تاریکی
کم کم سرتاسر جهان را فراگرفته بود لرد سیاه و خادمانش با همکاری موجودات جادویی مثل غول ها
ظلم را در سرتاسر گیتی گسترش داده بودند و بوسیله دیمنتور ها اخرین بارقه های امید را از دل و دیدگان مردم دزدیده بودند همچنین شایعاتی نظیر اینکه لرد سیاه برزخی ها را نیز به خدمت گرفته
در جان مردم طنین انداز شده بود.
اما در جایی از زمین در سرزمین انگلستان و شهری به نام لندن در خانه ای در گریملند گروهی به نام محفل ققنوس وجود داشت
و گفته میشد که همان پسر , کسی که زنده ماند , کسی که میتواند سپاه لرد سیاه را نابود کند در انجا زندگی میکند گفته میشد انها مردانی شجاع هستند که هنوز امید خود را برای نابودی لرد ولدمورت از دست نداده اند
و میخواهند بار دیگر امید به زندگی و بودن را به سرتاسر گیتی پخش کنند همچنین با تحقیقات خودم فهمیدم
مردی به نام البوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور (دامبل !!) انجا رئیس هست
ما با هم در جوانی دوستانی صمیمی بودیم و از خلقیات خود آگاه بودیم پس به راحتی میتواستم با انها کار کنم
درسته من در گروه اسلیترین بودم و هستم این بخاطر خون خالص بودن من است ولی مگر همه چیز به گروه است تنه چیز دیگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس من وارد انجا شدم و در زدم
(از این به بعد نوشته کمی از حالت جدی بیرون میاد اون جدی رو نوشتم که بگم من میتونم سبک جدی هم بنویسم)
تق
تق
تق (افکت صدای در زدن)
یکی از اون پشت گفت :
_کیه کیه در میزنه در با زنجیر میزنه؟
گفتم :
_منم سلام دارم
در را باز کرد فهمیدم دامبل هست گفتم:
_سلام عزیزم, عزیزم سلام دوست دارم محفلیم والسلام
_خوش اومدی
چند ساله ندیدمت ؟راستی چه جوری این خونه رو دیدی
_بوق که نیستم . انگار قدرت های آرماندو رو دست کم گرفتیا و فکر کنم
یه هفتاد . هشتاد سالی بشه
دامبل خندید و گفت :
_بیا خوشم اومـــ ..........
منم با کمال پر رویی قبل از اینکه حرفش رو تموم کنه اومدم داخل ( اونم تو ذهنش گفت: 4.5 روز هست عضو شده چقدرم پر رو هست )
_ درسته 4.5 روزه ولی فعالیتم بالا بوده 10.11 جا رول زدم
دامبل گفت:
_ که اینطور .. افرین خوب فعالی راستی پس تو ذهن خونی هم بلد بودی ما نمیدونستیم
_من رو دسته کم نگیر من رو دسته کم نگیر
بعد من رو با اعضا اشنا کرد یکی از یکی گلتر قرار شد با یه سری تست من رو قبول کنن
بعد دامبل گفت :
_ من نمیتونم تاییدت کنم باید وایسی دامبلدور بیاد پستت رو ویرایش کنه تایید بزنه
با تعجب
گفتم :
مگه خودت دامبل نیستی
- اره من هستم ولی اون با من فرق داره اون دامبل سایت هست من دامبل اینجا
-جلل خالق
سپس اضافه کردم :
_ پس من منتظرم امیدوارم با عضو شدن تو این گروه رول نویسیم خوب بشه و ببخشید امروز وقت نشد با لوپین و گلگومات و بقیه صحبت کنم ایشاالله دفعه بعد
-انشاالله دامبلدور هم میاد تاییدت میکنه
_نه بچه خوبیه تایید میکنه اگه تایید نکنه <--------کروشیو
فهمیدی
-پس فعلا ارماندو
-
دوست عزیز! فعالیت خوب و مناسبی در ایفای نقش داری و خوشحال میشم وارد محفل بشی ولی متاسفانه رولت خوب نبود. اول از همه اینکه در پایان اکثر جمله هات فراموش کردی نقطه بزاری و در کل از علائم نگارشی خیلی کم استفاده کردی! اشتباهات املایی متعدد هم به وضوح در پستت دیده می شد و مهم تر از همه اینکه سوژه رولت زیاد قوی نبود. اتفاقات دنیای جادویی کتاب و سایت رو ناشیانه با هم ادغام کرده بودی و رولت جالب نشده بود! مطمئنم با یکم تمرین میتونی رولت رو قوی کنی و وارد محفل بشی. تایید نشد.
موفق باشی!