(پست پایانی)دراکو کمی من و من کرد...ولی بالاخره دل به دریا زد.
-من به دستور همسر محترمم میخوام ریاست سازمان متلک پرانی به هری پاتر جادویی رو به عهده بگیرم.
لودو با آرامش کامل شروع به کندن موهایش کرد.
-همچین سازمانی ندارین...و نخیر! تشکیل هم نمیشه.ما به عنوان وزارت قراره از حقوق جادوگران دفاع کنیم.هرچند مثل پاتر یه انگل بی مصرف و بدرد نخور باشن.
دراکو دست از پا درازتر سراغ همسرش رفت...
کمی بعد، دفتر لودو:-خب لودو...این جانورها کجا هستن؟مگه قرار نبود بیان گزارش بدن؟
لودو بگمن تعظیمی کرد و کاغذهای حاوی گزارش را روی میز گذاشت.
-ارباب فکر میکنم روشون نشده خدمت برسن.البته بعد از انتصابات بجا و سنجیده ای که انجام دادین...این نتیجه قابل پیش بینی بود.مورفین گانت در اولین روز کاری موفق شده اوقات فراغت جوانان جادوگر رو با گردها و قرصهای مشکوک و مجهول الهویه ای پر کنه.جوونها بسیار راضی و خوشحالن!وینسنت کراب مدرسه رو به کل تعطیل و تبدیل به کلوپ شبانه کرده!روم نمیشه بگم که از اساتید هاگوارتز برای اجرای حرکات موزون استفاده میکنه...که البته انگار روم شد و گفتم!بلاتریکس طلسم هولناک کروشیو رو برای تنبیه دانش آموزی که بیست و دو ثانیه دیر سر کلاس رسیده در نظر گرفته که در این مورد با اعتراضات شدید مواجه شدیم.ایوان روزیه دستور داده وعده های غذایی به قرص کلسیم و یک لیوان شیر محدود بشه و ملت جادویی از این تنوع غذایی بسیار به وجد اومدن!کالی و نجینی هم مسئولیت ناپدید شدن کادر فنی وزارت رو به عهده گرفتن.
لرد سیاه با تکان دادن سرش نشان داد که کاملا متوجه حرفهای لودو شده.
-خب...اینا که کارشون خوب بوده.ولی من اینجا بیکار موندم.من به عنوان رئیس جمهور چه کاری باید انجام بدم؟
لودو تکه کاغذی را از لابلای کاغذها بیرون کشید.
-ارباب، سه تن از مقامات(که یکیشون بلاتریکسه) از طلسمهای ممنوعه استفاده کردن.باید مجازاتشون کنین.سقف محفل ققنوس چکه میکنه.باید دستور تعمیرشو صادر کنین.به اعتراضات مردمی رسیدگی کنین.و حین انجام این کارها بسیار مثبت، خوش اخلاق و نوعدوست به نظر برسین!
لرد کمی فکر کرد.
-هوووم...نه...من ترجیح میدم برم محفلو با خاک یکسان کنم.ارتش وزارتو آماده کن.بزن بریم.
لودو با عجله سر راه لرد که درحال خروج بود قرار گرفت.
-ارباب شما نمیتونین این کارو بکنین.شما الان یه مقام رسمی دارین و قوانین این اجازه رو به شما نمیدن.
-خب...قوانین رو عوض میکنم!
-نمیشه که ارباب.قوانین رو ویزنگاموت طراحی و تصویب کرده.عوض کردنش هم وظیفه اوناس.
لرد با بی حوصلگی برگشت و سرجایش نشست.
-خب این یعنی چی؟اینجوری که اینجا خیلی خسته کننده میشه.
لودو فکری کرد.به آرامی به لرد نزدیک شد و با صدای زمزمه واری جواب داد:
-البته یه راه دیگه هم هست ارباب.شما میتونین یه گروه مخفی و غیر قانونی تشکیل بدین.یک گروه سیاه!و بعد شروع به شرارت و اغتشاش کنین.طلسمهای ممنوعه رو اجرا کنین.قوانین رو زیر پا بذارین.و سعی کنین قدرت مطلق رو در دست بگیرین.
لرد به پیشینه خودش فکر کرد...به ارتش سیاه و مرگخوارانش...
-ظاهرا همون راهی که از اول رفته بودم درست بوده.به مرگخوارام خبر بده.ما برمیگردیم به مقر خودمون.باید نقشه بکشم.باید ماموریت بدم....باید تغییرات اساسی ایجاد کنم!
!
پایان