خب، خب، خب! من تو عمرم فقط دو تا فن فیکشن خوندم که واقعا خیلی جالب بود. (طنز- جدی رو دوست ندارم.) واقعا موقع خوندمش؛ شکمم رو می گرفتم و با فشار زیادی می خندیدم. نفس هم که اصلا نمی کشیدم...
'
نویسنده ـش رو واقعا یادم نیست. اما می دونم که در اثر سرچ و جستجو داخل مقاله های سایت فنتزی فنز بود.
خیلی دنبال ـش گشتم که لینک بذارم. اما پیدا نشد.
دومی رو هم که از دمنتور خونده بودم؛ عالی بود. اسم ـش رو یادم نیست؛ نویسنده ـش رو هم همین طور. اما یادم ـه در مورد یه ماجرایی بود که سیریوس و جیمز و اینا باهم داشتن جرعت- حقیقت بازی می کردن.
تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟