با خنده گفت:
- خب ممنونم! اگه این طوره پس خوب درسی رو امروز داریم شروع میکنیم! پس امروز دربارهی یکی از جادوگرای دیگه صحبت میکنیم که خیلی مخوف و شوم بود! موافقید دیگه؟
به چهرههای گنگ دانش آموزان نگاه کرد. گمان نمیکرد هیچ کدام از آنها در کلاس باشند، همه ساکت و نقطهای نامعلوم را نگاه میکردند! بر روي ميزش زد تا توجهي بچهها رو به خود جمع كند. سپس گفت:
- خب امروز میخوایم درباره ی جادوگری صحبت کنیم به نام ادیت وارتون!
ادیت وارتون در اواخر سال 1834 میلادی ناگهان در جامعه ی جادوگری ظاهر شد و به همان ناگهاني غیب شد! اون هم مانند همهی جادوگران سیاه دست به کارهای مخوف و خطرناک میزد! وردهایی را به وجود آورد که حتی کسی طرز کار کردن با اونها رو هم یاد نگرفت و از اجراش عاجزه! معجون هایی رو ساخته که اثرات خیلی بدی رو در طبیعت داشته، گازهایی که از معجوهايش به وجود میاومد برای گیاهان بینهایت خطرناک و سمی بود و حتی باعث شد که گونهی وسیعی از نیلوفرهای آبی روی زمین از بین برند. او برای درست کردن معجوناش از قلب و پوست و گوش انسان و حیوانات استفاده می کرد! او در زمان خودش بیش از 2 هزار انسان رو کشت، با توجه به جمعیت کم جادوگران در اون زمان 2 هزار نفر جمعيت خيلي زيادي بوده! او تقريبآ نسل ببرهای نقرهای و سفید را نابود کرد و همين طور كه الان ميبينيد گونهی اونها بسیار نادر و کمه! وارتون در اواخر دوران حکومتش بر جامعهی جادوگری بیش از اندازه ترسناک شده بود! او حتي به اماکن و بیمارستانهای جادوگری حمله کرد و خیلی از بیمارها و عاجزين رو کشت! اما... اما ناگهان غیب شد! عدهای بر این باور هستند که اون به دست طبیعت کشته شد چون کارهای زیادی رو بر ضد طبیعت کرد. عدهي ديگهای میگن اون در اثر گازی مرد که از یکی از معجونهايش به وجود اومده بود، عدهای هم میگن او متحول شد و تا مدتها زنده بود و خود به خود بر اثر کهولت سن و پیری کشته شد. اما هنوز علت اصلی مرگ او دقيقآ مشخص نشده است!به چهرههای دانش آموزان نگاه کرد که همگی با حيرت به او نگاه می کردند، ناگهان دانشآموزی گفت:
- آخه چرا این افراد چنین کارایی میکنن؟ چه سودي از اين كارها ميبرند؟ فقط به خاطر قدرت و شهرت؟!
رز با لبخند نگاهش کرد و گفت:
- درسته! اما خیلی از این افراد از آدمیت و انسانیت بویی نبرده بودند و مهمتر از اینها همون طور كه گفتي شهرت و قدرته که باعث میشه اونها برای بدست آوردنش تلاش کنند! اونها برای سلطه بر جامعهی جادوگری دست به چنین کارهایی میزدند و ميزنند!
- آخه چرا؟ این خیلی بیمعنیه! اونا با آزار دادن دیگران میخوان به جایی برسن؟
- متاسفانه اينطوره! خب درس براي امروز كافيه. بچهها تکلیف امروز شما این که...
سپس با چوب دستييش به تخته زد و كم كم اين جملات بر روي آن ظاهر شد:
رولی رو بنویسید و در اون جادوگر سیاهی رو معرفی کنید که مشغول عملیات بر ضد جامعهی جادوگریه و کارهایی رو که کرده شرح بدید! 20 امتیاز
در مورد این جمله که سرانجام نیکی جز نیکی و سرانجام بدی جز بدی است توضیح بدید! 10امتیاز- میتونید از کتابهای کتابخونه هم کمک بگیرید. دانش آموزی که بخواد به قسمت کتابهای ممنوع بره میتونه بیاد از من مجوز رو بگیره!
چشمکی زد و همون طور كه از کلاس خارج ميشد با خود اين چنين فكر رو كرد:
- تدريس كردن هم اونطور كه ميگفتند مشكل كه نبود هيچ، لذت بخشم بود.