هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۳:۱۷ چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲
#91

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
اعضای اسلیترین یکصدا فریاد زدند:هیپوگرییـــــــــــــــــــــف؟نـــــــــــــــــــه!

لرد سیاه تصمیم گرفت از جذبه اش استفاده کند.
-ببین دامبل، میدونم در گذشته مشکلاتی با هم داشتیم.میدونم از اینکه پیشنهادات مختلفت رو رد کردم ناراحتی.

ملت اسلی:

لرد:مرگ!پیشنهاد تدریس هاگوارتزشو میگم...خب به هر حال.نمیتونی این کارو با ما بکنی.آقا مار بفرست، تک شاخ بفرست، مانتیکور بفرست،کرگدن بفرست...هیپوگریف توهین بزرگیه!!

لرد سیاه بعد از سخنرانی تاثیر گذارش چشمانش را باز کرد و دید دامبل مدتهاست که تالار را ترک کرده و هیپوگریفی خوشحال، درحال دویدن دور تالار است.

-قار...قار...

ایوان که اتفاقا در مسیر دویدن هیپوگریف قرار گرفته بود و مجبور به فرار شده بود در حال فرار پرسید:
-این چرا قار قار میکنه؟

هیپو:کواک کواک!
ایوان:این اختلال شخصیتی داره.یکی به این غذا بده تا منو قورت نداده.:worry:

لرد سیاه که به شکل نامحسوسی خودش را از مسیر هیپوگریف خارج کرده بود مخالفت کرد.
-نمیشه.اگه غذا بدیم که دامبل به این نتیجه میرسه ما بدون غذا هم وضعمون خیلی خوبه و برای تقویت بودجه کلا جیره غذاییمونو قطع میکنه.همیشه که نمیشه خرج غذاتونو من بدم.

کسی جرات نکرد به این موضوع اشاره کند که لرد هرگز ناتی برای آنها خرج نکرده.همه به این موضوع فکر میکردند که هیپوگریف فعلا گرسنه نیست و از شدت خوشحالی در حال دویدن است...ولی به زودی گرسنه خواهد شد!




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۴:۳۲ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۲
#90

اسلیترین

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۵:۲۴
از هاگوارتز
گروه:
اسلیترین
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 505
آفلاین
خلاصه:

مک گونگال به هر دلیلی از اسلیترین امتیاز کم میکنه.لرد از اسلیترینی ها میخواد که اعتصاب غذا کنن.البته خودش و نجینی قرار نیست در این اعتصاب هم گروهیاشونو همراهی کنن.
لرد به دفتر دامبلدور میره و ازش میخواد برای دیدن وضع رقت انگیز اسلیترینی ها به تالار بیاد.از طرفی مورفین به جای غذا مواد مشکوکی به خورد بچه ها داده! لرد به محض اینکه وارد تالار میشه با دامبلدور به این قضیه پی میبره . دامبلدور بعد از دیدن اعضای اسلیترین تصمیم میگیره که بره با خودش مشورت کنه و فکری بکنه . در این بین لرد تمام اعضای اسلیترین رو مجبور میکنه که خودشون رو به بی غذایی بزنن تا بتونن دامبلدور رو راضی کنن . دامبلدور بر میگرده و میخواد تصمیمی که گرفته رو اعلام کنه .

--------
دامبلدور خیره شده بود به اعضای اسلیترین و اعضای اسلیترین خیره شده بودن به دامبلدور . لرد به نجینی و نجینی به لرد . بلا به سوروس و سوروس به نارسیسا . همه به هم نگاه میکردن و منتظر بودن دامبلدور تصمیمش رو اعلام کنه . بالاخره مورفین صبرش تموم شد و با صدایی لرزان گفت :

-د ... لامصب بگو دیگه . بدن درد گرفتم باید برم تو دستشوئی یه کارای بکنم .
-باشه عزیزانم . اول باید تشکر کنم از فعالیت خوبتون در این ترم تا به اینجا . بعد باید بگم که مرگ سدریک خیلی دردناک بود هنوز برامون و بهتون قول میدم که من شخصا خودم لرد سیاه رو دیدم و اون برگشته .
-
-در ادامه باید بهتون توضیح بدم که هر چی هم شما ها تلاش کنیم در این ترم ، من آخر ترم به دلیل اینکه هری یه بار بی اجازه اومد به ققنوس من غذا داد و هرمیون چون خیلی خوشگل و جیگرطلاس و رون همینجوری فقط برای اینکه احساس متفاوت بودن نکنه ، ده هزار امتیاز میدم .
-
-و در آخر باید بهتون یادآوری کنم که من قوی ترین جادوگر حال حاضرم با اینکه تا حالا نتونستم تو دوئل لرد رو ببرم و دراکو تونست خلع سلاحم بکنه و از ترس و اینکه خسته شده بودم دنبال جان پیچ ها بگردم به زودی میذارم سوروس بکشتم .

لرد که عصبی شده بود ، دستش رو دراز کرد و کاغذ رو از دست دامبلدور گرفت و به آهستگی شروع به خوندن نامه کرد . بعد از 5 دقیقه که بالاخره رسیده بود به پایان نامه ، سرش رو بالا آورد و نگاهی به دامبلدور انداخت و با عصبانیت گفت :

-این همه وقت ما رو گرفتی واسه این نتیجه گیری ؟ نتیجه گیری کردی که به نظرت اعضای اسلیترین به نظر خیلی خوشحال میرسن با اینکه گرسنگی دارن میکشن و غذا خوردن رو تحریم کردن ؟ دو ساعت با خودت مشورت کردی راه حل نتونستی پیدا کنی ؟ بدم نجینی چنان ریشت رو گاز بزنه که با معجون های سوروسم نشه درستش کرد ؟

دامبلدور نامه رو از دست لرد کشید و به طرف در تالار اسلیترین رفت . نگاهی به تمام اعضای اسلیترین انداخت و بعد رو به لرد سیاه کرد و گفت :

-راه حل پیدا کردم اتفاقا . تصمیم گرفتم که این هیپوگریف رو از سیریوس بگیرم و بیارمش اینجا و پیش شما بذارم تا بتونم بعدا تاثیر این تحریم غذایی شما رو این موجود ببینم . فقط حواستون باشه که اگر غذا بهش نرسه ، شروع میکنه به گاز گرفتنتون . هر روز میام یه سر به وضعیت این پرنده میزنم ببینم چجوریاست .

و هیپوگریفی به زور وارد تالار اسلیترین شد .




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۲
#89

بارتی کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۵ شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از خانه ریدل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 121
آفلاین
-همین جاها گذاشته بودمشا...صب کنید یه دیقه الآن پیداش میکنم.

ملت اسلی که به دامبلدور خیره شده بودند،با چشم غره لرد به خودشون اومدن و به نقش بازی کردن ادامه دادن.

آیلین:آخ...من ناراحتی معده دارم!

جاگسن:ای وای...منم کمبود پروتئین دارم و یادم نبود!

نارسیسا:بچه ـم فردا امتحان داره...گشنشه امتحانشو بد میده!

ایوان:اونا که چیزی نیستن...اوستخونای من لق شدن.

بلا:حیف که الآن گشنمه و حس کروشیو زدن رو ندارم.

مورفین:باو وزارت در خطره...کی تا حالا وزیر گشنه دیده آخه؟!

به این ترتیب هر کدوم از اسلی ها دردی برای خودشون پیدا میکردن و از گشنگیشون می نالیدن.لبخند رضایت بر چهره لرد نقش بست.در لحظه ای که لرد میخواست دامبلدور را وادار کند که بدون برگه مفقود وضعیت اسلی ها را معلوم کند،دامبلدور با فریاد"اورکا،اورکا"ملت را از جا پراند!

دامبلدور:یــــــــــوهو...پیداش کردم...آفرین به خودم...آفرین به هوش و ذکاوت ذاتی ـم!

لرد:

دامبلدور طی مراسمی گلوش رو صاف کرد،به کاغذ پوستی لکه دار که در دستش بود تکانی داد،عینکش را "ها" کرد و روی نوک بینی ـش گذاشت.

لرد:جناب مدیر بالاخره نمیخوایید وضعیت اعضای این تالار رو روشن کنید؟

دامبلدور:اوه بله!خب...نتیجه مشورت ـم با جنابِ شخص شخیص خودم رو به اطلاعتون میرسونم!

تمام اسلی ها منتظر شنیدن نتیجه گیری مسخره دامبلدور و روشن شدن وضعیت تالارشان به دهن دامبلدور که زیر سبیل پرپشتی دیده نمیشد چشم دوخته بودن!


به یاد اما دابز!

I'm bad.And that's good
I'll never be good.And that's not bad


تصویر کوچک شده


پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۲
#88

آرامينتا ملی فلوا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۱ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
از خانه شماره12 میدان گریمولد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
جاگسن پرسید:ارباب!!دقیقا چی باید برامون روشن بشه؟؟
لرد با عصبانیت گفت:تو و هرکس دیگه ای که نفهمیده!!به نجینی عزیزم میگم براتون روشنش کنه.
-اممم.....نه ارباب قک کنم خودم فهمیدم اصلا نیازی نیست که این بانوی زیبا رو به زحمت بندازید :worry:
لرد چشم غره ای رفت:خوبه!!مورفین؟؟؟چرا لپات انقد قرمزه؟؟؟؟با یه کوفتی زردشون کن!!بلا!!موهات خیلی شبیه حالت خوشحالن!اتوشون کن تا صاف بشن!!برید این کارا رو انجام بدید فقط زوووووووووووووووووووووووووووووووود
اسلی ها مثل موجودات دم انفجاری به این طرف و آن طرف میپریدند و دستورات را انجام میدادند.
دقایقی بعد:
-بهت گفتم برو کنار من مدیر مدرسه ام!!!از من رمز میخوای؟؟احمق!!
لرد به سمت تابلو رفت و آن را باز کرد:
-چیزی شده پروفسور؟؟؟
-این احمق نمیفهمه من مدیر مدرسه ام،همه جا میتونم برم!از من رمز میخواد!!!!
- این رو ولش کنید پروفسور.بفرمایید داخل.
دامبلدور به تابلو چشم غره ای رفت و داخل شد.
اسلی ها هر کدام گوشه ای افتاده بودند و قیافه هایشان به شدت داغون بود.
دامبلدور نگاه متفکرانه ای کرد و مشغول بافتن ریشش شد.
-خب من با شخص متشخص خودم مشورت کردم و به نتایجی رسیدم که خلاصه اشو الان بهتون میگم.
اسلی ها به او خیره شده بودند که در جیب هایش به دنبال چیزی میگشت.


بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرحم به هر زخم است .




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱:۱۸ یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲
#87

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-ژانم؟تو هم میخوای؟به ژان عژیژت شیژی برام نژاشتن.تموم شد.

لرد با عصبانیت به وسط تالار رفت.ولی برخلاف همیشه ملت دست به سینه جلویش صف نکشیده بودند.لرد بالای میز رفت...ولی بی فایده بود.ناچارا از آخرین سلاحش استفاده کرد.
-نجینی!

همین یک کلمه کافی بود که نجینی به سرعت در طول و عرض تالار بخزد و با فس فس های تهدید آمیزش توجه ملت اسلی را به لرد جلب کند.لرد لبخندی به نجینی زدکه به دنبال این لبخند بلاتریکس بی هوش شد.لرد که به این صحنه عادت داشت شروع به صحبت کرد.
-دامبلدور رفته با خودش مشورت کنه و برگرده.قبل از برگشتن اون همتون، حتی تو مورفین، باید به حالت عادی برگردین.روشن شد؟برین وان رو پر آب یخ کنین، کله تونو فرو کنین توش.برین معجون سرحال کن بخورین، برین به خودتون کروشیو بزنین.اصلا برام مهم نیست.ولی تا چند دقیقه دیگه میخوام همتونو سالم و سرحال همینجا ببینم.روشنه؟

نجینی سریعا اهمیت موضوع را برای همه روشن کرد.


چند دقیقه بعد:

ملت اسلی نفس نفس زنان و خسته جلوی لرد ایستاده بودند.مورفین گره کراواتش را سفتتر کرد.
-چقدر متشخص شدم.حرف زدنمم درست شده!من پتانسیل تبدیل شدن به یک آقا رو دارم.زمینه برام مهیا نبود.

لرد سیاه صف را بررسی کرد.ظاهرا همه حاضر بودند.
-خب...الان میرسیم به قسمت اصلی.وقتی دامبلدور وارد تالار میشه همتون باید وانمود کنین حالتون بشدت بده.جاگسن؟تو چرا گونه هات گل انداخته!!برو کمی زردچوبه بزن به صورتت.لوسیوس، تو چرا اینقدر اضافه وزن داری؟برو ته صف یه جایی خودتو گم و گور کن.ایوان تو بیا جلو...استخونات زده بیرون.فراموش نکنین.همه شما از شدت گرسنگی رو به مرگ هستین.روشن شد؟




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱
#86

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
لرد نگاهی به سرتاسر تالار انداخت.
-شما الان به اینا میگین خوشحال؟؟ اون از ایوان که دارین مشاهده میکنین، اون از بلاتریکس که داره موهاشو شونه میکنه، آخه بلاتریکسی که موهاشو شونه کنه خوشحال محسوب میشه ؟

دامبلدور، با حرکتی انتحاری، حشره ای را در میان ریش هایش غافلگیر کرد.
-نمیدونم چی بگم! فرزندم صبر کن یه مشورتی با جناب خودم بکنم، تا یکی دو ساعت دیگه خبرش رو بهت میدم.

و قبل از اینکه لرد صحبت دیگری بکند از تالار خارج شد؛ لرد تا لحظه ای که در تالار به طور کامل بسته شود صبر کرد و سپس منفجر شد:
-شما ها چه مرگتونه؟ تسترال گازتون زده؟

ایوان در حالی که بر دوش لوسیوس نشسته و مشغول تسترال بازی با او بود گفت:
-تسترال؟؟! لوسیوس کِی منو گاز گرفتی کلک؟؟ مورفین داداش دمت گرم ! خیلی وقت بود یه دل سیر تسترال بازی نکرده بودم. :pashmak:
لرد در ابتدا متوجه ی داستان نشد ولی لحظه ای بعد نگاهی به سر تاسر تالار و مرگخوارانی که هیچ کدام در حالت عادی نبودند انداخت و فریادش به هوا رفت.
-مورفـــــین !!




پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۰:۱۰ شنبه ۸ مهر ۱۳۹۱
#85

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

مک گونگال به هر دلیلی از اسلیترین امتیاز کم میکنه.لرد از اسلیترینی ها میخواد که اعتصاب غذا کنن.البته خودش و نجینی قرار نیست در این اعتصاب هم گروهیاشونو همراهی کنن.
لرد به دفتر دامبلدور میره و ازش میخواد برای دیدن وضع رقت انگیز اسلیترینی ها به تالار بیاد.از طرفی مورفین به جای غذا مواد مشکوکی به خورد بچه ها داده!

____________________________________

لرد سیاه رمز رو به آرامی در گوش تابلوی جلوی در گفت.دامبلدور لبخندی زد و دست نوازشی به سر لرد کشید.
-تام, پسرم.احتیاجی به این کارا نیست.من مدیر این مدرسه هستم و هر جا بخوام برم میرم.متوجهی؟:pretty:

لرد با انزجار سرش را از دسترس دامبلدور دور کرد.در تالار به آرامی باز شد.

-یوهوووووو.من الان هواپیما شدم.پرنده فلزی مشنگی...هوووو...پرواز میکنم!
-دیریم دارام دوروم...ایوان؟تو چرا سه تا شدی؟الان من کدومتونو بزنم؟
-الان که لرد برگرده مجبورش میکنم بهم سواری بده....هوراااا!

لرد فورا متوجه وضعیت غیر عادی شد.
-ببینین جناب مدیر.اینا از شدت گرسنگی به این روز افتادن.دچار توهم شدن.دارن کابوس میبینن.چقدر وحشتناکه.فردا جواب پدر و مادرشونو چی میدین؟

دامبلدور در حالیکه نگاهش روی ایوان که سعی میکرد لای دنده هایش را با گوشت چرخ کرده پر کند ثابت مانده بود, دستی به ریشش کشید.
-نمیدونم...اینا به نظر خیلی خوشحال میرسن آخه!


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۷/۸ ۰:۴۰:۲۹



پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۵۴ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۱
#84

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
همه نگاه ها به سمت مورفین برگشت که لپش باد کرده بود و با نگاه متعجب به بقیه نگاه میکرد.
بعد از چند دقیقه که همه خیره به مورفین نگاه میکردند بالاخره به حرف اومد و گفت:
_ امممممم خب قرار بود اعتصاب غذا کنیم اینکه غذا نیست!

لینی که قاط زده بود در حالی که بالا پایین میرید گفت:
_ پس این چیه که لپ جناب عالی رو اینقد باد کرده؟

مورفین: این جزو مواده ولی مواد غذایی نیست. یه ژور مواد دیگه س. اشمش اومد اصلا ژبونم عوض شد.

همه مرگخوارا گرسنه بودند و در حالی که چونه شونو میخاروندن به مورفین نگاه میکردند و پچ پچ میکردند. بالاخره آستوریا به حرف اومد و گفت:
_ امممم یعنی میشه ما هم از اینا بخوریم مورفین؟ اشکال نداره؟ اعتصاب غذامون شکسته نمیشه؟ ارباب تنبیهمون نمیکنه؟

مورفین: نه بابا ژه اشکالی؟! من خودم فامیل لردم. میدونم ژی خوبه ژی بده. بخورید بترکونید...


چند صد متر آنطرف تر - دفتر کار دامبلدور
لرد ولدمورت: جناب مدیر شما همیشه به دادگری معروف بودید.() الان چندین روزه بچه های ما اعتصاب غذا کردن! پوست و استخون شدن. تشریف بیارید با من تا به تالار اسلایترین بریم و ببینید چه وضعیه اونجا تا شاید دلتون به رحم بیاد و به اعتراض ما رسیدگی کنید...



پاسخ به: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۱
#83

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-آستوریا، تو مطمئنی چیزی برای خوردن نداری؟یه کم بگرد.شاید پیدا شد.ببین، بجز این کتابا هر چیزی رو حاضرم بخورم!

آستوریا سرش را با افسوس تکان داد.
-همین یه ساعت پیش همه مواد غذایی اضافه رو نابود کردم.آشپزخونه همیشه غذا داشت.ملت اسلی هم که پولدار...فکر نمیکردم بهشون احتیاج پیدا کنیم.

لرد سیاه و نجینی هنوز سرگرم خوردن شام به همراه بقیه دانش آموزان بودند.ملت اسلی با رنگ و روی پریده در گوشه و کنار تالار پخش شده بودند.

-دیگه طاقت ندارم!الان چند روزه چیزی نخوردیم؟لاغر شدم!
-چی داری میگی ایوان؟تو که اسکلت بودی.از این لاغرتر که نمیتونی بشی!
-چرا! احساس میکنم استخونامم آب رفته!

بلاتریکس نگاهی به ساعتش انداخت.
-شماها هم زیادی بزرگش کردینا...الان شد دو ساعت و نیم!چقدر کم طاقتین.وقتی ارباب فرمودن اعتصاب غذا کنین باید همین کارو بکنیم.

درست در همین لحظه دماغ کوچک مونتگومری تکان کوچکی خورد.
-هی...یه بویی داره میاد...زود اعتراف کنین ببینم!کسی خوراکی قایم کرده؟



Re: آشپزخانه ی اسلیترین
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ یکشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۰
#82

آستوریا گرینگرس old1


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۴ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 267
آفلاین
-اما ارباب... .

لرد با چشم غره ای ایوان را ساکت کرد.
-ایوان؟مشکلی با تصمیم من داری؟

بلا با دیدن ایوان که بر اثر چشم غره ی لرد،سیلی کف تالار به راه انداخته بود،به کمکش شتافت.
-نه مای لرد؛ایوان بیجا کنه مشکلی داشته باشه...منظورش این بوده که ما امروز نه صبحونه خوردیم نه ناهار...الانم که شما میگین اعتصاب غذا کنیم...حالا اومدیم اون پیر زنه تا هفته ی دیگه نخواست امتیازا رو بررسی کنه...اونوقت باید یه سری مرگخواره جدید ثبت نام کنینا.
-خب بهتر...از شر شما مفت خور هام خلاص می شم.

آستوریا که مطمئن بود هق هق گریه ی بلا بخاطر حرف لرد تا چند ثانیه ی دیگر به هوا خواهد برخواست،به سرعت گفت:
-خب ارباب...فقط به قسمت خوب ماجرا نگا نکنین...پول کاغذ اعلامیه ها و خرج مراسم تشییع جنازه ما هارم حساب کنین...تازه همه که مثه ما کم غذا نیستن...بعدم شما و پرنسستون تحمل گشنگی رو دارین؟

-کروشیو آستوریا...تو فکر کردی من بخاطر گروه اون پیرمرد به خودمو دخترم سخت می گذرونم؟شما ها قراره اعتصابه غذا کنین...نه ما.

و به همراه نجینی که همان لحضه وارد جمع آنها شده بود،از تالار خارج و به سمت سر سرای هاگوارتز رفت.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.