ریگولوس به محض اینکه کینگزلی و رابستن میپرن رو سرش، جاخالی گولاخانه ای میده و در نتیجه کله های رابستن و کینگزلی با شدت به همدیگه برخورد میکنن.ریگولوس هم بلافاصله دمشو میذاره رو کولش و فرار میکنه.
رابستن همچنان با تریپ پخمه ای روی زمین افتاده و هذیون میگه.کینگزلی هم که سرش باد کرده، عینهو بز (
) روی زمین دراز میکشه.طولی نمیکشه که ملت زندانی عینهو خروس جنگی به سمت اونا حرکت میکنن...
چند مین بعد-گمونم مرده
-کینگزلی...کینگزلی...چرا مردی داآش؟حالا من برای کی مو بکارم؟
و ناگهان سر و کله ی فکرز (مخفف فردی که روبیو زد!
) پیدا میشه و ملت لالمونی میگیرن.
-بوگو بئینم...اینجا چی شده؟
-اممممم...جناب فکرز...
-دوستام منو فکی صدا میکونن
-اوکی...آقای فکی!
-فکی و زهرما، ده بنال دیگه!
-اوکی...این...این...این کینگزلی و رابستن سرهاشون به همدیگه خورد اینطوری کله پا شدن
-ده بیا!...پس اون یارو مارموزه کوجاست؟
-اممممم...گمونم فرار کرد
-حالا بگو کوجا رفت!
-امممم...چیز، فکر کنم اونطرف!
فکرز نعره ای حیوانی میزنه و عینهو اسب به سمت ریگولوس حرکت میکنه.
ویرایش فکرز:داآش این چیه همش به ما توهین میکونی؟حوصله نئرم ها!
ویرایش زاخی:من ناظر اینجام و هرچی بخوام میتونم بنویسم!
-اوکی بابا اوکیو فکرز به سمت بیرون حرکت میکنه.چند دقیقه بعد، سر و کله ی یه دیوانه ساز مونث دیگه همون اطراف پیدا میشه و رابستن و کینگزلی عینهو کانگورو از سر جاشون بیدار میشن!
رابستن:شوما خوب هستید؟
دیوانه ساز:
...
چند مین بعدفکرز، که ریگولوس رو از دو تا پاش آویزون کرده، در زندان رو بلافاصله میشکونه و وارد میشه.در همین حال، رابستن و دیوانه ساز دارن با هم حرکات بالای 18 سال انجام میدن...
دیوانه ساز:
فکرز بلافاصله ریگولوس رو زمین میندازه و با تعجب به صورت دیوانه ساز خیره میشه و چند دقیقه بعد اونو به جا میاره!
-ممقتی؟
-هوووووهـــــی! (آره جیگر، خودمم...
)
در همین حال، ریگولوس با دهنی بسته داره داد و فریاد راه میندازه.کینگزلی بلافاصله میاد و با نیت اینکه از آب گل آلود ماهی بگیره، دست و پای ریگولوس رو باز میکنه.فکرز که همچنان در عالم هپروت به سر میبره، صورتش رو جلو میاره و...
سانسور!فکرز بعد از چند ثانیه روشو به رابستن میکنه که سرتاپاش خیس عرقه و صورتش کاملا به رنگ گلابی در اومده.فکرز چند تا فحش آبدار تحویلش میده و چماغشو بالا میگیره.
در همین حال، کینگزلی و ریگولوس از پشت فکرز رو میگیرن تا به رابستن حمله نکنه.فکرز خودشو عقب میکشه و با چند تا تقلا از دست ریگولوس و کینگزلی راحت میشه و صاف تو چشم رابستن خیره میشه.
-نـــه!....نذارید منو بزنه...
فکرز دو قدم جلو تر میاد و ناگهان،
بوووووووم!...