بررسی پست شماره
395 خانه ریدل، بارتی کراوچ:
اگه میخوایین پستتون خونده و ادامه داده بشه سعی کنین خیلی کوتاهتر از این بنویسین.موقع نوشتن برای خودتون هدف تعیین نکنین.که مثلا قصد دارم ماجرا رو به فلان قسمت برسونم.شما فقط بنویسین.
نقل قول:
بلا با چهره ای خشمگین از بچه مو قرمز که معلوم بود یک ویزلی است چشم برداشت و روبه محفلی ها کرد:
-شما ها اینجا چیکار میکنید؟کی گفته بیایید اینجا؟مگه شما کار و زندگی ندارید؟اصن کی شما ها رو اینجا فرستاده؟نــــــــــــکن!!!بهش...دست...نزن...کروشیو...چند بار بگم آخه؟!
یکی از محفلی ها از میان جمع بیرون پرید و با اعتماد به نفس روبه بلاتریکس کرد.
از طلسم قدرتمندی مثل کروشیو با این سادگیا استفاده نکنین.تبدیل به یک فحش یا عادت نشه!و وقتی ازش استفاده کردین حتما باید تاثیرشو نشون بده.یکی باید شکنجه بشه یا حداقل اشاره کنین که طلسم به طرف نخورد.
نقل قول:
بلا:چـ...چی؟؟؟شـ...شما ها...؟!کروشیو هام...؟!شما ها مطمئنید که حالتون خوبه؟؟مگه شما محفلی نیستید؟؟مگه دشمن ارباب نیستید؟؟مگه...!!
-نه خانم!ما هیچکدوم از اینا نیستیم و نمیشناسیم.حالا اجازه میدید بیاییم تو تا کارمونو شروع کنیم؟!
این قسمت جالب بود.ولی به نظر من کمی باید اغراق آمیز تر نوشته میشد.کمی پررنگ تر.اونقدر غیر منطقی و بزرگ که خواننده خنده اش بگیره.مثلا یکی از شخصیتهای اصلی محفل با پررویی تو چشمای بلا زل میزد و میگفت که اون فردی که بلا فکر میکنه نیست.اینجا هم همین اتفاق افتاده.ولی طنزش اون ضربه لازم رو نداره.
نقل قول:
حرف محفلی تمام نشده بود که بقیه با بیل،کلنگ،قاشق و گردگیر،از حرفش استقبال کردند!
محفلی ها یکی از رده بندی های جانوران نیستن!!بهتره به جای کلمه محفلی یکی از شخصیتها رو انتخاب و از اسم خودش استفاده میکردین.
بخش دوم پست از یه سری دیالوگ جالب ولی مبهم تشکیل شده.جالب به دلیل موقعیتی که توصیف کردین...و مبهم برای اینکه فاصله نسبتا زیادی با آخرین باری که نارسیسا و ایوان و مورفین رو دم در رها کردیم داره.برای همین قبلش بهتر بود یه توضیح کوتاه میدادین که اینا کجا هستن و دارن چیکار میکنن.من با وجود اینکه سوژه رو میدونستم بعد از خوندن این قسمت دوباره رفتم پست قبلی که یادم بیفته جریان چیه!
نقل قول:
ایوان:رفتم از یه مشنگ پرسیدم،این چیز عجیب و غریبو با هزار تا بدبختی و زور بم داد!!منم کشتمش!
نارسیسا با تردید و با نوک چوبدستیش ضربه ای به پشت وسیله زد.
-این چیه؟؟چطور کارمیکنه؟؟
-نمیدونم ولی هرچی که هست خیلی باحاله...نگا!وقتی دکمه این بغلو میزنم روشن میشه!
این شیء عجیب تقریبا تا آخرای پست مجهول باقی میمونه.شما میدونین چیه.و فکر میکنین احتمالا خواننده هم میفهمه.ولی خواننده هنوز زمان و مکان این سه نفرو به خاطر نیاورده که با یه عنصر مجهول دیگه مواجه میشه.کافی بود همون اول یه اشاره کوچیک داشته باشین که چیزی که ایوان آورده یه گوشیه.
کوبیدن گوشی به تابلو ایده فوق العاده ای بود.ولی خود گوشی هم میتونست سوژه خیلی جالبی باشه.کاش نابودش نمیکردین.ولی مهم نیست.گاهی ارزششو داره که یه سوژه کوچیک رو فدای سوژه بزرگتر کنیم.
سعی کنین کمی واضحتر بنویسین.برای خواننده بیشتر توضیح بدین.پستتون رو کوتاهتر کنین، و به جاش روی موقعیتهای طنزش بیشتر کار کنین.شما موقعیتهای خوبی ایجاد میکنین ولی بطور صد در صد ازشون استفاده نمیکنین.
موفق باشید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بررسی پست شماره
248 گورستان ریدل ها ، آیلین پرنس:
نقل قول:
با ورود لرد و سالازار، ملت مرگخوار بی اختیار از جنب و جوش افتادند و نگاه های متعجبشان را به آن منظره ی باورنکردنی دوختند.
در پست قبل اشاره شده بود که اینا ده دقیقه در راه بودن....یعنی ظرف ده دقیقه داشتن از طبقه بالا میومدن پایین؟...ولی به هر حال ارزش اینو داشت که مرگخوارا اون صحنه رو ببینن!!
نقل قول:
مرگخواران با شنیدن صدای فریاد لرد وحشت زده شدند و در یک چشم بر هم زدن درحالیکه چشم هایشان را محکم بسته بودند به اطراف فرار کردند. اما چون جایی را نمی دیدند به یکدیگر برخورد کردند و جملگی نقش بر زمین شدند.
یعنی صحنه از این بی معنی تر نمیشد!!!و همین بی معنی بودنشه که بامزه اش کرده.این قسمت خوب بود.شکلک لرد هم طنزش رو کامل میکرد.
بعضیا توصیفاتشون طنزآمیز میشه...بعضیا دیالوگهاشون.شما در هر دو مورد استعداد دارین:
نقل قول:
- عجب روزگاری شده... نمی خوای کولی بدی خب نده چرا به این نحو بی شرمانه با جسد من برخورد می کنی؟
نقل قول:
نعره زد:
- آماندا... همین الان میای و سالازارو کول می کنی... تا تو باشی از این پیشنهاد های مشنگی ندی! حواست هم باشه حق نداری به من نگاه کنی!
شخصیت خودخواه، بی منطق،بداخلاق و یک دنده لرد، بهترین شکل طنزیه که میشه به این شخصیت داد.شما هم شخصیت رو به خوبی شناختین و هم جنبه هایی رو که میتونین ازش نکته های طنز در بیارین.و این دو مورد رو خیلی خوب با هم تلفیق کردین.
این شکلک چکش گاهی میتونه کل جذابیت یک قسمت رو نابود کنه.وقتی نویسنده یک نکته طنز مینویسه و بعدش این شکلک رو میزنه یه جورایی نظرش به خواننده تحمیل میشه که این قسمت بامزه اس!بخند!و این اثر منفی روی خواننده میذاره.این شکلک درجایی استفاده میشه که نویسنده یه حرکت غیر عادی انجام داده.یا شخصیت کاری ر انجام میده که اصولا نباید بده و یا نویسنده قصد داره توجه خواننده رو به نکته خاصی جلب کنه.
آخر پست شما رسیده به همونجایی که پست قبلی تموم شده.این یعنی درجا زدن.درجا زدن چیزیه که یه نویسنده(نویسنده سایت منظورمه...نه نویسنده حرفه ای!)حتما باید بلد باشه.به نظر من بهترین پستها از همین نوع هستن.پستهایی که نویسنده سوژه رو پیش نمیبره.فقط در اون محدوده، چیزی رو که دوست داره مینویسه.از سوژه مایه نمیذاره.کارتون عالی بود.
شخصیت لرد رو خیلی خوب توصیف کردین، شخصیت لوس سالازار رو هم همینطور.من فکر میکنم شما همین کار رو باید برای آیلین انجام بدین.آیلین شخصیت شناخته شده ای نیست.و اینطور که به نظر میرسه شما توانایی کافی برای شکل دادن بهش رو دارین.آیلین میتونه ویژگیهای ثابت اخلاقی داشته باشه و سوژه های جدیدی رو وارد ایفای نقش سایت بکنه.درست مثل هوگو ویزلی که تو کتاب شناخته شده نبود.ولی تو سایت خیلی خوب شخصیتش رو شکل و پرورش داد و جا افتاد.
پست نسبتا طولانی بود ولی به هیچ عنوان خواننده رو خسته نمیکرد.
خوب بود.
موفق باشید.